eitaa logo
دهـہ شصتے ها
12هزار دنبال‌کننده
23.9هزار عکس
8.1هزار ویدیو
29 فایل
گذری بر دوران ڪودڪی ارسال خاطرات و عکسهاتون😍 @Parham22
مشاهده در ایتا
دانلود
یادش بخیر بچگیامون « قهر،قهر،تا روزِ قیامت » این زیباترین دروغِ کودکی هایمان بود قرار بود مثلاً دلخوریِ مان تا ابد کِش بیاید اما با یک «ببخشید» سر و تهِ قضیه هم می آمد و دوباره مشغولِ بازی می شدیم انگار هم نه انگار،که قهر کرده بودیم! بچگی ها،در همین سادگی اش قشنگ بود. امان از این بزرگ شدن... امان از این قهر هایِ بی صدایِ طولانی! حالا قهرِ مان را جار نمی زنیم، خیرِ سرِمان مثلاً متمدن شده ایم... خیلی بی صدا می رویم اما برای همیشه... اما بدونِ بازگشت ‌... دلمان هم خوش است که بزرگ شده ایم! دهہ شصتےها @dahee60
آلبوم را ورق می‌زنم … سال‌هاست که این کار را می‌کنم ! به دنبالِ ردّی ، نشانه‌ای از دوست‌داشتن‌های قدیمی ! از همان‌هایی که آنقدر نگفتیم ، تا به تنهاییِ دلگیرِ کاغذِ آلبوم چسبید ! دهہ شصتےها @dahee60
قدیم را یادت هست؟ چراغ نفتی و علاء‌الدین را؟ بشکه‌های نفت را؟ شب های سرد جنگ و بی برقی با همان‌ها روشن و گرم می ماند، قابلمه غذا از صبح زود روی آن بار گذاشته می شد تا صلات ظهر، غذای داغ خوشمزه برای بچه مدرسه‌ای هایی که شلوارشان تا زانو از برف و باران خیس شده آماده بود. خودشان یک تنه، هم اجاق گاز بود، هم شوفاژ، هم مایکروویو، هم شمع، هم لامپ، هم از صد تا چای ساز چای خوش طعم تری تحویل آدم می‌داد. یادت هست؟ بوی دود و نفتش را؟ یادش بخیر! روزهایی که زندگی بودند و خاطره شدند. دهہ شصتےها @dahee60
‌یادش بخير قديما می رفتيم خونه مادربزرگ شبم همه كنار هم می خوابيديم تا نزديكای صبحم ريز ريز حرف می زديم و می خنديدیم دهہ شصتےها @dahee60
8.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اون زمان ها قبل از بردن جهیزیه ساعت ها میچیدن خونه مادر عروس و میرقصیدن 😁 دهہ شصتےها @dahee60
10.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خستگی وقتی عمیق باشد نه خواب برطرفش می‌کند نه استراحت؛ فقط یک دلخوشی می‌خواهد‌ ... دهہ شصتےها @dahee60
5.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آدم خوب به پستتون خورد نگهش دارید؛ اگه رفیقه رفاقت کنید، اگه شریکه شراکت کنید، اگه ازش خوشتون میاد برید تو رابطه، اگه دوسش دارید باهاش ازدواج کنید، خلاصه یه کاری واسه خودتون بکنید ... آدم خوب خیلی کم پیدا می‌شه! شروع هر روز فرصتی دوباره است ... دهہ شصتےها @dahee60
3.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انقدر منتظر موندم تا برچسبامو یه جای خوب بچسبونم که به خودم اومدم دیدم ۲۶سالمه🥺 خواستم بگم تا ذوقشو داری، لذتشو ببر خیلی زود دیر میشه🥲 دهہ شصتےها @dahee60
3.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مادرا قدیم با کمترین وسیله‌ها، بزرگ‌ترین عشق رو می‌ساختن با دستای پینه‌بسته‌شون نون می‌پختن، با دل مهربونشون خونه رو گرم می‌کردن. نه اینترنتی بود، نه وسیله‌های برقی، اما دل‌ها پر از صفا بود. خستگی نمی‌شناختن، همه چیز رو با صبر و عشق مدیریت می‌کردن. یادشون بخیر، دنیای ساده‌ای داشتن، ولی دل‌هاشون دریایی بود… دهہ شصتےها @dahee60
دهـہ شصتے ها
#سرگذشت_شیرین #رنگ_آرامش #پارت_هفده اسمم شیرین تویه خانواده شلوغ به دنیاامدم. مامانم یکی زد روپاش گف
اسمم شیرین تویه خانواده شلوغ به دنیاامدم. ابوالفضل الان نمیشه برو خونه غروب بیا پارک دورمیدون،گفتم باشه ازش خداحافظی کردم..توراه به امیرزنگ زدم یه کم باهاش صحبت کردم امابهش نگفتم باابوالفضل قراردارم فقط بهش گفتم به مامانم گفتم مخالفم قرارباپدرم صحبت کنه،امیرگفت اگربه حرفت گوش ندادن بهم خبربده باپدرت صحبت کنم..غروب به هوای دیدن یکی ازدوستام ازخونه امدم بیرون..من زودترازابوالفضل رسیده بودم،نیم ساعتی منتظرش موندم تاتشریف اورد..وقتی ازدورکه دیدمش شوکه شدم!!انگارمیخواست بره عروسی لباس پلوخوریش روپوشیده بودویه شاخه گل رزم تودستش بود..بهم که نزدیک شدگل بهم دادگفت گل برای گل چطوری عزیزم؟تودلم گفتم پسره پروفکرمیکنه امدم براش دلبری کنم یاازعشق دوست داشتنم براش حرفبزنم!!وقتی نشستیم روصندلی دستش انداخت پشتم منم سریع خودم جمع جورکردم یه کم ازش فاصله گرفتم بدون مقدمه چینی الکی بهش گفتم میخوام راجع به خواستگاریت باهات حرف بزنم... ادامه در پارت بعدی 👇 ‌‌‌‌‌ ┅┅┄┄❥┄┄┅┅
دهـہ شصتے ها
#سرگذشت_شیرین #رنگ_آرامش #پارت_هجده اسمم شیرین تویه خانواده شلوغ به دنیاامدم. ابوالفضل الان نمیشه بر
اسمم شیرین تویه خانواده شلوغ به دنیاامدم. بهش گفتم میخوام راجع به خواستگاریت باهات حرف بزنم..ابروش انداخت بالاگفت بفرمایید؟!گفتم ببینیدتوخوب بودن شماشکی نیست ارزو هردختریه بایه پسرکاری وسالم ازدواج کنه تاکنارش به ارامش برسه..پریدوسط حرفم گفت خب خداروشکر قسمت شماشده!!به حرفش توجهی نکردم گفتم راستش روبخواید من وشمابه دردهم نمیخوریم چون من عاشق یکی دیگه هستم..چشماش گردکردگفت چی نشنیدم یکباردیگه تکرارکن!گفتم کنارمن خوشبخت نمیشی چون دلم باتونیست..ازعصبانیت صورتش قرمزشده بودگفت اهان فهمیدم عاشق اون بچه تهرونی شدی!! ولی کورخوندی من نمیذارم مال اون بشی چون چندساله من میخوامت گفتم خواستن یکطرفه شماارزشی نداره به هرحال من امدم صادقانه حرف دلم بهتون زدم،از جاش بلند شد گفت تو خیلی بیخود کردی فکر کردی اجازه میدم یکی نیومده صاحبت بشه فکر اون بچه تهرونی ازسرت بیرون کن تو باید مال من بشی اگر با زبون خوش نشه حتما با زور مجبورت میکنم... ┅┅┄┄❥┄┄┅┅
385.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای اون روزایی که خونه مادربزرگ جمع میشدیم....🥺✨ دهہ شصتےها @dahee60