eitaa logo
در مسیر شهادت
644 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
668 ویدیو
15 فایل
❧ هشت سال دفاع مقدس ما صرفاً یک امتداد زمانی و فقط یک برهه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی زمانی نیست؛ گنجینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی عظیمی است که تا مدتهای طولانی ملت ما میتواند از آن استفاده کند. #سیدنا #راهیان_نور_مجازی ⇢سازمان بسیج دانش آموزی استان قزوین ❥
مشاهده در ایتا
دانلود
••• باید به این درک برسیم؛ خدایی که بِ پرندگان مسیر را نشان میدهد☘ انسان را نیمه راه رها نمیکند♡ 🆔 @darentezareshahadat
نوشته بود : دنیا پُر از آدمایِ خوبه(: اگه نمیتونی یکی از اونا رو پیدا کنی خودت یکی از اونا باش ... :)❤️ 🆔 @darentezareshahadat
[ Photo ] 🇮🇷🌸 🍀 ✅ پیام شهداء 🌀موضوع: توصیه انتخاباتی 🍃🌻🍃 🌺 توصیه شهید حسن باقری در مورد انتخابات: بدانید هر رای كه شما به صندوق می ریزید مشت محكمی است كه به دهان ضد انقلاب و دشمنان آمریكایی می زنید و یك قدم آنها را وادار به عقب نشینی می كنید. 🆔@darentezareshahadat 🍀 🇮🇷🌸
هدایت شده از مُطهَّره
💠 شُسته رُفته 💠 📢 اطلاعیه جلسه اختصاصی استان قزوین 🔸جلسه معرفی دانشگاه امام صادق(ع) مخصوص داوطلبان ورودی 1400 دانشگاه 🔻با حضور حجت الاسلام و المسلمین ضمیری ، مدیر کل فرهنگی دانشگاه امام صادق علیه السلام ⏱️زمان: سه شنبه 1400/02/28 ساعت ۲۱:۳۰ 🔸جلسه بصورت مجازی برگزار می شود. 🔸لینک ورود به جلسه: https://shad.ir/qazvinbasij https://vc.isu.ac.ir/ch/majame-ostani
امام سجاد (ع) می‌فرمایند: ‌ گناهانى كه از استجابت دعا جلوگيرى مى كنند عبارت اند از: -بد نيّتى، -بدی و خباثتِ باطن، -دو رويى و نِفاق با برادران، -باور نداشتن به اجابت دعا، -به تأخير انداختن نمازهاى واجب تا آن كه وقتشان بگذرد، -تقرّب نجستن به خداى عزّوجلّ با نیکوکاری و صدقه، -بد زبانى و زشتگويى. ‌ ٢٧١ ‌ 🆔 @darentezareshahadat
و اما قسمت آخر درس امروزمون😊 فرق انسان و حیوان فقط همینه 👌 انسان میتونه برای خودش همه شرایطو فراهم کنه و غذا بپزه و .... ولی حیوان سُم داره نمیتونه 😉 اصلا تو قاموسش این نیست . در واقع خدا به ما منت گذاشت و ما رو آدم خلق کرد اگر میخوای بچه نمازخوان و موفق باشه به بچه اندازه توانش مسئولیت بده👍 وقتی فهمید زندگی سختی داره راحت میشه با ادب و تربیت بار بیاد و یه پیشنها دارم برای خودتون 📣چهل شب زود از خواب بیدار شو قرآن بخوان به یه قنات در دلت میرسی 😌 اونوقت میجوشد از دلت اطلاعات و حکمت حرفت برای همه سند میشه تو یه کلام عزیز دل همه میشی 🧡جمع بندی 😊💐اول انجام مسئولیت باعث بالا رفتن ظرفیت میشه 😊💐دوم سختیها باعث ایجاد ظرفیت میشه 😊💐سوم اکتفا کن به اطلاعات خودت و عمل کن اونوقت میبینی که خودت خودکار عالِم میشی پایان درس سوم ═══✼🍃🌹🍃✼══ @darentezareshahadat ═══✼🍃🌹🍃✼══
استاد بسم الله الرحمن الرحیم 💐🙏 بذارید یه مثال بزنم راحتتر میشه توضیحش حضرت علی .ع. میفرمایند از بیکاری هوسرانی بوجود میاد😊💐 پس اگر کار کنیم باعث وجود رفتار درست میشه پس اینجا هم اول باید عمل کنیم 🤔**یعنی همون رفتار👌 تا ذهنمون منحرف نشه میفرمایند : نگاه در قلبت شهوت ایجاد میکنه♨️نگاهتو کنترل کنی شهوت در دلت کشت و زرع نمیشه ❗️ پس باز هم با انجام ندادن رفتار مذمت شده رفتارمو درست کنم ❗️ حل میشه _بله جان من حل میشه 🔆✅ تو خطبه همام یا همون خطبه متقین هم باز مولا میفرمایند..اول بیرونتو درست کن، زبانتو درست کن، نگاهتو درست کن 🙃😎 تا بتونی کنترل کنی زندگیتو و ذهنتو 👌 گفتیم که اگر میخوایم پیشرفت کنیم یا راه درستو بریم باید 👌عمل😊کنیم به دانسته هامون و برای یه زندگی خوب لزوما اطلاعات زیاد و اگاهی زیادی لازم نیست به دانسته هامون عمل کنیم راه باز میشه و برای اینکار باید ظرفیت داشته باشیم جالبه که ظرفیت هم با 💐😊عمل 💐به اطلاعات کممون بدست میاد با یه سوال شروع میکنم به نظرتون اول باید رفتارها درست بشه تا درونم درست بشه یا اول باید درونم رو درست کنم تا رفتارم درست بشه 🤔 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @darentezareshahadat ═══✼🍃🌹🍃✼══
⁦✍️⁩ " وقتی‌خدا‌ در دلِ‌ تو‌ بزرگ شد لباسِ اطاعت غیر او از تنت بیرون خواهدآمد. " توی دلت‌چقدربزرگه ؟! 🆔 @darentezareshahadat
تو که از حال ما خبر داری.. کوهـــــی از غصه و غمیم همـــه... ای علمـــدار روضــــه های حسیــن... نگران محرمیم همه... 🆔 @darentezareshahadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | 🔻 سخنان تکان‌دهنده پدر شهید فلسطینی مقابل دوربین‌ها ▫️درحالیکه پیکر دختر شهیدش را در آغوش دارد: ما به این راه و مبارزه ادامه می‌دهیم؛ خون و جان ما فدای شهدای ما... 🆔 @darentezareshahadat
📸 | 🔻زخم فراقِ شما را مرهمی نیست این درد را تا همیشه با خود خواهیم داشت ... 🆔 @darentezareshahadat
رفتم تو آشپزخونه... -سلام.صبح بخیر.☺️✋ -علیک سلام.ظهر بخیر😁 -بابا خونه نیست؟ -نه،رفته سرکار -با اون حالش؟!🙁 -سرکار بره بهتره تا خونه باشه.😊 مامانمو بغل کردم و چند تا ماچ آبدار کردم.😘😘 -نکن دختر،چکار میکنی؟ -آخه خیلی ماهی مامان،خیلی.😍😌 مامان بالبخند گفت: _راستشو بگو،چی میخوای؟😁 -إ مامان! تعریفم نمیشه کرد ازت؟☹️😅 -بیا بشین،صبحانه تو بخور.😁 نشستم روی صندلی... مامان هم نشست.داشت برنج پاک میکرد. همینطور که صبحانه میخوردم به مامانم نگاه میکردم. چشمهاش قرمز بود.خیلی گریه کرده بود.گفتم: _مامان،چرا اجازه میدی محمد بره سوریه؟ اگه شما بگی نره نمیره.😕 مامان همونطوری که نگاهش به برنج ها بود اشک تو چشمش جمع شد.گفت: _میره که سرباز خانوم زینب(س) باشه،چرا نذارم بره؟😊😢 -پس چرا ناراحتی؟پسر آدم سرباز حضرت زینب(س) باشه که آدم باید خوشحال باشه و افتخار کنه.🙁😟 -منم خوشحالم و افتخار میکنم.😊😢 -پس چرا گریه میکنی؟☹️🤔 -وقتی امام حسین(ع) میرفت سمت گودال حضرت زینب(س) میدونست امام حسین(ع) سرباز خداست ولی گریه میکرد.😒😢 -ولی وقتی امام حسین(ع) شهید شد، حضرت زینب(س)گفت خدایا این قربانی رو از ما قبول کن. گفت ما رأیت الاجمیلا. -آره.ولی بزرگترین گریه کن امام حسین (ع)، حضرت زینب(س) بوده.😢اینکه آدم مطمئنه منافاتی نداره با اینکه گریه کنه و عزیزش باشه.😢 بالبخند نگاهش کردم و گفتم: _کاملا درسته.حق با شماست.☺️👌 -امشب محمد و مریم و ضحی میان اینجا. بخاطر ضحی نباید گریه کنیم. بالبخند گفت: _امشب هم مسخره بازی دربیار.😊 خنده م گرفت،گفتم: _ إ مامان! نداشتیم ها!😬😃 شب شد... محمد و مریم و ضحی اومدن.مریم هم چشمهاش غم داشت😢😊 ولی لبخند میزد.علی و اسماء وامیرمحمد هم بودن. علی کمتر شوخی میکرد و میخندید ولی خیلی مهربون بود...😃 طبق فرمایش مامان خانوم کلی مسخره بازی در آوردم و حسابی خندیدیم.😁😃😄😀😂 محمد هم تو انجام این ماموریت خطیر کمکم میکرد.حتی گاهی یادمون میرفت محمد فردا میره سوریه و شاید دیگه برنگرده.یعنی شاید امشب آخرین شب باهم بودنمون باشه،آخرین شب با محمد بودن. وقتی رفتن همه ی غم عالم ریخت تو دلم.😣😢 امشب هم خبری از خواب نبود.مامان و بابا هرکدوم یه گوشه مشغول کاری بودن.بابا نماز میخوند. مامان هم گریه میکرد،قرآن✨ و نماز✨ میخوند، کارهای فرداشو انجام میداد. آخه همیشه روز رفتن محمد،علی و خانواده ش و پدر و مادر مریم و برادرش و خانواده ش هم برای خداحافظی با محمد میومدن خونه ی ما. روز خداحافظی رسید... محمد قرار بود ساعت پنج بعد از ظهر بره.مامان از صبح مشغول غذا درست کردن شد تا وقتی محمد میاد کاری نداشته باشه که بتونه فقط به محمد نگاه کنه. منم برای اینکه هم حال و هوای خودم عوض بشه،هم حال و هوای مامانم بهش کمک میکردم.😊👌 دفعه های قبل بیشتر تو خودم بودم و میرفتم امامزاده یا بهشت زهرا(س) تا یه کم آروم بشم.😇😣 اما اینبار خونه بودم و سعی میکردم یه کم از فضای سنگینی که تو خونه بود کم کنم.👌 مشغول سالاد درست کردن بودم که... ادامه دارد.. 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ اولین اثــر از؛ ✍ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @darentezareshahadat ═══✼🍃🌹🍃✼══
مشغول سالاد درست کردن بودم که گوشیم📲 زنگ خورد... حانیه بود.حتما اونم حال منو داره. -سلام عزیزم.چطوری؟😊 -سلام زهرا.خوب نیستم.میشه امروز ببینمت.😒😢 بغض داشت.منم بغض کردم. -عزیزم امروز نمیتونم.مهمون داریم.باید به مامانم کمک کنم.😢😊 -خوش بحالت.خدا کنه همیشه حالت خوب باشه.😔😢 بغضم داشت میترکید..😭 سریع رفتم تو اتاقم.گریه م گرفته بود.گفت: _زهرا! چی شده؟چرا گریه میکنی؟😢😥 -منم مثل توأم حانیه.حال منم شبیه توئه.😭 باتعجب گفت: _چی ی ی ی؟!!! نگفته بودی کلک؟😟 -چی رو؟🙁 -که تو هم از رفتن امین ناراحتی😕 -برو بابا! داداشم داره میره.😒😢 تعجبش بیشتر شد. -داداش تو هم امروز میره؟؟!!!😳 -آره😔😊 -پس مهمونی خداحافظی دارین؟!😒 -آره،حانیه فردا باهات تماس میگیرم یه جایی همدیگه رو ببینیم،باشه؟😒 -باشه.زهرا چکار کنم؟ امین داره میره. -تمام سعی تو بکن این ساعت ها بهتون خوش بگذره.😊 -خوبی تو؟!! میگم داره میره.شاید دیگه برنگرده.🙁 -منم بخاطر همین میگم سعی کن بهتون خوش بگذره.😊 -نمیتونم.فقط میخوام برم یه جایی تنهایی گریه کنم. -منم قبلا همین کارو میکردم.ولی سعی کن کاری کنی که بعدا پشیمون نشی.وقت برای تنهایی گریه کردن زیاد داری،اما وقت برای باهم خندیدن کوتاهه.😊👌 -میفهمم ولی خیلی سخته..برو به کارات برس.خداحافظ.😢👋 تاگوشی رو قطع کردم،... دوباره زنگ خورد.امین بود،چه حلال زاده. -بفرمایید -سلام خانم روشن -سلام -ببخشید،مزاحم شدم. -خواهش میکنم..امرتون رو بفرمایید. -میخواستم یه زحمتی بدم بهتون. -دوباره حانیه؟ -بله.اگه براتون ممکنه حواستون بهش باشه، تنهاش نذارید.آخه من امروز میرم. -باشه،حواسم بهش هست. -ممنونم...خانم روشن..حلالم کنید..لطفا برام دعا کنید خدا دعامو مستجاب کنه... میدونستم دعاش چیه،امین آرزوی شهادت داشت.😞🕊 -ان شاءالله هرچی خیره براتون پیش بیاد.من دیگه باید برم،کار دارم.خداحافظ -بازهم ممنونم.خداحافظ.😃👋 چقدر خوشحال بود...😥😣 برای اولین بار گفتم کاش مرد بودم. اونوقت میرفتم سوریه،چند تا از این نامردها رو میکشتم، میفرستادم به درک... از طرز حرف زدن خودم تو فکرم،خنده م گرفت.😬😅 علی و اسماء و امیرمحمد اومدن. اسماء هم گریه میکرد.مامان بغلش کرد و بهش گفت پیش ضحی گریه نکن.آخه ضحی خیلی به محمد وابسته بود.👧🏻 اگه یکی گریه میکرد میفهمید باباش حالا حالاها برنمیگرده.اونوقت حتی محمد هم نمیتونست آرومش کنه... خب حق داشت.دختره و بابایی...👧🏻😒 اونم چه بابایی،بابایی مثل محمد که حتی با وجود خستگی هم باهاش بازی میکرد و مهربون بود. معمولا محمد و خانواده ی پدرخانمش باهم میومدن. همه چیز آماده بود.محمد هم اومد؛تنها. گفت جایی کار داشته و یه راست اومده خونه ما. مریم و خانواده ش هم تو راه بودن.علی بغلش کرد.چند دقیقه دو تا برادر در آغوش هم بودن.بعد امیرمحمد خودشو انداخت بغل محمد. تنها کسی که خوشحال بود امیرمحمد بود.بعد بابا چند دقیقه بغلش کرد.بعد مامان. وای از موقعی که رفت در آغوش مادرش.با زنگ در از هم جدا شدن...😣 نوبت من نشد... گرچه دلم میخواست سرمو بذارم رو شونه ی برادرم و حسابی گریه کنم ولی ناراحت نشدم. ضحی بغل داییش بود. جیغ و داد میکرد که بره پیش باباش.جو خیلی سنگین بود.همه منتظر یه جرقه بودن تا گریه کنن ولی بخاطر ضحی تحمل میکردن. سینی چایی آوردم... محمد بلند شد سینی رو بگیره،به شوخی گفتم: _بشین داداش جان.اون چایی ای که شما به ما بدین چایی نیست،کبریته.الان همه رو منفجر میکنه.😁 همه لبخند زدن.علی اومد سینی رو گرفت و پذیرایی کرد. به محمد گفتم: _نه.🙁 همه به من نگاه کردن.محمد گفت: _چی نه؟...🤔 ادامه دارد.. 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ اولین اثــر از؛ ✍ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @darentezareshahadat ═══✼🍃🌹🍃✼══
🌸🍃🌸🍃 ای مالکِ من، ای صاحبِ من، ای خالقِ من، بر من عنایتی کن فنا را از بقا تفکیک کنم و مِهر من از فنا فانی کن و بر باقی حواله نما که اگر تو نکنی، مرا هرگز توان انتقال محبت نیست؛ هر چند ببینم و بدانم باز ناتوانم. ایاک نعبد و ایاک نستعین ای معین بر من استعانت فرما. معبودا پدرانمان رفتند و ما نیز در مسیر رفتنیم؛ بر ما بنمای و ترحم کن که مسافر بودنِ خویش را ببینیم و بدانیم و هر لحظه کوله‌بار خود از اعمال صالح‌ات پر کنیم و در ایستگاه زندگی بدانیم هر لحظه ممکن است پیک اَجل بر ما بفرستی و ما را نزد خود صدا کنی؛ که اگر مسافر بودن خود را ببینیم، قطعاً طمع، حسادت، تکبّر، از ما دور خواهد شد 🆔 @darentezareshahadat
[ Photo ] 📢📢📢 چالش جدید از راه رسید😃😃 💥بریم سراغ چالش 😍 💥چالش این هفته مون به مناسبت سیزدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری قراره یه چالش پر انرژی باشه!😍✌️ 🎁و اما بحث شیرین جوایز! 😍 به ۳ اثر برتر هم جوایز ویژه ای اهدا میشه 😋 💥منتظر آثار ارسالی هستیم😉🙏 ✌️ 💠لــب آهنگ💠 📌فقط کافیه سرود انتخاب من و دریافت کنید اون و بخونید و فیلم اجرای خودتون و برای ما بفرستین ✌️ 💠دکلمه خوانی💠 📌فقط کافیه متن و زیرصدا دکلمه را دریافت کنید اون و بخونید و فیلم اجرای خودتون و برای ما بفرستین ⭐️راستی فقط ۵ روز بیشتر فرصت ندارین🌹 ارسال آثار فقط از طریق پیامرسان شاد به ادمین کانال سازمان بسیج دانش آموزی به آدرس زیر: https://shad.ir/parvareshi5 💐 🇮🇷 🍀 🌸 🇮🇷 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[ Video ] عجله کنید.... برای این چالش خیلی وقت ندارید. این تیزر را ببینید و آثارتون و به ادمین کانال سازمان بسیج دانش آموزی در پیامرسان شاد بفرستید. مهلت ارسال آثار: ۳۱ اردیبهشت @darentezareshahadat
18103108431137.mp3
3.18M
🎧سرود انتخاب من ویژه چالش لب‌آهنگ🎧 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @darentezareshahadat
18103111979655.mp3
2.33M
🇮🇷✨ پیش به سوی انتخابات ✨🇮🇷 🎧 دکلمه🎧 ✌️ 💠دکلمه خوانی💠 💐 🇮🇷 🍀 🌸 🇮🇷 @darentezareshahadat
🇮🇷✨ پیش به سوی انتخابات ✨🇮🇷 📜متن دکلمه ✌️ 💠دکلمه خوانی💠 چیست تکلیف در این مرحله؟ عاشق بودن باز هم با نظر عشق، موافق بودن عطر گل چیدن و گل گفتن و گلبو بودن پشت این پنجره‌ها، منتظر «او» بودن چیست تکلیف؟ تمنای عدالت کردن عشق و لبخند میان همه قسمت کردن مثل «سعدی» شدن و عاشق عالم بودن از تماشای جهان، خوشدل و خُرّم بودن چیست تکلیف؟ تو خود عارف این اسراری به گل سرخ قسم، منتظر دیداری نازنین! زمزمه کن آیه آگاهی را تا بیاری تو به کف، آنچه که می‌خواهی را فصل عشق است، خدا در دل ما تابیده است در زمین روشنی آینه‌ها باریده است یک قدم مانده به خورشید، مهیا باشید شب دراز است، مخُسبید، مهیا باشید یک قدم مانده به خورشید، سحر نزدیک است بوی تکبیر بچینید، ظفر نزدیک است پای در راه بنه، بخت مُظفر با ماست پای در راه بنه، ساقی کوثر با ماست باز «لا حول ولا قوة الا بالله» هر که دارد عطش «مرد شدن»، بسم الله @darentezareshahadat