آغـوشخــدا | 𝐀𝐠𝐡𝐨𝐬𝐡𝐞 𝐤𝐡𝐨𝐝𝐚
بسم الله الرحمن الرحیم قسمت-پنجم- *ریاضی و فیزیکش خوب بود توپ توپ🤩* ~بعضی وقت ها توی دانشگاه به
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت-ششم
*با آن هایی که توی فاز و دین مذهب نبودند خیلی صحبت میکرد*🤩
_میخواست به راهشان بیاورد.میخواست تغیرشان دهد_😌
~یکبار چند نفر از این افراد خدا را قبول نداشتند،خوردند به تورم، رفتم سراغ محسن و بهش گفتم بیا با این ها حرف بزن~ 😍
دفعات پیش که محسن صحبت میکرد ،طرف مقابلش توی دین میلنگید، یا نهایتش میانه ی خوبی با آن نداشت .
🥺😰😥
*اما این بار آن چند نفر از بیخ و بن ، دین را قبول نداشتند .خدا را قبول نداشتند.قرآن و پیامبر را قبول نداشتند .* 🥺😢😭
محسن پا پس نکشید😇😉😍
_تا چند شب با آن ها توی قبرستان قرار گزاشت و باهاشان صحبت کرد._🤩😎
جلسه سوم ، همان ها را هم به راه آورد ☺️😊😇🙂🙃😉😌😍🥰
🕊️🌹🕊️🌹🕊️🌹🕊️🌹🕊️🌹
*توی کار های برقی* *مقداری سر در می اورد.مخواست برود برق کشی خانه ها که پولی در بیاورد و اینطور روی پای* *خودش باستد* 🤩
همان اول کاری خورد به مشکل.😕😟
~دستش خالی بود .پول نداشت کارت ویزیتش را چاپ کند . نمی دانست چه بکند .~ 😢
آمد و روی تکه های مقوا اسم و شماره ی موبایلش را نوشت و آن ها را انداخت توی خانه ها
😁😅
_هر وقت هم که بهش زنگ میزدند که بیا برای کار ، می آمد سراغم و من را هم با خودش میبرد ._😆
~من میشدم شاگردش و~ ~کمک کارش.برق کشی که تمام میشد ،صاحب ~خانه می آمد و پولی را برای دستمزد به محسن میداد~
~😁😍
*محسن نصف بیشتر پول را به من میداد و آن نصف کمتر را خودش بر میداشت*😉☺️
انگار من استاد بودم و او شاگرد .😉😅😍
واقعا مرام و معرفت داشت.
🥺😭
*راوی :دوست شهید*
~برگرفته از کتاب حجت خدا~
آغـوشخــدا | 𝐀𝐠𝐡𝐨𝐬𝐡𝐞 𝐤𝐡𝐨𝐝𝐚
بسم الله الرحمن الرحیم قسمت-ششم *با آن هایی که توی فاز و دین مذهب نبودند خیلی صحبت میکرد*🤩 _میخو
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت-هفتم
*یک بار آمد و پیشم گفت :بیا با هم عهد ببندیم*🤩😍
*گفتم:عهد ببندیم که چه ؟*🤔😳
_گفت :که گناه نکنیم . که دل امام زمان رو نشکنیم_😇☺️😍😌
~لحظه ای فکر کردم و گفتم :باشه😉😍~
نشستیم و عهد و قول و قرارمان را روی برگه نوشتتیم .امضایش را هم کردیم
🤩😎
*اگر حرف بدی میزدیم یا زبانمان را به غیبت و تهمت باز میکردیم یا هر گناه دیگری انجام میدادیم ،باید کفاره میدادیم*😁🤩🥰
_کفاره هامان هم نماز بود و روزه و صلوات و کمک به فقرا_😍🤩
~~محسن خوب ماند
روی قول و قرارش روی عهدش با امام زمان (عج).
واقعا از خودش حساب میکشید و محاسبه ی نفس میکرد🥰😍
🕊️🌹🕊️🌹🕊️🌹
~بعضی شب ها با هم می رفتیم قبرستان.~
*میرفت یک قبر حالی پیدا میکرد و توی آن میخوابید. عمیق میرفت تو فکر*🧐
_بهم میگفت :اینجا آخرین خونمونه هممون رو یه روز میارن اینجا میخوابونند. اون روز فقط ما هستیم و اعمالمون_ 😢🥺
~آخرت را باور کرده بود . با پوست و گوشت و خونش .با تک تک سلول هایش~😭😰
*راوی :دوست شهید*
~برگرفته از کتاب حجت خدا~
آغـوشخــدا | 𝐀𝐠𝐡𝐨𝐬𝐡𝐞 𝐤𝐡𝐨𝐝𝐚
بسم الله الرحمن الرحیم قسمت-هفتم *یک بار آمد و پیشم گفت :بیا با هم عهد ببندیم*🤩😍 *گفتم:عهد ببند
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت-هشتم
*خیلی علاقه داشت به زیارت حضرت معصومه س 🥰*
_می آمد سراغم و بهم میگفت بیا بریم قم 🥺_
~~میگفتم باشه😍
~پول مول که زیاد نداشتیم .با همان مقدار~~ ~کمی که توی جیبمان بود راه می افتادیم و می رفتیم~~😅☺️
*از امام زاده شاه جمال که ورودی قم است،تا خود حرم پیاده می رفتیم*🤩😅
__دو ساعتی توی راه بودیم .😎_
~سختمان بود؛مخصوصا وقتی که زمستان بود~ 🥶.
به حرم که می رسیدیم محسن از من جدا میشد و می رفت گوشه ای از حرم با خودش خلوت میکرد
☺️😇😍
*نماز و قرآن میخواند .دعا و مناجات میخواند.🤩😍*
*بعد از حرم هم راه می افتادیم و می رفتیم جمکران*😇😍
_دوباره پیاده،خیلی خسته میشدیم ،اما میچسبید._ 😆😁
~واقعا میچسبید~😍🤩
مخصوصا وقتی که گنبد جمکران را می دیدیم و به آقا سلام میکردیم
🥰😍🤩😎.
🕊️🌹🕊️🌹🕊️🌹 _توی قنادی کار میکردم و یکبار آمد پیشم و گفت :مجید جایی سراغ نداری بدم کار کنم ؟_ 😅
*گفتم :چرا.همین آقایی که توی قنادیش کار میکنم دنبال شاگرد میگرده میای* 😉؟
_نپرسید چند میدهد و روزی باید چقدر کار کنم و بیمه ام میکند یا نه._ 😢
~فقط گفت :موقع نماز میزاره برم نماز بخونم؟~ 🤩
مات و مبهوت شدم .ماندم چه بگویم.
😭😢🥺
*یکبار هم قرار بود با بچه ها برویم موج های آبی نجف اباد.* 🤩
سانس استخر از هشت شب شروع میشد تا دوازده .
*توی تلگرام به بچه های گروه پیام داد که :نماز رو چیکار کنیم ؟ساعت هشت و نیم اذونه.* 😢😅😍🤩
جواب دادم:تو بیا بلا خره یه کاریش میکنیم .😉
*گفت:شرمنده من نمازم و میخونم بعدش میام .* 🥰
گفتم:همه بایدسر ساعت هفت و نیم دم در استخر باشن .اگه دیر اومدی باید همه رو *بستنی بدی* .😁😆😉
قبول کرد . نمازش را خواند و بعد هم برای جریمه همه را بستنی داد.
~راوی:دوست شهید~
*برگرفته از کتاب حجت خدا*
هدایت شده از تبادل مذهبی یا زینب
شرو؏ تایم تبادلات پر جذب یازینب💛
درتایم تبادلات پست ممنو؏🙅🏻♀🧚🏻♀
ادمین تبادلات ڪانال هاے مذهبۍ میشم🙂🧡
آمارتون بالاے ۱۰۰ باشہ⛱
حتما در کانال هاے زیر عضو باشید❤️🌸
https://eitaa.com/joinchat/752091244C813f56c2c0
https://eitaa.com/joinchat/1141178474Caba81c6b39
آید بندھ🙋🏻♀:
@Ya_mahdi_260
جذبم بالاست اما بستگۍبہ بنرتون هم دارھ🧡
شرایط ادمین شدنم😌
https://eitaa.com/joinchat/2201288814C688a75e59f
هدایت شده از تبادل مذهبی یا زینب
کانال دختران مذهبی ⭐️
با کلی فعالیت عالی و مذهبی😜
کپی از پست های کانال ازاده😃
همچی تمومه و همچی داره جز شماهایی که عضو نیستین😔
تبادل همیشه هست😌
مذهبیا نیاین از دستتون میره مذهبی هم نیستی بیا و ببین چی میشی... 😘
تو کانال ایدی مدیر هم هست اگه کاری داشتی در خدمته✅
هرچی بخواهی تو این کانال داره فقط کافیه روی متن بزنی تا وارد کانال بشی😍
هرچی از این کانال تعریف کنیم بازم کمــه... 💞💝
به جمع دختران مذهبی بپیوندید😘
در هر حال انتخاب با شماست🌸
یاعلی در پناه خدا❤️
@zozozos
هدایت شده از تبادل مذهبی یا زینب
دختر ۱۹ ساله همسر دوشهید 😱😱
https://eitaa.com/joinchat/3040215140C10151ea207
#بیاصبرروازآیهیادبگیرکهاوازحضرتزینبیادگرفت😭😭😭
#جوینرگباری🤞🤞
#سریععضوشوالانپاکمیکنما🤭⏳✌️
هدایت شده از تبادل مذهبی یا زینب
رفقا چند نفر بچه مذهبی مشتی🙃 عضو این کانال بشه✌️.من خودم عضوم هستم 🤭مطالبش حرف نداره😌
https://eitaa.com/joinchat/3040215140C10151ea207
#پیشنهادمدیر🙊🤭
#آبروداریکنید🙈🦋
#بهترینهایایتا🧡💌
هدایت شده از تبادل مذهبی یا زینب
روایتی عجیب از دختری که نامزدش را تقدیم حضرت زهرا (س) کرد😱😱😳😳😭😭
بیا ادامه این داستان واقعی رو در اینجا بخون 😉👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/3040215140C10151ea207
#ببینآیهشحادهچهصبریداره🙃
#عضونشیازدستترفته 🙊🧡
#رفیقشهید💚
بیا و رفیق شهیدت رو پیدا کن🙊🙈
هدایت شده از تبادل مذهبی یا زینب
سلام✋🏻
این یک تبلیغ نیست❌
براتون یک دعوتنامه آوردم💌
میخوام شمارو ببرم به دنیای پروفایل🖼
جایی که هرچی بخوای میتونی پیدا کنی🔍🔍🔍
خوشحال میشم اونجا ببینمت🤗🤗
بدو بیا👇🏻👇🏻
@IDEHANDCHALESH