eitaa logo
صدای نفس راز ‍‍(دفتر غزل)
113 دنبال‌کننده
1 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شیطان رجیم ای قوم! ابوجهل تو سلمان شدنی نیست این کافر بد کیش مسلمان شدنی نیست بیهوده نکوشید که برگردد از این راه شیطان رجیم است پشیمان شدنی نیست سلطانی اقلیم ادب در خور عشق است نمرود هوس پیشه سلیمان شدنی نیست مکار سرابی است در این دیده ی بی آب دود است، نه ابر است که باران شدنی نیست گیرم که ببارید بر آن فایده اش چیست؟ وقتی که نمکزار گلستان شدنی نیست گیرم که شب و روز دمیدید در این سنگ برخاستن پیکر بی جان شدنی نیست **** تو کور و کری، کور و کری، کور و کری آه هرگز مرض قلب تو درمان شدنی نیست امیر.س@daftareghazal
حساب بسم الله نشسته بودم و با خود حساب مي كردم به سوز آه دلم را كباب مي كردم به امر نفس، شب قدر، پشت بام هوس فرشتگان خدا را جواب مي كردم حلال عشق تو را با حرام آلودم زلال عاطفه را منجلاب مي كردم دروغ بود و ريا بود و خودپرستي بود خيال بود كه عمري ثواب مي كردم چه مي شد آه خدايا چه مي شد آه اگر ز بدو عمر تو را انتخاب مي كردم؟ امیر.س@daftareghazal
شهید چه سروری است در وصال شما ای شهیدان خوشا به حال شما مادران صبورتان آرام شیر این مادران حلال شما پر کشیدید از این زمین که نبود سینه ی تنگ آن مجال شما شادمانیم اگر طربناکید هم ملولیم از ملال شما مرگمان باد اگر - زبانم لال - دل ببندیم بر زوال شما ماندگان یا مجاهدان طریق؟ ما چه هستیم در خیال شما؟ امیر.س @daftareghazal
معجون من كيم؟ خنده-گريه اي درهم طرفه معجوني از وجود و عدم بوستانی پر از شکوفه و خار لاله اي نرم و صخره اي محكم بوريائي نفيس، خشكي تر شربتي تلخ و بيشماري كم پادشاهي ندار، بامي پست پهلواني نحيف، سروي خم منم انسان جواهري ارزان روشني تار و ساده اي مبهم منم انسان شگفت معمولي منم انسان، فرشته ای آدم امیر.س@daftareghazal
تماشاي آسمان رفت آنقدر دلم به تماشاي آسمان شد پشت بام خانه ي جان جاي آسمان روياي من شده است كه باشم سوار بر امواج پر تلاطم درياي آسمان وقتي فرشتگان به نماز ايستاده اند بسيار ديدني است مصلاي آسمان باران كه روي گونه گل دست مي كشد دل متصل شده است به دنياي آسمان آنوقت من رها شده از صخره هاي سخت سر مي كشم چو ابر به هر جاي آسمان ای عشق با شکوه! خداوند نار و نور! ای خالق خبیر معمای آسمان قلبي به من ببخش به گرماي آفتاب با سينه اي فراخ به پهناي آسمان *** شب رفت و صبح آمد و اينجا هنوز هم من ايستاده ام به تماشاي آسمان امیر.س@daftareghazal
شب روح به فرمان باش غم! نوح دلم را بغل کن جسم مجروح دلم را برو بیرون و زیر نور مهتاب تماشا کن شب روح دلم را امیر.س@daftareghazal
در رثای سردار رشید اسلام شهید حاج قاسم سلیمانی حیرانم و لب بسته ی این بغض فراگیر یارب بکنم قفل زبان باز به تکبیر سنگینی این بار تحمل نتوان کرد صد کوه فرود آمده بر شانه ی تقدیر ای وای من ای وای من ای وای من ای وای کو آنکه زد آتش به سراپرده ی تکفیر؟ تو می روی ای مرد! کمی دورتر از دور من می رسم از راه ولی دیرتر از دیر خلقی شده بی تاب به خونخواهی ات ای شیر! دریای دلیری شده از چشم تو تکثیر ای طایفه ی شمر شقی، قوم بنی نار! سرچشمه ی زور و زر و جرثومه ی تزویر! جز مرگ مگر راه فراری است شما را؟ روزی ببرد حیدر اگر دست به شمشیر هیچی و بزرگی تو در شیطنت تو است ای خوک رُخ خرمُخ دل داده به خنزیر ها! با توام ای روبهک چشم چپ لنگ هرگز نشو نزدیک به این بیشه ی پر شیر!! سوگند به سردار که از پا ننشینم تا تیغ خود از خون پلیدت نکنم سیر با خود ببرد خانه ی ارباب ستم را سیلی که شد از چشم دماوند سرازیر امیر.س@daftareghazal
ندبه آقا بیا ڪه فاجعہ از حد گذشته است! انسان ز مرزِ هر چه نباید گذشته است! آقا بیا ببین که چه ها در زمان ما! بر امتِ مسیح و محمد «ص» گذشته است! تو شاهدی خودت که در این روزگار تلخ! بر دوستان خوبِ خدا بد گذشته است! هر روز بی قراریِمان می شود فزون! فرصت برای حوصله شاید گذشته است! هر روز ترس و توطئه، هر روز مرگ و خون! آقا بیا که فاجعہ از حد گذشته است! اللﮩـم عجـل لولیـڪ الفـرج واجعلنا من خیر انصاره و اعوانه. امیر.س
جگر زیر دندان هند است باز در روزهای اغازین فتنه ی شام، یک تروریست وهابی در سوریه جگر یک علوی را از سینه بیرون کشید و...خورد! این شعر بغضی بود ناقص....در ان زمان. و این بار تقدیم به هنربندان شیاد بخصوص زنان بازیگر و مجریی که در کنار ابرتروریست زمان قرار گرفته و تیغ تعدی و طعنه به روی سربازان جان برکف می کشند... چنان گرگسالی شد اندر دمشق که یاران ندیدند جز مرگ عشق* شب دل پر از زوزه ی گرگها شکم مسکن پوزه ی گرگها به جان گل افتاده پاروی مرگ نفس بند مي آيد از بوي مرگ جواز جنون از حجاز آمده است مناره به جنگ نماز آمده است پر از دشنه و تیغ «سِند» است باز جگر زیر دندان «هند» است باز به فتوای اشباح شام و قطر نباید ببارد بر این گل مطر دهان از اراجیف پر می کنند گل ارغوان را ترور می کنند * سگ با وفای «سیا»! با توأم! هلا مفتی افترا با توأم! تو خون از لب ايده ات مي چكد تنفر ز دو ديده ات مي چكد تو مثل امامت معاویه ای سرانجام مهمان هاویه ای ندارید اگر از طراوت هراس چرا مي گذاريد پا روي ياس؟ به امر ابو جهل سر می برید چه آسوده و سهل سر می برید و من حمزه ام سینه چاکم کنید در این وادی خشک خاکم کنید ..... ..... امیر.س ---------------------- چنان خشکسالی شد اندر دمشق که یاران فراموش کردند عشق(سعدی)
منتظر صبح باز مي گردد پرستو دوستان[1] باز مي گردد هياهو دوستان لانه خواهد ساخت لك لك پشت بام رود پر خواهد شد از قو دوستان بيشه پر خواهد شد از شير و پلنگ دشت از خرگوش و آهو دوستان عشق می بارد مدام و سطح گل می رسد تا زیر زانو دوستان منتظر باشيد فصل صبح را مژده می آید ز هر سو دوستان مي رسد از راه مهماني عزيز آب و جارو! آب و جارو! دوستان [1] . باز می آید پرستو نغمه خوان باز می سازد در این جا آشیان (پروین دولت آبادی) امیر.س@daftareghazal
یاصاحب الزمان کی خدایا شب دنیا سپری خواهد شد؟ کی خدایا شب دنیا سپری خواهد شد؟ صبح نزدیک! کی از تو خبری خواهد شد؟ «نفس باد صبا»! سهم شقایق از خاک بی صدای قدمت خون جگری خواهد شد قسمت کودک بی مادر احساسم هم از شب شهر فقط دربدری خواهد شد در خیالم ننشینی غزلم خرَم نیست شعر بی روح و نظر هم گذری خواهد شد «چشم نرگس»! تو اگر دست نگیری سر را کار دل نه ادبی نه هنری خواهد شد **** آه اگر یار بیاید و اگر شب برود چه نسیمی بوزد چه سحری خواهد شد خالی از نعره هول آور دیوان زمان صحن جان منزل آواز پری خواهد شد امیر.س@daftareghazal
آه خدایا مگر ظریف ترامپ است؟ چرک ترامپ است هم کثیف ترامپ است عاشق هر دشمن ضعیف ترامپ است لهجه ی این دو شبیه هم شده –یا بود- آه خدایا مگر ظریف ترامپ است؟ سخت و زمختند دوستان خمینی در نظر تو! ولی لطیف ترامپ است مردم ایران دلاورند و رشیدند دشمن این مردم شریف ترامپ است ترس اگر در خیال بیشه نباشد شیر ژیان را کجا حریف، ترامپ است؟ نفرت اگر دارد از صلابت قاسم شیفته ی سستی ظریف ترامپ است .... اهل ادب شایدم به طعنه بخوانند در غزل تو چرا ردیف ترامپ است؟ امیر.س@daftareghazal
مرحوم قیصر امین پور شعری خطاب به هنرمندان دارد و نصیحت می کند که هنرشان را ارزان نفروشند: این حنجره این باغ صدا را نفروشید این پنجره این خاطره‌ها را نفروشید در شهر شما باری اگر عشق فروشی است هم غیرت آبادی ما را نفروشید تنها، به‌خدا، دلخوشی ما به دل ماست صندوقچه راز خدا را نفروشید سرمایه دل نیست بجز آه و بجز اشک پس دست‌کم این آب و هوا را نفروشید در دست خدا آیینه ای جز دل ما نیست آیینه شمایید شما را نفروشید در پیله پرواز بجز کرم نلولد پروانهء پرواز رها را نفروشید یک عمر دویدیم و لب چشمه رسیدیم این هروله سعی و صفا را نفروشید دور از نظر ماست اگر منزل این راه این منظره دورنما را نفروشید و این حقیر معتقدم که بسیاری از این جماعت هنرشان ر ا به ثمن بخس به رضاشاه سفاک و خط منحط او و به ترامپ تروریست فروختند... رفتند که آن خاطره ها را بفروشند هم حنجره هم باغ صدا را بفروشند بردند به بازارچه ی عشق فروشان تا غیرت آبادی ما را بفروشند چون برده به دستان «هنر- بند» نهادند تا یوسف زیبای وفا را بفروشند این طایفه ی لوچ و لج قاعده نشناس بردند سر کوچه طلا را بفروشند ای پنجره ها! حنجره ها! های نظرها! برنامه همین است شما را بفروشند شب هدیه نمودند به ما چند بغل زخم تا صبح به مثقال، دوا را بفروشند نه جای شگفتی است که این قوم بنی نار در کرب و بلا خون خدا را بفروشند امیر.س@daftareghazal
بسم الله الرحمن الرحیم‌ کرونا و نبرد حق و باطل ‌باد بلا وزیده و بیمارها به صف خلق خدا شده است چنین بارها به صف گرد امدند جمع طبیبان پاکباز پشت سر طبیب پرستارها به صف باید امید داشت به پیروزی بزرگ وقتی که می شوند علمدارها به صف این سوی جبهه لشگر خوبان روزگار ان سوی خط تمام تبهکارها به صف چنگیز زردموی دموکرات شیک پوش کرده است باز گله ی تاتارها به صف «بیبی سگ» و «صدای هیولا»، «دوویچه له» فرمان رسیده است:«جهان خوارها به صف!» خربردگان داخلی غرب، باز هم گوریل وار پیرو کفتارها به صف قوم دروغ نیش زنان پیش می روند «زر-زورنامه»های دغل، مارها به صف در راه دوست، هیچ نکردیم سست پا هر چند کرده دست خطا خارها به صف امیر.س
شبی از شرم ابم کردی ای عشق خراب اري خرابم كردي اي عشق سوالي داشتم از چشمهايت نپرسيده جوابم كردي اي عشق امیر.س
سلام باد بهاری سلام فروردین! سلام باد بهاري سلام فروردين! خوش آمدي به ده ما خوش آمدي به زمین من و درخت و دلم پشت تپه هاي بلند براي ديدن روي تو كرده ايم كمين چو تند باد ز بالاي شهر ما مگذر ز پشت ابر فرود آ كنار دل بنشين چو جويبار خوش عشق جست و خيز كنان ز تپه هاي گل گونه ام بيا پايين سلامتي سر دشت چند سرو بكار براي دلخوشي دوست چند لاله بچين === «بهار-بانو» از پشت ابر پايين شد و با وقار و تواضع نشست روي زمين صداي كف زدن برگها بلند شده است خوشا نسيم كه اينگونه مي شود تحسين خزان خواب! زمستان غم! خداحافظ! سلام باد بهاري سلام فروردين! امیر.س
استغفرالله ربی و اتوب الیه دل به پشت سرش انداخت نگاهي ديگر: «كاش مي رفتم از اين راه به راهي ديگر» كرده ام توبه دم صبح ز هر چه عصيان مرتكب مي شوم امشب به گناهي ديگر همه يارانم در جنگ هوس كشته شدند كو فراهم بشود باز سپاهي ديگر؟ باز در شهر زليخاكده ها بر پا شد يوسف انداخته شد باز به چاهي ديگر اين من و اين همه زنجير چرا بايد باز دل ببندم به سر زلف سياهي ديگر؟ آه كو عشق؟ چه شد عقل؟ كجا رفت خدا؟ همه رفتند دلي مانده و آهي ديگر امیر.س @daftareghazal
مدرنیته در بستريم و از هوس آغوش ما پر است وز وهم ذهن بسته و مغشوش ما پر است «گل سنتي است»، «جاز جديد است»، «مي بنوش» از اين قبيل موعظه ها گوش ما پر است ز آثار استخوان سلاطين بي شمار همسايه! مثل روم شما شوش ما پر است! از ياد دلبران و شكوه دلاوران اين چشمهاي بسته و خاموش ما پر است عاجز ز راندن مگسي مانده ايم و باز از راهكار، جمجمه هوش ما پر است امیر.س@daftareghazal
یا رسو ل الله یا رسول الله ای بلند آستان! سلام! سلام! آسمان! آسمان! سلام! سلام! تو گذشته، تو حال، آینده سر گذشت جهان! سلام! سلام! رود آرام! جنگل سر سبز! کوه آتشفشان سلام! سلام! باد ای باد! دشت! ای دریا! ای زمین ای زمان! سلام! سلام! اَشهدُ انّ عشق لا یفنی ای صدای اذان سلام! سلام! ای پیمبر بخوان بنام خدا یا محمد! بخوان: سلام! سلام! امیر.س@daftareghazal
ننگ اسكار بيا در ببنديم افكارشان را بشوئیم از ذهن، زنگارشان را به سخره گرفتند نام خدا را به سخره بگيريم كردارشان را به اين مشركان سو ظن داشت بايد ببينيم آوار، ديوارشان را مبادا مبادا مبادا بلندان! که گرمی ببخشیم بازارشان را نه خوشحال باشيم تأييدشان را نه هرگز برنجيم انكارشان را و چون قاتلانند یک روز باید مهيا كنی چوبه دارشان را خدا تاج عزت نهد بر سر ما ببينيم اگر ننگ، اسكارشان را 25/3/1391 امیر.س @daftareghazal
بسم الله الرحمن الرحیم نسأل الله منازل الشهدا و معایشه السعدا و مرافقه الانبیا مرد و نامرد میدان روح بهاران بود او، سوز زمستان تو دیشب رسیدی ای تب کنگو به پایان تو او جان اقیانوس، او قد قامت کوه بی روحیِ مرداب، خشکیِ بیابان تو جلبک کجا همسایه ی دریا تواند بود دوری –هزاران سال نوری- از «سلیمان» تو نه دیپلماسی را هنر داری نه میدان را بازنده در این صحنه ای ترسیده از آن تو ای کاش دست کم سیاست را بلد بودی هر بار می بازی ز نادانی به شیطان تو قصر سیاهت قبله شد، عاشق شدی او را هرگز ندادی ای مسلمان! دل به قرآن تو خون خیانت می چکد از تیغ بغضت های! خنجر زدی از پشت بر سردار ایران تو روزی -نه چندان دور- می بینی تقاصش را خواهی شد از گفتار شوم خود پشیمان تو ای تو! تو ای تو! ای تو ای تو! ای تو ای تو! نامرد میدان تو! همین! نامرد میدان تو 9/2/1400 امیر.س@daftareghazal
آیت‌الله العظمی بهجت رحمت الله علیه «چه بکنیم از بی علمی، چه بکنیم از ضعف در ایمان، از ضعف در تدین، ... چه بکنیم از این ضعف‌ها؟! چه بکنیم از این ضعف‌های اختیاری؟! نمی‌رویم دنبال تحصیلات علمیه، نمی‌رویم که بفهمیم که خب عمل چطور بر ما آسان بشود؟ اختیارا نمی‌رویم! اگر غیراختیاری باشد حالا، خدا می‌بخشد ما را، اما اختیاری را چه بکنیم؟ چه‌کار بکنیم از ضعف ما در علم و عمل، چه کار بکنیم که این ضعف ما به اختیار ماست. خودمان نمی‌رویم دنبال تقویت.» (٠٨-٠۵-١٣٧۶) سقوط اختیاری به ستوه آمده ام از دل بدمست خودم چه کنم آه خدا! شاکی ام از دست خودم می روم هر طرفی در پی هر هاهویی می رسم آخر هر روز به بن بست خودم باز می گردد و این حنجره را می بوسد تیر بغضی که رها کرده ام از شست خودم چه نیاز است گواهی بدهندم بر جرم؟ من خودم متن خودم هستم و پیوست خودم «من ملک بودم و فردوس برین جایم بود» اختیاری است، بلندا! شده ام پست خودم امیر.س@daftareghazal
فراوانی نخواهد بود سیری را دو شب تضمین فراوانی چرا کمبود جان داریم ما در این فراوانی؟ دویدم من! دویدم من! به کام دل رسیدم؟ نه! طمع نگذاشت کامم را کند شیرین فراوانی من از تبعیض دلگیرم نه از کمبود شیر و نان نخواهد داد رنج روح را تسکین فراوانی یکی چیده است برگ خواب و آن یک میوه ی همت اگر در «قاهره» قحطی است در «برلین» فراوانی یقینا حکمتی دارد اگر پروردگار گل به بهمن برف می بخشد به فروردین فراوانی **** تو از ناشکری اهل زمین دلخور نشو باران! نرو از ابر بالاتر بیا پایین فراوانی! امیر.س@daftareghazal
بسم الله الرحمن الرحیم بازگشت باز آمده ام یار! که باز آمده باشم بی آنکه به اکراه و نیاز آمده باشم طردم نکن ای دوست اگرچه به گدایی بی حوصله، بی سوز و گداز آمده باشم از یاد زمان رفته ام ای وای من! انگار دیر از سفری دور و دراز آمده باشم از دور مصلّی نکنم دور دلیرا! شاید به تماشای نماز آمده باشم من کیستم از تو نپذیرم گله ات را؟ من چیستم آخر که به ناز آمده باشم؟ شیرین تر از آن هست؟ بگوئید اگر هست؟ روزی که به خلوتگه راز آمده باشم برگشته ام از خواب گران دل نگران، شُکر! باز آمده ام یار! که باز آمده باشم @daftareghazal
بسم الله الرحمن الرحیم یا صاحب الزمان  خدايا از تو باشم دور تا كي؟ سراي قلب من بي نور تا كي؟ پري رو! پرچم گل را علم كن جهان در سلطه ی ساطور تا كي؟ پري رو تو بگو جان جهان را تماشا با دو چشم كور تا كي؟ نفس محبوس گور سينه تا چند جهان محكوم حرف زور تاكي؟ شهيدان لبت گمنام تا چند مريدان هوس مشهور تا كي؟ شياطين همچنان بازارشان گرم كتاب بندگي مهجور تا كي؟ گل خوشبوي باغ عشق و ايمان ميان سيمها محصور تا كي؟ بماند بر فراز دار دنيا خدايا پيكر منصور تا كي؟ هميشه هيچ در هيچيم اي دوست به خود باشيم ما مغرور تا کی؟ الف.س