🔻 لگد «بچه مهندس» بر تن بیجان علومانسانی
📺 صداوسیما علاوه بر تخصصی که در نابودی فرهنگ، مذهب و اندیشه دارد با ساخت بچهمهندس نشان داد در به گل نشاندن پیکر نحیف علوم انسانی هم حرفهای است!
🎬 در این سریال که حالا فصل سومش را میبینیم، هر شب پیش چشم مخاطبان دانشجوی تخیلی همه چیز تمامی به تصویر میآید که هیچ کم از معصومین(ع) ندارد و عنقریب است که با رسیدن به چهل سالگی به مقام پیامبری مبعوث شود.
❇️ او که نماد هر موفقیت، وجاهت و دلبری است، مهندسی هوافضا میخواند و با اتکا به این مهندسی، کار، خانه، زندگی، پول، سرمایهگذار و شخصیت پیدا میکند.
و من نمیدانم چرا ما درس نمیگیریم از همهی آن سالهای دوران سازندگی که چون ساخت سد و پل در اولویت کشور بود،
⛑ با بزک کردن بهرام رادان به عنوان مهندس عمرانی پاترول سوار و پولدار همه را شیفته و مشتاق مهندسی عمران کردیم و با نشان دادن معلم به عنوان فقیری مفلس، عشق معلم شدن را در دانشآموزان سوزاندیم.
👈🏻 در واقع تلویزیون که با بازنمایی چهرهها و مشاغل، نقش به سزایی در تعیین بینشها و ذائقهی جامعه دارد. با این الگوسازیها، خنجر بر قلب آینده ایران میزند. ای کاش میفهمیدیم که به قول دکتر شریعتی میتوان پول خرج کرد و از شرق و غرب عالم مهندس وارد کرد اما هیچ متفکر علوم انسانیای را نمیتوان با پول ساخت.
💡 به نظرم اگر این مهم را میفهمیدیم حالا فصل سوم «بچه معلم»، «بچه فیلسوف»، «بچه جامعهشناس»، «بچه تکنولوژیست» و... را میدیدیم.
✍🏻 محمد صادق عبدالهی، کارشناس ارشد مهندسی هوافضا، دانش پژوه علوم اجتماعی
#ضعف_مدیریتی #نقش_رسانه #الگوسازی
📚 تحول بنیادین آموزش و پرورش 🔰
✅ @Daneshterak
5.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شیوهی تربیتی حضرت زهرا (س)
👌🏻 خیلی زیبا (دکتر رفیعی)
#کلیپ #تربیت_دینی
🎬 مجموعه کلیپهای تربیتی 👇🏻
🕯 @Daneshterak
💠 امام علی(علیه السلام) فرمودند:
کمتر کسی است که خود را شبیه گروهی کند و بزودی یکی از آنها نشود.
📙 میزان الحکمه، ۵:۴۷۶
اگر به دنبال این هستین که فرزندانتان شبیه فرزندان اهل بیت (علیهم السلام) باشد باید زندگیها شبیه اهل بیت (علیهم السلام) شود.
✅ تعلیم و تربیت اسلامی 🔰
💡 @Daneshterak
🔴 #لیالی_قدر l بارها بخوانید و بارها بازنشر کنید
🔻 شهیــد مطهــری:
🔹 یک وقت میگوییم #علــــی(ع) را "که" کُشت و یک وقت میگوییم "چه" کُشت؟ اگر بگوییم علی را "که" کُشت؟!!
البته عبد الرحمن ابن ملجم، و اگر بگوییم علی را "چه" کُشت، باید بگوییم: جمود، خشک مغزی و خشکه مقدسی!
🔹 همینهایی که آمده بودند علی را بکشند، از سر شب تا صبح عبادت میکردند، واقعاً خیلی تأثرآور است ؛ علی به جهالت و نادانی اینها ترحم میکرد، تا آخر هم حقوق اینها را از بیت المال میداد.
🔹 ابن ابی الحدید میگوید، اگر میخواهید بفهمید که #جمــود و #جهــالت چیست، به این نکته توجه کنید که اینها وقتی که قرار گذاشتند این کار را بکنند، مخصوصاً شب نوزدهم رمضان را انتخاب کردند و گفتند: ما میخواهیم خدا را #عبادت بکنیم و چون میخواهیم امر خیری را انجام بدهیم، پس بهتر این است که این کار را در یکی از شبهای عزیز قرار بدهیم که اجر بیشتری ببریم...
📚 اسلام و نیازهای زمان، ج ۱، ص ۷۷
📢 به اشتراک گذاری دانش و تجربه 🔻
🕯 @Daneshterak
💢 لجبازی در کودکان
لجبازی کودکان از ۱ سالگی آغاز، در ۲ سالگی به اوج خود میرسد و در فاصلهی سنی ۶ تا ۹ سالگی هم تداوم دارد.
👈🏻 پس چندان نگران لجبازی کودکان نباشید. این هم مقطعی از دوران رشد فرزند شماست.
#روانشناسی_تربیتی #فرزندپروری
📚 اصول تعلیم و تربیت صحیح 🔻
📡 @Daneshterak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👨👩👧👦 والدین #الگوی_عملی برای فرزندان هستند.
مواظب رفتارمون باشیم. زیر نظر هستیم.
#کلیپ_تربیتی #فیلم_کوتاه
📺 رسانهی تربیتی دانشتراک 🔻
📡 @Daneshterak
💡 اهمیت مسئولیت دادن به دانشآموزان:
🔹 در نیمهی دوم دهه ۴۰ شمسی به علت نیاز مبرم بوشهر به معلم، همسرم را به آذربایجان منتقل نکردند. لاجرم به تبعیت از همسرم، مرا از شهرستان خوی به بوشهر منتقل کردند. از شمال غربیترین نقطه به جنوب غربیترین نقطه با تضاد و ناهمگونیهای متعدد که هر کدامش خاطره خاصی برایم آفریده است.
🔹 عمدهی تدریس من در دوره ابتدایی در دبستان فخر داعی و دریابیگی سپری شد. در این مقطع تحصیلی، بیشتر در پایههای سوم و چهارم تدریس میکردم و از بدو تدریسم در تمام کلاسها همیشه برای خودم از دانشآموزان با استعداد حدود سه نفر معلم کمکی تعیین میکردم که عامل بسیار هیجانانگیز رقابتی بین دانشآموزان میشد. معلمها را هر هفته جا به جا میکردم. به این ترتیب حجم سنگین کلاسها برایم سبکتر میشد و بچهها رقابت میکردند تا درسهایشان را خوب بخوانند و آخر هر هفته برای هفته بعد برای کمک من انتخاب شوند.
🔹 ضمن انجام این ابتکار متوجه شدم که مسئولیت دادن به بچهها، به آنها شخصیت جدیدی میدهد و آنها احساس بزرگی میکنند. نظر آنها را غیرمستقیم در ارزیابی کارهای کلاس دخالت میدادم. معلمهای کمکی در بازدید از تکالیف کلاس، کنترل گروههای کلاس، تقسیم برنامهها بین دانشآموزان و کلی کارهای دیگر با من همکاری میکردند.
این روش هم برای خود من و هم برای دانشآموزان لذتبخش بود. بعضی از همکاران امروزیام همان معلمان کوچولو هستند که بنا بر اقرار خودشان شوق شغل معلمی را من در آنها بیدار کرده بودم تا جایم خالی نباشد و من در آنها تجلی کنم.
✍🏻 توران واعظ زاده
📚 فصلهای بیتکرار، ص ۲۶۵
#معلم_کمکی #تجارب_موفق #روشهای_تربیتی
🕯 @Daneshterak
بزرگواری تعریف میکرد
پدرم در سال چهل از دنیا رفت و من شش ماه بعد از وفاتش بدنیا آمدم،
در شش سالگی که کمی خواندن و نوشتن آموختم تازه فهمیدم که آن شعری که پدرم وصیت کرده بود تا بر سنگ قبرش بنویسند مفهومش چیست
( در بزم غم حسین مرا یاد کنید )
بعدها و در جوانی همیشه کنجکاو بودم که آیا پدرم حقیقتا حسینی بوده؟؟
روزی در سن حدوداً بیست سالگی در کوچه میرفتم که مردی حدوداً پنجاه ساله که نامش حسین بود و فهمیده بود من پسر حاج عباسعلی هستم ناگهان مرا در آغوش گرفت و سر بر شانهام گذاشت و گریست و گریست!!!
وقتی آرام شد راز گریستن خودش را برای من اینگونه تعریف کرد:
در جوانی چند روز مانده به ازدواجم گرچه آهی در بساط نداشتم ولی دلم را به دریا زدم و با نامزد و مادر زنم به مغازه زرگری پدرت رفتیم و یواشکی به پدرت ندا دادم که پولم کم است لطفاً سرویسی ارزان و کم وزن به نامزدم نشون بده طوری که مادر زن و همسرم متوجه نشوند.
از قضا نامزدم سرویس زیبا و بسیار گرانی را انتخاب کرد،
من که همینطور هاج و واج مانده بودم که چکار بکنم ناگهان پدرت گفت:
حسین آقا قربان اسمت، با احتساب این سرویس طلایی که نامزدت برداشت الباقی بدهی من به شما از بابت اجرت بنایی که در خانهمان کردی صد تومان است و سپس (به پول آن زمان) صد تومان هم از دخل در آورد و به من داد.
من همینطور هاج و واج پدرت را نگاه میکردم و در دلم به خودم میگفتم کدوم بدهی؟ کدوم بنایی؟ من طلبی از حاجی ندارم!!
بالاخره پدرت پول طلا را نگرفت که هیچ، بلکه صد تومان خرج عروسیام را هم داد و مرا آبرومندانه راهی کرد.
گذشت و گذشت تا اینکه بعد از مدتها شنیدم حاجی عباسعلی در سن چهل و یک سالگی پس از آمدن از سفر کربلا از دنیا رفته
آمدم خانه خیلی گریه کردم و برای اولین بار به زنم راز خرید طلای عروسیمان را تعریف کردم
وقتی همسرم شنید که حاجی طلاها را در موقع ازدواجمان مجانی به او داده زد زیر گریه و آنقدر ناله کرد که از حال رفت
وقتی زنم آرام شد از او پرسیدم تو چرا اینقدر گریه میکنی و همسرم با هق هق اینگونه جواب داد:
آنروز بعد از خرید طلا چون چادر مادرم وصله دار بود حاجی فهمید که ما هم فقیریم، شاگردش را به دنبال ما فرستاد تا خانهی ما را یاد گرفت و چون شب شد دیدیم حاجی به در خانهی ما آمده و در میزند،
من و مادرم رفتیم و در را باز کردیم و حاجی بی آنکه به ما نگاه کند که مبادا ما خجالت بکشیم پولی در پاکت به مادرم داد و گفت خرج جهاز دخترتان است.
حوالهی آقا امام حسین علیه السلام است،
لطفاً به دامادتان نگویید که من دادم!!
تا همسرم این ماجرا را تعریف کرد باز هر دو به گریه زار زدیم که خدایا این مرد چه رفتار زیبایی با ما کرده، بگونهای که آنروز پول طلا و خرج عروسی مرا طوری داد که زنم نفهمید.
و خرج جهاز زنم را طوری داد که من نفهمیدم!!!
وقتی این ماجرا را در سن بیست سالگی از زبان حسین آقای کهنه داماد شنیدم فهمیدم که پدرم همانگونه که در عزای امام حسین(ع) بر سر میزده دست نوازش بر سر یتیمان هم میکشیده،
همانگونه که در عزا بر سینه میزده مرهمی به سینهی دردمندان هم بوده،
و همانگونه که برای عاشورا سفرهی نذری میانداخته هرگز دستش به مال مردم و بیتالمال آلوده نبوده
و یک حسینی حسینی راستین بوده است...
اللهم ارزقنا توفيق خدمة الحسين عليه السلام في الدنيا والاخره
دل مردم در تلاطمه اگر کاری از دست تو این روزگار سخت براومد بخاطر خدا و امام حسین(ع) انجام بده که حتماً نتیجشو تو همین دنیاخواهی دید.
یاعلی مدد
🌹 اگر لذت بردید نشرش دهید 🔻
📡 @Daneshterak