eitaa logo
دقیقه های آرام
88 دنبال‌کننده
2هزار عکس
938 ویدیو
18 فایل
ارتباط با ما؛ @Mohajer1310
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دقیقه های آرام
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🌸 📚 #عشق_و_دیگر_هیچ 📖 #قسمت_شانزدهم هی دنیا! یک روزی که م
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🌸 📚 📖 🦋| نسیم اول جوانی آرزوهای خودش را دارد. برای دخترها یک جور، برای ما پسرها طور دیگر. مهم این است که امیدها و آرزوها هستند. من قهرمان ملی را، یک جوان انتخاب کردم. خود جوان این پژوهش آمد سراغ من گردن‌ شکسته. شاهرخ معترض میشود به این جملۀ من و می‌گوید: - چرا مثل بدبختا می‌نویسی؟ بگو سیمرغ بلورین نصیبم شد و خود قهرمان اومد دست گذاشت روی شونۀ من و با نگاهش گفت: تو بنویس! خود تو. انتخاب شده‌ام، اما خورده‌ام به یک مشکل بزرگ؛ جوانی من پر بود از سودای موتور تریل، از رنگ آبی و سرخ، اصلا دعوای من و سروش از شهرآورد تهران شروع شد که من آبی بودم و سروش قرمز و یکبار شرط را باخت و بد سوخت. شوخی‌شوخی دعوا شد و کتک‌کاری و شد آنچه نباید و تا حالا هم طول کشید. ُمن برای خودم عده و عّده جمع کردم، سروش هم. مثل احزاب سیاسی افتادیم به جان هم که آتشش مملکتی را بر باد می‌دهد... این شهرآورد برای ما شری آورد که تا حالا هم برایمان مانده است. دو تیم با بازی پول پارو می‌کنند و دک و پز پولداری می‌گیرند، ما از اول هیچ نداشتیم، بعد هم هیچ بهمان نمی‌رسـد؛ جز طرفداری بدبخت‌گونه! لعنت به کسی که می‌دمد به آتش این سرگرمی‌ها و دودش را همه می‌خورند و من و سروش هم! حالا سر همین دعواها در به در یک جوان شده‌ام که اگر بخواهد و بگذارد با نوشتۀ من به شما ثابت می‌شود که قهرمان ملی است. 🌤| روز اول صبح، اول می‌روم خانه. چشمان قرمز مادر می‌درخشد. کلاس اولم فنا می‌شود چون می‌نشینم کنارش صبحانه می‌خورم اما از شاهرخ حرف نمی‌زنم. فقط گوش می‌شوم برای نصیحت‌های بی‌پایانش. یک دوش و تعویض لباس. ساعت سه که کلاسم تمام می‌شود شاهرخ مقابل در ایستاده است با موتور کذایی. نیش می‌زنم: - پیک موتوری شدی؟ می‌خندد و راه می‌افتد: - تو دعا کن ننه‌م خوب بشه من پیک موتوری تو هم می‌شم! - نه وجدانا شاهرخ بالاخره می‌خوای چه‌کار کنی؟ - من کنار ننه‌م وردست اوستام خیاطی یاد گرفتم، اگر مثل بچۀ آدم کار می‌کردم الآن خودم صاحب مغازه بودم. زن و بچه هم داشتم. اما حالا هم مغازه رو بر باد دادم. هم خونۀ ننه‌م، هم تازه شدم پیک موتوری یه آدم حیرون‌تر از خودم! می‌کوبم روی شانه‌اش و می‌گویم: - آقایی! آقا! راه می‌افتد به سمت کوچه پس کوچه‌هایی که خودش می‌داند و می‌گوید: - این دو هفته رو بی‌خیال نامزدبازی باش. بریم ببینم حاجت‌روا میشی یا نه! محکم می‌کوبم روی شانه‌اش و می‌گویم: - روتو کم کن! فقط برو. می‌گوید: - آقایی! آقا! آقایی، یک بار معنایی دارد که خیلی هم به مردها نمی‌چسبد. حداقل که نه اما حداکثر به خیلی از مردها نمی‌چسبد. حتی برای بعضی از مردها، مرد بودن یک کلمۀ اضافه است مگر آنکه حرف پیش «نا» همراهش کنی... نامرد! اما در کوچه پس کوچه‌ها می‌شود مردانی را پیدا کرد هم سن و سال خودت. هم‌قد و هم‌درس خودت. شاید راحت‌تر بشود گفت: هم آرزوی خودت... من فکر نمی‌کردم یک روز، مثل امروز بنشینم پای شنیدن قصه یکی دوتا از میان‌سالهایی که کنار خندۀ لب‌هایشان، حرف‌های نگفته‌شان را دوست‌تر داشته باشم. 🌹@daghighehayearam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام دوستان😊 امروز مراجعه حضوری نداریم. 🎊ان‌شاءاللّه ، پنج‌شنبه جشن میلاد حضرت زینب(س) در خدمت‌تون هستیم😊 🌺ساعت و مکان جشن رو توی کانال می‌ذاریم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جشن میلاد حضرت زینب(س)✨ 🌺وجود دختر سرشار از عطر و بوی بهشت است! بوی دستان پر مهر و نوازش های مادرانه! عطر پرشکوه غیرت پدرانه! نسیم بخشش برادرانه و‌همدلی‌های خواهرانه... حال شما دعوتید به جشن میلاد اگر بدانی که با آمدنت قلب امام زمانت برای لحظه‌ای خوشحال شده چه حالی می‌شوی؟ یاری ولی خدا توفیق می‌خواهد. توفیقت مبارک 😊 : پنج‌شنبه ۱۸ آذر ماه، ساعت ۱۵ : میدان شهدا، مسجد امام حسین علیه‌السلام 🍃غریب نماند حضرتش، حتماً با دوستانتان بیایید. 🌹@daghighehayearam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دقیقه های آرام
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🌸 📚 #عشق_و_دیگر_هیچ 📖 #قسمت_هفدهم 🦋| نسیم اول جوانی آرزو
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🌸 📚 📖 🌿| مقدمه این پژوهش نه دلخواه من بود و نه در حق من بود. جریمه‌ای ناحق بود به‌خاطر کار نکرده و تنها به دلیل نداشتن شاهد و شهادت دروغ عده‌ای، محکوم به انجامش هستم. اما بعد؛ این پژوهش را با ذوق و علاقه‌ام دارم انجام می‌دهم. دفعۀ اول هم نیست که مقاله می‌نویسم ولی اولین بار است که دارم متفاوت می‌نویسم. قطعا نمی‌خواهم تکراری بنویسم و نمی‌خواهم پژوهشم مثل بقیۀ مقاله‌ها و پایان‌نامه‌ها چند سالی خاک بخورد و ظرف چند روز هم بشود برگۀ یک رویۀ دستگاه های کپی و پرینتر. پس همانطور می‌نویسم که می‌خواهمش! البته می‌خواهم موقع خواندنش لذت ببرید. پس هر روز سر ساعت مشخصی برایتان نمی‌نویسم. بلکه این‌قدر می‌نویسم و برای خودم و خودش و دوستم می‌خوانم و پاره می‌کنم تا بشود آنچه که باید بشود، برایتان ارسال می‌کنم تا شما هم بعد از خواندن هر شبه‌تان لذت ببرید! 📖| تعاریف قهرمان ملی را خودم و شاهرخ تعریف کردیم. به کتاب لغت هـم مراجعه نکردیم. همین‌طور که چای می‌خوردیم و پشت موتور در به در کوچه‌ها بودیم، دو کلمه را با عقل خودمان تشریح و تنظیم کردیم. قهرمان: نه آن است که کوه بکند، نه آنکه شعبده‌بازی کند، نه آن است که همه را به رقص درآورد، نه آنکه با دریای پولش یک مکان عمومی بسازد و اسمش را بالای آن بزند و نه آن است که از زور بیکاری و با داشتن زیبایی و چندتا ویژگی، مردم را مچَل خودش کند به نام سلبریتی... وقتی همۀ این‌ها نباشد، طبیعتا باشدها مشخص می‌شود! 🌹@daghighehayearam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خُداێا! مَنُو بِبَخش واسِہ تَمام لَحظِہ هاێـے ڪِه حَالَم بَد بُود!   پ.ن: چون همیشہ"خـوش‌حالـے"منو خواستی!   🌱   🌹@daghighehayearam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•~°🌚🌙🌚°~• یه جوری خودکارشو گم میکنه که شرکولم نتونه پیدا کنه!...😐 🌹@daghighehayearam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دقیقه های آرام
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🌸 📚 #عشق_و_دیگر_هیچ 📖 #قسمت_هجدهم 🌿| مقدمه این پژوهش نه
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🌸 📚 📖 قهرمان کسی است که خودش را نمی‌بیند، پس خودش در اولویت زندگیش نیست و نمی‌خواهد به خاطر کاری که انجام می‌دهد، خودش را در صدر اخبار قرار بدهد. ملی: باز هم یعنی نه صدر اخبار و فضای مجازی. یعنی آن که مردم کشورش از او بهره‌ می‌برند، نه اینکه خودش از همۀ ملت بدوشد و فربه شود. ملی یعنی وطنی که باشکوه ماندن و عزیز بودن و سرافرازی مردم و سرزمین حرف اول را می‌زند. قهرمان ملّی... کسـی که ملتش را می‌بیند و خودی که فدای وطن می‌شود! پس ملت و میهن است! قهرمان ملی یک انسان خودخواه وطن‌خواه است. خودش را چون دوست دارد، پس علاقه هایش را درست انتخاب می‌کند. بر اساس نیاز ملت و کشورش کار می‌کند، حتی اگر به ضرر ظاهری خودش باشد. اصلا چون خودش را فدا می‌کند می‌شود قهرمان، چـون خودش را فـدای ملت و کشورش می‌کند، ملی! حالا این وسط اگر چک سفید امضا بدهند، زیرمیزی و رشوه بدهند، تابعیت کشورهای اروپایی بدهند. پُسـت و مقـام بدهند، چون با فکر ملی‌اش نمی‌خواند، پس نمی‌خواهد. ًپیر و جوان هم ندارد. دارا و فقیر هم که اصلا ندارد. شاید پولدارها و آقازاده‌ها بدتر باشند تا فقرا! و من دارم برای شما حقیقت زنده‌ای را در میان کاغذها، مخفیانه به تصویر می‌کشم که حقش این است در زبانها باشد و آشکار! اما حقیقت همیشه برای علنی شدن مظلوم است و غول های رسانه‌ای تصمیم می‌گیرند که چه زشتی را زیبا و چه خوبی را بد نشان دهند؛ و البته عوام مردم هم وابستۀ رسانۀ خائن هستند و گوش به فرمان او. °•|♡📖♡|•° قاضی پوشه‌ای جدید ایجاد کرد و ایمیل را ذخیره کرد. دو بار نوشته را خواند و ماند در فکر؛ سرانجام این حکمی که بریده به خیر می‌شود یا نه؟ 🌹@daghighehayearam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دقیقه های آرام
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🌸 📚 #عشق_و_دیگر_هیچ 📖 #قسمت_نوزدهم قهرمان کسی است که خودش
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🌸 📚 📖 ☔️| روز دوم وسط بلواری که منتهی به قبرستان است، دقیقا نزدیک زیرگذر بنزین موتور شاهرخ تمام شد. یک‌هو تپ‌تپ کرد و ایستاد. هردوی ما که سواره بودیم به لحظه‌ای پیاده و درمانده شدیم. شاهرخ غر می‌زند: - به مولا اگر بنویسی که حواس‌پرتی من آواره‌ت کرده! مطمئن نگاهش میکنم. - شک نکن! با تردید نگاهم می‌کند و سری به تأسف تکان می‌دهد. - تا من باشم روی دیوار یه آدم یادگاری بنویسم. آدم تعریفش در ذهن شاهرخ متفاوت است با تعریف خیلی‌ها. این چند روز که باهم دنبال قهرمان‌مان رفته‌ایم، شاهرخ تعریف‌هایش همان‌قدر عوض شده است که دامنۀ ذهن من! روزها که من سردرس هستم، او بیمارستان است و شب‌های تنهایی را هم که کنار هم بوده‌ایم. بلد نیستیم غذا درست کنیم اما تازه بلد شده‌ایم با هم حرف بزنیم. وقتی خواستم برای شب سوم، خانه نخوابم و بیایم پیش شاهرخ، مادر اول کمی نگاهم کرد و وقتی دید لباس راحتی برداشته‌ام سوال کرد و در آخر دعایم کرد! مادر همین طوری خوب است. آخر کارش دعا باشد. خیلی هم به کار ما جوان‌ها کار نداشته باشد. عقلمان کمی سنگین است شاید حرفی بزنیم که نباید. به اصرار شاهرخ دارم بلند می‌نویسم؛ چون نمی‌گذارد اول بنویسم و بعد بخوانم و مجبورم همراه نوشتنم بلند هم بخوانم، پس دارم بلند می‌نویسم. اول بگویم که از کمبود امکانات رفاهی داریم رنج می‌بریم. خانۀ بی‌ مادر مثل کشور بی‌صاحب است. یتیمی که بی‌پدری نیست، بی‌مادری است دراصل. نه غذای درستی داریم نه تنقلات جانبی! نه خانۀ مرتبی نه تکلیف مشخصی. همیشه در فرار از وضعیت موجود به سمت وضعیت دل‌خواه؛ «دو روز اول خوب‌ است که کسی کار به کارت ندارد اما بعدش می‌خواهد یکی باشد که از جا بلندت کند تا یک فعالیت مشخصی انجام بدهی؛ یک کاری، یک باری، یک برنامه‌ای، یک دعوایی، اصلا یک توپ و تشری!‌» این‌ها حرف‌های شاهرخ است که ادامه دارد: «یک محبتی! مردها بدون زن‌ها وجود خارجی‌شان تردیدی‌ است یا شاید هم امواتی است. هرچه زن مقاوم است مرد زود مهر باطل میخورد به روح و روانش! آدم نیست هرکس زن را ندید بگیرد و مرد را آدم حساب کند. آدمیت مرد با زن است.» شاهرخ یک نفس جملات بالا را می‌گوید و سکوت می‌کند. معلوم است که زندگی به او خیلی سخت گذشته‌ است یا شاید چون من سایۀ سرم را دارم این را خیلی نمی‌فهمم. شاهرخ می‌گوید: - پشیمون شدم. آدم نباید دنبال قهرمان مهربون بره. - هوم! - این هوم یعنی تو هم همینو میگی؟ یا این‌که نفهمیدی. 🌹@daghighehayearam