eitaa logo
دانشطلب
83 دنبال‌کننده
12 عکس
0 ویدیو
0 فایل
نوشته‌های مجتبی دانشطلب
مشاهده در ایتا
دانلود
مصلحت‌سُرایی، بی‌ارزش‌تر از عمامه خاتمی 🔸 حرف‌های نبویان سودای خامی را بیرون ریخت که نظام از اسلامی بودن عقب بنشیند اما سر جایش بماند. توجه‌تان را به توییتی از شش سال پیش جلب می‌کنم: مصلحت لازم است اما به شکل استثنایی یا حداقلی‌. اگر مصلحت تبدیل به اصل شود، تغییر قوانین است که با عنوان مصلحت توجیه‌اش می‌کنند. مصلحتی که شأنِ حداکثری پیدا کند از معنا تهی شده و جایش را به غیر خودش داده. مثل دوغ لیلی که ماستش کم بود و آبش خیلی؛ دیگر دوغ نیست، آب است با ادعای دوغ. 🔹 و این یکی از چهار سال پیش که حساب مصلحت‌سنجی در موارد نادر را از گشاده‌دستی با مصلحت جدا می‌کند: آن مصلحتی که همه چیزِ محافظه‌کارها شده ارزشش از عمامه خاتمی هم کمتر است. حالا هر چه می‌خواهند به وقایع تاریخی استناد بدهند و از رفتار معصومین شاهد بیاورند. در سیاست آنچه دائمی است مصلحت‌سنجی است اما تن دادن به مصلحت (امر مذموم) استثنایی! استثنا نباید به اصل و محور سیاست تبدیل شود. 🔸 دو سال پیش در واکنش به حرف‌های مشابه از وحید اشتری: کدام عاقلی می‌تواند فرض کند اکثریت بی‌حجابی را بپذیرند اما مخالفِ ولایت فقیه نباشند؟ کدام ذی‌شعوری است که نداند بنیان حجاب از ولایت فقیه محکم‌تر است؟ جز امثال زائری که لبنان را الگو کردند و از حمایت زن‌های سرلخت مسیحی از حزب‌الله دچار حقارت شدند کجا این پوچی رقت‌بار توجیه می‌شود؟ 🔹 همراه با یک چالش منطقی: وقتی اکثریت نسبت به ربا بی‌حس شدند و صدای اعتراض بلند نمی‌کنند چرا باید جرم باشد؟ مگر ربا انباشت ثروت و امکان سرمایه‌گذاری را فراهم نمی‌کند؟ نظام ربوی در دنیا پذیرفته شده نیست؟ جز چهار تا «ارزشی داعشی» و چند «آخوند طالبانی» چه کسانی ربا را جنگ با خدا می‌دانند؟ به موارد بالا اضافه کنید آزادی مسکرات و نمایشِ منکرات را. چرا حکومت نباید با استناد به «مصلحت» همه اینها را آزاد کند؟ مگر در کشورهای (به دروغ) اسلامی مثل ترکیه و مصر و امارات مشروب‌خواری یا نمایشِ رقص و صحنه‌های رختخوابی ممنوع است؟ مگر لخت کنار دریا نمی‌روند و استخر مختلط ندارند؟ 🔸 در توضیح سخن امام که «حفظ نظام از اوجب واجبات» است پس از جنجال درباره حرف‌های غنی‌نژاد: حرف امام را اینطور می‌فهمند که ولی‌فقیه می‌تواند ربا و زنا را هم حلال کند چون حفظ نظام از اوجب واجبات است! با آدم‌هایی اینقدر سطحی هیچ بحث و مناظره‌ای شکل نمی‌گیرد فقط می‌شود مجادله و یک مشت کلیشه‌های پوپولیستی: همه چیزمان دستوری است، مردم آزادی می‌خواهند، نباید مالیات بدهیم و... قید اسلامی را در حرف‌های امام نمی‌بینند و نمی‌فهمند مصلحت‌های موقتی یا موردی برای «حفظ ماهیت حکومت» است نه تسلیم شدن به خواسته‌های سکولار! اگر ولی‌فقیه امور ماهوی را کنار بگذارد اول مشروعیت خودش زیر سوال می‌رود. حکومتی که هر کاری برای حفظش مجاز باشد امامش ماکیاوللی است، نه خمینی. 🔹 خلاصه که «حفظ نظامِ اسلامی واجب است نه شیر بی‌یال و دم و اشکم». و باز از دو سال پیش: اگر حکومت اسلامی حجاب یا ممنوعیت ربا و مسکرات را با استناد به مصلحت کنار بگذارد مصلحت این است که نامش اسلامی نباشد. ملاک در مصلحت، اسلام است نه قدرت! اسلام است که باید حفظ شود نه چهار تا آخوند و کت‌شلواری که حاضرند همه چیزمان سکولار باشد اما به نامِ اسلام حکومت کنند و مقدس باشند! 🔸 این هم یادآوری سیاسی از مصلحت‌سُرای بزرگ، هاشمی رفسنجانی: مصلحت امر استثنایی است و به صورت موردی باید اعمال شود. اگر مکرر ازش استفاده کنند یا به تغییرات کلان سرایتش بدهند چیزی از حکومت دینی باقی نمی‌گذارد. نماد مصلحت در جمهوری اسلامی هاشمی بود که استقلال و امنیت را هم به حراج گذاشت. جهت و هدف باید تأمین مصالح دین باشد نه نگه داشتن قدرت. 🔹 تذکر پایانی اینکه «کل شیء تجاوز عن حده انقلب علی ضده». هزینه زیاد از مصلحت، مصلحت بزرگ‌تری را بیدار می‌کند: اگر مصلحت این است که برهنگی آزاد شود پای مصلحت بزرگ‌تری به میان می‌آید که حکومت، اسلامی نباشد. اسم اسلام را بردارید تا فسق و فجور را پای دین نگذارند. وقتی قوانین سکولار شود چه دلیلی دارد فقیه در رأس حکومت قرار بگیرد یا فقها ناظر باشند؟ به تعبیر رهبری این دگرگونی خواست آمریکا است. براندازها این را خوب می‌دانند، روی حجاب فشار می‌آورند تا مهم‌ترین قانون هویتی را بردارند. برنامه این است که از آن دومینو بسازند تا افق سکولاریسم دست یافتنی شود. طیفی از اصلاحطلب‌ها هم مشکلی ندارند که یک عمامه‌به‌سر در رأس حکومت باشد اما وضع جامعه چیزی بدتر از ترکیه یا امارات. @daneshtalab
خاطراتی از دلار سال ۸۹ وقتی سبزها به دنبال «اسقاط‌ النظام» بیرون ریختند دلار هزار تومان بود، از شروع تحریم‌های اوباما تا حالا نزدیک به ۱۰۰ برابر شده. آیا می‌دانید دلار در شش سال نخستِ احمدی‌نژاد تقریبا ثابت بود و با تحریم‌های اوباما جهش کرد؟ می‌دانید تحریمِ سه‌گانه نفت و ارز و طلا یکجانبه بود و ربطی به قطعنامه‌ها نداشت؟ هیلاری کلینتون به قطعنامه‌ها می‌گفت بی‌دندان، احمدی‌نژاد گفت کاغذپاره. ریختند خیابان و شعار دادند «اوباما اوباما، یا با اونا یا با ما». اوباما هم نامه‌نگاری را کنار گذاشت و هیلاری را فرستاد دور دنیا تا همه دوستان آماده تحریم شوند. با شروع تحریم‌ قند در دل خیلی از اصلاحطلب‌ها آب شد. برای اینکه غیر از شیرینی دل‌شان خنک هم بشود اوباما را تبرئه کردند. گفتند تحریم فقط ۲۰ درصد اثر دارد، مشکل از نابلدی و بی‌تدبیری است. وقتی احمدی‌نژاد نرمش نشان داد و با برزیل و ترکیه توافق کرد تا بهانه را بگیرد از هیچ طرفی استقبال نشد. بعدا برجام را با شوق امضا کردند، به خودشان جایزه دادند، و از کله‌شان سردیس ساختند. اصولگراهایی مثل لاریجانی و ولایتی با اعتدال همراه شدند. راست سنتی از این سو و راست مدرن، روحانی و زنگنه و ظریف از آن طرف. تدبیرشان دلار را از ۳ به ۳۰ هزار تومان رساند. گوبلز هم داشتند، جهانگیری. طیف آزادیخواه سال‌های سال می‌گفتند ارز سرکوب شده و به زیان تولید است، باید شوک بدهیم و بالا برود. بعد از تحریم در همان طیف صدای دلسوزی برای مردم بلند شد، گفتند احمدی‌نژاد اقتصاد را به خاک سیاه نشاند‌. بگذریم که قصه پر غصه است. مهم‌ترین علت شکست‌ها بیرونی است اما بعضی جاها «از ما است که بر ما است». برای واقع‌گرایی بیشتر این مطلب از نه سال پیش را پیشنهاد می‌دهم: «مک‌دونالد به جای موشک». https://t.me/maktubaaat/362 @daneshtalab
🔸 اموی‌ها ضد مردم‌ بودند یا خواست مردم؟ بستگی دارد امثال محسن برهانی، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، در چه مناسبتی حرف می‌زنند. 🔹 اگر مناسبت حسینی باشد: اموی‌ها قدرتی نامشروع و متوهم بودند که با زور بیعت می‌گرفتند و مقاومت را به انواع مختلف سرکوب می‌کردند. 🔸 اگر مناسبت حسنی باشد: اموی‌ها خواست مردم بودند و صلح امام حسن (ع) نشان می‌دهد با قدرت ضداسلام باید کنار آمد و حکومت را تسلیمش کرد. 🔹 توصیف اینها با ادبیات خودشان کاری ندارد اما خارج از حوصله نویسنده و خواننده است. بیچاره ملتی که استادانش در دانشگاه، زیباکلام و برهانی باشند. @daneshtalab
برجام، قرارداد آشکار یا تسلیم پنهانی؟ بپس از یک دهه هنوز پاسخی ندارند که کجای برجام آزمایش موشکی ممنوع شد؟ کجا درباره اینکه ادامه کمک به اسرائیل یا ادامه دشمنی با آن توافق را بهم می‌زند چیزی نوشتند؟ کجا شرط کردند ایران به شرکت‌های آمریکایی اولویت بدهد؟ کجا گفتند تن دادن به عقب‌نشینی در صنعت موشکی یا مقاومت در منطقه‌ شرط اجرای توافق است؟ نُه سال بعد از اعتراف به «تقریبا هیچ» روحانی شخصا به میدان آمده و یک فهرست بهانه و سرزنش ردیف کرده. فرض کنیم همه‌اش درست باشد، سرجمع چقدر مهم بودند تا به خاطرش زیر توافق بزنند؟ اوباما نمی‌فهمید عده‌ای در داخل ایران می‌خواهند برجام را خراب کنند؟ اگر واقعا دنبال بهبود روابط بود، چرا بلافاصله همان بهانه‌ها را دستاویز بدعهدی کرد؟ از روز نخست برای توجیه اوباما دستاویزهای گوناگون ساختند و در دولت ترامپ و بایدن همان‌ها را تکرار کردند. موفق‌ترین سیاست اوباما برجام بود و بهترین ترفند او یاری رساندن به موتور توجیهش در ایران، تا هر کاری کنند جمهوری اسلامی مقصر بماند. هزینه‌اش را هم مردم ایران با پول‌هایی بپردازند که در روند خصوصی‌سازی‌ به الیگارش‌ها رسیده. بدون تعارف سرنوشت مردم ایران دست یک شبکه رسانه‌ای - امنیتی افتاده که بعضا مهره‌های اتاق بازرگانی سوخت‌رسانش شده‌اند. معتدل‌ها دائم با همین شبکه دوقطبی می‌سازند و مقصر مشکلات را به دشمن و شیطان بزرگ از منظر خودشان (رهبری، انقلابی‌ها، نهادهای دفاعی، طرفداران مقاومت، ارزشی‌ها) ربط می‌دهند. دیگر اظهر من‌ الشمس شده‌. طیف غرب‌گرا برجام را نه یک قرارداد آشکار با مفادِ اعلام شده بلکه همچون کاخ‌سفید، توافقی کلی برای تسلیم پنهانی می‌دید: گام نخست از روندی که به شکست ایران و پیروزی غرب منجر شود. آنکه برجام را خراب کرد همان بود که آن را ساخت. اول امتیاز را گرفتند بعد تعهدشان را پرداخت نکردند. خیلی ساده، برای اینکه فهمیدند گروکشی جواب می‌دهد. برجام ابزاری شد برای نزاع داخلی و کارکردش را هنوز از دست نداده. همچنان برای تبرئه دشمن خلاقیت به خرج می‌دهند و با «اراده معطوف به ذلت» توجیه ردیف می‌کنند، بهانه‌هایی که چند برابر بدترش را خود آمریکا مرتکب شد. چالش اصلی در فکرشان است: نظم ذهنی‌شان بهم می‌ریزد اگر آمریکا بر ما چیره نشود، عصبانی‌اند که برجام مکرر نشد. افقِ برجام همان بود که هاشمی گفت و‌ تشویقش کردند. گفت هدف خلع سلاح است و حتی بودجه نظامی را باید قطع کنیم تا کاملا بی‌دفاع شویم. آنچه برجام را ممکن کرد اول قدرت موشکی بود بعد قدرت دفاعی در منطقه، که قادر است منافع آمریکا و امنیت اسراییل را تهدید کند. ارّه‌ای که معتدل‌ها دست گرفته‌اند اول خودشان را به زمین می‌اندازد. @daneshtalab
من ضدرانتم، پس ساکت شو! رانت به کلمه جادویی در بحث‌های سیاسی تبدیل شده. هر کس بیشتر به کارش ببرد و فحش‌های غلیظ‌تری به رانت‌خوارها بپراند، هر جایی ربط و بی‌ربط پای رانت را وسط بکشد و رانتخواری را محور تحلیل قرار بدهد برنده است. هر کس می‌خواهد بگوید پیشرو هستم دوگانه مردم - حاکمیت را به دوگانه غیررانتی - رانتی بدل می‌زند. تکلیف ما با رانت مشخص است نیازی نیست شهادت‌نامه بیاوریم یا توضیح بدهیم برخوردمان با فساد ممکن است چقدر خشن باشد‌ اما حساب این تقلب گفتمانی را باید جدا بگیریم. ترکیبی از عوام‌گرایی و ترس از دریده شدن در مجازی رانت را تبدیل به واژه جذاب در ادبیات سیاسی کرده و حالا هر جا اسمش آمد باید مرعوب و ساکت شویم. در واقع با تحکّم رانت‌ستیزی طرف هستیم که ممکن است از زبان فاسدترین و مخرب‌ترین‌ها به گوش‌مان برسد. معمولا وقتی چیزی اینطور مُد می‌شود و آشکارا مسابقه راه می‌اندازند باید ببینیم چه کسانی بیشتر به کارش می‌برند. احتمالا با ترفند زبانی دارند امر مهم‌تری را پنهان می‌کنند و بخشی از خلایق هم نادانسته به‌شان کمک می‌رسانند. در مطلب دیگری، گریخته اشاره کردم که اگر مفهوم رانت را گسترده کنیم اقتصاد می‌شود علم رانت. هر سیاستی که دولت انتخاب بکند یا نکند در حال امتیاز دادن به طبقه یا گروه‌هایی است که از آن بهره می‌برند. رانت در هیچ جای دنیا از بین نرفته و مَحوش محال است. هر فعل یا ترک فعلی از دولت متضمن رانت برای بخشی از جامعه خواهد بود. نکته اینکه رانت‌های ترک فعل، معمولا بزرگ‌ترند و آنچه از فضای سیاسی استشمام می‌‌شود اینکه رانت‌خوارهای کلان و پنهان دارند صاحبان رانت‌های کوچک و آشکار را می‌زنند تا هیچ نقدی به سمت خودشان نیاید. خرده کمک‌های دولت به اینطرف و آنطرف را دست می‌گیرند تا یادمان برود ارقامی که از کشور خارج کرده‌اند چند ده میلیارد دلار است. بزر‌گ‌ترین نظریه رانتی تاریخ بشر بی‌عملی دولت در اقتصاد بوده، مثلا وقتی بهره‌برداری از منابع، کاربری زمین، یا خروج ارز عملاً قانونمند نشود معنایش چیست؟ پس دو نوع رانت داریم، رانت آشکار یا حمایتی که هدف حمله قرار می‌گیرد و رانت پنهان یا رهاسازی که بسیار بزرگ‌تر و هنگفت‌تر است اما بهره‌مندانش با فحش به رانت، دست پیش می‌گیرند‌. بودجه در ایران پر از تخصیص‌هایی است که حال آدم را بد می‌کند، بیت‌المال را بعضا به جیب تنبل‌ها و کم‌هوش‌هایی می‌ریزند که مرورشان برای مدافعان نظام هم مایه نفرت شده. ساختار پر از فرصت‌طلب و مفت‌خور است که با شعارهای رسمی مسئولان را فریب می‌دهند، اما معنای مبارزه با این جماعت آن نیست که کلاه بزرگ‌تری سرمان برود‌. ادبیاتی که رانت را در کانون سیاست بگذارد از مبنا اشکال دارد، رانت‌ستیزهای پرهیاهو البته مسئله‌شان قدرت است نه منافع مردم. رانت چماقی شده تا به هر حمایتی اشکال بگیرند و این مسیری است برای بی‌اعتبار کردن ساختار تا روند قدرت‌گیری خودشان جا بیافتد. با تسلیم به پروپاگاندای رانت‌ستیزی از چاله درمی‌آییم تا با سر به چاه بیافتیم. @daneshtalab
تولید چه سودی به حال ما دارد؟ ارزش ریال آنقدر پایین آمده که کود و‌ کلوخ هم مزیت صادراتی پیدا کرده با این حال سرمایه‌ها چندان سمت تولید نمی‌روند چون سودهای نجومی و آسان در بازارهای دلالی مثل ارز، طلا، مسکن یا خودرو همچنان برتری دارند. تولید وقتی رونق می‌گیرد که سودهای بزرگ و آسان در دسترس نباشند. حتی کشورهای صنعتی که تورم پایینی دارند مالیات بر عایدی سرمایه را جدی می‌گیرند و از این راه، جاذبه دلالی و سفته‌بازی را از بین می‌برند. در ایران تولید و صادرات مقدس شده، عموما در حال طلب و شکایت هستند تا حمایت بیشتری بگیرند. دلارِ بالای نود هزار تومان، تسهیلات دولتی، سوخت ارزان، برق ارزان، کارگر ارزان (در حد بردگی) برایشان کافی نبوده. در حالت مطلوب، سود باید به تولید برگردد تا کیفیتِ کالا را بالا ببرد یا به توسعه و اشتغال کمک کند. در واقعیت اما کیفیت گاهی نازل‌تر شده. سود نیز معمولا به طلا، ارز و ملک تبدیل می‌شود یا به خارج از کشور می‌رود. مسئولان طبیعتا انکار می‌کنند اما پاسخ تنها شفافیت است. همان‌ها که از تجربه‌های جهانی حرف می‌زنند با تعابیری مثل «سرک کشیدن به حساب‌های مردم» شروط حداقلی برای سامان دادن به اقتصاد را به سُخره گرفتند. بدون مالیات سرمایه‌ها سمت تولید نمی‌روند و بدون نظارت، تولید سودی برای کشور ندارد، جز بالا رفتن چند عدد. مالیات و نظارت در حالی واژگان کمونیستی شمرده می‌شوند که قدرت‌های اقتصادی، جنگ تعرفه و یارانه دارند. در عمل منابع کشور را به غارت می‌دهیم تا کشورهای همسایه فی‌المثل لبنیات ارزان‌تری در سفره بچینند یا صداوسیما برای توده‌ای که توان‌شان برای خرید شیر و پنیر هم تحلیل رفته حس غرور بسازد، که ایرانی می‌تواند! اگر از ناممکن بودن مالیات و نظارت بگویند تا روند انباشت و خروج سرمایه (به ترتیب ۷۰ و ۱۷۰ میلیارد دلار) آزاد بماند به معنای عامیانه سرکار هستیم. وضع زندگی‌مان حتی با بالا رفتن تولید، هر روز بدتر خواهد شد. هر سیاستی لوازمی دارد، اگر لوازمش را مهیا نکنیم نتایج معکوس می‌گیریم. تجربه‌ها شاهد مدعا هستند. همانطور که سال‌های گذشته آزادسازی و‌ سرمایه‌پروری را نقد کردیم و حالا نتایج ناگوارشان بر سرمان آوار می‌شود. @daneshtalab
🔸 افقِ تولید در ایران ارتقای طبقاتی است نه توسعه کشور. 🔹 معمولا در نازل‌ترین شرایط تولید می‌کنند تا بیشترین سود را به دست بیاورند بعد به بازارهای طلا و ارز منتقل کنند. 🔸 مدیران نظام و صداوسیما نازکشی از کسب و کارها را نسخه کرده‌اند. ما هم باید واقعیت‌ها را انکار کنیم و فقط بگوییم: چشم! @daneshtalab
دلال‌ها فحشِ کمونیست می‌دهند به خاطر یک توییت درباره نام سال هدف حملات گله‌ای قرار گرفتم. نوشته بودم: جلوی خروج سرمایه را بگیرید، به ملک و طلا و ارز مالیاتِ موثر ببندید، إن شاء الله سرمایه‌گذاری برای تولید هم اتفاق می‌افتد. از کامنت‌ها کشف کردم عده زیادی می‌گویند دولت اول باید سود هنگفت در تولید بدهد تا کسی سمت دلالی نرود. اول دکمه را بزند و تورم را بین ۲ تا ۵ درصد پایین بیاورد سپس از سفته‌بازی مالیات بگیرد. خیلی واضح یک کلیشه وارونه (جابجایی علت و معلول) به ذهن‌شان تزریق شده و همه تکرار می‌کنند، اما نفهمیدم از کجا؟ انگار در رستوران نشسته و اُرد می‌دهند: اول یک تورم پایین بیاورید، بعد یک سود کلان بیش از دلالی، بعد شاید به تولید فکر کردیم! یک نفرشان هم نمی‌تواند جواب بدهد کشورهایی که رونق و رفاه دارند، تورم‌شان هم پایین است، چرا مالیات می‌بندند؟ چرا جلوی عایدی سرمایه را می‌گیرند؟ به جای پاسخ فقط فحش کمونیست را تکرار می‌کنند. تورم در ایران ساختاری است یعنی عوامل چندگانه دارد. سفته‌بازی یکی از آنها است که مثل بنزین روی آتش عمل می‌کند. وقتی عامل بیرونی اقتصاد را تکان بدهد سرمایه‌های سرگردان وارد می‌شوند، از این بازار به آن بازار حرکت می‌کنند و حباب می‌سازند‌. نتیجه، تشدید تورم است و از بین رفتن قدرت خرید، یعنی غارت مردم به نفع برندگانی اندک. پس کوتاه‌ترین واکنش‌ را اینطور نشان دادم: کسی به CGT بگوید کمونیسم جایش در طویله هم نیست، ممکن است حیوان‌ها را گاز بگیرد. منظور از CGT همان مالیات بر عایدی سرمایه است، سرواژه از: Capital Gains Tax. صاف و ساده‌اش اینکه کسی نتواند کالاهایی مثل زمین، طلا، ارز و خودرو را در شرایط غیرمولد نگه‌ دارد تا صرفا با گران شدنش درآمد هنگفت به جیب بزند. از سودهای بزرگ، پس از محاسبه تورم، مالیات می‌گیرند تا سرمایه‌ها سمت سفته‌بازی نروند. نمی‌توانیم بگوییم چون عوامل دیگر تورم را مثلا تا ۵۰ درصد بالا می‌برند پس اجازه بدهیم یک طبقه کوچک آن را تا ۱۰۰ درصد تشدید کند. پاسخ دیگرم این بود که: اگر ما کمونیست هستیم پس مخالفان مالیات هم پادوی چپاول، عمله دلالی، بوقچی مفت‌خورها و ماله‌کش نوکیسه‌ها هستند. همان انگل‌هایی که به خاطر زرنگی یا خوش‌شانسی در مدت کوتاهی به ثروت‌های بادآورده می‌رسند، همان‌ها که خرج یک ماهِ سگ‌شان از درآمد یک سال معلم یا پرستار بیشتر است. ارز و طلا باید به بانک برود و مثل قوانین پولشویی از حدی بیشتر قاچاق اعلام شود. بعضی‌ها با لودگی و جهل‌پراکنی تلاش کردند اصل ایده را مسخره کنند. در تقلا برای پوشاندن اینکه CGT در کشورهای غربی اجرا شده اصطلاحاتی مثل بگیر و ببند را به کار بردند. توضیح‌ام این بود که: خیال کردند وقتی از «حق کشف» در مالیات طلا و ارز حرف می‌زنیم معنایش این است که پلیس برود خانه‌های مردم را بگردد، یا هر کس خبر داد فلانی جایی انبار کرده پیگیری شود! رسما با یک مشت عقل‌کل طرفیم. «حق کشف» امکان معامله و همکاری برای قاچاق را از بین می‌برد، هر کس لو بدهد درصد بالایی را به عنوان جایزه می‌گیرد. این لودگی و فحاشی درست زمانی اتفاق می‌افتد که قدرت‌های بزرگ اقتصاد جنگ تعرفه دارند، نگرانِ رقبا هستند و با یارانه و مالیات صنعت‌شان را حفظ می‌کنند. اما اینجا؟ در ایران؟ هموطنِ نابغه از یک اقتصاد لرزان آنهم زیر تحریم با اعتماد به نفسی رقت‌انگیز می‌گوید: فقط آزادی لازم داریم، بگیر و ببند جواب نمی‌دهد، هر نوع دخالتی کمونیستی است! اگر پول ملی معیار است و کاهش قدرتش را خوش نمی‌داریم دیگر معنا ندارد از آزادی ارز و طلا حرف بزنیم. کسی البته با مردم عادی و ذخایر کوچک‌شان برای حفظ قدرت خرید کاری ندارد، هر چند آن مبالغ هم که از شمول مالیات خارج‌اند باید در سیستم بانکی وارد شوند تا به کمک‌شان تکانی به صنعت بدهیم نه اینکه در بالش و گاوصندوق بی‌استفاده بمانند. سیستم بانکی فاسد است و ممکن است سرمایه‌های مردم را هرز بدهد یا چاه‌‌ ویلی مثل ایران‌مال بسازد؟ حتما همینطور است. این را اکثرمان می‌دانیم و همان دوخطی که بهانۀ حمله شده انتقادی و انکاری بود، نه امیدوارانه! ما آنچه شرط بلاغ است را می‌گوییم. اصلاح نظام بانکی در کنار اصلاح نظام مالیاتی، شفاف‌سازی مالی، هدایت سرمایه‌ها به سمت تولید، بازگرداندن سود برای تحقیق و توسعه (نه خروج از کشور) همه اجزای یک برنامه هستند که باید با هم انجام شوند و به تدریج همدیگر را تکمیل کنند. فقط در این نگاه جامع می‌توانیم به الگویی از یک اقتصاد موفق نزدیک شویم. درباره ۷۰ میلیارد دلار طلا و ارزِ راکد شده در دست مردم همچنین بیش از ۱۷۰ میلیارد دلار خروج سرمایه از کشور مطلب قبلی را ببینید: تولید چه سودی به حال ما دارد؟ @daneshtalab
اگر پول داشتید چه می‌کردید؟ در توییتر پرسیدم: «اگر پول زیادی داشتید و می‌خواستید تأثیر اجتماعی بگذارید چه کار می‌کردید؟». به نظرم سوالی است که می‌تواند دغدغه فرهنگی آدم‌ها و حتی رویکرد سیاسی‌شان را نشان بدهد. بخشی از پاسخ‌ها آموزشی بود اما یکی بهتر از بقیه. دوستی به نام علی‌مرادی نوشت: قوی‌ترین معلم‌ها و تدوین‌گران و برنامه‌نویسان را استخدام می‌کردم و سکوی آموزش رایگان - کلاسیک و مهارت‌های اشتغال‌آفرین و زبان - می‌زدم تا بچه مناطق به ضعف کشیده شده همان آموزش یا بهترش را ببیند که بچه مدارس حلی و خصوصی می‌بیند. بستر نذر موبایل و اینترنت هم ایجاد می‌کردم برایشان. شخصا درباره آموزش خصوصی زیاد حرف نزده‌ام و با پویش و اعتراض و این کارها همراه نمی‌شوم، چرا؟ چون فایده ندارد. دولت فشل است و پولی برایش نمانده. به جای توسعه در مدارس دولتی بهتر است آموزش را ارزان کند. مسیرش هم استفاده حداکثری از فناوری است. کاش خیرین هم به همین سمت و سو هدایت شوند. آنها که از مهدکودک یا زیارت گروهی برای نوجوان‌ها حرف زدند به نظرم دید عمیق‌تری درباره تربیت دارند‌. بدترین جواب به نظرم از دوستی بود که نوشت به صنعت نشر کمک می‌کند. صنعت نشر علیرغم نقاب پاکیزه‌اش بسیار متجاوز و مضر است، خیانت است به درخت و طبیعت و اقتصاد. این توییت را برایش یادآوری کردم: اگر اصرار دارید کتاب حتما کاغذی و مال خودتان باشد دست دوم بخرید و اگر لازم‌تان نمی‌شود همان دست دوم را هم بفروشید. تا می‌توانید به صنعت نشر کمک نکنید. کتابخوانی اگر بتواند سودی برساند کمترینش این است که نگاهمان به خودِ کتاب، ساده یا خودخواهانه نباشد. کتاب کالا است و متأسفانه پرزیان. و این یکی: ضد کتاب بودن معنایش این نیست که کسی با خواندن مخالف است و دیگران را از دانستن باز می‌دارد! اگر مسئله کتاب (چاپ کاغذی و خسارات نشر و روده‌درازی و کاسب‌مسلکی نویسنده‌ها و...) روشن شود کمتر کسی است که همدلی نشان ندهد. آنها که مخالف می‌مانند ادایی‌هایی هستند که از فتیش کتاب لذت می‌برند. بدتر از کتاب، روزنامه و مجله هستند آنهم در عصر دیحیتال. دوره رادیو گذشت و تلویزیون و ماهواره کهنه شدند اما هنوز اخبار را روی کاغذ چاپ می‌کنند تا صنعت منحط نشر، با تولید کاغذ باطله به حیاتش ادامه بدهد. فارغ از بحث‌های فرهنگی سعی کردم بحث را به حوزه‌های دیگر بکشانم: یکی از ایده‌های بنده ازدواج برون‌مرزی است، کمک مالی به کسانی که از کشورهای همسایه زن بگیرند و بچه بیاورند. به همین ترتیب می‌شود ازدواج فراقومی را تشویق کرد: بلوچ با ترک، عرب با مازنی، گیلک با لر، فارس با کرد،.. هر چه ممزوج‌تر بهتر. پیوند بین شیعیان امامی و زیدی هم بسیار مفید است. و دیگری اینکه: آزمایش ژنتیک هم به نظرم اثر عمیقی دارد. اگر پول داشتم چالش راه می‌انداختم تا مثلا چهره‌های عراقی آزمایش بدهند و معلوم شود چند درصد در هاپلوگروپ‌های مشترک با ایرانی‌ها هستند. فکر کنم دستکم بخشی از مشکلات‌مان در عراق را از بین می‌برد. خود دولت هم می‌تواند مخفیانه چنین کارهایی بکند. اصل ایده از پرویز رجبی (مورخ) به ذهنم رسید که قبلا درباره‌اش نوشته بودم: به قول پرویز رجبی اگر بعضی عراقی‌ها می‌دانستند که مثلا نسب‌شان دیلمی است [به دلیل مهاجرت گسترده به بغداد در زمان آل‌بویه] شاید اصلا با ما نمی‌جنگیدند. ناآرامی این روزها در ارومیه نشان داد مشکل آگاهی جدی است و‌ خطر قوم‌گرایی تا کجا پیش آمده. اگر کردها بفهمند تا چه اندازه با سایر ایرانی‌ها اشتراک نژادی و زبانی دارند و اگر ترک‌ها بدانند پدران‌شان تا همین چند نسل پیش کردی یا تالشی یا تاتی یا فارسی حرف می‌زدند آیا اختلاف‌ها همین اندازه شدید و خطرناک می‌شد؟ @daneshtalab
ما و دیوِ سیاه نوستالژی انواعی از نوستالژی قطعا در طیف بیماری قرار می‌گیرند مثل دلتنگی برای زمان و مکانی که اصلا تجربه نشده. اگر بازنمایی از گذشته اغراق‌آمیز یا به شکل دستوری برای حسرت خوردن و پرخاش به دیگران باشد بیماری را باید جدی‌ گرفت. این سال‌ها نوستالژی در سیاست نتایج عجیبی به بار آورد. رویای انگلیسی‌ها از امپراطوری گذشته‌شان به برگزیت ختم شد و خیالبافی آمریکایی‌ها از سال‌های جنگ سرد ترامپ را به قدرت رساند. ظرف مدت کوتاهی دنیا خطرناک‌‌تر شد. در کشور خودمان وقتی به نوستالژی سلطنت‌طلب‌ها برای رضاخان و پسرش می‌رسیم حدی از افراط و توهم موج می‌زند که نقد ناممکن می‌شود. از حدِ افیون فراتر رفته و عطش بسیار عجیبی برای ناسزا و خشونت تولید کرده. جلوی چشم‌مان دیدیم که کج‌خوانی واقعیت به روان‌رنجوری مبدل شد و بخش قابل توجهی از جامعه را درگیر کرد. یک شبکه تلویزیونی (منوتو) با کمی آب و رنگ و هدف گرفتن حسرت‌ها، دیو سیاه نوستالژی را از چراغ بیرون آورد. تلاش برای زدودن تقلب از تاریخ و استدلال آوردن، به جای اینکه نوستالژی را عقب براند لجبازتر و بزرگ‌ترش می‌کند. نه تنها تجاهل رخ می‌دهد که افتخار به جهل عادی شده‌. اصلا پایی در زمین ندارند تا شعورشان را به چالش بکشیم.  دنبال بهانه می‌گردند تا زندگی رویایی را به یاد بیاورند بعد با حسرت سرزنش کنند و فحش بدهند. اگر بگوییم پیامد تحریم است شیوعش در طبقات مرفه را نمی‌توانیم توجیه کنیم. فقر و ورشکستگی قطعا موثر بوده اما علت اصلی نیست. نوستالژی درمان دارد یا پیش می‌رود تا جنگ راه بیاندازد بعد حسرت امروز را بخورد؟ بعید می‌دانم پاسخی برای این پرسش یافت شود که در عمل هم به کار بیاید. اگر به قاطعیت‌شان در انکار توجه کنیم  هر نوع امیدواری برای درمان رنگ می‌بازد. @daneshtalab
پول بدهید تا تحقیر شویم فوتبال ایران زمان شاه یک‌ بار به جام‌جهانی رفت و با کیسه‌ای از گل‌های هلند و پرو برگشت. در جمهوری اسلامی تا حالا پنج بار به جام جهانی رفته و نتیجه مطلوبی به دست نیاورده، هیچ وقت نتوانست حتی از گروهش صعود کند. بار آخر با همت براندازها و اصلاحطلب‌ها کیسه‌گلِ انگلیس شد و این به یادماندنی‌ترین خاطره از فوتبال ایران خواهد بود. اگر فکر می‌کنید ننگِ شش گل خوردن از دشمن کهنه‌مان در جام جهانی پاک می‌شود یا باخت ایران را کنار برزیل با تالاری از افتخارات می‌گذارید اصلا ارزش بحث ندارید، خوشحال می‌شوم این متن را رها کنید. بروید یکی از دورهمی‌های فروسی‌پور را ببینید، مثلا با علی دایی. همین نام، اسطوره فوتبال ایران است. کاملا شکمی در حالی که تیم‌ملی را باید به قطبی یا قلعه‌نویی می‌سپردند سرمربی شد و اصلا به روی خودش نیاورد چه پارتی‌بازی قجری و خجالت‌باری در حقش انجام شده، آن‌ وقت تجربه‌اش برای مربی‌گری در دسته یک هم کافی نبود. بعد از همه گند زدن‌ها در فوتبال کم‌نیاورد و حالا پرچم نجات کشور را برداشته. به هر حال تپه بزرگ‌تری است و احتمالا نگران که مبادا به دست علی کریمی (رقیب سال‌های دور) فتح شود. نتیجه آن انتخاب بچه‌گانه و دلبخواهی، باخت تحقیرآمیز جلوی عربستان در ورزشگاه آزادی شد و توجیه سرمربی حرفه‌ای‌مان اینکه: احمدی‌نژاد نحس بود. چون او به ورزشگاه آمد دفاع تیمش وا رفت و ننگ تاریخی در آزادی برایمان رقم خورد. سال‌ها این مظلوم‌نمایی و طلبکاری را تکرار کرد که من را بی‌دلیل کنار گذاشتند! داستان کیروش و ننگی که برایمان رقم زد به مراتب از این بدتر بود منتها برگشتنش به نیمکت تیم‌ملی عینا همان طنین و منطق را داشت: بچه‌گانه و فاجعه‌بار. ساده و سرراست آنطور که شایسته کشوری شلخته و عقب‌مانده مثل ایران است در آن افتضاح هم نام یک اسطوره می‌درخشد: عادل فردوسی‌پور. اگر چنان سلطه‌ای بر رسانه پیدا نمی‌کرد که تمجیدهای پوچ و حال بهم زنش از کیروش مثل سردسته مافیا در همه فوتبال منتشر شود، آیا هرگز آن حماقت رخ می‌داد که برش گردانند؟ مدیران بی‌کفایت اگر مرعوب یا مسخ شدند فرقی نمی‌کند. کیروش با تقلب در تاکتیک و دفاع اتوبوسی نتیجه‌های ناپلئونی می‌گرفت. وقتی در رسانه موج‌سواری می‌کرد، به معنای واقعی روی فوتبال متمرکز نمی‌شد و تیم نمی‌ساخت (اصلا بلد بود؟) یعنی خطر را باید جدی می‌گرفتند. دستکم می‌توانستیم ارزان‌تر ببازیم یا به روشی که از یادآوری‌اش احساس خفت به‌مان دست ندهد. این‌ها فقط دو نمونه از اشتباهات بچه‌گانه‌مان بود، فوتبالی‌ها حتما می‌توانند موارد بیشتری ردیف کنند. حالا از خودمان بپرسیم: با چنین داستان‌های قجری و خودزنی‌های قبیله‌ای، ورزشی به گرانی فوتبال، واقعا به چه دردمان می‌خورد؟ چرا بیش از این باید بهش امیدوار بمانیم و مبالغ هنگفت‌تری خرجش کنیم؟ اگر سر جمع همه تقلاها، ساختن‌ها، پول پاشیدن‌ها، «آبروریزی برای ایران» باشد چه؟ نباید تردید کنیم؟ نباید از خودمان بپرسیم این چه مسیری است که می‌رویم؟ اگر بیشتر آمدیم و دورتر شدیم چه کار باید بکنیم؟ باز با همین فرمان ادامه بدهیم؟ پیش خودتان نگویید نویسنده بچه مثبت‌ و فوتبال‌نفهم است و فرق کات بیرون پا با ضربه چیپ را نمی‌داند یا به عمرش در چمن و سالن ندویده. فرض کنید بخشی از عمرش را حرام طرفداری کرده و با شُرت ورزشی هم عکس دارد، فوتبال را هم برای خیلی از کشورها خوب می‌داند و تا قبل از «ززآ» این تردیدها را جدی نمی‌گرفت. فارغ از مثال‌های بالا، به نظرم هر کس از عِرق فوتبالی فاصله بگیرد و فقط ماجراهای تیم امید و راه نیافتن به المپیک در چند دهه را مرور کند بعید می‌دانم به شک و تردید نرسد و کل ماجرا از بالا تا پایین برایش زیر سوال نرود. مگر اینکه عقل را به جو بدهیم و بگوییم چون دیگران دارند پول می‌پاشند ما هم نباید کم بیاوریم. @daneshtalab