eitaa logo
در مسیرِ فاطمه(سلام الله علیها)
136 دنبال‌کننده
126 عکس
65 ویدیو
1 فایل
برای ارتباط با مدیر به ایدی زیر پیام دهید: @shuridedel62
مشاهده در ایتا
دانلود
السلام علیک یا رضای آل نبی! همه ی دلخوشی و و شیعیان، به خانواده پیامبر است. وگرنه شیعیان در خیلی از شرعیات یا حتی عمل به سنت پیامبر ، از اهل تسنن عقب تر هستند. ولی محبت و اعتقاد به ولایت اهل بیت، مثل خون در رگهای شیعیان جریان داره و آنها را زنده نگه داشته است. در روایاتی که به ما رسیده، بارها شنیده ایم که محبت به اهل بیت سبب نجات آدمهای گناهکار بوده و همین باعث امیدواری و قوت قلب ما شده که ما هم ان شاالله از اهل نجات خواهیم بود. مثل همین پرده ی تصویر بالاست. گناه نمیگذارد من، نور علی بن موسی الرضا رو ببینم. گناه نمی گذارد من به الهی برسم. بنظر من هریک از معصومین در کسب یکی از صفات عالیه به ما کمک میکنند و امام رضا ،امامِ رسیدن ما به مقام رضاست. در سختیها و دردهای زندگی و در مقدرات و آزمایشهای الهی، صفتی که به داد ما میرسد تا کم نیاوریم و ادامه دهیم، از خداست. ما ممکن است با عقل خودمان در مقابل مقدرات الهی به زبان یا در عمل شویم، ولی فقط در قلب اتفاق می افتد و به این راحتی هم بدست نمی آید. باید نور الهی بر قلب بتابد و به نظر من ماموریت این کار به امام رضا سپرده شده است. باید پرده های گناه را کنار بزنیم تا نور رضا بر قلب مان بتابد. اگر برای خلاصی از گناه تلاشی نکنیم و در ارتکاب گناهان اصرار کنیم این پرده روز به روز ضخیم تر میشود و تبدیل به دیوار سنگی میشود. بعد اصلا یادمان میرود پشت این دیوار امام رضایی بود که عاشقش بودیم. بعد اصلا منکر وجود چنین نوری خواهیم شد و در ظلمت ادامه خواهیم داد بی آنکه بدانیم مرده ایم! اقای بهجت فرمودند: اگر جلوی خود را در ارتکاب به گناهان نگیریم،کارمان به و و آیات الهی میرسد و یا به جایی میرسیم که از رحمت خدا میشویم! و من بسیار دیده ام کسانی را که روزی عاشق امام رضا و امام حسین بودند ولی مراقب خود نبودند و آنقدر در معصیت غرق شدند که حالا دیگر نه تنها علاقه ای به آن ندارند که اصلا یا وجود آن نور شدند. خدایا عاقبت ما را خودت بخیر کن. @dar_masire_fatemeh
✅بخوانیم و ایمان بیاوریم به آیات الهی.. 🔹می گفت : اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران..... 🔹علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقم به شهداء حجره ی پدر را ترک کردم و به همراه بچه های تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم.... 🔹یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان.... بعد از چند ماه ، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم.... 🔹یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم.... سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلمان ، از یاد خدا شاد بود و زندگیمان ، با عطر شهدا عطرآگین... تا اینکه.... 🔹تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد... آشوبی در دلم پیدا شد... حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم ... نمی خواستم شرمنده ی اقوامم شوم.... 🔹با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم.... 🔹 بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان و پلاک شهیدی نمایان شد.... 🔹شهیدسیدمرتضی‌دادگر...🌷 فرزند سید حسین... اعزامی از ساری... گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من.... 🔹استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی شهید ، به بنیاد شهید تحویل دهم..... 🔹قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد ، دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند.... 🔹با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم.... 🔹"این رسمش نیست با معرفت ها... ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم.... راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم.... " گفتم و گریه کردم.... 🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم : «شهدا! ببخشید... بی ادبی و جسارتم را ببخشید... » 🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم.... هر چه فکرکردم ، یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام.... با خودم گفتم هر که بوده به موقع پول را پس آورده... 🔹لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم.... به قصابی رفتم... خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم : 🔹بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است... به میوه فروشی رفتم...به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سر زدم... جواب همان بود....بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است... گیج گیج بودم... مات مات... خرید کردم و به خانه بر گشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟ آیا همسرم ؟ 🔹وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته .... با چشمان سرخ و گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد.... 🔹جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم.... اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟ 🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد : خودش بود.... بخدا خودش بود.... کسی که امروز خودش را پسرعمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود.... به خدا خودش بود.... گیج گیج بودم.... مات مات.... 🔹کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم... مثل دیوانه ها شده بودم.... عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم.می پرسیدم :آیا این عکس، عکس همان فردی است که امروز؟ 🔹نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم.مثل دیوانه هاشده بودم.به کارت شناسایی نگاه می کردم. 🌺شهید سید مرتضی دادگر فرزند سید حسین اعزامی از ساری. وسط بازار ازحال رفتم. ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون @dar_masire_fatemeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه اقتدار! ✌️ یعنی پاسدارن سپاه، یعنی بازوی پرتوان رهبری که جسارت انگلیس در توقیف نفتکش ایرانی را با لبخند و انفعال پاسخ ندادند، بلکه با اقتدار دو نفتکش انگلیس را توقیف کردند و یک پهباد امریکا را ساقط کردند تا دنیا بفهمد ایران و و نیست! رهبری چند روز پیش فرمودند که مومن انقلاب این خباثت انگلیس را بی پاسخ نخواهند گذاشت! @dar_masire_fatemeh
سالهاست قصه زندگی شهدا را میخوانیم.. داشتم به زیبایی #عشقی فکر میکردم که در این زندگی ها موج میزد.. به #تداوم عشقی که #هجران هرگز نتوانسته از عمق آن بکاهد. هرچه اندیشیدم، دیدم جز #خدا هیچ #معماری قادر به #ساختن چنین بنای مستحکمی نیست. 🌹این عشق، کارِ خودِ #خداست.. وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ @dar_masire_fatemeh
امروز روز میلاد مرد یست که بیشتر سالهای زندگی اش را اسیر بود و زندانی... امام بود! حجت حق بود! قدرت زمین در دستش بود! ولی در بند بود.. شیعیانش! اینهمه از جور زمان ننالید! صبور باشید و به او توسل کنید که او را خدا بخاطر صبرش باب الحوائج نام نهاد.. یا موسی ابن جعفر @dar_masire_fatemeh
قصه ی امروز را بخوانید👇
حسن و حسین مریض شدند. علی نذر کرد اگر بچه ها شفا یافتند سه روز ، روزه بگیرد. فاطمه همراهش شد. بچه ها گفتند ما نیز. فضه هم خود را شریک کرد. بچه ها خوب شدند. الوعده وفا. همگی نیت روزه کردند. اما برای افطار چیزی در خانه نبود. همسایه یهودی، پشم میبافت. علی به او گفت: آیا حاضری که دختر رسول الله برایت مقداری پشم بریسد و تو در عوض کمی جو به ما بدهی؟ شمعون قبول کرد. فاطمه پشم ریسید و تحویل داد. شمعون جو داد. فضه آرد کرد و پنج قرص نان پخت. اذان گفتند. علی از مسجد آمد. سفره افطار پهن شد. تا دست به سوی نان بردند، یکی در زد. کیستی؟ السلام علیک یا اهل بیت محمد! مسلمانم و مسکین. از انچه میخورید، به من دهید تا خدا نعمت بهشت، ارزانی تان کند. اهالی خانه به هم نگاه کردند. هرپنج نفرشان، دست به سوی نان بردند و نان ها روی هم گذاشتند و به مسکین دادند. هرپنج نفر با آب خالی افطار کردند و خوابیدند. فردا دوباره روزه گرفتند. زهرا دوباره پشم ریسید. شمعون دوباره جو داد. فضه دوباره نان پخت. افطار شد. در خانه دوباره به صدا در آمد. السلام علیک یا اهل بیت محمد. مسلمانم و یتیم. از آنچه میخورید به من هم بدهید تا خدا در بهشت طعامتان دهد. دوباره هر پنج نفر، قرص نان روی هم گذاشتند و به یتیم دادند. دوباره با آب افطار کردند وخوابیدند. روز سوم همه چیز تکرار شد و در وقت افطار آنکه در خانه علی را کوبید، اسیر بود. مشرک بود. یعنی در جنگ مقابل رسول الله بود. قصد کشتن رسول الله را داشته. آری اسیر بود ولی گرسنه بود. سلام بر خاندان محمد. من اسیری گرسنه هستم. از آنچه میخورید، طعامم دهید. خانواده علی به هم نگاه کردند. سه روز بود هیچ نخورده بودند الا آب. در نگاه بی رمق شان، نور ایمان موج زد. بی درنگ، نان ها روی هم قرار گرفت و به اسیر دادند. دوباره آب نوشیدند و خوابیدند. فردای آن روز، علی با حسن و حسین به مسجد رفتند. بچه ها از گرسنگی به خود میلرزیدند. پیامبر آشفته شد. به سوی خانه زهرا رفت. فاطمه را در محراب یافت درحالیکه از ضعف بیحال بود. پیامبر آنها را در آغوش گرفت و اشک ریخت. جبرییل نازل شد. "ای محمد، خداوند برای خانواده ات هدیه ای فرستاده." سوره "هل اتی" نازل شد. در شان علی و خانواده اش. خدا مباهات کرد به این بندگانش و در وصف آنچه آنها کردند و آنچه خدا در بهشت به انها خواهد داد، آیاتی نازل شد و در پایان آیه ۲۲ خداوند خطاب به این خانواده فرمود: إِنَّ هَذَا كَانَ لَكُمْ جَزَاء وَكَانَ سَعْيُكُم مَّشْكُورًا این پاداش شماست و از کوششتان شده است. خدا از آنان سپاسگزاری کرد. خانواده علی، آیات را که شنیدند غرق در لذت شدند و از خوشحالی اشک ریختند.. بابی انتم و امی یا اهل بیت النبوه😭 @dar_masire_fatemeh
زيبا و خواندنى 👌 در مجلسی که بحث روز جامعه مطرح بود یکی از حاضرین گفت: سرت رو بنداز پایین زندگیتو بکن به هیچ چیز و هیچ کس هم فکر نکن،ما بی طرفیم، کار به کسی نداریم... ناگهان شخصی دیگر که تا این لحظه سکوت کرده بود و فقط گوش می داد گفت: زیارت عاشورا را خوانده ای... دو دسته دارد یا سلام یا لعن؛ جامعه هم دو دسته دارد... مورد سلام اهل بیت(ع) هستند و مورد لعنشان، حسینیان ویزیدیان عاقبت هم دو دسته میشوند، بهشت و جهنم وسط ندارد. گفت : حتی بی طرف ها؟؟؟ گفت: در زیارت عاشورا جوابت هست... ( و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله) امام صادق(ع) آن بی طرف ها را هم لعن کرده... البته زیاد هم بی طرف نبودند... هر که در لشگر حسین(ع) نباشدیزیدی است خواه در محفل شراب باشد یا محراب نماز... گفت: زمانه عوض شده ، فرق کرده... گفت: باز زیارت عاشورا جوابت را داده،(و آخر تابع له علی ذلک) تا آخرالزمان هر کسی مثل این ها باشد لعن شده.. قرار نیست که فامیلیش یزیدی باشد گفت: با این حساب کل یوم عاشورا یعنی چه؟ گفت: یعنی حسین زمان و شمر امروزت را بشناسی. (((در هیئتی که بوی استکبار ستیزی))) نباشد ابن زیاد هم در آن هیئت سینه میزند. گفت: حسین زمان که در غیبت است؟ گفت: اگر میخواهیم کوفی نباشیم باید بدانیم تا حسین نیامده، مسلم ولی امر است. ببین چقدر گوش به فرمان ولی فقیه هستی... @dar_masire_fatemeh
پسر دور از پدر می‌شد مهیّای خطر می‌شد  پدر هی پیرتر می‌شد پسر می‌بُرد دلها را  پسر زخمی، پدر افتاد پسر در خون، پدر جان داد  پسر ناله، پدر فریاد میان هلهله، غوغا  پسر از زخم آکنده پسر هر سو پراکنده  پدر چون مرغ پرکنده از این صحرا به آن صحرا  چطور میخواهید کربلا را فراموش کنیم وقتی هر روز عاشورا تکرار میشود.. پدر شهید محمدمهدی لطفی بر بالای پیکر پسرش.. @dar_masire_fatemeh
عباس پسر علی بود عباس شاگرد قهرمان خیبر بود. عباس آماده جنگیدن بود. عباس برای جنگیدن لحظه شماری میکرد. عباس #توان آن را داشت که تمام روز را بجنگد. اما اما از صبح عاشورا کنار خیمه ها ایستاده بود و به میدان نگاه میکرد. حرص میخورد. خون دل میخورد. اما لب به سخن باز نمیکرد. قطعا صبرش را هم از علی آموخته بود. اما عباس ادب داشت. ام البنین به او آموخته بود که حسین، نه برادر بزرگترش که #امام اوست وعباس بی اذن حسین قدم از قدم برنمیداشت. امامِ او امر کرده بود که نجنگد.. که مراقب خیمه ها باشد.. که فقط آب بیاورد. پس عباس همان کرد که فرمان داده شده بود ولاغیر. عباس مطیع امام خود بود. عباس شِکوه نکرد. عباس فکر نکرد دارد هدر میرود. عباس یقین داشت که امام بهتر از او میفهمد. عباس میدانست که وظیفه ی او فقط اطاعت است. من امروز در مجلس روضه فقط به همان لحظه ها فکر میکردم.. به لحظه های سکوت و اطاعت عباس... شکوه این لحظه های #بندگی ،عباس را بالا برد..عزیز کرد... عموجان! به من هم کمک کن تا از میان همه ی کارهای به زمین مانده، بفهمم کدامیک وظیفه ی من وخواست امامِ من است و مرا توفیق اطاعت بده. @dar_masire_fatemeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۲۶ روز عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع مَا مِنْ أَحَدٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلَّا وَ هُوَ یَتَمَنَّى أَنَّهُ زَارَ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع لَمَّا یَرَى لِمَا یُصْنَعُ بِزُوَّارِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ مِنْ کَرَامَتِهِمْ عَلَى اللَّهِ از امام صادق علیه السلام روایت شده: هیچ کس نیست در روز قیامت مگر اینکه آرزو می کند ای کاش امام حسین علیه السلام را کرده بودم آن هنگامی که می بیند که با زوار امام حسین علیه السلام چه می کنند و چقدر نزد خداوند مورد کرامت واقع می شوند. (وسائل الشیعه | جلد ۱۴ | صفحه ۴۲۴) ۹۸ @dar_masire_fatemeh
آدم بی رگ به چه کسی میگویند؟👇
نمونه بارز یک موجود بی غیرت و بی رگ!
بوریس جانسون داره میگه: اینه‌ها! همون پدیده‌ای که هر بلایی سر کشورش میاریم بازم میاد میشینه باهامون می‌خنده! هنوز ۲۴ ساعت نشده که بیانیه دادیم و گفتیم حمله به آرامکو کار ایران بوده! ولی ببین چقدر خوشحاله! بدبخت ذلیل! تو نماینده ی عزت مندترین کشور جهانی! اینجوری با عزتی ک با خون شهدا بدست اومده بازی نکن!😡 بی غیرت! ✅ @dar_masire_fatemeh