در جستجوى امام زمان (عج)
نيز روايت كرده اند از على بن سنان موصلى از پدرش كه گفت : چون حضرت ابومحمّد عليه السلام وفات كرد وارد شد از قم و بلاد جبل جماعتى با اموالى كه مى آوردند حسب رسم و ايشان را خبرى نبود از آن حضرت پس حضرت رسيدند به سرّ من راءى و سؤ ال كردند از آن جناب به ايشان گفتند كه وفات كرده ، گفتند: پس از او كيست ؟ گفتند: جعفر برادرش پس از او سؤ ال كردند. گفتند: براى سير و تنزه بيرون رفته و در زورقى نشسته در دجله شرب خمر مى كند و با او است سرود نوازنده ها، پس آن قوم با يكديگر مشورت كردند و گفتند اين صفت امام نيست و بعضى از ايشان گفتند برويم و اين اموال را برگردانيم به صاحبانش ، پس ابوالعباس محمّد بن جعفر حميرى قمى گفت : تاءمل كنيد تا اين مرد برگردد و در امر درست تفحص كنيم ، گفت چون برگشت داخل شدند بر او و سلام كردند و گفتند: اى سيد ما، ما از اهل قم هستيم ، در ما است جماعتى از شيعه و غير شيعه و ما حمل مى كرديم براى سيد خود ابومحمّد عليه السلام اموالى . پس گفت : كجا است آن مالها؟ گفتيم : با ما است ، گفت : حمل نماييد آن را به نزد من ، گفتند: براى اين اموال خبر ديگرى است كه آن را نگفتيم ، گفت : آن چيست ؟ گفتند: اين اموال جمع مى شود و از عامه شيعه در او يك دينار و دو دينار و سه دينار هست آنگاه جمع مى كنند آن را در كيسه و سر آن را مهر مى كنند و ما هر وقت كه مالها را مى آورديم سيد ما مى فرمود كه همه مال فلان مقدار است ، از فلان اين مقدار و از فلان اين مقدار و از نزد فلان اين مقدار تا آنكه تمام نامهاى مردم را خبر مى داد و مى فرمود كه نقش مهر چيست . جعفر گفت : دروغ مى گوييد و بر برادرم مى بنديد چيزى را كه نمى كرد، اين علم غيب است . پس آن قوم چون سخن جعفر را شنيدند بعضى به بعضى نگاه كردند، پس گفت : اين مال را برداريد به نزد من آريد، گفتند: ما قومى هستيم كه ما را اجاره كردند چونكه آن را ديده بوديم از سيد خود حسن عليه السلام اگر تو امامى آن مالها را براى ما وصف كن وگرنه به صاحبانش بر مى گردانيم هرچه مى خواهند در آن مال ها بكنند. گفت پس جعفر رفت نزد خليفه و او را در سرّ من راءى بود و از دست ايشان شكايت كرد پس چون در نزد خليفه حاضر شدند خليفه به ايشان گفت : اين اموال را بدهيد به جعفر، گفتند: ( اَصَلَحَ اللّهُ الْخَليفَةَ م ) ا جماعتى مزدوريم و وكيل ارباب اين اموال و اينها از جماعتى است و ما را امر كردند كه تسليم نكنيم آنها را مگر به علامت و دلالتى كه جارى شده بود با ابى محمّد عليه السلام ، پس خليفه گفت : چه بود آن دلالتى كه جارى شده بود با ابى محمّد عليه السلام ، قوم گفتند: كه وصف مى كرد براى ما اشرفى ها را و صاحبان آن را و اموال را و مقدار آن را پس چون چنين مى كرد مالها را به او تسليم مى كرديم و چند مرتبه بر او وارد شديم و اين بود علامت ما با او و حال وفات كرده پس اگر اين مرد صاحب اين امر است پس به پا دارد براى ما آنچه را كه به پا مى داشت براى ما برادر او و الا مال را بر مى گردانيم به صاحبانش كه آن را فرستادند به توسط ما. جعفر گفت : يا اميرالمؤ منين ! اينها قومى هستند دروغگو و بر برادرم دروغ مى بندند و اين علم غيب است ، پس خليفه گفت : اين قوم رسولانند ( وَ ما عَلَى الرَّسُولِ اِلا الْبَلاغ . )
پس جعفر مبهوت شد و جوابى نيافت پس آن جماعت گفتند اميرالمؤ مين بر ما احسان كند و فرمان دهد به كسى كه ما را بدرقه كند تا از اين بلد بيرون رويم ، پس به نقيبى امر كرد ايشان را بيرون كرد چون از بلد بيرون رفتند پسرى به نزد ايشان آمد كه نيكوترين مردم بود در صورت كه گويا خادم بود پس ايشان را آواز داد كه اى فلان پسر فلان و اى فلان پسر فلان اجابت كنيد مولاى خود را. پس به او گفتند تو مولاى مايى ؟ گفت : معاذاللّه ! من بنده مولاى شمايم پس برويد به نزد آن جناب ، گفتند پس با او رفتيم تا آنكه داخل شديم خانه مولاى ما امام حسن عليه السلام پس ديديم فرزند او قائم عليه السلام را بر سريرى نشسته كه گويا پاره ماه است و بر بدن مباركش جامه سبزى بود پس سلام كرديم بر آن جناب و سلام ما را رد كرد آنگاه فرمود: همه مال فلان قدر است و مال فلان چنين است و پيوسته وصف مى كرد تا آنكه جميع مال را وصف كرد، پس وصف كرد جامه هاى ما را و سواريهاى ما را و آنچه با ما بود از چهارپايان پس افتاديم به سجده براى خداى تعالى و زمين را در پيش او بوسيديم آنگاه سؤ ال كرديم از هرچه خواستيم پس جواب داد و اموال را حمل كرديم به سوى آن جناب و ما را امر فرمود كه ديگر چيزى به سرّ من راءى حمل نكنيم و اينكه براى ما شخصى را در بغداد منصوب فرمايد كه اموال را به سوى او حمل كنيم و از نزد او توقيعات بيرون بيايد. گفتند پس از نزد آن جناب مراجعت كرديم و عطا فرمود به ابوالعباس محمّد بن جعفر حميرى قمى از حنوط و كفن و به او فرمود: خداوند بزرگ نمايد اجر تو را در نفس تو. راوى گفت : چون ابوالعباس به عقبه همدان رسيد تب كرد و وفات نمود، بعد از آن اموال حمل مى شد به بغداد نزد منصوبين و بيرون مى آمد از نزد ايشان توقيعات .
- ( الثاقب فى المناقب ) ص 608 611.
دعا در زير ناودان كعبه
(1) و نيز روايت كرده اند از ابى محمّد حسن بن وجنا كه گفت : من در سجده بودم در تحت ناودان يعنى ناودان كعبه معظمه در حج پنجاه و چهارم . بعد از نماز عشاء و تضرع مى كردم در دعا كه ديدم كسى مرا حركت مى دهد پس فرمود: اى حسن بن وجنا! گفت پس برخاستم ديدم كنيزك زرد چهره لاغر اندامى است كه گمان كردم چهل ساله و فوق آن است پس در پيش روى من به راه افتاد و من سؤ ال نكردم او را از چيزى تا آنكه آمد در خانه خديجه و در آنجا اطاقى بود كه در وسط آن ديوارى بود و در آن پله هايى بود كه از آنجا بالاى مى رفتند پس آن كنيزك بالا رفت و آوازى آمد كه اى حسن بالا بيا پس بالا رفتم و ايستادم در نزد در، پس صاحب الزمان عليه السلام فرمود: اى حسن ! آيا پنداشتى كه تو بر ما مخفى بودى ، واللّه هيچ وقتى در حج خود نبودى مگر آنكه من با تو بودم ، پس سخت بى هوش شدم و به روى در افتادم ، پس برخاستم فرمود به من اى حسن ! ملازم باش در مدينه خانه جعفر بن محمّد را و تو را مهموم نكند طعام تو و نه شراب تو و نه آن چه عورت خود را به آن بپوشانى ، آنگاه دفترى به من عطا فرمود كه در آن بود دعاى فرج و صلواتى بر آن حضرت و فرمود به اين دعا پس دعا بخوان و چنين صلوات بفرست بر من و مده آن را مگر به اولياى من پس به درستى كه خداوند عز و جل تو را توفيق عطا مى فرمايد، پس گفتم : اى مولاى من تو را بعد از اين نخواهم ديد؟ فرمود: اى حسن ! هرگاه خداى تعالى بخواهد. حسن گفت : پس از حج خود برگشتم و ملازم شدم خانه جعفر بن محمّد عليه السلام را و من بيرون نمى رفتم از آن خانه و بر نمى گشتم به سوى آن مگر به جهت سه حاجت : از براى تجديد وضو، يا از براى خوابيدن ، يا از براى افطار كردن . پس هر زمانى كه داخل مى شدم به خانه خود وقت افطار، ركوه [ كوزه ] خود را پر از آب مى ديدم و بر بالاى آن گرده نانى و بر بالاى نان آنچه را كه نفس ميل كرده بود و به آن پس آن را مى خوردم و مرا كافى بود، و لباس زمستانى در وقت زمستان و لباس تابستانى در تابستان و من آب به خانه مى بردم در روز و در خانه مى پاشيدم و كوزه را خالى مى گذاشتم و طعام مى آوردند و مرا حاجتى به آن نبود پس مى گرفتم و آن را تصدق مى كردم به جهت آنكه آگاه نشود بر آن مطلب كسى كه با من بود.(2)
1- ( نجم الثاقب ) ص 111 112.
1- ( الثاقب فى المناقب ) ص 608 611.
مؤ لف گويد: كه شيخ ما در ( نجم الثاقب ) فرموده كه يكى از القاب شريفه حضرت صاحب الزمان عليه السلام ( مبدى الا يات ) است ، يعنى ظاهر كننده آيات خداوندى يا محل بروز و ظهور آيات الهيه ؛ چه از آن روز كه بساط خلافت در زمين گسترده شد و انبياء و رسل عليهم السلام به آيات بينات و معزات باهرات براى هدايت خلق بر آن بساط پا نهاده در مقام ارشاد و اعلام كلمه حق و ازهاق باطل برآمدند براى احدى خداى تعالى چنين تكريم و اعزاز نفرمود و به احدى آن مقدار آيات نفرستاد كه براى مهدى خود عليه السلام فرستاد و روانه خواهد كرد عمرى به اين طولانى كه خداى داند به كجا خواهد كشيد، چون ظاهر شود در هيئت و سن مردان سى ساله و پيوسته ابرى سفيد بر سرش سايه افكند و به زبان فصيح از او ندا رسد مهدى آل م محمّد عليهم السلام بر سر شيعيانش دست گذارد عقولشان كامل شود در اردودى مباركش عسكرى [ لشكرى ] باشد از ملائكه كه ظاهر باشند و مردم ببينند چنانچه در عهد ادريس نبى عليه السلام مى ديدند و همچنين عسكرى از جن ؛ از نور جمالش زمين چنان نورانى و روشن شود كه به مهر و ماه حاجت نيفتد، شر و ضرر از درندگان و حشرات برود، خوف و وحشت از آنها از ميان برخيزد، زمين گنجهاى خود را ظاهر نمايد و چرخ از سرعت سير بماند، و عسكرش از روى آب راه روند و كوه و سنگ كافرى را كه به آنها خود را مخفى كردند نشان دهند و كافر را به سيما بشناسند و بسيارى از مردگان در ركاب مباركش باشند و شمشير بر فرق زنده ها زنند و اينها از آيات عجيبه و همچنين آياتى كه پيش از ظهور و خروج ظاهر شود كه عدد آنها احصا نشود و بسيارى از آن در كتب غيبت ثبت شده كه همه آنها مقدمه آمدن آن جناب است و عشرى (110) از آن براى آمدن هيچ حجتى نشده .
- ( نجم الثاقب ) ص 111 112.
ادامه بخش معجزات و كرامت ها
ريگ طلا در طواف كعبه
مرحوم شيخ طوسى رحمة اللّه عليه در كتاب خود به طور مستند حكايت نموده است :
شخصى به نام اءزُدى - آودى - گفت : سالى از سال ها به مكّه معظّمه مشرّف شده بودم و مشغول طواف كعبه الهى در دور ششم بودم ، كه ناگهان اجتماع عدّه اى از حاجيان - در سمت راست كعبه - توجّه مرا جلب كرد، مخصوصا جوانى خوش سيما و خوشبو، با هيبت و وقار عجيبى كه در ميان آن جمع حضور داشت ، توجّه همگان جلب او گشته بود.
پس نزديك رفتم و آن جوان را در حال صحبت ديدم كه چه زيبا و شيرين ، سخن مطرح مى فرمود، خواستم جلوتر بروم و چند جمله اى با او سخن گويم ، ولى افرادى مانع من شدند.
پرسيدم : او كيست ؟
گفتند: او فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله است كه هر سال در كنگره عظيم حجّ، در جمع حاجيان شركت مى فرمايد و با آن ها صحبت و مذاكره مى نمايد.
با صداى بلند گفتم : من دنبال هادى مى گردم ، اى مولايم ! مرا نجات بده و هدايت و ياريم فرما.
پس با دست مبارك خود مُشتى از ريگ هاى كنار كعبه الهى را برداشت و به من فرمود: اين ها را تحويل بگير.
يكى از افراد حاضر جلو آمد و گفت : ببينم چه چيزى تقديم نمود؟
اظهار داشتم : چند ريگى بيش نيست ، وقتى دست خود را باز كردم ، در كمال حيرت چشمم به قطعه اى طلا افتاد.
در همين لحظه آن جوان خوش سيما نزديك من آمد و اظهار داشت : حجّت برايت ثابت گرديد و حقّ روشن شد، از سرگردانى نجات يافتى ، اكنون مرا مى شناسى ؟
عرضه داشتم : خير، شما را نمى شناسم !
فرمود: من مهدى موعود هستم ، من صاحب الزّمان هستم ، من تمام دنيا را عدالت مى گسترانم ، بدان كه در هيچ زمانى زمين از حجّت و خليفه خدا خالى نخواهد بود.
و سپس در ادامه فرمايش خود افزود: توجّه كن كه موضوع و جريان امروز امانتى است بر عهده تو، كه بايد براى اشخاص مورد وثوق و اطمينان بازگو و تعريف نمائى .
- غيبة طوسى : ص 253، ح 223، اصول كافى : ج 1، ص 332، ح 15، إعلام الورى : ج 2، ص 267، إكمال الّدين : ص 444، ح 1، الخرايج و الجرائح : ج 2، ص 784، ح 110، مدينة المعاجز: ج 8، ص 71، ح 2674، و ص 165، ح 2764.
آشنائى به درون و استجابت دعا
قاسم بن العلاء حكايت كند:
روزى مشكلات خود را در نامه اى نوشتم و اظهار داشتم كه مدّتى از عمر من سپرى گشته و فرزندى ندارم ، سپس آن نامه را براى حضرت صاحب الزّمان عليه السلام فرستادم .
پس از مدّتى كوتاه جواب نامه آمد ولى اشاره اى نسبت به فرزند نفرموده بود؛ پس نامه اى ديگر براى حضرت نوشتم و تقاضا كردم تا دعائى نمايد كه خداوند، فرزندى پسر به من عنايت فرمايد و نامه را ارسال كردم ؛ در حالى كه هيچ خبرى از وضعيّت همسرم نداشتم .
و چون جواب نامه آمد، نوشته بود: خداوندا! فرزندى پسر، عطايش فرما كه چشمش به آن روشن گردد و وارث او باشد.
پس به منزل رفته و از همسرم جويا شدم كه آيا آبستن مى باشد؟
پاسخ داد: بلى ، ناراحتى و مانعى كه وجود داشت برطرف شد و در حال حاضر آبستن مى باشم ؛ و خداوند متعال به بركت دعاى حضرت ، فرزندى پسر به من عنايت فرمود.
- اثبات الهداة : ج 3، ص 701، ح 141، مدينة المعاجز: ج 8، ص د 106، ح 2721، بحارالا نوار: ج 51، ص 303، س 20.
زيارت امام حسين (ع ) و همراهى با يكى از مخالفين
يكى از مشايخ و بزرگان طايفه زيديّه به نام اءبوسوره محمّد بن حسين تميمى حكايت كند:
روزى از كوفه به قصد زيارت قبر امام حسين عليه السلام حركت كردم ، وقتى وارد حرم مطهّر شدم ، موقع نماز عشاء فرا رسيد.
خواستم در نماز سوره حمد را شروع كنم كه متوجّه شدم ، جوانى خوش سيما(1) پالتوئى پوشيده و قبل از من شروع به خواندن نماز نمود و نيز قبل از من به پايان رسانيد.
چون صبح شد، به همراه آن جوان به سمت شطّ فرات روانه شدم ، پس رو به من نمود و اظهار داشت : مقصد تو كوفه است به همان سمت روانه شو و برو.
و من طبق دستور، از كنار شطّ فرات حركت كردم و آن جوان راه خشكى را انتخاب نمود.
وقتى جوان از من جدا شد، بسيار تاءسّف خوردم و ناراحت شدم بر اين كه چرا از يكديگر جدا شديم ، برگشتم تا همراه او باشم .
پس مجدّدا رو به من نمود و فرمود: همراه من بيا.
پس با يكديگر حركت كرديم تا به قلعه مسنّات رسيديم و در آن جا استراحت نموده ؛ و سپس به سوى نجف روانه شديم و چون به تپّه خندق رسيديم ، فرمود: اى ابوسوره ! تو در وضعيّت سختى به سر مى برى و از جهت تاءمين زندگى خانواده ات در مضيقه مى باشى ، براى آن كه از سختى نجات يابى ، برو به سمت منزل ابوطاهر رازى و چون به منزل او برسى ، از خانه اش در حالتى بيرون مى آيد كه دست هايش آلوده به خون گوسفند قربانى شده است .
به او بگو: جوانى با اين اوصاف پيام داد كه آن كيسه دينارهائى را كه پائين تخت خوابت پنهان و دفن كرده اى ، تحويل من بدهى .
ابوسوره گويد: هنگامى كه وارد كوفه شدم ، به سوى منزل ابوطاهر روانه شده و او را با دست هاى خون آلود مشاهده كردم ؛ و پيام حضرت را برايش دبازگو كردم .
گفت : حتما دستور او اجراء مى گردد، چون واجب الا طاعه است و كيسه اى را آورد و تحويل من داد.(2)
1- امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف براى فريادرسى نيازمندان و حضور در مجامع و مكانها به شكلهاى مختلف و لباسهاى گوناگون ظاهر مى گشته است ، تا مبادا حضرت را بشناسند همچنين در فريادرسى نسبت به عموم افراد لطف و محبّت داشته و دارد، داستان موجود نمونه اى از آنها است . ضمنا حضرت در داستان بعد كه ادامه همين داستان است نام صريح خود را در جواب سؤال مطرح فرموده است .
2- الثّاقب فى المناقب : ص 596، ح 538، غيبة طوسى : ص 298، ح 254، خرائج راوندى : ج 1، ص 470، ح 15، بحار: ج 51، ص 318، ح 41.
راهنمائى و كمك به حاجى اسدآبادىِ گم گشته
محدّثين و تاريخ نويسان شيعه و سنّى در كتاب هاى مختلف ، به نقل از شخصى به نام راشد همدانى از اهالى اسدآباد حكايت كنند:
پس از انجام مراسم حجّ خانه خدا، به سمت ديار خود مراجعت كردم و در بين مسير، راه را گم كرده و سرگردان شدم تا آن كه به سرزمينى سبز و خرّم رسيدم ؛ خاك آن بسيار معطّر بود.
خيمه هاى متعدّدى در آن مشاهده كردم ، نزديك رفته و دو نفر پيشخدمت را ديدم ، آن دو خادم به من گفتند: در محلّ خوبى وارد شده اى ، همين جا بنشين .
سپس يكى از آن دو نفر، وارد خيمه اى شد و بعد از گذشت لحظاتى بيرون آمد و گفت : وارد شو، حضرت اجازه فرمود.
همين كه داخل آن خيمه شدم ، جوانى را ديدم كه نشسته است و شمشير بزرگى را بالاى سرش نصب كرده بودند، پس سلام كردم .
جواب سلام مرا داد و فرمود: آيا مرا مى شناسى ؟
عرض كردم : خير، تاكنون شما را نديده ام .
اظهار داشت : من قائم آل محمّد هستم ، من آن كسى هستم كه در آخر الزّمان به همراه اين شمشير خروج مى كنم و جهان را پر از عدل و داد مى نمايم و ظلم و ستم را نابود مى سازم .
هنگامى كه اين سخنان را شنيدم ، روى زمين افتادم و در مقابلش تعظيم كردم .
ملاقات نماينده مفوضه با امام زمان (عج)
مسعودى و شيخ طوسى و ديگران روايت كرده اند از ابونعيم محمّد بن احمد انصارى كه گفت : روانه نمودند قومى از مفوضه و مقصره ، كامل بن ابراهيم مدنى را به سوى ابى محمّد عليه السلام در سرّ من راءى كه مناظره كند با آن جناب در اوامر ايشان ، كامل گفت : من در نفس خود گفتم كه سؤ ال مى كنم از آن جناب كه داخل نمى شود در بهشت مگر آنكه معرفت او مثل معرفت من باشد و قائل باشد به آنچه من مى گويم چون داخل شدم بر سيد خود ابى محمّد عليه السلام و نظر كردم به جامه هاى سفيد و نرمى كه در بر او بود در نفس خود گفتم ولى خدا و حجت او جامه هاى نرم مى پوشسد و ما را امر مى فرمايد به مواسات اخوان ما و ما را نهى مى كند از پوشيدن مانند آن ، پس با تبسم فرمود: اى كامل ! و ذراع خود را بالا برد پس ديدم پلاس سياه زبرى كه روى پوست بدن مباركش بود پس فرمود: اين براى خدا است و اين براى شما. پس خجل شدم و نشستم در نزد درى كه پرده بر آن آويخته بود پس بادى وزيد و طرفى از ان را بالا برد پس ديدم جوانى را كه گويا پاره ماه بود چهار ساله يا مثل آن پس به من فرمود: اى كامل بن ابراهيم ! پس بدن من مرتعش شد و ملهم شدم كه گفتم : لبيك اى سيد من ! پس فرمود: آمدى نزد ولى اللّه و حجت او و اراده كردى سؤ ال كنى كه داخل بهشت نمى شود مگر آنكه عارف باشد مانند معرفت تو و قائل باشد به مقاله تو، پس گفتم : آرى ، واللّه ! فرمود: پس در اين حال كم خواهد بود داخل شوندگان در بهشت واللّه ، به درستى كه داخل بهشت مى شوند خلق بسيارى ، گروهى كه ايشان را ( حقيه ) مى گويند، گفتم : اى سيد من ! كيستند ايشان ؟ فرمود: قومى كه از دوستى ايشان اميرالمؤ منين عليه السلام را اين است كه قسم مى خوردند به حق او و نمى دانند كه فضل او چيست آنگاه ساعتى ساكت شد پس فرمود: و آمدى سؤ ال كنى از آن جناب از مقاله مفوضه ، دروغ گفتند بلكه قلوب ما محل است از براى مشيت خداوند پس هرگاه درخواست خداوند ما مى خواهيم و خداى تعالى مى فرمايد ( وَ ما تَشآؤُنَ اِلاّ اَنْ يَشآءَ اللّهُ ) (1) آنگاه پرده به حال خود برگشت پس آن قدرت نداشتم كه آن را بالا كنم پس حضرت ابومحمّد عليه السلام به من نظر كرد و تبسم نمود فرمود: اى كامل بن ابراهيم ! سبب نشستن تو چيست و حال آنكه خبر كرده تو را مهدى و حجت بعد از من به آنچه در نفس تو بوده و آمدى كه از آن سؤ ال كنى ، گفت پس برخاستم و جواب خود را كه در نفسم مخفى كرده بودم از امام مهدى عليه السلام گرفتم و بعد از آن آن جناب را ملاقات نكردم ، ابونعيم گفت : پس من كامل را ملاقات كردم و او را از اين حديث سؤ ال كردم پس خبر داد مرا به آن تا آخرش بدون زياده و نقصان .(2)
1- سوره انسان (76)، آيه 30.
2- ( اثبات الوصية ) مسعودى ص 261 262.
حكايت طلاى گمشده
نيز روايت كرده از حسين بن على بن محمّد قمى معروف به ابى على بغدادى كه گفت : در بخارا بودم پس شخصى كه معروف بود به ابن جاشير، ده قطعه طلا داد و امر كرد مرا كه تسليم كنم آنها را در بغداد به شيخ ابى القاسم حسين بن روح قدس سره پس حمل كردم آنها را با خود چون رسيدم به مفازه امويه يكى از آن سبيكه ها مفقود شد از من و عالم نشدم به آن تا آنكه داخل بغداد شدم و سبيكه ها را بيرون آوردم كه تسليم آن جناب كنم پس ديدم كه يكى از آنها از من مفقود شده پس سبيكه اى به وزن آن خريدم و به آن نه اضافه نمودم آنگاه داخل شدم بر شيخ ابى القاسم در بغداد و آن سبيكه ها را نزدش گذاردم پس فرمود: بگير اين سبيكه راو آن را كه گم كردى رسيد به ما، او اين است آنگاه بيرون آورد آن سبيكه را كه مفقود شد از من به امويه پس نظر كردم در آن شناختم آن را.
- ( الثاقب فى المناقب ) ص 601 602.
فرمود: بلند شو، براى من سجده نكن ، چون كه براى غير خداوند متعال نبايد سجده كرد، تو راشد همدانى هستى كه راه را گم كرده اى ، آيا مايل هستى به خانواده و ديار خود بازگردى ؟
عرض كردم : بلى .
بعد از آن بسيار در حيرت و تعجّب قرار گرفتم كه چگونه و از كجا مرا مى شناسد و نام مرا مى داند!!
سپس آن حضرت كيسه اى را به من لطف نمود و به خادم خود اشاره اى كرد.
پس به همراه خادم چند قدمى راه رفتيم ، ناگهان اسدآباد را مشاهده كردم و خادم حضرت با اظهار محبّت گفت : اى راشد! اين ديار شما اسدآباد است ، برو در پناه خداوند.
سپس خادم از چشم من ناپديد گشت و او را نديدم ، وقتى وارد منزل شدم ، كيسه را باز كردم در آن پنجاه دينار بود و با آن دينارها خداوند بركت و توسعه عجيبى در زندگى ما عطا نمود.
- إكمال الدّين : ص 453، ج 20، الثّاقب فى المناقب : ص 605، ح 1، ينابيع المودّة : ج 3، ص 332، ح 10، حلية الا برار: ج 5، ص 231، ح 3، مدينة المعاجز: ج 8، ص 183، ح 2781.
مهمان نوازى و هدايت
همچنين مرحوم شيخ صدوق ، طوسى ، راوندى و برخى ديگر به نقل از شخصى به نام اءبومحمّد فرزند وجناء حكايت نمايند:
روزى در كنار كعبه الهى زير ناودان طلا در مقابل عظمت خداوند متعال سر به سجده نهاده و مشغول دعا و گريه و زارى بودم ، ناگهان متوجّه شدم شخصى مرا تكان داد و سپس اظهار داشت : اى حسن بن وجناء! بلند شو.
وقتى بلند شدم ، ديدم يك جاريه اى بسيار لاغر و ضعيف كه قريب چهل سال داشت ، نزد من ايستاده و گفت : همراه من بيا.
پس دنبال او به راه افتادم تا آن كه وارد خانه حضرت خديجه كبرى عليها السلام شديم و جاريه از پلّه هائى كه به طبقه بالا راه داشت بالا رفت ؛ و من متحيّر و سرگردان ايستادم .
ناگهان صدائى را شنيدم كه فرمود: اى حسن ! بالا بيا.
سپس من نيز از پلّه ها بالا رفتم و حضرت صاحب الزّمان صلوات اللّه عليه را ديدم كه داخل اتاق نشسته است ، موقعى كه وارد بر حضرت شدم سلام كردم ، مرا مخاطب قرار داد و فرمود:
اى حسن ! آيا فكر مى كنى از ديد من مخفى و پنهان هستى ؟
نه چنين نيست ، به خدا قسم ! من در تمام اعمال و مناسك حجّ همراه تو بوده ام .
بعد از آن تمام جاهائى را كه من رفته بودم و اعمالى را كه انجام داده بودم با تمام خصوصيّات و جزئيات بيان و معرّفى نمود و من بسيار حيرت زده شدم و از خود بى قرار گشتم و بى هوش روى زمين افتادم ؛ و پس از لحظه اى حالم بهتر شد و احساس كردم دستى به من خورد و مرا حركت مى دهد.
هنگامى كه برخاستم و نشستم فرمود:
زمانى كه به شهر مدينه وارد شدى ، قصد اقامت كن و محلّ سكونت خود را منزل حضرت ابو عبداللّه ، جعفر بن محمد الصّادق عليه السلام قرار بده ؛ و از جهت لوازم خوراكى و آشاميدنى ناراحت نباش ، همچنين فكر لباس نكن ، انشاءاللّه همه آن ها مرتّب خواهد بود.
بعد از آن دفترى را كه در آن دعاى فرج و نيز دعاى صلوات بر حضرت بود، تحويل من داد و فرمود: براى فرج و ظهور من اين دعا را بخوان و براى من درود و صلوات فرست .
سپس افزود: مواظب باش اين دفتر را در اختيار هركس قرار ندهى مگر آن كه از دوستان و علاقه مندان به ما اهل بيت رسالت باشد، خداوند متعال تو را موفّق گرداند.
عرضه داشتم : اى مولا و سرورم ! آيا بار ديگر موفّق به ديدار شما خواهم شد؟
فرمود: اگر خداوند متعال بخواهد.
حسن وجناء گويد: پس چون مناسك حجّ را انجام دادم ، طبق فرمايش دحضرت عازم مدينه منوّره گشتم و پس از قصد اقامت ، در منزل امام صادق عليه السلام وارد شده و ساكن شدم .
و طبق وعده حضرت ولىّ عصر امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف ، هر روز به طور مرتّب مقدارى غذا و نان و آب برايم آورده مى شد، همچنين لباس مورد نياز جهت هر فصلى برايم فراهم مى گرديد، بدون آن كه در اين مورد تلاشى داشته باشم .
- إكمال الدّين شيخ صدوق : ص 443، ح 17، خرائج راوندى : ج 2، ص 961، الثّاقب فى المناقب : ص 612، ح 6، إثبات الهداة : ح 3، ص د 670، ح 38، بحار: ج 52، ص 31، ح 27.
==
ملاقات نماينده مفوضه با امام زمان (عج)بخش احتجاج ها و قضاوت های حضرت
قضاوت امام زمان (عج ) بين شيعه و سنى
قصه مناظره مردى از شيعه با شخصى از اهل سنت : عالم فاضل خبير ميرزا عبداللّه اصفهانى تلميذ علامه مجلسى رحمه اللّه در فصل ثانى از خاتمه قسم اول كتاب ( رياض العلماء ع( فرموده كه شيخ ابوالقاسم بن محمّد بن ابى القاسم حاسمى فاضل عالم كامل معروف است به حاسمى و از بزرگان مشايخ اصحاب ما است و ظاهر آن است كه او از قدماى اصحاب است و امير سيد حسين عاملى معروف به ( مجتهد ) معاصر سلطان شاه عباس ماضى صفوى ، فرموده در اواخر رساله خود كه تاءليف كرده در احوال اهل خلاف در دنيا و آخرت در مقام ذكر بعضى از مناظرات واقعه ميان شيعه و اهل سنت به اين عبارت كه : دوم از آنها حكايت غريبه اى است كه واقع شده در بلده طيبه همدان ميان شيعه اثنى عشرى و ميان شخص سنى كه ديدم آن را در كتاب قديمى كه محتمل است حسب عادت تاريخ كتابت آن سيصد سال قبل از اين باشد و مسطور در آن كتاب به اين نحو بود كه : واقع شد ميان بعضى از علماى شيعه اثنى عشريه كه اسم او ابوالقاسم محمّد بن ابوالقاسم حاسمى است و ميان بعضى از علماى اهل سنت كه اسم او رفيع الدّين حسين است مصادقت و مصاحبت قديمه و مشاركت در اموال و مخالطت در اكثر احوال و در سفرها و هر يك از اين دو مخفى نمى كردند مذهب و عقيده خود را بر ديگرى و بر سبيل هزل نسبت مى داد ابوالقاسم رفيع الدّين را به نصب يعنى مى گفت به او ناصبى ، و نسبت مى داد رفيع الدّين ابوالقاسم را به رفض و ميان ايشان در اين مصاحبت مباحثه در مذاهب واقع نمى شد تا آنكه اتفاق افتاد در مسجد بلده همدان كه آن مسجد را مسجد عتيق مى گفتند صحبت ميان ايشان ، و در اثناى مكالمه تفضيل داد رفيع الدّين حسين فلان و فلان بر اميرالمؤ منين عليه السلام ، و ابوالقاسم رد كرد رفيع الدّين را و تفضيل داد اميرالمؤ منين على عليه السلام را بر فلان و فلان . و ابوالقاسم استدلال كرد براى مذهب خود به آيات و احاديث بسيارى و ذكر نمود مقامات و كرامات و معجزات بسيارى كه صادر شد از آن جناب و رفيع الدّين عكس نمود قضيه را و استدلال كرد براى تفضيل ابى بكر بر على عليه السلام به مخالطت و مصاحبت او در غار و مخاطب شدن او به خطاب صديق اكبر در ميان مهاجرين و انصار و نيز گفت ابوبكر مخصوص بود ميان مهاجران و انصار به مصاهرت و خلافت و امامت و نيز رفيع الدّين گفت دو حديث است از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم كه صادر شده در شاءن ابى بكر يكى آنكه تو به منزله پيراهن منى الخ ، و دومى كه پيروى كنيد به دو نفر كه بعد از من اند ابى بكر و عمر. ابوالقاسم شيعى بعد از شنيدن اين مقال از رفيع الدّين ، گفت : به چه سبب تفضيل مى دهى ابوبكر را بر سيد اوصيا و سند اوليا و حامل لواء و بر امام جن و انس ، قسيم دوزخ و جنت و حال آنكه تو مى دانى كه آن جناب صديق اكبر و فارق ازهر است برادر رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم و زوج بتول و نيز مى دانى كه آن جناب وقت فرار رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم به سوى غار از دست ظلمه و فجره كفار، خوابيد بر فراش آن حضرت و مشاركت نمود با آن حضرت در حالت عسر و فقر. و سد فرمود رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم درهاى صحابه را از مسجد مگر باب آن جناب را و برداشت على عليه السلام را بر كتف شريف خود به جهت شكستن اصنام در اول اسلام و تزويج فرمود حق جلا و علا فاطمه عليها السلام را به على عليه السلام در ملا اعلى و مقاتله نمود با عمرو بن عبدود و فتح كرد خيبر را و شرك نياورد به خداى تعالى به قدر به هم زدن چشمى به خلاف آن سه . و تشبيه فرمود رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم على عليه السلام را به چهار پيغمبر در آنجا كه فرمود هركه خواهد نظر كند به سوى آدم در علمش و به سوى نوح در فهمش و به سوى موسى در شدتش و به سوى عيسى در زهدش پس نظر كند به سوى على بن ابى طالب عليه السلام . و با وجود اين فضائل و كمالات ظاهره و باهره و با قرابتى كه با رسول خدا (ص) دارد و با برگردانيدن آفتاب براي او چگونه معقول و جايز است تفضيل ابي بكر بر علي عليه السلام ؟ چون رفيع الدين استماع نمود اين مقاله را از ابي القاسم كه تفضيل مي دهد علي عليه السلام را بر ابي بكر پايه خصوصيتش با ابوالقاسم منهدم شد و بعد از گفتگويي چند رفيع الدين به ابوالقاسم ، گفت : هر مردي كه به مسجد بيايد پس هر چه حكم كند از مذهب من يا مذهب تو اطاعت مي كنيم و چون عقيده اهل همدان بر ابوالقاسم مكشوف بود يعني مي دانست كه از اهل سنت اند خائف بود از اين شرطي كه واقع شد ميان او و رفيع الدين لكن به جهت كثرت مجادله و مباحثه ، قبول نمود .
ابوالقاسم شرط مذكور را با كراهت راضي شد و بعد از قرار شرط مذكور بدون فاصله وارد شد جواني كه ظاهر بود از رخسارش آثار جلالت و نجابت و هويدا بود از احوالش كه از سفر مي آيد و داخل شد در مسجد و طوافي كرد در مسجد و بعد از طواف آمد به نزد ايشان ، رفيع الدين از جا برخاست در كمال اضطراب و سرعت و بعد از سلام به آن جوان سئوال كرد و عرض نمود امري را كه مقرر شد ميان او و ابوالقاسم و مبالغه بسيار نمود در اظهار عقيده خود براي آن جوان و قسم موكد خورد و او را قسم داد كه عقيده خود را ظاهر نمايد بر همان نحوي كه در واقع دارد آن جوان مذكور بدون توقف اين دو بيت را فرمود :
مَتى اَقُلْ مَوْلاى اَفْضَلُ مِنْهُما
اَكُنْ لِلَّذى فَضَّلْتُه مُتَنَقِّصا
اَلَمْ تَرَ اَنَّ السَّيْفَ يُرزْرى بِحَدِّهِ
مَقالُكَ هذا الْسَّيْفُ اَحْذى مِن العَصا
و چون جوان از خواندن اين دو بيت فارغ شد و ابوالقاسم و رفيع الدّين در تحير بودند از فصاحت و بلاغت او، خواستند كه تفتيش نمايند از حال آن جوان كه از نظر ايشان غايب شد و اثرى از او ظاهر نشد، و رفيع الدّين چون مشاهده نمود اين امر غريب و عجيب را ترك نمود مذهب باطل خود را و اعتقاد كرد مذهب حق اثنى عشرى را.
صاحب ( رياض ) پس از نقل اين قصه از كتاب مذكور مى فرمود كه ظاهرا آن جوان حضرت قائم عليه السلام بود، و مؤ يد اين كلام است آنچه خواهيم گفت در باب نهم و اما دو بيت مذكور پس با تغيير و زيادتى در كتب علما موجود است به اين نحو:
يَقُولُونَ لى فَضِّلْ عَلِيا عَلَيْهِمُ
فَلَسْتُ اَقُولُ التِّبْرُ اَعْلى مِنَ الَحصا
اِذا اَنَا فَضَّلْتُ الاِمامَ عَلَيْهِمُ
اَكُنْ بِالَّذى فَضَّلْتُهُ مُتَنَقِّصا
اَلَمْ تَرَ اَنَّ السَّيْفَ يُزْرى بِحَدِّهِ
مَقالَةُ هذا السَّيْفُ اَعْلى مِنَ الْعَصا
و در ( رياض ) فرموده كه آن دو بيت ماده اين ابيات است يعنى منشى آن از آن حكايت اخذ نموده .
- ( نجم الثاقب ) ص 579 583، ( رياض العلماء ) 5/504 507.
✅بخش سخنان و وصايای حضرت
سفارش امام زمان (عج) درباره پدر
در تأكيد آن حضرت در خدمتگذارى پدر پير: جناب عالم عامل و فاضل كامل قدوة الصلحا آقا سيد محمّد موسوى رضوى نجفى معروف به هندى كه از اتقياء علماء و ائمه جماعات حرم اميرالمؤ منين عليه السلام است نقل كرد از جناب عالم ثقه شيخ باقر بن شيخ هادى كاظمى مجاور نجف اشرف از شخصى صادقى كه دلاك بود و او را پدر پيرى بود كه تقصير نمى كرد در خدمتگزارى او حتى آنكه خود براى او آب در مستراح حاضر مى كرد و مى ايستاد منتظر او كه بيرون آيد و به مكانش برساند و مواظب خدمت او بود مگر در شب چهارشنبه كه به مسجد سهله مى رفت ، آنگاه ترك نمود رفتن به مسجد را پس پرسيدم از او سبب ترك كردن او رفتن به مسجد را، پس گفت : چهل شب چهارشنبه به آنجا رفتم چون شب چهارشنبه اخيرى شد ميسر نشد براى من رفتن مگر نزديك مغرب پس تنها رفتم و شب شد، و من مى رفتم تا آنكه ثلث راه باقى ماند و شب مهتابى بود پس شخصى اعرابى را ديدم كه بر اسبى سوار است و رو به من كرده پس در نفس خود گفتم زود است كه اين مرا برهنه كند، چون به من رسيد به زبان عرب بدوى با من سخن گفت و از مقصد من پرسيد، گفتم : مسجد سهله . فرمود: با تو چيزى هست از خوردنى ؟ گفتم : نه ، فرمود: دست خود را داخل جيب خود كن ، گفتم : در آن چيزى نيست . باز آن سخن را مكرر فرمود به تندى ، پس دست در جيب خود داخل كردم در آن مقدارى كشمش يافتم كه براى طفل خود خريده بودم و فراموش كردم كه بدهم پس در جيبم ماند، آنگاه به من فرمود: ( اُوصيكَ بِالْعودِ اَوصيكَ بِالْعودِ ) سه مرتبه (و ( عود ) به لسان عرب بدوى پدر پير را مى گويند)، وصيت مى كنم تو را به پدر پير تو، آنگاه از نظرم غائب شد پس دانستم كه او مهدى عليه السلام است و اينكه آن جناب راضى نيست به مفارقت من از پدرم حتى در شب چهارشنبه پس ديگر نرفتم به مسجد، و اين حكايت را يكى از علماء معروفين نجف اشرف نيز براى من نقل كرد.(1)
مؤ لف [ عباس قمى ] گويد: كه آيات و اخبار در توصيه به والدّين و امر و احسان و نيكى به ايشان بسيار است و شايسته ديدم كه به ذكر چند حديث در اينجا تبرك جويم :
1- ( نجم الثاقب ) ص 626 627.
اهل بيت رسالت، محور و اءساس امور
قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان (ع) : الَّذى يَجِبُ عَلَيْكُمْ وَ لَكُمْ اءنْ تَقُولُوا: إنّا قُدْوَةٌ وَ اءئِمَّةٌ وَ خُلَفاءُ اللّهِ فى اءرْضِهِ، وَ اُمَناؤُهُ عَلى خَلْقِهِ، وَ حُجَجُهُ فى بِلادِهِ، نَعْرِفُ الْحَلالَ وَالْحَرامَ، وَ نَعْرِفُ تَاءْويلَ الْكِتابِ وَ فَصْلَ الْخِطابِ.
تفسير عيّاشى : ج 1، ص 16، بحارالا نوار: ج 89، ص 96، ح 58.
فرمود: بر شما واجب است و به سود شما خواهد بود كه معتقد باشيد بر اين كه ما اهل بيت رسالت ، محور و اءساس امور، پيشوايان هدايت و خليفه خداوند متعال در زمين هستيم .
همچنين ما امين خداوند بر بندگانش و حجّت او در جامعه مى باشيم ، حلال و حرام را مى شناسيم ، تاءويل و تفسير آيات قرآن را عارف و آشنا هستيم .
به من فتنه ها از شيعيانم دفع مي شود
قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان (ع) : اءنَا خاتَمُ الاَْوْصِياءِ، بى يَدْفَعُ الْبَلاءُ عَنْ اءهْلى وَشيعَتى .
دعوات راوندى : ص 207، ح 563.
فرمود: من آخرين وصيّ پيغمبر خدا هستم به وسيله من بلاها و فتنه ها از آشنايان و شيعيانم دفع و برطرف خواهد شد.
به راويان حديث و فقهاء مراجعه كنيد
قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان (ع) : اءمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَةُ فَارْجِعُوا فيها إلى رُواةِ حَديثِنا (اءحاديثِنا)، فَإنَّهُمْ حُجَّتي عَلَيْكُمْ وَ اءنَا حُجَّةُ اللّهِ عَلَيْكُمْ.
بحارالا نوار: ح 2، ص 90، ح 13، و53، ص 181، س 3، وج 75، ص 380، ح 1.
فرمود: جهت حلّ مشكلات در حوادث - امور سياسى ، عبادى ، اقتصادى ، نظامى ، فرهنگى ، اجتماعى و... - به راويان حديث و فقهاء مراجعه كنيد كه آن ها در زمان غيبت خليفه و حجّت من بر شما هستند و من حجّت خداوند بر آن ها مى باشم .
ما دست پروره هاى نيكوى پروردگاريم
قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان (ع) : الحَقُّ مَعَنا، فَلَنْ يُوحِشَنا مَنْ قَعَدَعَنّا، وَ نَحْنُ صَنائِعُ رَبِّنا، وَ الْخَلْقُ بَعْدُ صَنائِعِنا.
بحارالا نوار: ج 53، ص 178، ضمن ح 9.
فرمود: حقانيّت و واقعيّت با ما اهل بيت رسول اللّه صلى الله عليه و آله مى باشد و كناره گيرى عدّه اى ، از ما هرگز سبب وحشت ما نخواهد شد، چرا كه ما دست پروره هاى نيكوى پروردگار مى باشيم ؛ و ديگر مخلوقين خداوند، دست پرورده هاى ما خواهند بود.
آرزوى فرزند در بهشت
قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان (ع) : إنَّ الْجَنَّةَ لا حَمْلَ فيها لِلنِّساءِ وَ لا وِلادَةَ، فَإذَا اشْتَهى مُؤْمِنٌ وَلَدا خَلَقَهُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِغَيرِ حَمْلٍ وَ لا وِلادَةٍ عَلَى الصُّورَةِ الَّتى يُريدُ كَما خَلَقَ آدَمَ عليه السلام عِبْرَةً.
بحارالا نوار: ج 53، ص 163، س 16، ضمن ح 4.
فرمود: همانا بهشت جايگاهى است كه در آن آبستن شدن و زايمان براى زنان نخواهد بود، پس هرگاه مؤمنى آرزوى فرزند نمايد، خداوند متعال بدون جريان حمل و زايمان ، فرزند دلخواهش را به او مى دهد همان طورى كه حضرت آدم عليه السلام را آفريد.
مشاجره كننده با مقام ولايت
قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان (ع) : لا يُنازِعُنا مَوْضِعَهُ إلاّ ظالِمٌ آثِمٌ، وَ لا يَدَّعيهِ إلاّج احِدٌ كافِرٌ.
بحارالا نوار: ج 53، ص 179، ضمن ح 9.
فرمود: كسى با ما، در رابطه با مقام ولايت و امامت مشاجره و منازعه نمى كند مگر آن كه ستمگر و معصيت كار باشد، همچنين كسى مدّعى ولايت و خلافت نمى شود مگر كسى كه منكر و كافر باشد.
حقيقت - در همه موارد و امور - با ماست
قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان (ع) : إنَّ الْحَقَّ مَعَنا وَ فينا، لا يَقُولُ ذلِكَ سِوانا إلاّ كَذّابٌ مُفْتَرٍ، وَ لا يَدَّعيهِ غَيْرُنا إلاّ ضالُّ غَوىٌٍّ.
بحارالا نوار: ج 53، ص 191، ضمن ح 19.
فرمود: حقيقت - در همه موارد و امور - با ما و در بين ما اهل بيت عصمت و طهارت خواهد بود و چنين سخنى را هر فردى غير از ما بگويد دروغ گو و مفترى مى باشد؛ و كسى غير از ما آن را ادّعا نمى كند مگر آن كه گمراه باشد.
إتمام و كمال حق
قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان (ع) : اءبَى اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِلْحَقِّ إلاّ إتْماما وَ لِلْباطِلِ إ لاّزَهُوقا.
بحارالا نوار: ج 53، ص 193، ضمن ح 21.
فرمود: همانا خداوند متعال ، إباء و امتناع دارد نسبت به حقّ مگر آن كه به إتمام و كمال برسد و باطل ، نابود و مضمحل گردد.
هنگام ظهور من
قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان (ع) : إنَّهُ لَمْ يَكُنْ لاِ حَدٍ مِنْ آبائى إلاّ وَ قَدْ وَقَعَتْ فى عُنُقِه بَيْعَةٌ لِطاغُوتِ زَمانِهِ، و إنّى اءخْرُجُ حينَ اءخْرُجُ وَ لا بَيْعَةَ لاِ حَدٍ مِنَ الطَّواغيتِ فى عُنُقى .
الدّرّة الباهرة : ص 47، س 17، بحارالا نوار: ج 56، ص 181، س د 18.
فرمود: همانا پدران من (ائمّه و اوصياء عليهم السلام )، بيعت حاكم و طاغوت زمانشان ، بر ذمّه آن ها بود؛ ولى من در هنگامى ظهور و خروج نمايم كه هيچ طاغوتى بر من منّت و بيعتى نخواهد داشت .
با اين شمشير - ذوالفقار - ظهور مى كنم
قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان (ع) : اءنَا الَّذى اءخْرُجُ بِهذَا السَيْفِ فَاءمْلاَ الاَْرْضَ عَدْلا وَ قِسْطا كَما مُلِئَتْ ظُلْما وَ جَوْرا.
بحارالانوار: ج 53، ص 179، س 14، و ج 55، ص 41.
فرمود: من آن كسى هستم كه در آخر زمان با اين شمشير - ذوالفقار - ظهور و خروج مى كنم و زمين را پر از عدل و داد مى نمايم همان گونه كه پر از ظلم و جور شده است .
امور خود را به ما واگذار كنيد
قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان (ع) : اِتَّقُوا اللّهُ وَ سَلِّمُوا لَنا، وَ رُدُّوا الاْ مْرَ إلَيْنا، فَعَلَيْنا الاْ صْدارُ كَما كانَ مِنَّا الاْ يراُ، وَ لا تَحاوَلُوا كَشْفَ ما غُطِّيَ عَنْكُمْ.
إكمال الدّين : ج 2، ص 510، بحارالا نوار: ج 53، ص 191.
فرمود: از خدا بترسيد و تسليم ما باشيد، و امور خود را به ما واگذار كنيد، چون وظيفه ما است كه شما را بى نياز و سيراب نمائيم همان طورى كه ورود شما بر چشمه معرفت به وسيله ما مى باشد؛ و سعى نمائيد به دنبال كشف آنچه از شما پنهان شده است نباشيد.
خمس جهت تطهير و تزكيه زندگى
قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان (ع) : اءمّا اءمْوالُكُمْ فَلا نَقْبَلُها إلاّ لِتُطَهِّرُوا، فَمَنْ شاءَ فَلْيَصِلْ، وَ مَنْ شاءَ فَلْيَقْطَعْ.
إكمال الدّين : ج 2، ص 484، بحارالا نوار: ج 53، ص 180.
فرمود: اموال - خمس و زكوت - شما را جهت تطهير و تزكيه زندگى و ثروتتان مى پذيريم ، پس هر كه مايل بود بپردازد، و هر كه مايل نبود نپردازد.
خمس جهت تطهير و تزكيه زندگى
ما بر تمامى احوال و اخبار شما آگاهيم
قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان (ع) : إنّا نُحيطُ عِلْما بِاءنْبائِكُمْ، وَ لا يَعْزُبُ عَنّا شَيْى ءٌ مِنْ اءخْبارِكُمْ.
احتجاج : ج 2، ص 497، بحارالا نوار: ج 53، ص 175.
فرمود: ما بر تمامى احوال و اخبار شما آگاه و آشنائيم و چيزى از شما نزد ما پنهان نيست .
رفع حاجت با راز و نياز با خداوند
قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان (ع) : مَنْ كانَتْ لَهُ إلَى اللّهِ حاجَةٌ فَلْ يَغْتَسِلْ لَيْلَةَ الْجُمُعَةِ بَعْدَ نِصْفِ اللَّيْلِ وَ يَاءْتِ مُصَلاّهُ.
مستدرك الوسائل : ج 2، ص 517، ح 2606.
فرمود: هر كه خواسته اى و حاجتى از پيشگاه خداوند متعال دارد بعد از نيمه شب جمعه غسل كند و جهت مناجات و راز و نياز با خداوند، در جايگاه نمازش قرار گيرد.
شيعيان خاصّ
قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان (ع) : يَابْنَ الْمَهْزِيارِ! لَوْلاَ اسْتِغْفارُ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ، لَهَلَكَ مَنْ عَلَيْها، إلاّ خَواصَّ الشّيعَةِ الَّتى تَشْبَهُ اءقْوالُهُمْ اءفْعالَهُمْ.
مستدرك ج 5، ص 247، ح 5795.
فرمود: اگر طلب مغفرت و آمرزش بعضى شماها براى همديگر نبود، هركس دروى زمين بود هلاك مى گرديد، مگر آن شيعيان خاصّى كه گفتارشان با كردارشان يكى است .
حسين زنده است
قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان (ع) : وَاءمّا قَوْلُ مَنْ قالَ: إنَّ الْحُسَيْنَ لَمْ يَمُتْ فَكُفْرٌ وَتَكْذيبٌ وَ ضَلالٌ.
غيبة طوسى : ص 177، وسائل الشّيعة : ج 28، ص 351، ح 39.
فرمود: و امّا كسانى كه معتقد باشند حسين زنده است و وفات نكرده ، كفر و تكذيب و گمراهى است .
فضائل تربت حضرت سيّدالشّهداء
قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان (ع) : مِنْ فَضْلِهِ، اءنَّ الرَّجُلَ يَنْسَى التَّسْبيحَ وَ يُديرُا السَّبْحَةَ، فَيُكْتَبُ لَهُ التَّسْبيحُ.
بحارالا نوار: ج 53، ص 165، س 8، ضمن ح 4.
فرمود: از فضائل تربت حضرت سيّدالشّهداء آن است كه چنانچه تسبيح تربت حضرت در دست گرفته شود ثواب تسبيح و ذكر را دارد، گرچه دعائى هم خوانده نشود.
افطار روزه ماه رمضان عمدا با چيز يا كار حرام
قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان (ع) : فيمَنْ اءفْطَرَ يَوْما مِنْ شَهْرِ رَمَضان مُتَعَمِّدا بِجِماعٍ مُحَرَّمٍ اَوْ طَعامٍ مُحَرَّمٍ عَلَيْهِ: إنَّ عَلَيْهِ ثَلاثُ كَفّاراتٍ.
من لايحضره الفقيه : ج 2، ص 74، ح 317، وسائل الشّيعة : ج 10، ص 55، ح 12816.
فرمود: كسى كه روزه ماه رمضان را عمدا با چيز يا كار حرامى افطار - وباطل - نمايد، (غير از قضاى روزه نيز) هر سه نوع كفّاره (60 روزه ، اطعام 60 مسكين ، آزادى يك بنده ) بر او واجب مى شود.
فوائد عطسه
قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان (ع) : اءلا اءُبَشِّرُكَ فِى الْعِطاسِ؟ قُلْتُ: بَلى ، فَقالَ: هُوَ اءمانٌ مِنَ الْمَوْتِ ثَلاثَةَ اءيّامٍ.
إكمال الدّين : ص 430، ح 5، وسائل الشّيعة : ج 12، ص 89، ح 15717.
نسيم خادم گويد: در حضور حضرت عطسه كردم ، فرمود: مى خواهى تو را بر فوائد عطسه بشارت دهم ؟
عرض كردم : بلى .
فرمود: عطسه ، انسان را تا سه روز از مرگ نجات مى بخشد.
نام اصلى مرا در جائى بيان نكنيد
قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان (ع) : مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ سَمّانى فى مَحْفِلٍ مِنَ النّاسِ.
(وَ قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان (ع) :) مَنْ سَمّانى فى مَجْمَعٍ مِنَ النّاسِ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُاللّهِ.
وسائل الشّيعة : ج 16، ص 242، ح 12، بحارالا نوار: ج 53، ص د 184، ح 13 و 14.
فرمود: ملعون و مغضوب است كسى كه نام اصلى مرا در جائى بيان كند.
و نيز فرمود: هر كه نام اصلى مرا در جمع مردم بر زبان آورد، بر او لعنت و غضب خداوند مى باشد.
جذب محبّت ما
قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان (ع) : يَعْمَلُ كُلُّ امْرِى ءٍ مِنْكُمْ ما يَقْرُبُ بِهِ مِنْ مَحَبَّتِنا، وَلْيَتَجَنَّب ما يُدْنيهِ مِنْ كَراهيَّتِنا وَ سَخَطِنا، فَاِنَّ امْرَءا يَبْغَتُهُ فُجْاءةٌ حينَ لا تَنْفَعُهُ تَوْبَةٌ، وَ لا يُنْجيهِ مِنْ عِقابِنا نَدَمٌ عَلى حُوبَةٍ.
بحارالا نوار: ج 53، ص 176، س 5، ضمن ح 7، به نقل از احتجاج .
فرمود: هر يك از شما بايد عملى را انجام دهد كه سبب نزديكى به ما و جذب محبّت ما گردد؛ و بايد دورى كند از كردارى كه ما نسبت به آن ، ناخوشايند و خشمناك مى باشيم ، پس چه بسا شخصى در لحظه اى توبه كند كه ديگر به حال او سودى ندارد و نيز او را از عِقاب و عذاب الهى نجات نمى بخشد.
ختنه نشده
قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان (ع) : إنَّ الاْ رْضَ تَضِجُّ إلَى اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ بَوْلِ الاْ غْلَفِ اءرْبَعينَ صَباحا.
وسائل الشّيعة : ج 21، ص 442، ح 27534.
فرمود: زمين تا چهل روز از ادرار كسى كه ختنه نشده است ناله مى كند.
سجده شكر پس از هر نماز
قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان (ع) : سَجْدَةُ الشُّكْرِ مِنْ اءلْزَمِ السُّنَنِ وَ اءوْجَبِها.
وسائل الشّيعة : ج 6، ص 490، ح 3، بحارالا نوار: ج 53، ص 161، ضمن ح 3.
فرمود: سجده شكر پس از هر نماز از بهترين و ضرورى ترين سنّتها است .
من سبب امنيّت موجودات زمينى هستم
قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان (ع) : إنّى لاَ مانٌ لاِ هْلِ الاْ رْضِ كَما أنَّ النُّجُومَ أمانٌ لاِ هْلِ السَّماءِ.
الدّرّة الباهرة : ص 48، س 3.
فرمود: به درستى كه من سبب آسايش و امنيّت براى موجودات زمينى هستم ، همان طورى كه ستاره ها براى اهل آسمان أمان هستند.
مشيّت و اراده الهى
قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان (ع) : قُلُوبُنا اَوْعِيَةٌ لِمَشيَّةِ اللّهِ، فَإذا شاءَ شِئْنا.
بحارالا نوار: ج 52، ص 51، س 4، به نقل از غيبة نعمانى .
فرمود: قلوب ما ظرف هائى است براى مشيّت و اراده الهى ، پس هرگاه او بخواهد ما نيز مى خواهيم .
نيازى به ديگران نداريم
قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان (ع) : إنَّ اللّهَ مَعَنا، فَلافاقَةَ بِنا إلى غَيْرِهِ، وَالْحَقُّ مَعَنا فَلَنْ يُوحِشَنا مَنْ قَعَدَ عَنّا.
بحارالا نوار: ج 53، ص 191، إكمال الدّين : ج 2، ص 511.
فرمود: خدا با ما است و نيازى به ديگران نداريم ؛ و حقّ با ما است و هر كه از ما روى گرداند باكى نداريم .
نماز،بينى شيطان را به خاك ذلّت مى مالد
قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان (ع) : مااءُرْغَمَ اءنْفَ الشَّيْطانِ بِشَيْى ءٍ مِثُلِ الصَّلاةِ.
بحارالا نوار: ج 53، ص 182، ضمن ح 11.
فرمود: هيچ چيزى و عملى همانند نماز، بينى شيطان را به خاك ذلّت نمى مالد و او را ذليل نمى كند.
تصرّف در اموال و چيزهاى ديگران
قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان (ع) : لا يَحِلُّ لاِ حَدٍ اءنْ يَتَصَرَّفَ فى مالِ غَيْرِهِ بِغَيْرِ إ ذْنِهِ.
بحارالا نوار: ج 53، ص 183، ضمن ح 11.
فرمود: براى هيچكس جائز نيست كه در اموال و چيزهاى ديگران تصرّف نمايد مگر با اذن و اجازه صاحب و مالك آن .
تعقيب دعا و تسبيح بعد از نمازهاى واجب
قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان (ع) : فَضْلُ الدُّعاءِ وَ التَّسْبيحِ بَعْدَ الْفَرائِضِ عَلَى الدُّعاءِ بِعَقيبِ النَّوافِلِ كَفَضْلِ الْفَرائِضِ عَلَى النَّوافِلِ.
بحارالا نوار: ج 53، ص 161، ضمن ح 3.
فرمود: فضيلت تعقيب دعا و تسبيح بعد از نمازهاى واجب نسبت به بعد از نمازهاى مستحبّى همانند فضيلت نماز واجب بر نماز مستحبّ مى باشد.
وقت نماز جعفر طيّار
قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان (ع) : اءفْضَلُ اءوْقاتِها صَدْرُا النَّهارِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ.
بحارالا نوار: ج 56، ص 168، ضمن ح 4.
فرمود: (براى انجام نماز جعفر طيّار) بهترين و با فضيلت ترين اوقات پيش از ظهر روز جمعه خواهد بود.
تأخير نماز صبح عمدا
قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان (ع) : مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ اءخَّرَ الْغَداةَ إلى اءنْ تَنْقَضِى النُّجُومُ.
بحارالا نوار: ج 55، ص 16ؤ ضمن ح 13، و ص 86، ص 60، ح 20.
فرمود: ملعون و نفرين شده است آن كسى كه نماز صبح را عمدا تاءخير بيندازد تا موقعى كه ستارگان ناپديد شوند.
ما اهل بيت به وسيله احسان
قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان (ع) : إنَّ اللّهَ قَنَعَنا بِعَوائِدِ إحْسانِهِ وَ فَوائِدِ اِمْتِنانِهِ.
بحارالا نوار: ج 52، ص 38، ضمن ح 28.
فرمود: همانا خداوند متعال ، ما اهل بيت را به وسيله احسان و نعمت هايش قانع و خودكفا گردانده است .
بين خداوند و بندگان،خويشاوندى وجود ندارد
قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان (ع) : إنَّهُ لَيْسَ بَيْنَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بَيْنَ اءَحَدٍ قَرابَةٌ، وَ مَنْ اءنْكَرَنى فَلَيْسَ مِنّى ، وَ سَبيلُهُ سَبيلُ ابْنِ نُوحٍ.
بحارالا نوار: ج 50، ص 227، ح 1، به نقل از احتجاج .
فرمود: بين خداوند و هيچ يك از بندگانش ، خويشاوندى وجود ندارد - و براى هركس به اندازه اعمال و نيّات او پاداش داده مى شود - هركس مرا انكار نمايد از (شيعيان و دوستان ) ما نيست و سرنوشت او همچون فرزند حضرت نوح خواهد بود.
زمين خالى از حجّت خداوند نخواهد بود
قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان (ع) : اءما تَعْلَمُونَ اءنَّ الاْ رْضَ لا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ إمّا ظاهِرا وَإمّا مَغْمُورا.
بحارالا نوار: ج 53، ص 191، س 5، ضمن ح 19.
فرمود: آگاه و متوجه باشيد بر اين كه در هيچ حالتى ، زمين خالى از حجّت خداوند نخواهد بود، يا به طور ظاهر و آشكار و يا به طور مخفى و پنهان .
اجازه سخن و بيان حقايق
قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان (ع) : إذا أذِنَ اللّهُ لَنا فِى الْقَوْلِ ظَهَرَ الْحَقُّ، وَ اضْمَحَلَّ الْباطِلُ، وَ انْحَسَرَ عَنْكُمْ.
بحارالا نوار: ج 53، ص 196، س 12، ضمن ح 21.
فرمود: چنانچه خداوند متعال اجازه سخن و بيان حقايق را به ما بدهد، حقانيّت آشكار مى گردد و باطل نابود مى شود و خفقان و مشكلات برطرف خواهد شد.
چگونگى بهره گيرى و استفاده از من
قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان (ع) : وَ اءمّا وَجْهُ الاْ نْتِفاعِ بى فى غَيْبَتى فَكَالاْ نْتِفاعِ بِالشَّمْسِ إذا غَيَّبَها عَنِ الاْ بْصارِ السَّحابُ.
بحارالا نوار: ج 53، ص 181، س 21، ضمن ح 10.
فرمود: چگونگى بهره گيرى و استفاده از من در دوران غيبت همانند انتفاع از خورشيد است در آن موقعى كه به وسيله ابرها از چشم افراد ناپديد شود.
عمل به سنّت و اجراء احكام الهى
قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان (ع) : وَاجْعَلُوا قَصْدَكُمْ إلَيْنا بِالْمَوَدَّةِ عَلَى السُّنَّةِ الْواضِحَةِ، فَقَدْ نَصَحْتُ لَكُمْ، وَ اللّهُ شاهِدٌ عَلَيَّ وَ عَلَيْكُمْ.
بحارالا نوار: ج 53، ص 179، س 16، ضمن ح 9.
فرمود: هدف و قصد خويش را نسبت به محبّت و دوستى ما - اهل بيت عصمت و طهارت - بر مبناى عمل به سنّت و اجراء احكام الهى قرار دهيد، پس همانا كه موعظها و سفارشات لازم را نموده ام ؛ و خداوند متعال نسبت به همه ما و شما گواه مى باشد.
زمان ظهور من
قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان (ع) : اءمّا ظُهُورُ الْفَرَجِ فَإنَّهُ إلَى اللّهِ، وَ كَذَبَ الْوَقّاتُونَ.
بحارالا نوار: ج 53، ص 181، س 1، ضمن ح 10.
فرمود: زمان ظهور من مربوط به اراده خداوند متعال مى باشد و هركس زمان آن را معيّن و معرّفى كند دروغ گفته است .