هدایت شده از -ᴀʏʏᴇʜ-
من دلتنگم.
حتی واسه تقلا کردن و نجات دادن خودم از شلوغیِ جمعیت و له شدنم وسط اون همه آدم دلتنگم.
واسه تولد همسرم به ذهنم رسیده بود که به جای کیک تولد، به کروسان بگیرم از کافه و همون به عنوان کیک تولد باشه. (هم اقتصادی تر باشه برام، هم چون میخواستم مسافت طی کنم بردن کیک سخت بود، هم همسرم کیک تولد زیاد دوست ندارن). بعد ب خودم گفتم ن بابا این بی کلاس بازیا چیه. همسرته ها، رفیقت نیس ک .. اولین تولدی هم هست ک تو زندگی همید.
خلاصه پروژه خرید کروسان کنسل شد.
حالا از اون موقع تا الان هرکسی ک تولد گرفته دیدم ی کروسان گذاشته وسط داره شمع روشو فوت میکنه :////
اینایی ک مدنظرمان هم همشون مایه دار و شوآفکنان...🤦🏻♀🌚
ینی چی کروسان و میذارید وسط
کیک تولد حرمت داره🌚
هدایت شده از مبهوم
توی این دوران، تغییرات زیادی کردم... تغیراتی که شاید هیچوقت باورم نمیشد برای من پیش بیاد و حس کنم زنده م...
تو پیاماس ام، اینقدر دلم میخواست گریه کنمممم، کلی خودمو نگه داشتم.
داشتم با همسرم تلفنی صحبت میکردم، اومدم تو اتاق هیچ کس هم تو اتاق نبود.
تلفنمو ک تموم شد، شروع کردم به گشت زدن تو گوشیم.
یه مطلبی دیدم، گریم گرفت.
وواااقعا نتونستم خودمو کنترل کنم، ی کوچولو گریه کردم
دقیییقا همون لحظه داداشم اومد تو اتاق و وقتی رفت بیرون متوجه سکوت اهل منزل شدم. و صحبت پچپچگونه داداشم ک: فاطمه داره گریه میکنه 😐🤦🏻♀
فکر کنید قبلش داشتی با همسرت حرف میزدی، بعد بخاطر یچیز بیربط گریهت، بعد اون جغله بلافاصله بره بگه داره گریه میکنه.
خانواده چ فکری میکنن واقعا؟!🤣🤣🤣