بسم الله الرحمن الرحیم
بنام سر انجام و آغاز عشق
لب بسته و دیده ی باز عشق
بنام خدایی که جان داده است
به ما عشق و ایمان و نان داده است
شب است و کسی جز من و یار نیست
کسی جز من و یار بیدار نیست
شب از گریه ی بی بهانه پر است
ز بوی خدا صحن خانه پر است
امیر.س
بسم الله الرحمن الرحیم
تقدیم به روح و جان بسم الله، مولای متقیان امیرالمومنین علی علیه السلام
جوهر جان است بسم الله الرحمن الرحیم
جان قرآن است بسم الله الرحمن الرحیم
نوبهار آورده سر بر، غنچه ها لب وا کنید
وقت باران است، بسم الله الرحمن الرحیم!
میهمانان سحرگاهان زلف آمیز ماه!
عشق بر خوان است، بسم الله الرحمن الرحیم!
باید از هفتاد خان رد شد، عبور از اختیار
اولین خان است، بسم الله الرحمن الرحیم!
لحظه ی تشریف می جستم ندا آمد که های!
این همان «آن» است، بسم الله الرحمن الرحیم!
جانم عزرائیل! اگر باری مرا بر دوش نیست
هجرت آسان است، بسم الله الرحمن الرحیم!
امیر.س
بسم الله الرحمن الرحیم
یا دلیل المتحیرین
غرق دارم می شوم ای یار! دستم را بگیر
سیل راه افتاده یا دلدار! دستم را بگیر
من حقیرم ای عظیم! امشب ترحم کن به هیچ
من قلیلم، آه ای بسیار! دستم را بگیر
دم به دم می افتم از پا- پا ندارد این علیل-
هر نفس راهم ببر هر بار دستم را بگیر
آرزویم می برد هر جا که میلش می کشد
مست و سرگردان مرا نگذار دستم را بگیر
مثل طفلی گم شده دایم به هر سو می دوم
در شلوغ وحشی بازار دستم را بگیر
شاهدی سرگشته ام «حر» نیستم من «حیرتم»
بار شرم آورده ام سردار! دستم را بگیر
******************
جان زهرا مادرت! جان حسن! جان حسین!
بچه شیر حیدر کرار دستم را بگیر!
امیر.س
بسم الله الرحمن الرحیم
تمنای روح در بستر
إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الانْقِطَاعِ إِلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَهِ وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَهً بِعِزِّ قُدْسِکَ
خوش آن شبی که به حالم بیایی و نروی
به بارگاه خیالم بیایی و نروی
چه می شد آه! به دیدار روح در بستر
ای آرزوی محالم بیایی و نروی
تو حال حال منی ای ندیدنی ای نور!
چه می شود گل عالم! بیایی و نروی
شنیدنی است سکوتت چشیدنی است لبت
چه می شد آه بلالم! بیایی و نروی
بعید نیست که قالب تهی کنم از شوق
اگر به وقت وصالم بیایی و نروی
امیر.س
برای چشمهایش(تقدیم به شهید محسن حججی)
بسم الله الرحمن الرحیم
این چشمها که آینه ی غیرت خدا است
شرح بسیط و مختصر قدرت خدا است
دشمن هراسناک بر آن تیغ می زند
این جسم لاغری که پر از هیبت خدا است
این تاب و تب که خون تو انداخت در جهان
یک موج عصر ملتهب نصرت خدا است
حلق بریده را به تماشا گذاشتن
یک سطر سرخ پر تپش از حکمت خدا است
شان خلیفه نیست جز این: «عشق و دلبری»
بیچاره شیخ منتظر حیرت خدا است
با یک نگاه باز کن این راز سرخ را
ای محرمی که در حرم خلوت خدا است
*****
زلف شهید می وزد از سمت صبح «شام»
دل در مسیر رایحه ی رحمت خدا است
بر ما که در اسارت چشمیم و مبتلا
چشمان محسن حججی حجت خدا است
امیر س
تو صدای نفس راز مرا می شنوی
تو صدای پر آواز مرا می شنوی
شب طنین قدم ساز مرا می شنوی
تو صمیم تپش قلب مرا می بینی
تو صدای نفس راز مرا می شنوی
جوهر سلطنتت چیست که اینگونه صبور
حرف چشمان نظر باز مرا می شنوی
دوست داری همه عالم متبسّم باشد
وقتی از پنجره پرواز مرا می شنوی
بسم ربّ باران! گاه سحر آمده است
نرم می بارم و آغاز مرا می شنوی
امیر.س
پنج پله بالاتر
كنار شبنمی بنشين و دريا را تماشا كن
نگاه از آسمان بردار بالا را تماشا کن
تو بر بام فلك هستي ولي پايين بالايي
بيا بالاتر از بالا تماشا را تماشا كن
برو بالاتر از بالاتر از بالاتر از بالا
از آنجا جِرم ريز هر دو دنيا را تماشا كن
برو جائي كه در آنجا نه چشمي هست نه گوشي
محمد را علی را جان زهرا را تماشا کن
ندائی می رسد از دور: « چشمت را ببند اي جان»
فقط ما را فقط ما را فقط ما را تماشا كن
امیر.س
بوسه ی تسلیم
صبح، اول رخ گلفام تو را می بوسم
بسم رب الشعرا، نام تو را می بوسم
نامه ات می رسد از راه که برخیز و بیا!
چشم می بندم و پیغام تو را می بوسم
ماه! ای ماه! که می باری هر شب بر بام
لحن بارانی و آرام تو را می بوسم
دیگران وعده ی آزادی بالم دادند
من ولی صید توأم دام تو را می بوسم
بنده را نیست سر چون و چرا با ارباب
جام زهرم بدهی جام تو را می بوسم
مرگ اگر حکم شهیدان تو باشد ای عشق!
دفتر خرّم احکام تو را می بوسم
امیر.س
زودتر ای کاش فصل گل هراسی بگذرد
زودتر ای کاش فصل گل هراسی بگذرد
روزگار سخت بلبل ناشناسی بگذرد
کاش برگردد جوانی کاش برگردد بهار
شرّ سرما از سر دلهای یاسی بگذرد
جان فردوسی بتابد، گر بگیرد انجمن
عصر مهمل خوانی شعر حماسی بگذرد
اصل بر عشق است و ایمان، خصم می خواهد به عمد
از کنار این دو قانون اساسی بگذرد
شامگاه گرگ سالاری است روزی می رسد
با طلوع تو شب بربرکراسی بگذرد
منتظر هستیم برگردی قرار کائنات!
منتظر هستیم توفان سیاسی بگذرد
امیر.س
اوضاع کشور دل سامان نمی پذیرد
غوغای شهریاران پایان نمی پذیرد
این زخم کهنه انگار درمان نمی پذیرد
لشکر کشی به اینجاست بی سود امپراطور!
اوضاع کشور دل سامان نمی پذیرد
بی بر مذاکرات گرگ است و گوسفندان
پیغام برّه ها را سلطان نمی پذیرد
هر چه روانه کردی ای آسمان هبا شد
این شوره زار از تو باران نمی پذیرد
«در صدر مجلس انس، آدم! بیا و بنشین!»
اکرام میزبان را مهمان نمی پذیرد
گفتی ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
دانا پیام دارد نادان نمی پذیرد
امیر.س
رئالیسم سیاسی
خون واقعیت است، عزا واقعیت است
شام سیاه کرب و بلا واقعیت است
دنیا پر از یزید پر از خولی و سنان
تکثیر نسل آل جفا واقعیت است
تکفیر هست، داعش عبدالوهاب هست
لشگر کشی حرمله ها واقعیت است
فتوای مثله کردن اجساد کشتگان
حکم حلال باش زنا واقعیت است
طاعون فرقه بافی و تیفوس تفرقه
در امت رسول خدا واقعیت است
سرخی سنگفرش خیابان غرق خون
آوار سقف روی صدا واقعیت است
بابا نوئل! برای یتیمان بی پناه
آغوش خشک و سرد هوا واقعیت است
«اشتون»،[1] «اولاند»،[2] «مرکل»[3] و «باراک»[4] و «کامرون»[5]
جولان «پنج گرگ» رها واقعیت است
اینکه به نام صلح سر خلق می برند
درندگان میش نما، واقعیت است
اینکه نشسته اند حریفان منطقم
در سنگر دروغ و ریا واقعیت است
البته بشنویم اگر: «هست بیشتر
تعداد دشمنان حیا»، واقعیت است
داریم شکوه یا احد! از کثرت عدو
ما کمتریم، قلت ما واقعیت است[6]
[1]. مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا
[2].رئیس جمهور فرانسه
[3].صدر اعظم آلمان
[4].ایهود باراک = باراک اوباما
[5]. نخست وزیر انگلیس
[6].اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنَا صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ غَيْبَةَ وَلِيِّنَا وَ كَثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ قِلَّةَ عَدَدِنَا،«خدايا از نبود پيامبران كه درودهاى تو بر او و خاندانش و از ناپيدايى مولايمان،و بسيارى دشمنانمان و كمى نفراتمان، و سختى فتنهها به سويمان،و از جريان زمان بر زيانمان به درگاه تو شكوه مىآوريم،» (بخشی از دعای افتتاح)
آخرین منجی
دنیا در آستانه ی تدبیر دیگری است
این سرنوشت تشنه ی تقدیر دیگری است
از تیغهای کند و شکسته ظفر مجو
سردار صبح صاحب شمشیر دیگری است
ای روزگار! زخم مرا نیستی شفا
این قلب خسته در پی اکسیر دیگری است
«چاله به چاه» «چاه به چاله» مسیرتان
تیر رسیده پستچی تیر دیگری است
زیبای با شکوه! خودت را نشان بده
تا بشنویم: «دلبرتان میر دیگری است»
طرز نگاه ما به تو باید عوض شود
در ذهن دل ز اخم تو تصویر دیگری است
پیری دلیر هیمنه ات را رواج داد
حالا امیر کشور جان شیر دیگری است
تمهید رستخیز تو را این جهان خوار
محتاج انقلاب فراگیر دیگری است
امیر.س
خفته است در این شیر شرنگ چه کسانی؟
دل خسته ای از قلب دو رنگ چه کسانی؟
خفته است در این شیر، شرنگ چه کسانی؟
تو منتظری تا غم نمناک صدایت -
تاثیر کند در دل سنگ چه کسانی؟
ای جان من ای جسم من ای هستیِ هستی!
باید بروی باز به جنگ چه کسانی؟
پرچم شده در لشگر پیمان شکنان باز
پیراهن آغشته به ننگ چه کسانی؟
تا قطع سر فتنه فقط مانده دو شمشیر
فرمانده شده لنگ درنگ چه کسانی؟
امیر.س
مسلمانی نمی دانم
من آن مرداب آرامم که حیرانی نمی دانم
به قدر زلفت ای دریا پریشانی نمی دانم
پرم از آیه و سوره ولی در فهمشان عاجز
مسلمانی، مسلمانی، مسلمانی نمی دانم
امیر کشوری هستم به قدر عرش پهناور
ولی بر تخت سلطانی، سلیمانی نمی دانم
شدم همبستر تاریکی و تلبیس شب تا شب
غلط ها کرده ام اما پشیمانی نمی دانم
تمام درد من این است فهمم نیست ای مردم!
ببخشیدم که بیش از این سخنرانی نمی دانم
امیر.س
دیگری را بفریب ای دنیا!
من در این دار غریب ای دنیا!
از توام چیست نصیب ای دنیا؟
می ربایی دل و می برّی سر
داستانی است عجیب ای دنیا!
گاه در هیئت گل می آیی
گاه با صورت سیب ای دنیا!
بی غرورت نه تب نانم هست
نه نیازم به طبیب ای دنیا!
دور شو دور! از این آبادی
ما قریبیم و رقیب ای دنیا!
من به زلف تو نمی بندم دل
دیگری را بفریب ای دنیا!
امیر.س
از تو خدایا چقدر فاصله داریم
هر نفسی با کسی معامله داریم
از تو خدایا چقدر فاصله داریم
سبزه نروییده غر و غر نکن ای ابر!
ما همه از خشک دستی ات گله داریم
جای سخن نیست لاله هم ز عطش مرد
با تو مگر ما سر مجادله داریم؟
هر دم از این بام سنگی آه الهی!
ناشده حل بیشمار مسئله داریم
حر و زهیری نمانده نیست حبیبی
خولی داریم آی حرمله داریم
سطل دل ما پر از زباله ی عُجب است
بس که هزاران نماز باطله داریم
خاطرمان جمع شد که نیست عذابی
نه غم طوفان نه بیم زلزله داریم
فرصت پرپر شدن برای خدا نیست
مشغله داریم آی مشغله داریم
امیر.س
چگونه برگردم؟
دلم گرفته از اينجا چگونه برگردم
غريب هستم و تنها چگونه برگردم
به يك جزيره متروك پرت شد روحم
در اين تلاطم دريا چگونه برگردم
غنوده در دل مرداب رملهاي هوس
به آسمان به ثريا چگونه برگردم
خراب كردم پلهاي پشت سر را من
خراب كردم آقا! چگونه برگردم
شکسته پای اراده رمیده مرکب عزم
چگونه آه خدايا چگونه برگردم
امیر.س
ای لقمه ی حلال به فریادمان برس
حضرت آیتالله جوادی آملی پیش از ظهر دوشنبه در درس تفسیر قرآن مسجد اعظم: «بانکهای ربوی نمیگذارد که نمازجماعتهای ما اثر کند، یک سیلی جهنمیها صورت میلیونها انسان را سرخ میکند، یک میوه بهشت ممکن است میلیونها سال بماند، یک سیلی جهنم ممکن است، صورت میلیونها نفر را سرخ کند، مغرور نشویم که نماز جماعت میخوانیم، ثواب نمازمان چند برابر میشود، از آن طرف عذابها را هم ببینیم، در دنیا هم کلمات الهی و فیض الهی نامتناهی است...»
اي ديدنت محال به فريادمان برس
بي مرگ بي زوال! به فريادمان برس
بي چيز و بي كسيم در اين دشت سوخته
ذاالجود ذوالجلال به فريادمان برس
رو به جنوب تب زده سيلابي از هوس
جاري شد از شمال به فريادمان برس
لاليم در جواب سوالات بي شمار
ای پاسخ سوال به فريادمان برس
شب زنده داري من و دل بود بي اثر
اي خواب! اي خيال! به فريادمان برس
بالا نمي روند دعاهايمان دگر
اي لقمه ی حلال به فريادمان برس
امیر.س
گلزار در مسیر عبور گرازها
فرهنگ محو هلهله ی شوم سازهاست
دنيا اسير پنجه ی ناخن درازهاست
بازار اقتصاد مجال رباخوران
دارالاماره ملعبه ی باندبازهاست
افكار اهل علم پريشان ز مهملات
اعصاب خلق منزجر از جور جازهاست
این سفره های خالی از لقمه ی حلال
محصول حال و هاضمه ی بي نمازهاست
من با تمام جان نگرانم كه باز هم
گلزار در مسير عبور گرازهاست
امیر.س
دارد انار جان مرا دانه می کند
آن آشنا که خدمت بیگانه می کند
در را به روی دوست چرا وا نمی کند
با دشمنان جانی خود کس نکرده است
کاری که شمع با پر پروانه می کند
ای تک درخت خرم دشتی که هر سحر
انگشت باد موی تو را شانه می کند
آیا شکوفه زار نگاه معطرت
فکری به حال مستی فرزانه می کند؟
در بند می کشی و رها می کنی مرا
این کار را هر عاقل دیوانه می کند!
******
حال دلم خوش است: سر انگشت مژه ات
دارد انار جان مرا دانه می کند
امیر.س
صحرای جان به نم نم باران سلام کن
صحرای جان! به نم نم باران سلام کن
باران تو هم برو به بیابان سلام کن
دارد بهارِ روحِ گل از راه می رسد
پاشو تمام قامت و با جان سلام کن
سجده ببر بر این گِل مخمور جبرئیل
والا مَلَک! به حضرت انسان سلام کن
بالا نشین! نگاه به پایین گناه نیست
گاهی به مور خسته سلیمان! سلام کن
با خاطیان خسته به در ماندگان راه
مومن! رحیم باش مسلمان! سلام کن
ترفیعِ روحِ عاجز دون رتبه ی حقیر
سلطان بر سریر! به دربان سلام کن
بی کس نشسته پشت در ای آسمان پیر!
مهمان توست ماه به مهمان سلام کن
امیر.س
حال تو را می فهمم
ای نشسته دم در حال تو را می فهمم
رفته یارت به سفر حال تو را می فهمم
همچنان چشم به جاده نگرانی و هنوز
نیست از دوست خبر حال تو را می فهمم
سیبت افتاده به خاک از تشر باد عبوس
بشکن ای شاخه ی تر حال تو را می فهمم
می خورد جان تو را حسرت دوری از باغ
بلبل سوخته پر! حال تو را می فهمم
حق همین است نخوابی و بخوانی تا صبح
آه ای مرغ سحر حال تو را می فهمم
*********
مادر و غصه ی فرزند، چه می فهمم من؟
پدر و داغ پسر حال تو را می فهمم
امیر.س
نفخه ی روح
وقتی که می رسیم به پایان زندگی
پایان گرفته است زمستان زندگی
ساده نگیر این کلمات بسیط را
صد جور نکته هست در عنوان زندگی
آبی بزن به صورت زیبای ذهن خود
دستی بکش به زلف پریشان زندگی
بنشین کنار سفره ی صبحانه ی حضور
بردار سهم روح خود از خوان زندگی
فرخنده فرصتی است که در ظهر گرم عشق
تن بسپری به رود خروشان زندگی
*****
اکنون به ابتدای شکفتن رسیده ایم
حالا رسیده ایم به ریحان زندگی
از روح خود دوباره بدم در گل حقیر
ای جان جان و جان جهان، جان زندگی!
امیر.س