eitaa logo
دانا باشی( تازه های علمی و گردشگری )
1.7هزار دنبال‌کننده
892 عکس
3.5هزار ویدیو
5 فایل
دوستان عزیز کانال فعلی جهت تفکر در خلقت و آفرینش جهان هستی و بالا بردن اطلاعات عمومی در زمینه های علمی ، گردشگری ، فرهنگ و هنر و اماکن دیدنی ایجادگردیه است پل ارتباطی ما و شما @Kh_1392
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨امير المؤمنين علی عليه السلام : دنيا دو روز است : روزى به سود تو و روزى به زيان تو . هرگاه به سود تو بود ، سركشى نكن و وقتى به زيان تو بود، شكيبايى پيشه كن . ID @danabashi
40.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همراهان همیشگی کانلل دانا باشی ایام به کامتان @danabashi
29.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خرم آباد 🌸🍃 آبشارهای در بخش پاپی کوکلا_لرستان😍👌 کوه کلا کوهی در شرق خرم‌آباد منطقه پاپی و کاکاشرف واقع شده است @danabashi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
تمرکز بر افکار خوب ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌​​​ ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌ دوستان عزیزبا زدن بر روی ( @danabashi ) به کانال تازه های علمی و گردشگری بپیوندید. سپاسمند حضور پُر مهر شما هستیم 🙏🏻 🍃🌸🦋 @danabashi 🦋🌸🍃 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌙 شب🌙 ❣داستانی زیبا ازحضرت موسی❣ 🌹روزی حضرت موسی ( ع ) در خلوت خویش از خدایش سئوال می کند : آیا کسی هست که با من وارد بهشت گردد ؟ خطاب میرسد : آری ! حضرت موسی با حیرت می پرسد : آن شخص کیست ؟ خطاب میرسد : او مرد قصابی است در فلان محله ، حضرت موسی می پرسد : میتوانم به دیدن او بروم ؟ خطاب میرسد : مانعی ندارد ! 🌿فردای آن روز حضرت موسی به محل مربوطه رفته و مرد قصاب را ملاقات می کند و می گید : من مسافری گم کرده راه هستم ، آیا می توانم شبی را مهمان تو باشم ؟ قصاب در جواب می گوید : مهمان حبیب خداست ، لختی بنشین تا کارم را انجام دهم ، آن گاه با هم به خانه می رویم. 🌿 حضرت موسی با کنجکاوی وافری به حرکات مرد قصاب می نگرد و می بیند که او قسمتی از گوشت ران گوسفند را برید و قسمتی از جگر آنرا جدا کرد در پارچه ای پیچید و...کنارگذاشت 🍀 ساعاتی بعد قصاب می گوید : کار من تمام است برویم ، سپس با حضرت موسی به خانه قصاب می روند و به محض ورود به خانه ، رو به حضرت موسی کرده و می گوید : لحظه ای تامل کن ! حضرت موسی مشاهده می کند که طنابی را به درختی در حیاط بسته ، آنرا باز کرده و آرام آرام طناب را شل کرد. شیئی در وسط توری که مانند تورهای ماهیگیری بود نظر حضرت موسی را به خودجلب کرد ، وقتی تور به کف حیاط رسید ، پیرزنی را در میان آن دید با مهربانی دستی بر صورت پیرزن کشید ، سپس با آرامش و صبر و حوصله مقداری غذا به او داد ، دست و صورت او را تمیز کرد و خطاب به پیرزن گفت : مادرجان دیگر کاری نداری ، و پیرزن می گوید : پسرم ان شاءالله که در بهشت همنشین موسی شوی. 🍃 سپس قصاب پیرزن را مجدداً در داخل تور نهاده بر بالای درخت قرارداده و پیش حضرت موسی آمده و با تبسمی می گوید : او مادر من است و آن قدر پیر شده که مجبورم او را این گونه نگهداری کنم و از همه جالب تر آن که همیشه این دعا را برای من می خواند که " انشاء الله در بهشت با حضرت موسی همنشین شوی ! " چه دعایی !! آخر من کجا و بهشت کجا ؟ آن هم با حضرت موسی ! حضرت موسی لبخندی می زند و به قصاب می گوید : من موسی هستم و تویقیناً به خاطر دعای مادر در بهشت همنشین من خواهی شد. 🍃 🌺🍃 ✍🏻📚 هر شب یک داستان جذاب و خواندنی در کانال زیبا دانا باشی 👇 دوستان عزیزبا زدن با کلیک کردن برروی 👈 @danabashi👉 به کانال تازه های علمی و گردشگری بپیوندید. سپاسمند حضور پُر مهر شما هستیم 🙏🏻 🍃🌸🦋 @danabashi 🦋🌸🍃 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌