هدایت شده از دشت جنون 🇵🇸
🌹🌹🌹🌺🌼🌺🌹🌹🌹
#مسابقه.....
نامه ای به
#همکلاسی_آسمانی
سلام بر
بزرگمردان ـ کوچک ـ بی ادعا
قلمم ناتوانتر وعاجزتر از آن است که در وصف مقام شما بنویسد .
شمایی که مقتدرانه راهی سنگر ایثار و از خود گذشتگی شدید ، قامتتان کوچک بود اما دلی به #وسعت دریا و آسمان داشتید.
لباس رزم برای تنتان بزرگ جلوه می کرد ولی #شهادت یک لباس تک سایز است که بر شما آمد و شما را به #شهادت رسانید !
نمی دانم در میدان نبرد ، درمیان آتش و خون چگونه با آن شقیان از بن دندان مسلح جنگیدید ، الگویتان #قاسم (ع) 13 ساله بود یا #علی_اصغر (ع) ، طفل شیر خوار !!!
آنها هم همچو رزمنده ای شجاع به امامشان لبیک گفته بودند که #شهادت به بزرگی و کوچکی نیست .
ما محبان آل الله آموخته ایم وقتی که عشق به معبود در میان باشد ، صدها هزار دسته گل نوجوان همانند #فهمیده ها ، لبیک گویان نجوا می کنند .
این #خون چه قابلی است در راه معشوقمان #الله
شما سبکبال از پیش ما پرکشیدید اما جاودانه و زنده اید در #مدرسه دلها ؛
کلام رهبر عزیزمان را طوطیای چشممان قرار می دهیم که امروز به فضل همین #شهادتها و به برکت خون #شهدا ، ملت ما ، سربلند و آبرومند است .
روحمان با یادشان شاد🌷
#ارسالی_از
خانم مهرانپور
کرمانشاه
http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b
http://eitaa.com/joinchat/2931556366C234843aabc لینکدونی لینک جدید لیکدونی محمد
بهترین تبادلات را با ما تجربه کنید، بدون هیچ هزینه و زحمتی👌👌🌹🌹🌹
#پاسخ_خرافات
#منتشر_کنید
💢آیا دعای آخرین #چهارشنبه ماه صفر که برای دوری از #نحوست و #بلا در بین مردم مشهور است، صحت و سندیت دارد؟
این مطلب هیچ گونه سندیتی نداشته و در منابع روایی ما وجود ندارد
#این_توصیه_ساختگی_است 👇
✅ یادتان باشد در چهارشنبه آخر ماه صفر برای گشایش کارها و رزق و روزی فراوان و حلال سوره های(انشراح،التین،نصر، اخلاص،) هرکدام ۷ مرتبه تا قبل از غروب آفتاب بخوانید و عزیزانتان را هم مطلع کنید التماس دعا امروزآخرين چهارشنبه ازماه صفراست.
✅علامه مجلسی درباره نحوست آخرین چهارشنبه ماه صفر که میان عوام مردم مشهور است
میگوید: ما به #روایتی که بر آن دلالت کند، نیافتیم. مگر روایاتی که به صورت عمومی بر نحوست آخرین چهارشنبه از هر ماه #دلالت دارند که از این جهت شامل ماه صفر میشوند.
📚مجلسی، محمد باقر، زاد المعاد، محقق ص 250
در امتداد انقلاب
http://eitaa.com/joinchat/2568814599Cb3184cdd69
─═इई🍃🌷🍃ईइ═─
5.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صدای طنین انداز" #مرگ_بر_آمریکا " ملت غیور در سرتا سر ایران
در امتداد انقلاب
http://eitaa.com/joinchat/2568814599Cb3184cdd69
4_6044222525502653547.mp3
6.02M
#هرشب
#سرود_انقلابی
بر خاک بیفتم که تو آزاد بمانی
از پای نیفتم که تو آباد بمانی
سلمانم و با عشق درآمیخته کیشم
دلبسته یاران خراسانی خویشم
🇮🇷پاینده باد ایران
در امتداد انقلاب
http://eitaa.com/joinchat/2568814599Cb3184cdd69
🌟صد شکر که از لطف خدا سرشاریم
🌟بر دیده دشمنان خود چون خاریم
🌟حیرت زده شد جهانی از عزت ما
🌟چون سید علی امام و رهبر داریم
در امتداد انقلاب
http://eitaa.com/joinchat/2568814599Cb3184cdd69
جانم فدای نام تو✨
يا صاحبالزمان
قربان آن مقام تو✨
يا صاحبالزمان
جان ميدهم بخاطر✨
يک لحظه ديدنت
دل عاشقِ سلامِ تو✨
يا صاحبالزمان
✨🏴سلام امام مهربانم صبحت بخیر❤️
در امتداد انقلاب
http://eitaa.com/joinchat/2568814599Cb3184cdd69
#به_وقت_چهارشنبه 🕰
پشت در چوبی ایستاده بودم.پسری که خالکوبی طرح <تک چشم> روی پیشانی اش خودنمایی می کرد، در را باز کرد و گفت:«فرمایش!» آب دهانم را به سختی قورت دادم و گفتم :« بیتا سرلک معرفی ام کرده! »
با بردن نام بیتا، از جلوی درب کنار رفت. پا به سالنی گذاشتم که با نقاشی های <زنان سیاه پوش با چهره های رنج دیده!> تزئین شده بود. نگاهم روی آدم ها چرخید،چند پسر و دختر که وجه اشتراک آنها یک چیز بود؛ شال سفید!
پسر <پیشانی خالکوبی> ، نزدیک آمد و گفت : «راحت باش! جلالی که بیاد،روشن خواهی شد! » بند کیفم را در دستم مچاله کردم و سری به علامت تایید تکان دادم.
با تردید به سمت صندلی جدا افتاده در گوشه ی سالن رفتم. دختری که لباسش مانند پرستارها یک دست سفید بود و با کمربند < D&G > خودش را به دو تکه گوشت مساوی تقسیم کرده بود ، چشمک زد و گفت :« با این سر و وضع میخواهی کار کنی خوشگل ؟» نگاهی به مانتوی سورمه ای مامان دوزم انداختم، خواستم بگویم چه ربطی دارد اما چشمان دختر به سمت دیگری چرخید!
مردی نسبتا قد بلند با شال گردن سفید وارد سالن شد. کلاه لبه دارش را برداشت و زلف های کمندش را به رخ کشید(!!)
بدون مقدمه گفت:《جلالی هستم!》دستی به موهایش کشید و گفت: 《 اساس کار ما همین <موهای پریشان> هست! چنان پیچ و تاب بدهید که همه انگشت به دهان بمانند ،آزادی حق شما زیبارویان هست!》شال سفیدش را از پشت گردنش درآورد و بالا گرفت.ادامه داد:《 باید به چند گروه تقسیم بشوید و به خیابان ها ، میدان ها ، مکان های شلوغ بروید.آن وقت شال سفید را به چوب بکشید.از این صحنه فیلم بگیرید و برای من بفرستید. پولش را هم جیرینگی دریافت می کنید! 》
چشمانم از حدقه در آمده بود.در ذهنم مدام تکرار می کردم:《خدا لعنتت کند بیتا.. بخاطر موهای بلندم،اینجا رو پیشنهاد دادی!خدا لعنتت کند..》
درحالی که دستانم میلرزید ، از روی صندلی تک افتاده بلند شدم و گفتم : « ببخشید جناب جلالی! یک سوال داشتم ، ببینم پیچ و تاب موهای افشون ، به نفع شماست یا خانواده ی ما؟؟》گره ی روسریم را محکم کردم و ادامه دادم :《 آزادی که شما دنبالش هستید خودخواهی محضه! وقتی برادر من که در سن بلوغ هست و دستش به رقص تار موهای زنی نمی رسد ، باید شبها با لیدی گاگا و کیم کارداشین ها خودش را..! 》
دیگر نفهمیدم چه شد. چشم هایم را بستم و تا توانستم دویدم..دویدم.. چشم باز کردم ، نگاهم روی دیوار کوچه ماسید :
#دختران_خیابان_انقلاب
بغض کردم و با شهید دلم <ابراهیم هادی> مشغول درد و دل شدم: 《انقلاب روحی می کردید وقتی که انقلاب روحی مد نبود! وقتی که جلالی ها،مسیح علینژادها نبودند..》بغضم ترکید و از درون جیغ زدم:《ابراهیم برگرد..!》
✍نویسنده: #ح_آرام
🔻#کپی_با_ذکر_نام_نویسنده
#ارسالی_از_طرف_آقای_ابراهیمی
در امتداد انقلاب
http://eitaa.com/joinchat/2568814599Cb3184cdd69