فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از درخواست غرفهدار برای دعای مادر مریضاحوال تا معرفی کتابی که رهبر انقلاب قبلا آن را خوانده بودند.
گروه جهادی شهید مهدی درخشان ﷽
@darakhshan416
✨ما را در نشر هر چه بیشتر کانال یاری
فرمایید🙏✨
⭕️ از هوش مصنوعی پرسید آیا در ایران باستان هم حجاب بوده؟
جوابش خیلی خوب، طرف دیگه ساکت شد 😄😎
گروه جهادی شهید مهدی درخشان ﷽
@darakhshan416
✨ما را در نشر هر چه بیشتر کانال یاری
فرمایید🙏✨
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کتاب کرایه میکردم و هر جلدش را یک شبه میخواندم...
🔹️بازنشر مستند غیررسمی۶ به مناسبت ایام نمایشگاه کتاب
📥 مشاهده نسخه کامل مستند👇
khl.ink/f/55271
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📚 اولش هم قدری سانتیمانتال است
🔹️ یک روز اردیبهشتی در نمایشگاه کتاب ۱۴۰۳؛ خرده روایتهای بازدید امروز رهبر انقلاب از نمایشگاه کتاب - بخش چهار
🔹️در غرفهی انتشارات شهید کاظمی، حمید داوودآبادی نویسندهی دفاع مقدس کتاب «دیدم که جانم میرود» را به آقا میدهد و میگوید: «دوست داشتم که این را تورق کنید. این گل همهی کتابهایم است.» اشاره داوودآبادی به تورق کردن، یعنی خواستهی زیادی ندارد. آقا کتاب را میگیرند و ورق میزنند. جوابشان نه فقط آقای نویسنده که دیگران را هم آچمز میکند: «به نظرم این را دیدهام... بله... پسری است که در تهران با شما دوست میشود و اولش هم قدری سانتیمانتال است و بعد یواش یواش... خیلی وقت پیش خواندهام.» داوودآبادی از شعف پاسخی ندارد. نرمخندی میزند و الحمدللهی میگوید.
📚 #بهار_کتاب
🖼 متن کامل روایت این برنامه سهشنبه ۲۵ اردیبهشت منتشر خواهد شد:
khl.ink/f/56353
*❤️مولتی میلیاردر هندی با ثروت ۲۹۱ میلیارد دلاری، راتان #تاتا، در یک مصاحبهی رادیویی، مجری رادیو تلفنی از او سوال کرد: - قربان، چه زمانی در زندگیتان خوشبختتر بودید؟*
راتان تاتا پاسخ داد: من چهار مرحله شادی را در زندگیام پشت سر گذاشتم و سرانجام معنای خوشبختی واقعی را فهمیدم.
🔺اولین قدم جمع آوری ثروت و منابع بود. اما در آن لحظه به آن خوشبختی که میخواستم نرسیدم.
🔺سپس مرحلهی دوم انباشتن اشیاء و اشیاء قیمتی فرا رسید. اما متوجه شدم که تاثیر این کار هم موقتی است و درخشش جواهرات زیاد دوام نمیآورد.
🔺سپس مرحلهی سوم پروژههای بزرگ فرا رسید. من ۹۵ درصد از ذخایر نفت خود را در هند و آفریقا داشتم. من صاحب بزرگترین کارخانهی فولاد هند و آسیا بودم. اما حتی اینجا هم به آن خوشبختی که تصور میکردم نرسیدم.
🔺مرحلهی چهارم زمانی فرا رسید که دوستم از من خواست برای کودکان معلول ویلچر بخرم. حدود ۲۰۰ کودک. به توصیه یکی از دوستان، من بلافاصله ویلچر خریدم. اما دوستم اصرار کرد که با او بروم و به بچهها خودم ویلچرها را بدهم. آماده شدم و راه افتادم. آنجا با دست خودم به این بچهها ویلچر دادم. درخشش عجیبی از شادی را در چهرهی این کودکان دیدم. همهی آنها را دیدم که در ویلچرهایشان نشستهاند و حرکت میکنند و بازی میکنند. انگار به یک پیک نیک رسیده بودند. از درون احساس خوشحالی میکردم. وقتی تصمیم گرفتم بروم یکی از بچهها پاهایم را گرفت. سعی کردم به آرامی پاهایم را آزاد کنم، اما کودک به صورت من نگاه کرد و آنها را محکمتر فشار داد. پس خم شدم و از کودک پرسیدم آیا چیز دیگری لازم داری؟ واکنش این کودک نه تنها من را شوکه کرد، بلکه دید من را به زندگی کاملاً تغییر داد. این بچه گفت:
*🔺میخواهم چهرهی تو را به یاد بسپارم تا وقتی تو را در بهشت میبینم، بتوانم بشناسمت و دوباره ازت تشکر کنم.*
درودبرشما
تنوردلتون گرم 🌹🌹
گروه جهادی شهید مهدی درخشان ﷽
@darakhshan416
✨ما را در نشر هر چه بیشتر کانال یاری
فرمایید🙏✨
هدایت شده از شحنیا | همهباهم جهادتبیین