eitaa logo
در انتظار رویش🌱
2.3هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
379 ویدیو
20 فایل
➖دبیر دین و زندگی ➖کاردانی گیاهپزشکی ➖ کارشناسی و کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث ➖عاشق مطالعه و علاقه مند کار تربیتی ➖کپی ممنوع❌ https://harfeto.timefriend.net/16508918927120 https://abzarek.ir/service-p/msg/1955759 👆👆 دریافت پیشنهاد و انتقادهای شما
مشاهده در ایتا
دانلود
راهی به خدا دارد خلوتـگه تنـهایی💔🌷 آنجا که روی از خود آنجا که به خود آیی☘🌸 هر جا که سری بردم در پــرده تو را دیدم♥️ تو پرده نشینی و من هـرزه ی هر جایی🍂🍁
دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بس نسیم روضه شیراز پیک راهت بس دگر ز منزل جانان سفر مکن درویش که سیر معنوی و کنج خانقاهت بس وگر کمین بگشاید غمی ز گوشه دل حریم درگه پیر مغان پناهت بس به صدر مصطبه بنشین و ساغر می‌نوش که این قدر ز جهان کسب مال و جاهت بس زیادتی مطلب کار بر خود آسان کن صراحی می لعل و بتی چو ماهت بس فلک به مردم نادان دهد زمام مراد تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس هوای مسکن مألوف و عهد یار قدیم ز رهروان سفرکرده عذرخواهت بس به منت دگران خو مکن که در دو جهان رضای ایزد و انعام پادشاهت بس به هیچ ورد دگر نیست حاجت ای حافظ دعای نیم شب و درس صبحگاهت بس
ماسک را خوب بزن تا ندهی بر بادم عطسه بی‌ماسک مکن تا نَکَنی بنیادم بوسه بر هرکس و ناکس مده، جان در خطر است دستکش دست بکن تا نکنی ناشادم به عروسی مرو، از ختم و عزا دوری کن غره بر خویش مشو کز کرونا آزادم! داخل جمع مشو ورنه بسوزی ما را نرو در دورهمی تا نروی از یادم ماسکِ آلوده میانداز به هر کوی و گذر عقل شیرین منما تا نکنی فرهادم رحم‌کن بر من مسکین و نیا منزل ما به کجا می‌رسد از دست شما فریادم؟ تو رعایت کن و در زمرۀ یارانم باش گر رعایت کنی از لطف تو بس دلشادم حافظ از روی تو شرمنده‌ام اما چه‌کنم؟ که رسیده به فلک نالۀ استمدادم
🌸🌿🌷🌸☘🌷🌿🌸🌿🌷☘🌸☘ از غم جدا مشو که غنا می دهد به دل اما چه غم غمی که خدا می دهد به دل گریان فرشته ایست که در سینه های تنگ از اشک چشم نشو و نما می دهد به دل تا عهد دوست خواست فراموش دل شدن غم می رسد به وقت و وفا می دهد به دل دل پیشواز ناله رود ارغنون نواز نازم غمی که ساز و نوا می دهد به دل این غم غبار یار و خود از ابر این غبار سر می کشد چو ماه و صلا می دهد به دل ای اشک شوق آینه ام پاک کن ولی زنگ غمم مبر که صفا می دهد به دل غم صیقل خداست خدایا ز ما مگیر این جوهر جلی که جلا می دهد به دل قانع به استخوانم و از سایه تاجبخش با همتی که بال هما می دهد به دل تسلیم با قضا و قدر باش شهریار وز غم جزع مکن که جزا می دهد به دل 🌸☘🌷🌿🌸🌿🌷☘🌸🌷🌿🌸
کوتاه کن کلام... بماند بقيه اش مرده است احترام...بماند بقيه اش از تيرهاي حرمله يک تير مانده بود آن هم نشد حرام...بماند بقيه اش هرکس ک زخمي ازعلي و ذوالفقار داشت آمد به انتقام...بماند بقيه اش شمشيرها تمام شد و نيزه ها تمام شد سنگ ها تمام...بماند بقيه اش گويا هنوز باور زينب نمي شود بر سينه امام؟...بماند بقيه اش پيراهني که فاطمه با گريه دوخته در بين ازدحام...بماند بقيه اش راحت شد از حسين همين که خيالشان شد نوبت خيام....بماند بقيه اش رو کرد در مدينه که يا ايّها الرسول يا فاطمه! سلام...بماند بقيه اش از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش خون علی الدوام...بماند بقيه اش سر رفت، آه، بعد هم انگشت رفت، کاش از پيکر امام... بماند بقيه اش بر خاک خفته اي و مرا ميبرد عدو من ميروم به شام...بماند بقيه اش دلواپسم براي سرت روي نيزه ها از سنگ پشت بام...بماند بقيه اش دلواپسي براي من و بهر دخترت در مجلس حرام...بماند بقيه اش حالا قرار هست کجاها رود سرش از کوفه تا به شام...بماند بقيه اش تنها اشاره اي کنم و رد شوم از آن از روي پشت بام...بماند بقيه اش قصه به "سر" رسيده و تازه شروع شد شعرم نشد تمام... بماند بقيه اش
شنیده بود که این‌بار باز دعوت نیست کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست بیا به داد دل تنگ ما برس ای عشق! اگر که حوصله داری، اگر که زحمت نیست غمی‌ست در دل جامانده‌های کرب‌وبلا که هرچه هست یقین دارم از حسادت نیست میان ما که نرفتیم و رفته‌ها، شاید تفاوتی‌ست در آغاز و در نهایت نیست همیشه آن‌که نرفته‌ست بی‌قرارتر است همیشه آن‌که نرفته‌ست، کم‌سعادت نیست... خودش نرفت و دلش را پیاده راهی کرد نباید این همه دل دل کند که فرصت نیست مریم‌ کرباسی 💔 اربعین۱۴۳۳
ما سی قفسه کتاب داریم یک مشت کتاب ناب داریم در مورد اکثر مسائل در این قفسه جواب داریم در حوزه مبحث سیاسی ما ریشه انقلاب داریم یک چند کتاب زیرمیزی در منقبت شراب داریم در بخش امور ماورائی تعبیرنگار خواب داریم یا اینکه برای خواب راحت طراحی رخت خواب داریم یک دفتر شعر طنز جالب از شخص”ابوخراب” داریم در علم مهندسی، رساله از خالق فاضلاب داریم صد جلد کتاب با مسمی در پختن این کباب داریم یک جلد کتاب زیر خاکی با برگه ضد آب داریم از کل کتابهای “صادق” ما “وق وق بی صاحاب” داریم! در حیطه جانور شناسی آناتومی عقاب داریم هر چند که مطلقاِ نخوانیم در بحث کتاب هم ندانیم با این همه این کتابخانه حالا شده چلچراغ خانه پیش فک و فامیل و رفیقان یا پیش تمامی رقیبان سرمایه با کلاسی ماست با آن پُز ما همیشه غوغاست دیزاین درون خانه زیباست یک جور نماد سطح بالاست از برکت این کتابخانه لفاظی بی حساب داریم هر جا سخن از کتاب باشد حرف و سخن و خطاب داریم در خواندن و فهمشان اگر کُند در فخر به آن شتاب داریم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه خيال است که ديوانه و شيدا نشويم؟ بوي مشکيم، محال است که رسوا نشويم عشق ما را پي کاري به جهان آورده است ادب اين است که مشغول تماشا نشويم پرده راز بود حرف دليرانه زدن با تو گستاخ ازانيم که رسوا نشويم خون بر هم زدن اوقات بزرگان هدرست بي حجابانه چو سيلاب به دريا نشويم عيش ما چون سر ناخن به گشاد گره است تا نيفتد به گره کار کسي، وا نشويم! پاي پر آبله باشد صدف بحر سراب بهتر آن است پي عشوه دنيا نشويم اين غزل آن غزل خواجه نظيري است که گفت تا سر شيشه مي وا نشود وانشويم
برگرد اي توسل شب زنده دارها پايان بده به گريه ي چشم انتظارها از يک خروش ناله ي عشاق کوي تو حاجت روا شوند هزاران هزارها يکبار نيز پشت سرت را نگاه کن دل بسته اين پياده به لطف سوارها از درد بي حساب فقط داد ميزنم آيا نمي رسند به تو اين هوارها ما را به جبر هم که شده سر به زير کن خيری نديده ايم از اين اختيارها بايد براي ديدن تو "مهزيار" شد يعني گذشتن از همگان "محض يار" ها ديگر براي تو صدقه رد نمیکنم بيهوده نيست اينکه گره خورده کارها يکبار هم مسير دلم سوي تو نبود اما مسير تو به من افتاد بارها شب ها بدون آمدنت صبح مي شوند برگرد اي توسل شب زنده دارها اين دست ها به لطف تو ظرف گدايي اند يا ايها العزيز تمام ندارها علی اکبر لطیفیان
دوباره گمشده بودم در ازدحامِ خودم غزل برای تو گفتم ولی به نام خودم چقدر خسته گذشتی چرا نفهمیدی؟ چقدر هست که افتاده ام به دام خودم نماز ثانیه را بی تو نیز می خوانم خودم برای خودم می شوم امامِ خودم چه سرنوشت عجیبی ست تازه فهمیدم که دور بوده ز من نیمی از تمام خودم کسی دوباره از آن سوی شعر می آید بلند می شوم از جا، به احترام خودم از این به بعد بدون تو نیستم تنها من آشنا شده ام با کسی به نام "خودم"
غزل میلاد عرفان‌پور در سوگ شهید صیاد‌خدایی ▪️دریغ است در آرزو ماندن ما ▪️خوشا از لب او، فراخواندن ما ▪️بهاری میاید...بهاری میاید ▪️جهان است و اسفند سوزاندن ما ▪️شهابیم و پیغامی از صبح داریم ▪️که شب حرص دارد به تاراندن ما ▪️شکوه حیاتیم و این مُرده‌ماران ▪️ندارند قدرت به میراندن ما ▪️شهادت بده ای شهادت! : «که بودیم؟» ▪️غریبیم و با تو شناساندن ما ▪️برو جوهر از خون بیاور که سخت است ▪️به دنیای امروز فهماندن ما
برگرد اي توسل شب زنده دارها پايان بده به گريه ي چشم انتظارها از يک خروش ناله ي عشاق کوي تو حاجت روا شوند هزاران هزارها يکبار نيز پشت سرت را نگاه کن دل بسته اين پياده به لطف سوارها از درد بي حساب فقط داد ميزنم آيا نمي رسند به تو اين هوارها ما را به جبر هم که شده سر به زير کن خيری نديده ايم از اين اختيارها بايد براي ديدن تو "مهزيار" شد يعني گذشتن از همگان "محض يار" ها ديگر براي تو صدقه رد نمیکنم بيهوده نيست اينکه گره خورده کارها يکبار هم مسير دلم سوي تو نبود اما مسير تو به من افتاد بارها شب ها بدون آمدنت صبح مي شوند برگرد اي توسل شب زنده دارها اين دست ها به لطف تو ظرف گدايي اند يا ايها العزيز تمام ندارها علی اکبر لطیفیان🍃🌹🍃
«من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم چشم بیمـار تـو را دیـدم و بیمار شدم فارغ از خود شدم و کوس انا الحق بزدم همچو منصور خریدار سر دار شدم غم دلدار فکنده است به جانم، شررى که به جان آمدم و شهره بازار شدم درِ میخانه گشایید به‌رویم، شب و روز که من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم جامه زهد و ریا کَندم و بر تن کردم خرقه پیر خراباتى و هشیار شدم واعظ شهر که از پند خود آزارم داد از دم رند مى‌آلوده مددکار شدم بگذارید که از بتکده یادى بکنم من که با دست بت میکده بیدار شدم» 🖤🖤🖤➖➖➖🖤🖤🖤➖➖
عطش دارم! تو در جریانی و دیریست میدانی دلم یک جرعه از دریای سقاخانه می خواهد ضمانت کردی و از دست های مهربان تو برای بستن پیمان، دلم پیمانه می خواهد. 🍃🌷🌷🍃🌷🌷🍃🌷🌷🍃
🌹🍃➖🍃🌹➖🍃🌹➖🌹🍃 باید غبار صحن تو را طوطیا کنند « آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند» هو هوی باد نیست که پیچیده در رواق خیل ملائکند رضا یا رضا کنند بازار عاشقان تو از بس شلوغ شد ما شاعرت شدیم که مارا سوا کنند «هر گز نمیرد آنکه دلش» جلد مشهد است حتی اگر که بال و پرش را جدا کنند هر کس به مشهد آمد و حاجت گرفت و رفت او را به درد کرببلا مبتلا کنند دردی عظیم و سخت که آن درد را فقط با یک نگاه گوشه ی چشمت دوا کنند از آن حریم قدسی ات آقای مهربان «آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کنند» ➖🍃🌹➖🍃🌹➖🍃🌹➖🍃
یا_جواد_الائمہ_ع از درِ باب المرادٺ هر ڪہ داخل مےشود رحمتے بےواسطہ از عرش نازل مےشود هر گداے بےنوایے ڪہ نشستہ گوشہ ای با سخاوتهاے بےحدٺ مقابل مےشود
سخت است قَلَم باشی و دلتنگ نباشی با تیغ مدارا کنی و سنگ نباشی... سخت است دلت را بتراشند و بخندی هی با تو بجنگند و تو در جنگ نباشی... از دردِ دلِ شاعرِ عاشق بنویسی، با مَردم صَدرنگ هماهنگ نباشی... مانند قلم تکیه به یک پا کنی، اما هنگام رسیدن به خودت لنگ نباشی... سخت است بدانی و لب از لب نگشایی سخت است خودت باشی و بی‌رنگ نباشی... وقتی که قلم داد به من حضرت استاد می‌گفت خدا خواسته دلتنگ نباشی... 🖊شعر: نغمه مستشار نظامی
در کلاس روزگار درسهای گونه گونه هست درس دست یافتن به آب و نان درس زیستن کنار این و آن درس مهر درس قهر درس آشنا شدن درس با سرشک غم ز هم جدا شدن در کنار این معلمان و درسها در کنار نمره های صفر و نمره های بیست یک معلم بزرگ نیز در تمام لحظه ها تمام عمر در کلاس هست و در کلاس نیست نام اوست : مرگ و آنچه را که درس می دهد زندگی است.
همه وابسته ی دنیای مجازی شده ایم مات و مبهوت،بر این شعبده بازی شده ایم خنده هامان الکی! حرف زدن ها.....شکلک! زندگی نیست که؛ مشغول به بازی شده ایم همه در جمع،ولی تک به تک و تنهاییم دور و نزدیک چونان خط موازی شده ایم چشم ها دوخته بر صفحه ی گوشی ست فقط! سنگدل با خودمان، هیتلر نازی شده ایم مثل این بود که وقتی نچشیدیم شراب بیخودی شیفته ی الکل رازی شده ایم همتی هموطن! از هم بگسستیم انگار باز غارت زده ی یورش تازی شده ایم