eitaa logo
دفتر شعر من
108 دنبال‌کننده
6 عکس
7 ویدیو
0 فایل
اشعار سید عسکر رئیس السادات
مشاهده در ایتا
دانلود
از مدینه تا کربلا (آغاز ماجرا) از جهان رفت چون معاویه مسندش را یزید قبضه نمود به ولید بن عتبه نامه نوشت که بگیر از سه شخص بیعت زود آن سه تن هم حسین ابن علی نیز ابن زبیر و ابن عمر سخت در این خصوص محکم باش لحظه ای را مده دگر به هدر چون حسین بود نزد ابن زبیر شب به مسجد، رسید پیک ولید در هراس آمد ابن زبیر دعوت از خویش را به موقع ندید گفت با او حسین، پندارم رفته طاغوتشان از این دنیا نظر این است تا برای یزید بستانند بیعتی از ما همره سی نفر ز یارانش آن شب آمد حسین نزد ولید گفت باشید جمله آماده لازم آمد مرا کمک بدهید بعد از قصه ی معاویه خواست از او ولید بیعت را گفت شایسته نیست مثل مرا که بگیرند بیعتی به خفا هر زمانی که خلق بر بیعت حاضر آیند اگر اراده کنیم همره سایر مسلمانان ما بیاییم و کار ساده کنیم بیعت در خفا نمی ارزد تو رضایت چرا به آن داری ؟ بپذیرفت از حسین ولید بیش از اینش نکرد اصراری دید مروان حسین خواهد رفت به در آورد از خود اطواری تا به والی از آن بفهماند باید او را به حکم واداری که ز دستت حسین اگر برود دیگر او را به چنگ کی آری؟ آنکه بیعت نکرد در خلوت کی کند در عیان چنین کاری؟ بایدش پیش خود نگهداری نگذاری ز مجلست برود باید از او ستاند بیعت را یا که فی الفور گردنش را زد رو به مروان بگفت ابن علی ابن زرقا (که حاصلی ز زنا) که مرا می کشد؟خودت یا او؟ کذب گویی و می کنی تو خطا گفت او یا امیر رو به ولید اهل بیت النبوه جز ما کیست؟ معدن بر رسالتیم و ملک خط و ربطش به غیر با ما نیست مهبط الرحمه ی خدا ماییم گشته آغاز راه دین با ما تا به آخر مسیر آن با ماست از شریعت نمی شویم جدا آنکه خوانی مرا به بیعت او هست مردی شراب خواره و پست خون افراد بی گنه ریزد حکم حق را حریم بشکسته است بیعتش کی رواست بر چو منی؟ آنکه فسق و فجور او علنی است باید آینده را نظر بنمود که به بیعت ز خلق بر حق کیست؟ چون صدا شد برون ز حدود آمدند عده ای از آن یاران گشت خارج حسین از مجلس بیعتش را ولید دل نگران نوزده مهر نود و پنج آخرین بازنگری ۲۵ خرداد ۱۴۰۳ 
از مدینه تا کربلا قسمت دوم ملاقات مجدد با مروان صبحگاهان برون ز منزل خود روبرو شد حسین با مروان گفت خواهم حسین خیر تو را دست بیعت بده بمان به امان آنچه گفتیم با تو دیشب ما باز بر تو همان نصیحت ماست تو بیا با یزید بیعت کن که در آن نفع دین و هم دنیاست خواند بر او امام استرجاع که به دین السلام باید داد گر خلافت رسد به دست یزید کل اسلام می رود بر باد از رسول خدا شنیدم من بر تمامی آل بو سفیان که خلافت حرام می باشد روی منبر نگردد از ایشان گر معاویه روی منبر رفت امت من به خواریش بکشید اهل این شهر غیر این کردند که چنینند مبتلا به یزید نوزدهم مهر نود و پنج  آخرین بازنگری ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از مدینه تا کربلا قسمت سوم شکوه بر سر مزار رسول خدا نپذیرفت چون دوباره حسین بیعت با ستمگری چو یزید او ز نزد ولید رفت حرم درد دل کرد با نیای فقید السلام ای رسول پاک خدا من حسینم که زاده ی زهراست پاره ی تن برای فاطمه ای که به حق پاره ای ز جان شماست من حسینم حسین سبط شما آنکه خواندی ز جانشینانت تا نماید پس از وفات شما رهبری و هدایت امت حال، امت نموده تضعیفم حفظ ننموده شأن و قدرم را [دعوتم می کند به بیعت دیو رفته از یادش آن سفارشها] شکوه آرم به پیشگاه شما ای رسول خدا من از آنها پر کشم تا به آستان شما تا شودد روز وصل قسمت ما بیست مهر نود و پنج آخرین بازنگری ۲۶ خرداد ۱۴۰۳ 
انسانیت آئین بعضی نامداران شد این هم طریق تازه ای در نفی ایمان شد قتل هزاران کودک مظلوم را دیدند دریای احساساتشان گویا بیابان شد آنها که عکس استوریشان اشک کودک بود مردند وقتی حرفشان مشمول تاوان شد همراه میلیونها ربات دشمن انسان مقصودشان تنها و تنها رنج ایران شد آخر کجا هستید اکنون آی آدمها سلبریتیها اشکتان درگیر نسیان شد آن رقت و اشک دم مشک شما پس کو گویا که آنهم شامل سانسور و کتمان شد ای عسکری تمساح گریان را مشو غافل هر کس که غافل شد خودش درگیر حرمان شد ۲۶ خرداد ۱۴۰۳
از مدینه تا کربلا قسمت چهارم زیارت مجدد رسول خدا دومین شام می رود مولا بر مزار پیمبر اسلام با خدا این چنین کند نجوا ای خداوند پاک بی همتا این مزار پیام آور توست که درودت به او و آلش باد ابن بنتش منم و خود دانی آنچه بر حال و روز من افتاد ای خدا من محب معروفم از بدیها و منکرم بیزار از تو ای ذوالجلال و الاکرام به کسیکه بود درون مزار خواهشم اینکه پیش من راهی بگذاری که داریش تو رضا آن مسیری که می کند خشنود هم خدا را و هم رسول خدا شام خود سر نمود تا به پگاه با نیایش به پیشگاه خدا گریه ها کرد در مناجاتش زاهد شام و شیر میدانها بیست مهر نود و پنج 
از مدینه تا کربلا قسمت پنجم ملاقات با عمر اطرف یکی از فرزندان حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام چون ز بیعت ابا نمود حسین خبرش پخش شد دهان به دهان عمرِ أَطرَفش بگفت چنین که دلم هست بر شما نگران که شنیدم من از امام حسن پدرم میر مومنان فرمود که حسین عاقبت به قتل رسد که گمانم محقق آید زود می رسی با مخالفت هایت تو به پایان ره برادرجان بکنی با یزید اگر بیعت تو بمانی از این خطر به امان داد پاسخ امام أَطرف را پدر من به نقل از جدم گفته بر من محل مدفن ما نیست فرزند من به دور از هم ای برادر چرا گمان بردی آنچه دانی منش نمی دانم بلکه سوگند بر خدای احد تحت ذلت دمی نمی مانم روز محشر ولی برد زهرا پیش جد مطهرش شکوا از گروهی ز امتش که نمود بعد او بر سلاله اش ایذا آنکه فرزندهای فاطمه را داده باشد اذیت و آزار چونکه آزرده قلب زهرا را منع گردد ز جنت دادار بیست و یکم مهر نود و پنج  آخرین بازنگری ۱۰ تیر ۱۴۰۲
از مدینه تا کربلا قسمت ششم چون به ام السلم (ام السلمه) رسید خبر که نموده حسین عزم سفر آمد و گفت می نهی به غمم مرو این راه پر ز خوف و خطر که رسول خدا به من فرمود می شود کشته ابن من به جفا در زمینی ز سرزمین عراق که بر آن هست نام کرب و بلا گفت در پاسخش که ای مادر که بر این از توام من آگه تر که قرار است تا شوم مذبوح دشمن از کین ببرد از من سر حق نموده اراده اهل مرا بیند آواره ،کشته ،یا که اسیر هیچ فریادشان برای کمک نکند بر دل کسی تاثیر ۵ اردیبهشت ۹۷ آخرین بازنگری ۲۶ خرداد ۱۴۰۳ 
از مدینه تا کربلا قسمت هفتم محمد بن حنفیه به نزد برادر می رود پیش آمد محمد بن علی به برادر چو بود دل نگران گفت هستم محب تو، از تو، نیست برمن عزیزتر به جهان برخود این را وظیفه می دانم که بگویم صلاح کار شما هر چه شد از یزید فاصله گیر خلق را سوی خود بخوان ز آنجا گر نمودند با شما بیعت می شوی از خدا سپاسگزار گر به غیرت شوند هم پیمان کرده ای از گزند خصم فرار گر روی سوی شهرهای عراق کار خواهد کشید بر پیکار هدف تیر دشمنان گردی ز جفاها شوند اهل تو خوار گفت امامش بگو برای مثال در چه شهری شوم از او به امان گفت او مکه یا میان مدن گر نداری به آن تو اطمینان بینشی ناب دارم از تو سراغ به امیدم روی به راه صواب به تعمق قدم نهی به مسیر بهر هر مساله رسی به جواب گفت آنگه حسین در دنیا گر ز کیدش نماندم جایی تن به بیعت به او نخواهم داد نخرم بهر خویش رسوایی اشک ریزان برش برادر شد گفت تا حق دهد به تو پاداش خیرخواهی نمودی و اکنون ز آنچه مامور هستم آگه باش می روم مکه همره اهل و آنکه هم رای هست او با من تو بمان در مدینه تا آگاه سازیم از دسایس دشمن رفت سوی مزار پیغمبر شعر ابن مفرّغش نجوا تا بخواند به گوش های زمان نیست او مرد سازش و پروا "نیم ابن مفرّغی که به صبح از هجومش رمند فوج سباع بنهم دست گر به دست عدو تا کنم با مخاطرات وداع" مقبری گفت زین برآمد که در سرش هست آرمانی عظیم هدفی بی نظیر دارد او که کند جان به راه آن تقدیم ۵ اردیبهشت ۹۷ ۲۶ خرداد ۱۴۰۳
از مدینه تا کربلا قسمت هشتم می رود از مدینه ابن علی قصد رفتن به مکه او‌ دارد تا شود ثبت در دل تاریخ یک وصیت ز خویش بگذارد بر برادر کلام او این است باسم رحمن به نام رب رحیم من شهادت دهم خدا که یکی است نیست جز او به ملک هست سهیم من شهادت دهم که احمد هست بی گمان عبد و هم رسول خدا برمحمد وَ آل او صلوات که رسانده است دین حق بر ما من گواهم به جنت و دوزخ حق بود هر چه وعده داده خدا می شود خلق زنده در محشر خواهد آمد معاد و روز جزا نروم من ز روی خودخواهی تا کنم عیش یا که ظلم و فساد نهیِ از منکر ،امرِ بر معروف هست من را دلیل و قصدو مراد امر اصلاح امت جدم امر احیای سنت نابش سنت زاده ی ابیطالب با تمام رسوم و آدابش گر پذیرند دعوتم را خلق پیروی کرده اند از یزدان نپذیرند صبر پیشه کنم می شوم بر مسیر خویش روان می کنم من تحمل این دوران تا کند حکم بین ما یزدان بی گمان اوست بهترین داور بهترین حاکم زمین و زمان حتما از سوی رب بی همتاست هر چه خوبی ز ما شود مشهود تکیه و باز گشت ما به خداست ای برادر وصیتم این بود ۵ اردیبهشت ۹۷ آخرین بازنگری ۲۶ خرداد ۱۴۰۳
از مدینه تا کربلا قسمت نهم می رود مکه همره اهلش آخرین روزهای ماه رجب گوید او آنچه را که موسی گفت وقت رفتن ز مصر از بر رب آیه ای از قصص که می گوید۱ چون که از شهر رفت دل نگران گفت یا رب خودت مرا گردان ایمن از شر این ستمکاران او ز فرعونیان جدا گردد تا که فرعون و لشکرش بشود غرق در نیل خون خون خدا خود از این نیل تا خدا برود گوید او را یکی که بهتر نیست که شما هم بسان ابن زبیر در امان تا شوی ز حمله یرخصم راه معمول را نسازی سیر در جوابش امام می گوید نکنم هرگز این چنین والله راه معمول را ادامه دهم تا مرا حکم حق رسد از راه شاه دین نیست مثل ابن زبیر حرف حق را بلند می گوید مخفیانه نمی گریزد او مثل یک شیر راه می پوید می رسد بر ورودی مکه در شب جمعه سوم شعبان بر لبش دارد آنچه در مدین بر لبش داشت موسی عمران آیه ی بعدی از همان سوره۲ که در آن آرزو کند موسی رهنمون سازدش خدای بزرگ بر صلاح و به خیر و راه هدی گوید این آیه ها به ما که حسین در سرش هست فکر والایی که نگردد وقوع آن ممکن جز به یاری یار یکتایی بیست و ششم آبان نود و پنج آخرین بازنگری ۲۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱.سوره القصص فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ترسان و نگران از شهر بيرون شد. گفت: اى پروردگار من، مرا از ستمكاران رهايى بخش. ۲.سوره القصص وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْيَنَ قَالَ عَسَى رَبِّي أَنْ يَهْدِيَنِي سَوَاءَ السَّبِيلِ چون به جانب مدين روان شد، گفت: شايد پروردگار من مرا به راه راست رهبرى كند.
. غربت مسلم کنار باب بیتی خسته بنشست وَ زد بر روی زانو از غمش دست به روی گونه اشکش گشت جاری چنین آمد ز عمق غم به زاری خدایا با که گویم ساعتی پیش که بودم از شمارش یاوران بیش ز هر سو بر سر دشمن رجزخوان دلاور مرد همچون شیر ،غران کجا هستند یاران وفادار که تنها گشته ام هنگام پیکار شنیدم من هزاران صوت تکبیر نمازم را چو می بستم به شب گیر چرا وقت سلامم در فرادا نمی بینم کسی با خود هم آوا از او یک پیرزن احوال پرسید به مهمان بودنش با درد خندید به بیت خویش او را کرد دعوت به رسم سابق مردان ،مروت به کوفه گفت ای زن میهمانم ولیکن مرده گویا میزبانم خدایا پشت این درهای بسته دلم از کوفه و کوفی شکسته به قاموس عرب حرف شرف مرد طلا مردانگی را با خودش برد پریشان گشته ام من بغض دارم دلم ترکید می خواهم ببارم تمام غصه ی من جان مولاست که گفتم کوفه اش الحق مهیاست مجالی کاش تا گویم به آن میر که می آید به استقبال شمشیر به سِرِّ کوفه اش آگه کنم زود که تنها مرد آن یک پیرزن بود ز فعل کوفیان سست عنصر دلم گردیده از اندوه وغم پر برآن ضیفی که خود بنمود دعوت عرب خائن شد و نگذاشت حرمت فقط آن پیرزن بر او وفا کرد به او بیت خودش را با صفا کرد ولی ماری بَرَش در آستین بود که در خان خیانت در کمین بود پسر لو داد، سر شد میهمانی برای چند درهم مژدگانی بگویم بعد از این با او چه ها شد که مهمان بین کفتاران رها شد به سویش حمله ور صد فوج شمشیر ز بالا آتش آمد ، رو به رو تیر ولی این مرد نسبت داشت با شیر هلاکت را بر اعدا کرد تقریر امان دادند تا شمشیر بگذاشت اگر چه خبث دشمن را یقین داشت بله آن شیر زخمی را به ترفند به نزد زاده ی مرجانه بردند چو گفتندش بر او بنمای تعظیم نبینم گفت مردی بهر تکریم در آمد از ره کین باز شیطان به قتلش بی ترحم داد فرمان چو می بردش برای قتل جلاد سلامی بر حسینش می فرستاد رها شد مسلم از بالای بارو شرف از شهر کوفه گشت جارو مبر ای عسکری اسمی از آن شهر که زیبا کش شد و با عاشقی قهر سال نود و دو آخرین بازبینی ۲۶ خرداد ۱۴۰۳
پیامی که پاک شده یا اشتباه بوده یا اشتباه ارسال شده پس اشتباه برداشت نکن ۲۷ خرداد ۱۴۰۳
عرفه عید عزیزی است که بر عفو و عطا بار عام آمده بر عبد ز معبود علا عرش در آینه ی عشق و دعا و عرفان عینهُ نورِ علی نور، ز حیث معنا عرصه ی عشوه و عشق است زمین عرفات از تعابیر عجیب گلی از آل عبا می کند نعت نعم چون بر عالم آرا از عروق و عنق و عینْ وَ دیگر اعضا او به معشوق کند عرضه تو گویی به عدد آنچه عودت بدهد عاقبت از خیل عطا تا بگوید عرفه موعد عارف شدن است که فقط عاشق عارف بکند جان اهدا بی عدد داد به من صانع عالم من هم آنچه آید به عدد می کنمش پس به فدا عسکری پس عرفه معبر وصل است به عرش سعی کن در عمل و دور شو از عیب و خطا بیست و یکم شهریور نود و پنج آخرین بازنگری ۲۷ خرداد ۱۴۰۳
. لبیک بر دهانم آنگه که گشت جاری گویا که گشت شیطان از گرد من فراری چون کودکان نمودم احساس پاک بودن افتادم از عطایش در بند شرم و زاری گفتم به او ستایش مخصوص توست مولا تنها به دستهایم، نعمت، تو می سپاری در دست توست مولا تنها حیات و مرگم هرگز شریک و مثلی در این جهان نداری جانم ازین عنایت مشعوف بود و حیران این کمترین کجا و اینگونه افتخاری هرگز به خود نمی دید این عبد رو سیاهت تا آنکه محرم آید در پیشگاه باری زلزال در دل و جان اخلاص بر لبانم با کافرون کشیدم بر دین خود حصاری یارا به دور بیتت پروانه وار گشتم شاید برای دینت من هم شوم حواری بی پا و سر نمودم سیر منا و رفتم در سرزمین عرفان تا مرز بی قراری از قید هر تعلق گشتم رها به مشعر شاید کرم نمایی بر مفلس صحاری بر عسکری نظر کن یارا که یاد وصلت آخر برد از او جان در گوشه و کناری ۲۷خراد۱۴۰۰ آخرین بازنگری ۲۷ خرداد ۱۴۰۳
. هنوز هم دل من در طواف خانه ی توست هنوز برلب من نغمه و ترانه ی توست اگر چه مشی کریمان به سخت گیری نیست هنوزچشم دلم در پی نشانه ی توست چو شد شمائل تو قاتل شمارش من برای امر رضا اینکه خود بهانه ی توست به شوط شوط طوافم همیشه می گفتم دلم خوش است که دستم به روی شانه ی توست اگر چه حوله ی احرام من درست نبود کجا تکلف بی حد به آستانه ی توست اگر چه سعی میان صفا و مروه ی من نبود خوب ولی خوب عاشقانه ی توست اگر ز رمی جمر هم نبوده ای راضی مرا امید به آن دید زیرکانه ی توست مرا به صحت اعمال خود امیدی نیست مرا امید به الطاف بی کرانه ی توست اگر چه از سر خوف عسکری ز نقص عمل به فکر خود همه دم در طواف خانه توست ۱۸تیر۱۴۰۱
. یاد ایام صفا در شهر پیغمبر به خیر یاد بزم ساقی و پیمانه و ساغر به خیر تا حرم هر روز بودی با ملائک هم قدم یاد صحن و یاد روضه مرقد و منبر به خیر یاد عزم توبه در پای ستون توبه تا چون لبابه گرددت مهر خدا یاور به خیر یاد محرس شاهد جاوید بر این امر که نیست بر احمد به جز حیدر حراست گر به خیر ناله ها سر می دهم از دوریت حنانه وار ختم گردد کار تا گیری مرا در بر به خیر یاد دیدار وفودت یا سریر اعتکاف هم مقام جبرئیل و خانه ی حیدر به خیر یاد محراب رسول و یاد محراب بتول یاد باب خانه ی صدیقه ی اطهر به خیر گر چه خصمت منع کردم از صفای بیشتر یاد وقتی می شدم پروانه ی کوثر به خیر یاد وقتی می نشستم زیر تیغ آفتاب تا بقیع و غربتش گردد مرا باور به خیر گرم بود و عشق من بر گنجهایش آتشین یاد وقتی می شدم دیوانه و مضطر به خیر یاد لعنت بر سقیفه دیدمش چون بر قرار با وجود هادمان مرقد جعفر به خیر یاد مسجدهای سبعه ،ذو الحلیفه یا قبا مسجد ذو القبلتین و مسجد صفدر به خیر یاد آن مسجد که شد بر خشت تقوا استوار تا شود کار منافق باطل و ابتر به خیر یاد آن مسجد که یادآور ز بهل احمد است یاد فائق گشتن آن خمسه ی انور به خیر آنچه ثابت کرد حیدر نفس پاک احمد است یاد آن ابنا و آن داماد و آن دختر به خیر یاد حمزه آن شهید دفن در پای احد هر شهید و عاشق و دلداده ی دیگر به خیر عسکری در شهر پیغمبر چه بزمی داشتی بگذرد کاش از دعای شافعت محشر به خیر ۱۷ تیر۹۹
. هنوز نقش تو در خاطرم نمایان است که جان هنوز هواخواه کوی جانان است هنوز مستم از آن ساغر سماواتی که آرزوی لقای توام فراوان است برای عاشق گلها کجا بود بهتر از این دیار مقدس که چون گلستان است گرو ستانده ای ای کوی یار قلبم را که سالهاست به میخانه ی تو مهمان است هنوز هم دل من در حوالی منبر برای پیر مغان واله و غزلخوان است هنوز تن به ستون بهر توبه می بندد چرا که یار کریمش شبیه باران است ز اشک دیده ی غمبار خویش می پرسد کجا سلاله ی مضروب یاس پنهان است هنوز در عجب از غربت گلانی که بلند آمده ز آنها شمیم عرفان است مدینه کی شود ای عسکری تو را از یاد که این دیار گهر خیز سر ز رضوان است ۳۰ خرداد۱۴۰۱
هست اگر با شهادت او مانوس چیست پس بغض و گریه و افسوس اضطرابی عمیق و بی پایان بام دار الاماره را محسوس نفسش تنگ و قلب نا آرام آه سوزان به سینه اش محبوس اشک تر کرد روی عالم را ناله آمد ز عمق اقیانوس دل مسلم به فکر مولایش «گفتمش کوفه باشدت پابوس» وای از ماجرای آن خبری که فرستنده شد از آن مایوس حال مسلم به جستجوی وفا پی دشمن فتاده با فانوس به حسینم رسان که حرف شرف رفته از اهل کوفه در قاموس ۲۷ تیر ۱۴۰۲
. عید قربان است قربانی کنیم نفس را در بحر حق فانی کنیم چون تولد یافت نفسی بس نفیس عید باشد دست افشانی کنیم بعد قربان می شوی مأذون به حلق از ظواهر این چنین باید گسست تا نسازی نفس را قربان بدان می خوری در گام دوم هم شکست گفت زین العابدین هنگام ذبح ذبح کن در خویشتن حلقوم آز غیر این گر نیتی داری خطاست این نه قربان است بر فعلت مناز عید قربان عید فاتح گشتن است راه را بر نفس آمر بستن است عید پیروزی دل در امتحان عید از قید علائق رستن است عید تبدیل صغیری با عظیم عید لا گفتن به شیطان رجیم عید افعل بر سر ما تومر است عید صبر عبد بر حکم رحیم حال عید است و مبارک باشدت از زمین و آسمان گل باردت هرچه می خواهی طلب کن ازخدا چون دعا کردم همان را آردت سیزده مهر نود و سه آخرین بازنگری ۲۷ خرداد ۱۴۰۳
آنرا که فرِّ آن قد و بالا گرفته است کار دلش ببین که چه بالا گرفته است در عشق ناب کار به دست زبان که نیست کار دلست و آنچه در آن جا گرفته است عاشق چو شیخ جعفر تبریزیش خوش است آن کس ز یار منصب منّا گرفته است گوید به عشق خویش ندارد صداقتی عاشق اگر که رنگ ز الّا گرفته است باید خضاب خون بزند بر محاسنش آن کس که عشق خون خدا را گرفته است عاشق فدایی ره معشوق می شود در راه عشق گر ره مولا گرفته است من را که اهل شعر و شعارم همین بس است گویند شعر او چه ثناها گرفته است ای عسکری بکوش به شعرت خبر رسد از دست پیر میکده امضا گرفته است هفتم تیر نود و شش
از مدینه تا کربلا قسمت دهم بود در شهر مکه ابن عمر عمره ای تا گزارد او از پیش تا به مکه رسید ابن علی کرد آهنگ رفتن از آن کیش رفت پس خدمت امام حسین ظاهراً او به قصد دلسوزی گفت او را بیا و بیعت کن چون شنیدم من از نبی روزی کشته گردد حسین پس از من نکند نصرتش اگر امت مبتلا می شود در آینده به زبونی و خواری و خفت چونکه داده است دست بیعت را این جماعت به درهم و دینار دشمنی یزید و آلش هم با شما نیست قابل انکار ترسم این است بیعت اَر نکنی بر سَرِ کار خود گذاری جان می شوندت به جرم همراهی کشته بسیاری از مسلمانان پس بیا با یزید بیعت کن تو به مانند مردم دیگر بگزین راه صلح را و بترس که رود خون مسلمین به هدر گفت او را مگر نمی دانی که چه پست است و خوار این دنیا که برد پیش زانی و نا پاک هدیه و ارمغان سرِ یحیی باز گفتش مگر نمی دانی اول صبح قوم اسرائیل بعد هفتاد قتل پیغمبر می شدند از برای کار گسیل مثل ایام عادی پیشین رخ نداده جنایتی گویا داد پروردگارشان مهلت تا که افزون کنند عصیان را تا گرفت انتقام سخت و شدید منتقم، بستشان مسیر مفر پس بیا از خدای خویش بترس مکن از یاریم ابا و حذر چونکه گفتار او نتیجه نداد مسألت کرد از امام چنین تا زند بوسه بر محلی که بارها بوسه زد نبی امین جامه اش را امام بالا زد تا به صدرش سه بار بوسه زد او گفت با گریه اش خداحافظ بود الحق دروغگو و دورو و خداحافظی نمود از او گفت او را سپردمت به خدا تو در این راه کشته خواهی شد رفت از مکه مرد پر ز ریا او که بیعت نکرد با حیدر کی شود یار از بَرِ پسرش او برای یزید نامه نوشت تا سپارد به دیو دل وَ سرش چونکه حجاج رو به مکه نمود در مدینه به نزدش آمد شب گفت حجاج این شتاب از چیست؟ گفت آمد به یادم این مطلب از رسول خدا شنیدم من مرگ چون آورد کسی را رو نشناسد اگر امامش را مرده چون اهل جاهلیت او ترس بر من بگشت مستولی بروم امشب اَر که از دنیا و نباشد امام من معلوم به جهالت روم به نزد خدا پای خود از لحاف بیرون کرد گفت حالا ببوس پایم را دست یاری نداد او به حسین تا بیفتد به پای بی سر و پا چهارم آذر نود و پنج آخرین بازنگری ۲۸ خرداد ۱۴۰۳
معشوق را هر آنچه که که خوشنودی آورد بر جان خویش عاشق سرگشته می خرد راضی ز درد نیست به درد حبیب هم هر چند از رضای خود اینگونه بگذرد از اینکه کل دهر نیرزد به اخم او با هر مرارتش ز رخ یار می برد در روز قهر هست اگر یار بی خیال او از جنون غبن به خود جامه می درد او داد می زند که فلانی نبینمت این داد می زند که به او یار بنگرد ای عسکری نمی شکند قلب یار را عاشق مگر دمی که از این بام می پرد ۲۶خرداد ۱۴۰۱
تعجب ندارد خدا سه آیه به توصیف اهل نفاق و الد الخصام بپردازد و سپس از علی گوید و مباهات سازد به او پیش کروبیان سپس از لجاجت پس از پندِ "از حق بترسید "و بعد بگوید که با پیروی از خدا رسد خلق عالم به صلح مپویید پس راه دیوی که باشد شما را عدو مبین که با خطوه هایش شما را به بند هواها کشد گام گام بگوید رعایای شیطان چه دارند از رب خود انتظار که با جمع کروبیان به ظلِ سحاب و غمام به دیدار ایشان رسد و لابد بگوید به یک صیحه ی آسمانی علی ۲۵ مرداد ۹۷ آیات ۲۰۴ تا۲۱۰ بقره اَلَدُّ الخِصام؛سرسخت ترین دشمنان عدو مبین؛دشمن آشکار خطوه ؛گام سحاب و غمام ؛ابرها
جمع گردیدند در صحرای سوزان صد هزار پیش و پس هر کس که رفت امت کشیدش انتظار حاجیان خسته می کردند از هم هی سوال حتما امری بس مهم آمد ز سوی کردگار بعدحج دردشت سوزان،وقت گفت وبحث نیست زین اشترها چرا آید به روی هم سوار می رود بر روی آن احمد به همراه علی تا بگوید دوستدارم، مرتضی را دوست دار؟! وحی را باید بجوییم، آخرین آیات را تا به ما روشن شود مقصود حق و سِرّ کار آنچه از نا گفتنش ، امر رسالت ناتمام ماند و هرگز نباشد ، مرضی و مطلوب یار دوستی را جشن می گیرنداخوان از چه رو؟ جانشین را می نمایاند پیمبر پس ، عذار گوید او؛ آن را که مولایم، علی مولای اوست بعد من باید که بنمایید علی را اختیار بی علی حق نیست راضی بر کسی اسلام را آنکه در علم و عمل بوده است فحلی نامدار از کراماتش نمی گویم قلم را تاب نیست دفتری باید مرا با برگهای بی شمار با علی ای عسکری ختم است راهت بر سلام بی علی خواری به دنیا آن جهان هم زار زار عید غدیر سال نود و سه  آخرین باز نگری ۲۸ خرداد ۱۴۰۳
چون رود پیغامبر باید به حیدر تکیه کرد هست ایزد را نظر، باید به حیدر تکیه کرد آنکه پیش افتاده را گویید برگردد عقب بشنود تا این خبر باید به حیدر تکیه کرد آنکه در ره مانده هم باید رساند خویش را تا بیابد این گوهر باید به حیدر تکیه کرد پس بمان پا در رکاب او نمان در پیش و پس تا میفتی در خطر باید به حیدر تکیه کرد تکیه گاه اوسط است این میر و شاه مومنان منکر او قد کفر باید به حیدر تکیه کرد می رسی با غیر او تنها به چاه قهقرا وارهان هر فتنه گر باید به حیدر تکیه کرد راه او تنها صراط المستقیم است و جز او نیست بر قربش گذر باید به حیدر تکیه کرد عسکری تنها به مولا می شوی اهل نجات بهر نارست او مفر باید به حیدر تکیه کرد ۲۱تیر۹۹