eitaa logo
✍️دانش‌ افزایی‌ ویژه‌ اساتید کودک‌ و نوحوان و جوانان 🌾🕊️🕌⁦🕊⁩🌾
223 دنبال‌کننده
599 عکس
307 ویدیو
318 فایل
سوالاتتون رو برامون بفرستیدو پاسخ خود را انشاءالله در کانال ببینید. #مشاوره (تربیت_فرزند) #آموزشی #پرورشی 👈ارسال‌سوالات‌وارتباط‌با @amini_09155157436
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️دانش‌ افزایی‌ ویژه‌ اساتید کودک‌ و نوحوان🌾🕊️🕌⁦🕊⁩🌾 سوالاتتون رو برامون بفرستیدو پاسخ خود را انشاءالله در کانال ببینید. 👈ارسال‌سوالات‌وارتباط‌با @amini_09155157436 https://eitaa.com/daneshAfzaei_koodak
✍️دانش‌ افزایی‌ ویژه‌ اساتید کودک‌ و نوحوان🌾🕊️🕌⁦🕊⁩🌾 سوالاتتون رو برامون بفرستیدو پاسخ خود را انشاءالله در کانال ببینید. 👈ارسال‌سوالات‌وارتباط‌با @amini_09155157436 https://eitaa.com/daneshAfzaei_koodak
✍️دانش‌ افزایی‌ ویژه‌ اساتید کودک‌ و نوحوان🌾🕊️🕌⁦🕊⁩🌾 سوالاتتون رو برامون بفرستیدو پاسخ خود را انشاءالله در کانال ببینید. 👈ارسال‌سوالات‌وارتباط‌با @amini_09155157436 https://eitaa.com/daneshAfzaei_koodak
17.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔥فتنه‌ی بزرگی در راه است!💥 🌪فتنه پشت فتنه🌪 ⛔️ عزیزان‼️ احتمالا این همان فتنه بزرگ آخر است! ⛔️ هدف فتنه تغییر در ساختار نظام و حذف رهبری است 🚫 انتخابات آزاد یعنی کنار رفتن شورای نگهبان⚠️ 🚫 تحول بزرگ یعنی تغییر در قانون اساسی⚠️ 🚫 تحول بزرگ یعنی خروج ولایت فقیه از قانون اساسی⚠️ 🚫 تحول بزرگ یعنی رفراندوم در اصل ولایت فقیه⚠️ 🚫 تحول بزرگ یعنی تغییر در ساختار مجلس خبرگان⚠️ 🚫 تحول بزرگ یعنی تغییر در سیاست خارجی⚠️ 🔴 عزیزان جریان اصلاحات باور دارد با این ساختار نظام( قدرت رهبری، شورای نگهبان، مجلس خبرگان) مشکلات حل نمی‌شود. 🔴 باید قانون اساسی را تغییر داد و قدرت رهبر و ریاست جمهوری را ادغام کرد. 🔴 اصلاحات وضعیت جامعه را مناسب دیده برای یک انتخاب و امتحان بزرگ، قدم اول انتخابات بدون دخالت شورای نگهبان است و قدم آخر حذف رهبری از راس قدرت. 💠 وظیفه ما؟!🤔 ۱. تبیین این نقشه خطرناک که یقینا ایران را به فاجعه‌ای بزرگ خواهد کشاند. آشوب و انفجار و ترور و نهایتا تجزیه... ۲. اطاعت محض از دستورات و مواضع رهبر. https://eitaa.com/daneshAfzaei_koodak
شب‌های قدر🌙 قَدرِ شَبایِ قَدرُ باید گُلم بِدانیم این سه شب و تا سحر باید بیدار بِمانیم شِیطون و تَنبلی رو ازِ پیشِ خود بِرانیم دُعا ، نماز و قرآن جوشَن کبیر بِخوانیم تا از ثَوابِ بسیار یه موقع جا نَمانیم ما این شَبا به یادِ امامی مِهربانیم به یادِ مولا علی امامِ شیعیانیم که در همین شبِ قدر شَبی که ما در آنیم بِشُد شهید و ما هم به دِلها غَم نِشانیم شاعر : علیرضا قاسمی https://eitaa.com/daneshAfzaei_koodak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رهبرانقلاب در واکنش به دانشجویانی که روز گذشته تولدشان را تبریک گفتند: تولد این حقیر اصلا قابل اعتنا نیست، حادثه بسیار کم اهمیت و کوچکی است. او تولد یافت جانبازی کند میهنم ایران سرافرازی کند او تولد یافت تا رهبر شود ما همه عشاق؛ او دلبر شود او تولد یافت گردد نور عین برترین آقا پس از پیر خمین ما همه عمار؛ او باشد ولی جان ما قربان تو سیدعلی ❤
آیا دین از سیاست جداست؟!🙄 👈اول: وقتی سرگذشت تمام انبیاء را مطالعه می‌کنیم هیچ پیامبری نیامده بگوید دین من از سیاست و حکومت جداست و من عبادت خودم را انجام می‌دهم و کاری با حکومت و پادشاه زمان ندارم آن هم کار خودش را انجام دهد! 🕊بلکه هر پیامبری که آمده اولین کاری که کرده مبارزه با حکومت طاغوت و ظالم زمان خودش بوده است، از حضرت نوح و حضرت ابراهیم و حضرت یوسف و حضرت موسی علیهم السلام گرفته تا حضرت داوود و حضرت سلیمان و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم که خودشان حکومت هم تشکیل دادند. 🕊و جنگ‌های پیامبر و امامان علیهم السلام با مشرکان و ظالمان برای تشکیل حکومت اسلامی و اجرای احکام الهی بوده است. 👈دوم: برای برپایی دستورات دین الهی نیاز به حکومت و قدرت است چون برخی احکام الهی با زور و قدرت برپا می‌شوند مثلا برای برپایی عدالت و کوتاه کردن دست مفسدین و دزدان و قاتلین و اجرای قضاوت درباره‌ی مجرمین نیاز به سیاست و قدرت است و اگر حکومت دینی نباشد و دین قدرت نداشته باشد این‌ احکام طبق دستورات دین اجرا نمی‌شود. 👈سوم: دین اسلام هم چون دینی است که برای تمام امور انسان قانون و برنامه دارد و یکی از نیازهای بشر هم نیاز به حکومت و قوانین حکومتی است مثل قوانین قضاوت، قوانین حاکم بر مسائل بین الملل، قوانین اجرایی ومدیریتی ، قوانین دیه و ... پس نمی توان گفت که دین کاری به سیاست نداشته باشد. 👈چهارم: طبق آیات قرآن دین و سیاست باید با هم باشد. 🕊مثلا خدا در سوره حدید آیه 25 وظیفه پیامبران را مبارزه با فساد و برقراری عدالت می‌داند: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ؛ همانا ما پیمبران خود را با ادلّه و معجزات فرستادیم و با ایشان کتاب و میزان عدل نازل کردیم تا مردم به راستی و عدالت گرایند، و آهن (و دیگر فلزات) را که در آن هم سختی (جنگ و کارزار) و هم منافع بسیار بر مردم است (نیز برای حفظ عدالت) آفریدیم».[1] 🕊یا در آیه 36 نحل می‌فرماید: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی‏ کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ؛ و به راستی در هر امتی پیامبری فرستادیم که خداوند را بندگی کنید و از بندگی طاغوت دوری جویید.»[2] 🕊 بنابراین آیات، برای برقراری عدالت و مبارزه با فساد و حکومت طاغوت نیاز به قدرت و سیاست است و سیاست و دین باید با هم باشند. 👈 پنجم: علاوه بر همه‌ی این‌ها حدود 1400 سال است ما در انتظار امام زمان هستیم که بیاید تا حکومت الهی را در سراسر جهان برقرار کند و عدالت الهی را برقرار کند و این خود یعنی ما در انتظار حکومت امام زمان هستیم نه فقط آمدن خود امام زمان عج و این یعنی همراه بودن دین و سیاست. بنابراین سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ماست. منابع: [1]ـ حدید، 25. [2]ـ نحل، 36. https://eitaa.com/daneshAfzaei_koodak
داستان كودك راستگو همه ساله بسياري از مردم عربستان و سرزمين هاي ديگر به مكه مي‌آمدند تا كعبه را زيارت كنند . با آنكه دين اسلام هنوز ظهور نكرده بود ، ولي همه ي دين ها به كعبه احترام مي‌گذاشتند . بعضي وقت ها شهر مكه آن قدر شلوغ مي شد كه ديدني بود و گاهي هم اتفاقات جالبي مي‌افتاد . در آن سال ها كه محمد ، در خانه ي پدر بزرگ مهربانش كه بزرگ مكه بود ، زندگي مي كرد ، يكي از آن حادثه هاي جالب اتفاق افتاد . عبدالمطلب و چند نفر ديگر از بزرگان مكّه كنار خانه ي كعبه نشسته بودند كه مرد عربي به آنجا آمد و سراغ عبدالمطلب را گرفت . مرد عرب با چهره اي غمگين گفت : « سلام بر تو اي عبدالمطلب ! من مردي غريبم و از راه دوري زيارت كعبه آمده ام ، ولي همين روز اوّل ، كيسه ي پولم را گم كرده ام . شايد هم كسي آن را دزديده باشد . اين پولها خرج سفرم بود . اگر آنها را پيدا نكنم ، چطور به شهر و خانه ي خود برگردم ؟ شما كه بزرگ مكه هستيد ، بگوييد چه كنم ؟ » عبدالمطلب با صداي آرامي گفت : « بگو ببينم ، كيسه ي پولت چطوري بود ؟ چه نشانه هايي داشت ؟ چقدر پول در آن بود ؟ » مرد عرب گفت : « پول هايم داخل كيسه ي كوچك و زرد رنگي بود . درِ كيسه را با نخ سياهي بسته بودم و هفتاد سكه ي طلا و مقداري هم پول نقره در آن بود . » - يادت هست پولت را كجا گم كرده اي ؟ - برايتان مي گويم ، اما حالا دهانم از تشنگي خشك شده ، كاش مقداري آب بود تا گلويم را با آن تازه مي كردم . محمّد ، نوه ي كوچك عبدالمطلب كه كنار پدر بزرگش نشسته بود ، بلند شد و به طرف چاه زمزم دويد و با ظرفي از آب خنك برگشت و آن را به دست مرد عرب داد . مرد با لبخـند نگاهي به چهره ي دلرباي محمد انداخت . همان طور كه ظرف آب خنك را مي گرفت ، گفت : « بَه بَه ! چه پسر زيبايي ! زنده باشي پسر جان » و آب را سر كشيد . بعد در حالي كه ظرف آب را روي زمين مي گذاشت ، گفت : « وقتي وارد شهر مكه شدم ، كيسه ي پول در جيبم بود . ديشب هم كه خوابيدم كيسه پول پيشم بود ، اما صبح وقتي بلند شدم و به بازار رفتم ، متوجه شدم كه كيسه ي پولم نيست . » عبدالمطلب گفت : « حالا غصه نخور ، تو در اين شهر مهمان ما هستي . ما هر روز چندين شتر مي كُشيم و همه را غـذا مي دهيم . تو هم اينجـا غذايت را بخور . سعي مي كنيم كيسه پولت را پيدا كنيم . اگر هم پيدا نشد ، خرج سفرت را مي دهيم تا به خانه برگردي . » مرد عرب آرام شد . اما محمد ناراحت شده بود . به نظرش رسيد كه كيسه ي آن مرد را ديده است . صبح ، وقتي با بچه ها به طرف بازار مي رفتند ، پسر بچه اي را ديده بود كه كيسه ي زرد رنگي را از روي زمين برداشته و زير پيراهنش پنهان كرده بود . محمد نمي دانست آيا آن كيسه ، مال آن مرد بوده يا نه ؟ ولي فكري به نظرش رسيد . محمد از پدر بزرگش اجازه گرفت و به طرف خـانه‌ي پسرك دويد . وقتي كنار خـانه رسيد ، سر و صداي بچه ها كه در خانه بازي مي كردند ، بلند بود . محمد جلوي درِ خانه ايستاد و آهسته در زد و به پسر بچه اي كه در را باز كرد ، گفت : « به معاذ بگو بيايد ، كارش دارم . » محمد به معاذ كه درِ خانه آمده بود ، گفت : « مردي كيسه ي پولش را گم كرده و دنبالش مي گردد . تو آن را پيدا نكرده اي ؟ » معاذ با ناراحتي گفت : « نه ، من چيزي پيدا نكرده ام . » - معاذ ! من خودم ديدم كه از روي زمين كيسه اي را زير پيراهنت پنهان كردي ! - ببين محمد ! بله ، توي كيسه كمي پول بود . با بچه ها قرار گذاشتيم كه تقسيمش كنيم ، تو هم بيا و سهم خود را بگير ، ولي به آن مرد چيزي نگو ! - نه ، اين كار درست نيست . خيلي زشت است كه ما پول كس ديگري را برداريم و بين خودمان تقسيم كنيم . اگر پول مال آن مرد باشد ، بايد به او پس بدهيم . اگر هم مال او نباشد ، بايد بگرديم و صاحبش را پيدا كنيم . معاذ نگاهي به دو طرف كوچه انداخت و آهسته گفت : « من حاضرم نصف پول ها را به تو بدهم ، به شرط آن كه به كسي چيزي نگويي ! » محمد لبخندي زد و گفت : « نه ! من اين كار را نمي‌كنم . مال مردم را بايد پس داد . من دروغ نمي‌گويم و دزدي نمي‌كنم . ما بچه هاي مكه نبايد از اين كارها بكنيم . اگر پول را ندهي ، همين الآن مي‌روم و همه چيز را به بزرگان شهر مي‌گويم . » از بگومگوي محمد با معاذ ، بچه هاي ديگر هم جمع شدند . بچه ها رو به محمد گفتند : « چرا دعوا درست مي‌كني ؟ سهمت را بگير و برو . اصلاً ما همه ي پول را به تو مي دهيم ، هر چقدر كه دلت مي خواهد به ما بده . اين طوري راضي مي شوي ؟ » - نه ! ما بايد پول را به صاحبش برگردانيم . - خَُب حالا كه اين طور است ، اصلاً پولي پيدا نشده ، برو هر كار دلت مي خواهد ، بكن ! سر و صدا زيادتر شد . حالا همسايه ها هم جمع شده بودند . گروهي طرف محمد را گرفتند و گروهي هم طرف معاذ را . مردم در حال بگومگو بودند كه يك نفر ماجرا را به عبدالمطلب خبر داد . او هم پسرش حمزه را به آنجا فرستاد . وقتي حمزه به آنجا رسيد ، همه ساكت شدند . 👇👇👇👇
👈او جواني شجاع و طرفدار حق بود . حمزه گفت : « چه شده ، كيسه اي كه پيدا كرديد ، كجاست ؟ » بعضي گفتند : « كيسه اي پيدا نشده ! دروغ مي گويند ! » حمزه گفت : « محمد هرگز دروغ نمي گويد . كيسه را بياوريد . بايد حق به صاحبش برسد . » مادر معاذ كه از پشت ديوار حرف هاي حمزه را شنيده بود ، از خشم حمزه ترسيد . كيسه ي پول را آورد و به حمزه داد وگفت : « معاذ بچه است! نفهميده چه بايد بكند . » همان لحظه مرد عرب هم رسيد . كيسه را به او نشان دادند . مرد با خوشحالي گفت : « همين است . » حمزه سكه هاي داخل كيسه را شمرد . هفتاد سكه ي طلا و چند سكه ي نقره . وقتي معلوم شد كه كيسه ي پول ها ، مال مرد عرب است ، حمزه كيسه را به او داد . مرد رو به بچه ها كرد و گفت : « از همه ي شما ممنونم ، حالا كه سكه هاي مرا به من برگردانديد ، بياييد جلو تا مزد خوبي به شما بدهم . » مرد به هر كدام از بچه ها ، سكه اي جايزه داد . بچه ها خيلي خوشحال شدند . محمد هم دست معاذ را گرفت و گفت : « از من ناراحت نباش! ما با هم دوست بوديم . دلم مي خواهد باز هم با هم دوست باشيم . دوستاني راستگو و درستكار . » معاذ كه سرش پايين بود ، گفت : « حق با توست محمد ! تو راست مي گفتي . حالا خيلي بهتر شد . هم مرد به پولهايش رسيد و هم ما بچه ها جايزه گرفتيم ، آن هم پول حلال ! » محمد لبخندي زد و همراه عمويش حمزه ، پيش پدر بزرگش برگشت . حمزه همه چيز را براي عبدالمطلب تعريف كرد . پيرمرد از خوشحالي لبخندي زد و گفت : « محمد با اين سن و سال كَمَش ، سرمشق همه ي ماست . همه ي كارهاي او عجيب است . »  https://eitaa.com/daneshAfzaei_koodak
توصیه شده به هنگام زلزله آیه ۴۱ سوره فاطر قرائت بشه 🌹 شدت اولیه زمین لرزه بامداد جمعه مشهد ۴.۴ ریشتر و در عمق ۱۰ کیلومتری زمین.... 🙄خداوندا به حق خوبانت، و به حق آمران به معروف و ناهیان از منکر ، بلا رو از سر تمام مومنین دفع کن 🚨 کیفیت نماز آیات ‌ ✅  نمازآیات دو رکعت است که هر رکعت آن پنج رکوع و دو سجده دارد و به چند صورت می‌توان آن را به جا آورد: 👈صورت اول: در هر رکعت، پنج بار حمد و سوره خوانده می‌شود؛ به این صورت که بعد از نیت و تکبیرة الاحرام، یک حمد و سوره‌ی کامل می‌خواند و به رکوع می‌رود، سپس سر از رکوع برداشته، دوباره حمد و سوره را می‌خواند و به رکوع دوم می‌رود و باز سر از رکوع برمی‌دارد و به همین شکل ادامه می‌دهد تا پنج رکوع انجام شود، سپس به سجده می‌رود و پس از انجام دو سجده، رکعت دوم را مانند رکعت اول به جا می‌آورد و پس از انجام دو سجده تشهد را خوانده و سلام می‌دهد. 👈صورت دوم: در هر رکعت فقط یک حمد و سوره خوانده می‌شود؛ به این صورت که سوره را پنج قسمت کرده و بعد از نیّت و تکبیرة الاحرام، حمد و یک قسمت از سوره را (چه یک آیه باشد یا کمتر و یا بیشتر) می‌خواند و به رکوع می‌رود و بعد از رکوع بدون اینکه حمد بخواند، قسمت دوم سوره و سپس رکوع دوم را انجام می‌دهد، و همین‌طور ادامه می‌دهد تا سوره‌ای که پیش از هر رکوع، یک قسمت از آن را خوانده، قبل از رکوع آخر تمام شود، سپس رکوع پنجم را به جا می‌آورد و به سجده می‌رود و پس از اتمام دو سجده، رکعت دوم را مانند رکعت اول انجام داده و تشهد را خوانده و سلام می‌دهد. https://eitaa.com/daneshAfzaei_koodak
❌چرا مردم اینقدر ناسپاس شده اند ونعمت ها رافراموش کرده وفقط مشکلات رامی بینند؟!!! بعضیا اونقدر نق میزنن که ازشون فقط انرژی منفی و ناراحتی و خشم میگیری.. 👈میگویند زمان شاه ارزانی بود و حالا گرانیه!!! 👈میگویند درآن زمان بیشتر رفاه داشتیم!! سوال؟ 👈 چند روز در هفته مردم می توانستند برنج و مرغ و گوشت و کباب بخورند؟! از پدرانتان و پدربزرگ ها بپرسید! 👈کدوم خانمی هر ماه تو آرایشگاه بود و خرج بوتاکس و تتو و رنگ و مش و...میکرد؟ 👈برخی حتی مسواک نداشتند! ازجرمگیری وپرکردن دندان که اصلا خبری نبود فقط دندان رامی کشیدند دکترها اغلب هندی!!!! اینهمه پزشک فوق تخصص برای انواع رشته ها داشتیم؟ حالابیشتر مردم دندانپزشکی میرن و حتی برخی ازخدا بی خبرها میرن دندونای سگشون رو هم جرمگیری میکنند. با قیمت های میلیونی 👈کدومیک از بچه های اون زمان به کلاسهای هنری و موسیقی و درسی و ... میرفتند؟ آره البته یه هنر رو حتما یاد دخترا میدادند👈 قالی بافی دربیشتراستانها ... کی یادشه که کلاس قالی بافی و معلمامون چقدرمهربونانه وقتی کم میبافتیم کمرمون رو نوازش میکردن باترکه! 👈قدیما چند سال یه بار سفرشمال و مشهد و...میرفتیم!!! بیشترمردم درطول عمرشون شاید میرفتن فقط یک بار مشهد!! حتی مکه وکربلا هم برای معدودی بود. شهرهای دیگه که آرزو بود مگر برای 5 درصد ثروتمند! سفرهای خارجی بماند. حالاچقدرسفرداخلی میرن وبرخی هم براحتی خارجی! 👈قدیما بابای کدوم مون ماشین داشت؟ 👈کدوم مون با سرویس به مدرسه می رفتیم؟ 👈هفته ای یا ماهی یا حتی سالی چند بار باخانواده به رستوران می رفتیم؟ 👈چقدر لباس داشتیم؟ 👈خونه هامون زمستونا گرررم و نرم بود خیلی ؟!! 👈خانومها چقدر هزینه لوازم آرایشی شون میکردند؟ بماند که یکی از هزينه های ثابت اکثر خانمهای امروز کاشت ناخن و ترمیم ماهیانه شه!!! بعد همین خانمی که ۵۰۰هزارخرج ناخنش ولاک کرده میگه نون نداریم بخوریم😳 👈چنددرصد جوانها بعد ازدواج میتونستند بروند تو یه خونه جداگانه زندگی کنند خریداری کنند یا 2تا اتاق اجاره کنندومستاجر باشند حتی!! پول اجاره داشتند؟!خونه شخصی که بماند یامجبور بودند سال ها درخونه پدرشوهرتوی یکی از اتاقاش زندگی کنند؟ 👈اتاقای جداگانهٔ بچه هایادتونه؟چقدرم توش اسباب بازی وماشین شارژی و باربی و اینا داشتیم!؟ 👈لباسامونم که میریختیم تو ماشین لباسشویی خشک کن دار وظرفامونم که با ماشین ظرفشویی می شستیم که یه وقت دستامون خراب نشه..همچین امکاناتی بود؟؟ 👈خداییش چی گذشته بهتر از الان بوده؟؟؟ چرا یادمه یه چیزش بهتر بود: مردم شکرگزار خدا بودند یادمه مادرم همیشه شکر خدا میکرد. و برای همینم توی چهره اش آرامش رو میدیدم. یک مانتو و کیف وشلوار... را چند سال می پوشیدیم وبعد برادر وخواهر کوچکتر لباس بزرگترها را می پوشیدند حرفی هم از نمیخوام و نمی پوشم نبود، خوشحالم بودیم لوازم التحریر را مشترکاً باخواهر و برادرمون استفاده میکردیم وگاهی برای یک پاک کن دعوا میکردیم یکبار آبگرمکن را روشن میکردیم همه خانواده حمام می کردیم و بعد خاموش می کردیم که الکی مصرف نشه!!! البته بیشتر خانواده ها در روستاها و شهرها مخصوصا شهرهای کوچک حمام نداشتند.باید حمام عمومی میرفتند بچه ها رو کسی پوشک می کرد؟؟ مادرها کهنه ی بچه ها و لباسشان را حتی در برخی شهرها وجنوب تهران در جوی آب می شستند درروستاها که هیچی در زمستان یخ ،آب نهر را میشکستند و کهنه می شستند و دستشان از سرما یخ می‌بست وپوست پوست میشد. این سبک زندگی و اتفاقات، درست درزمانی بوده که که خانواده شاه در وانِ شیرحمام، و در کیش اسکی میکردند!!!! و بهترین ظروف ولوازم و لباس و تاج و تخت و مسافرتهای آنچنانی داشتند کسی هم جرات نداشت نُطُق بکشه نه مثل الان که فرزند یه مسئول دو دست لباس از ترکیه برای بچه ش خرید آبروش و همه جا بردیم! در زمستان فقط یک اتاق را آن هم با چراغ والور وعلاءالدّین و یا کرسی و بخاری هیزمی در روستاها ونفتی در شهرها گرم می کردیم و همه ی خانواده در همان یک اتاق می خوابیدند. بقیه اتاق ها و حال یخچال بود از سرما آن هم گاهی نصف شب، هیزم و یا نفت تمام می شد و اتاق یخ می کرد! ناظم و معلمان زمان شاه بچه ها را بی سؤال وجواب، تنبیه بدنی سخت می کردند ناظم همیشه چوب دستش بود وبی جواب پس دادن، کتک می زد کسی جرات اعتراض داشت؟؟ اگر کسی دیر بمدرسه می آمد باید کف دستش را روی یخ بسته شده حوض وسط مدرسه می گذاشت و یا یک پا در آخر کلاس می‌ایستاد!! معلم مداد لای انگشتان بچه ها می گذاشت و با کف دست به سرشان میزد و جوابگوی اولیا هم نبود هیچ اولیایی حق اعتراض نداشت و درصورت اعتراض و اصرار اخراج بود و محرومیت از تحصیل! الان معلم جرات داره دست بزنه به بچه‌های ما؟ .حالا چی؟ 👈این همه رفاه اومده و همه ناشکر شدن و ! میگن قدیما زندگیا بهتر بود.ارزونی بود. https://eitaa.com/daneshAfzaei_koodak
معلم خوب من تو بهترینی الهی معلم م بلا نبینی الهی معلمم کربلا ببینی معلم خوب من چقد عزیزی الهی نبینی هیچ وقت مریضی همیشه تو کلاس آشغال میریزی