eitaa logo
دانا باشی( تازه های علمی و گردشگری )
1.7هزار دنبال‌کننده
880 عکس
3.4هزار ویدیو
5 فایل
دوستان عزیز کانال فعلی جهت تفکر در خلقت و آفرینش جهان هستی و بالا بردن اطلاعات عمومی در زمینه های علمی ، گردشگری ، فرهنگ و هنر و اماکن دیدنی ایجاد شده است. با ما در ارتباط باشید @Kh_1392
مشاهده در ایتا
دانلود
40.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همراهان همیشگی کانلل دانا باشی ایام به کامتان @danabashi
29.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خرم آباد 🌸🍃 آبشارهای در بخش پاپی کوکلا_لرستان😍👌 کوه کلا کوهی در شرق خرم‌آباد منطقه پاپی و کاکاشرف واقع شده است @danabashi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
تمرکز بر افکار خوب ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌​​​ ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌ دوستان عزیزبا زدن بر روی ( @danabashi ) به کانال تازه های علمی و گردشگری بپیوندید. سپاسمند حضور پُر مهر شما هستیم 🙏🏻 🍃🌸🦋 @danabashi 🦋🌸🍃 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌙 شب🌙 ❣داستانی زیبا ازحضرت موسی❣ 🌹روزی حضرت موسی ( ع ) در خلوت خویش از خدایش سئوال می کند : آیا کسی هست که با من وارد بهشت گردد ؟ خطاب میرسد : آری ! حضرت موسی با حیرت می پرسد : آن شخص کیست ؟ خطاب میرسد : او مرد قصابی است در فلان محله ، حضرت موسی می پرسد : میتوانم به دیدن او بروم ؟ خطاب میرسد : مانعی ندارد ! 🌿فردای آن روز حضرت موسی به محل مربوطه رفته و مرد قصاب را ملاقات می کند و می گید : من مسافری گم کرده راه هستم ، آیا می توانم شبی را مهمان تو باشم ؟ قصاب در جواب می گوید : مهمان حبیب خداست ، لختی بنشین تا کارم را انجام دهم ، آن گاه با هم به خانه می رویم. 🌿 حضرت موسی با کنجکاوی وافری به حرکات مرد قصاب می نگرد و می بیند که او قسمتی از گوشت ران گوسفند را برید و قسمتی از جگر آنرا جدا کرد در پارچه ای پیچید و...کنارگذاشت 🍀 ساعاتی بعد قصاب می گوید : کار من تمام است برویم ، سپس با حضرت موسی به خانه قصاب می روند و به محض ورود به خانه ، رو به حضرت موسی کرده و می گوید : لحظه ای تامل کن ! حضرت موسی مشاهده می کند که طنابی را به درختی در حیاط بسته ، آنرا باز کرده و آرام آرام طناب را شل کرد. شیئی در وسط توری که مانند تورهای ماهیگیری بود نظر حضرت موسی را به خودجلب کرد ، وقتی تور به کف حیاط رسید ، پیرزنی را در میان آن دید با مهربانی دستی بر صورت پیرزن کشید ، سپس با آرامش و صبر و حوصله مقداری غذا به او داد ، دست و صورت او را تمیز کرد و خطاب به پیرزن گفت : مادرجان دیگر کاری نداری ، و پیرزن می گوید : پسرم ان شاءالله که در بهشت همنشین موسی شوی. 🍃 سپس قصاب پیرزن را مجدداً در داخل تور نهاده بر بالای درخت قرارداده و پیش حضرت موسی آمده و با تبسمی می گوید : او مادر من است و آن قدر پیر شده که مجبورم او را این گونه نگهداری کنم و از همه جالب تر آن که همیشه این دعا را برای من می خواند که " انشاء الله در بهشت با حضرت موسی همنشین شوی ! " چه دعایی !! آخر من کجا و بهشت کجا ؟ آن هم با حضرت موسی ! حضرت موسی لبخندی می زند و به قصاب می گوید : من موسی هستم و تویقیناً به خاطر دعای مادر در بهشت همنشین من خواهی شد. 🍃 🌺🍃 ✍🏻📚 هر شب یک داستان جذاب و خواندنی در کانال زیبا دانا باشی 👇 دوستان عزیزبا زدن با کلیک کردن برروی 👈 @danabashi👉 به کانال تازه های علمی و گردشگری بپیوندید. سپاسمند حضور پُر مهر شما هستیم 🙏🏻 🍃🌸🦋 @danabashi 🦋🌸🍃 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چه زیباست امیدوار بودن و با امید زندگی کردن نه امید به خود؛که غرور است نه امیدبه دیگران،که حماقت است امید به خدا؛ منبع تمام آرامشهاست شبتون در پناه خدای مهربان سپاسمند حضور پُر مهر شما هستیم 🙏🏻 🍃🌸🦋 @danabashi 🦋🌸🍃 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅