eitaa logo
✍️دانش‌ افزایی‌ ویژه‌ اساتید کودک‌ و نوحوان و جوانان 🌾🕊️🕌⁦🕊⁩🌾
224 دنبال‌کننده
601 عکس
311 ویدیو
324 فایل
سوالاتتون رو برامون بفرستیدو پاسخ خود را انشاءالله در کانال ببینید. #مشاوره (تربیت_فرزند) #آموزشی #پرورشی 👈ارسال‌سوالات‌وارتباط‌با @amini_09155157436
مشاهده در ایتا
دانلود
سرود جشن الفبا سلام سلام بچه ها خوش آمدید به اینجا داریم جشن الفبا تو این مکان زیبا آب آبی دریا آبی ما میخوانیم چه عالی داستان های قرآنی آن نور آسمانی علوم ، هنر و ورزش دانش های با ارزش همه با هم آماده که در سال آینده بریم کلاس دوم با خوش حالی و خنده دست میبریم پیش خدا ما می کنیم شکر خدا *** شعر الفبا برای دانش آموزان معلّم خوب ما یادم دادی الفبا گفتی که باش دانا دانا و هم توانا امروز شاد شادم زیرا که باسوادم آموخته ام الفبا سی و دو حرف زیبا امروز می توانم کتاب ها را بخوانم کودک دانا منم خوب و توانا منم هوشیار و بینا منم به لطف آموزگارم روز جشن الفبا مبارک است برما ***
11.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم ✍ .. با سلام خدمت دوستانی که به تازگی به کانال افزایی ملحق شدند، خوش‌آمدعرض‌می‌نمائیم.🙏🌹🍃🌻🍃🌹 ما این افتخار را داریم که محتوایی مناسب گروه با روش های دینی،مذهبی و نوین در اختیار معلمان،مجریان،مربیان پرورشی،فعالین فرهنگی و همچنین والدین عزیز قرار دهیم. همراه ما باشید.🙏💐 لطفاً کانال مارابه‌دوستان‌خودمعرفی‌بفرمایید.👇👇👇 ࿐჻ᭂ⸙🍃🌹🍃⸙჻ᭂ࿐ https://eitaa.com/daneshAfzaei_koodak ࿐჻ᭂ⸙🍃🌹🍃⸙჻ᭂ࿐ ✍️دانش‌ افزایی‌ ویژه‌ اساتید کودک‌ و نوحوان🌾🕊️🕌⁦🕊⁩🌾 سوالاتتون رو برامون بفرستیدو پاسخ خود را انشاءالله در کانال ببینید. 👈ارسال‌سوالات‌وارتباط‌با @amini_09155157436 https://eitaa.com/daneshAfzaei_koodak
مؤسسـه روایت سیره ی شهدا.pdf
531.7K
📜 فیش راوی 📖عنوان:فتح‌خرمشهـر فتح ارزش‌هاست ✅موضوع: سوم خرداد و فتح خرمشهـر 👥مخاطب: عموم مذهبی و انقلابی 🆔 https://eitaa.com/daneshAfzaei_koodak
روز با شگوهی روز سوم خرداد کاروانی از شادی در وطن به راه افتادن کیک و نقل و شیرینی زد به روی ما لبخند باغ زرد دلها با بهار و گل پیوند دوباره خرمشهر از تمام غم آزاد جاودانه شد نامش روز سوم خرداد.
د یادگاری از شهیدان است پهلوی قاب عکس بابایم عکس زیبای عمو جان است بابایم اینجا توی خرمشهر مثل عموجان سخت میجنگید تا اینکه خرمشهر، شهر ما آزاد شد، لبخند زد، خندید. شاعر: مهری ماهوتی
🌹🌹شعر کودکانه شهدای امنیت🌹🌹 آی بچه ها آی بچه ها آی بچه های باوفا تو کشور عزیز ما ایران خوب و باصفا یه عده از اون دشمن‌ها یه عده از اون بعثی‌ها به خاک و خون کشیدن خرمشهر زیبای‌ ما نامردا رحم نکردن به بچه ها و زنها با تلاش شهیدان با همت جوان‌ها آزاد شد خرمشهر آزاد شد شهر ما آزاد شد خرمشهر آزاد کردش خدا اما اینو بدونید همیشه هست ایران ما پاینده و جاویدان با مدد امام رضا دعا کنید بچه ها به حق این شهدا پرچم ما برسه به دست خوب مولا (مهدی زهرا بیا ۳)۲
داستان کودکانه امام رضا (ع) درباره اسراف يکي بود يکي نبود غير از خداي مهربون هيچ کس نبود. روزي امام رضا (ع ) و يارانش در باغي مشغول چيدن ميوه بودند. بعد از چيدن ميوه امام و يارانش زير سايه درخت در کنار نهر پر آبي نشستند و امام کنار نهر آب نشست و مشتي آب به صورتش زد؛ اما ناگهان اخم هايش درهم رفت. سيب نيم خورده را از آب گرفت و به آن نگاه کرد و فرمود: اين ميوه را چه کسي خورده است؟ يکي از ياران امام خجالت زده گفت :من ميوه را خورده ام. امام گفت:«چرا اسراف مي کنيد؟ مگر نمي دانيد که خداوند اسراف کنندگان را دوست ندارد؟» بچه هاي عزيزم از اين داستان کوتاه نتيجه مي گيريم که اسراف کار بدي است و هرگز امامان ما اسراف نمي کردند.
8.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥ازعجيب‌ترين و نادرترين فيلم‌هایی كه تا به‌حال توسط یک گروه فیلم‌برداری حرفه‌ای گرفته شده....😳 ⁉️راستی چه كسی وچه نيرويی به اين حشره اين‌را آموزش داده ؟؟! 📖قرآن بعداز اشاره به خانه‌سازى عجیب زنبوران،جمع‌ آورى شيره‌ی گل‌‌ها و ساختن عسل با آن خواص درمانى بی‌نظیر مى‌فرمايد: اِنَّ فى ذلِکَ لاَيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُوْنَ 👌به‌یقین در این امر (هوش و سخت‌کوشی این حشره ) نشانه روشنى است (از قدرت پروردگار) براى گروهى که فکر مى‌کنند و اهل خرد هستند. سوره نحل آیه ۶۹ https://eitaa.com/daneshAfzaei_koodak
مکالمه و گفتگو بین دو نفر در رحم مادر 👇 اولی:چرا آنقدر دست وپا میزنی ومیچرخی راحت باش فقط بخور و بخواب ولذت ببر. دومی:آخه دست و پای ما باید کار کنه ساخته بشه و کامل بشه تواون دنیا قراره باپاهامون راه بریم؛ فوتبال بازی کنیم با دستامون غذا بخوریم! اولی:واقعا تو به زندگی بعد زایمان اعتقاد داری!عاقل باش اینا خرافات قدیمیاس؟ ‍ دومی: آره حتما بعد زایمان زندگی هست. اولی: امکان نداره. ما با جفت تعذیه می شیم و نفس میکشیم. طنابشم انقدر کوتاهه که به بیرون نمی رسه اصلا اگه دنیای دیگه هم هست چرا کسی تاحالا از اونجا نیومده بهمون نشون بده. دومی: بعد زایمان یکی هست مارو بغل و نوازش میکنه بهمون غذا میده؛ کمکمون میکنه بهش میگن مامان. اولی: مگه تو به مامان اعتقاد داری؟ اگه هست پس چرا نمی بینیمش؟!!! دومی: به نظرم مامان همه جا هست. دور تا دورمونه. اولی: من مامانو نمی بینم پس وجود نداره. دومی: اگه ساکت ساکت باشی صداشو می شنوی و اگه خوب دقت کنی حضورشو حس می کنی…. این مکالمه چقدر آشناس تا حالا بودن خدا و ایمان به دین و آخرت رو اینطوری به همین سادگی حس نكرده بودم.. https://eitaa.com/daneshAfzaei_koodak
حسین بن موسی بن جعفر علیه السلام که گفت: ما در دور ابوالحسن رضا علیه السلام بودیم و ما جوانان بودیم از بنی هاشم که جعفر بن عمر علوی بر ما بگذشت و او هیاءتی کهنه (یعنی جامه‌های کهنه) و طوری خراب داشت ما به یکدیگر نگاه کردیم و بخندیدیم از هیاءت او، حضرت رضا علیه السلام فرمود: عنقریب او را خواهید دید صاحب مال و تبع بسیار! پس نگذشت مگر یک ماه یا نحو آن که والی مدینه گشت و حالش نیکو شد پس می‌گذشت بر ما و همراه او خواجه سرایان و حشم بودند. و این جعفر، جعفر بن محمّد بن عمر بن الحسن بن علی بن عمر بن علی بن الحسین علیهم السلام است.
قافله ای از خراسان به جانب کرمان بیرون آمد دزدان بر ایشان ریختند و مردی از ایشان را گرفتند که به کثرت مال متهم می‌داشتند، او در دست ایشان مدتی بماند او را عذاب می‌کردند تا خود را فدیه دهد و خلاص شود. از جمله او را در برف واداشتند و دهنش از برف پر کردند و زبانش فاسد شد به طوری که قدرت بر سخن گفتن نداشت، آمد به خراسان و شنید خبر امام رضا علیه السلام را و آنکه آن حضرت در نیشابور است پس در خواب دید گویا کسی به او می‌گوید پسر رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم وارد خراسان شده علت خود را از او بپرس بسا باشد ترا دوایی تعلیم کند که نفع دهد، گفت که هم در خواب دیدم که گویا نزد آن حضرت رفتم و از آنچه بر سر من آمده بود شکایت کردم و علت خود گفتم، به من فرمود زیره و سعتر و نمک بستان و بکوب و در دهن گیر دوبار یا سه بار، که عافیت می‌یابی. پس آن مرد از خواب بیدار شد و فکر نکرد در آن خوابی که دیده بود و اهتمامی ننمود در آن تا به دروازه نیشابور رسید به او گفتند که امام رضا علیه السلام از نیشابور کوچ کرده و در رباط سعد است، در خاطر مردم افتاد که نزد آن حضرت رود و حکایت خود را به آن جناب بگوید شاید دوایی او را تعلیم کند که نفع بخشد. پس به رباط سعد آمد و بر آن حضرت داخل شد گفت : ای پسر رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم قصه من چنین و چنان است و دهان و زبانم تباه شده و حرف نمی توانم زدن مگر به سختی پس مرا دوایی تعلیم فرما که از آن منتفع شوم. فرمود: آیا تعلیم نکردم ترا؟ برو و آنچه در خواب به تو گفتم چنان کن. آن مرد گفت: یابن رسول اللّه! اگر توجه کنی یک بار دیگر بگویی، فرمود: بگیر قدری از زیره و سعتر و نمک و بکوب و در دهن گیر و دوبار یا سه بار که عنقریب عافیت می‌یابی. آن مرد گفت: آن کار کردم و عافیت یافتم ثعالبی گفت: از صفوانی شنیدم که می‌گفت من آن مرد را دیدم و این حکایت را از او شنیدم.