eitaa logo
در مسیر شهادت
651 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
668 ویدیو
15 فایل
❧ هشت سال دفاع مقدس ما صرفاً یک امتداد زمانی و فقط یک برهه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی زمانی نیست؛ گنجینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی عظیمی است که تا مدتهای طولانی ملت ما میتواند از آن استفاده کند. #سیدنا #راهیان_نور_مجازی ⇢سازمان بسیج دانش آموزی استان قزوین ❥
مشاهده در ایتا
دانلود
. هريك از دايرهٔ جمع به راهي رفتند ما بمانديم و خيال تو به يك جايِ مقيم... @darentezareshahadat
🎐 l 🔸ایثار، یعنی ندیدن و به حساب نیاوردن خود. این، اوّلین موضعگیرىِ شهید است. ۱۳۷۶/۰۲/۱۷ @darentezareshahadat
🎐 l 🔸شهدا، رفته اند و رسالتی از جنس آگاهی و حرکت را بر دوش ما باقی گذاشته اند. شهادت، مرز زمین و آسمان است و شهدا، مرزبانان هماره بیداری. شهیدان، پیامبران حماسه انسان اند که ما را مسئولیتی ممتد که در لحظه لحظه زندگی مان جاری است، نازل فرموده اند @darentezareshahadat
خب ! طبیعی بود که مردم مسلمان و روحانیون و علمای بزرگ ایران، واکنش منفی نشان داده و به مخالفت برخیزند.📛❌ 👈 مخالفت با كلاه شاپو هم به این دلیل بود که روحانيت معتقد بود خواه‌ ناخواه به علت ميراث‌ فرهنگي‌ای كه بدنبال دارد، یک فرهنگ نامأنوس غربی بر جامعه حاكم ميشود، چراکه «من تشبه بقوم فهو منهم» ! هرکس خود را شبیه قومی بکند، از آن قوم خواهد شد!⚠️ ↩️ لذا با همه وجود با تغيير كلاه مخالفت كردند. 👈 همانطور که حاج آقا محقق، از سخنرانان اصلی قیام ، گفته بود: اگر به دیده بصیرت و با ذره بین نگاه کنیم در زیر این کلاه چیزها می بینیم...⚠️ 🤔 گویی ما در زیر پرچم انگلیس هستیم که هر چه آنان بخواهند باید انجام داده شود.⚠️❗️ ادامه دارد @darentezareshahadat
رضاخان که غرق افکار غربی شده بود، این بار تهاجم بعدی خود را در کشف حجاب و برداشتن چادر و از سر زنان مسلمان آغاز کرد 👈 و برای شروع کار، ابتدا زن و دختران خود را بدون به اجتماع آورد و باگستاخی تمام، آنان را بدون حجاب به قم و حرم حضرت معصومه (س) فرستاد !😳😔 ❗️که البته با برخورد تند مردم و آیت الله شیخ محمد تقی بافقی مواجه شد.😡😡 👈 آیت الله شیخ محمد تقی بافقی که در آن زمان تولیت آستان مقدس حضرت معصومه(س) را عهده دار بود، به محض اطلاع از ورود بی حجاب همسر رضاخان، دستور ممانعت از ورود وی و همراهانش را صادر کرد! ↩️ وقتی خبر به تهران رسید این موضوع که برای رضاخان و اهداف شوم او گران تمام شده بود، بلافاصله فردای آن روز به همراه گارد سلطنتی به حرم آمد  و شیخ را مورد ضرب و شتم قرار داد و به منطقه ری تبعید کرد.😔😔 😥 سالها شیخ بافقی بر اثر جراحات رضاخانی بیمار بود،👌 اما نتیجه مقاومت شیخ این شد که رضاخان پس از آن واقعه نتوانست تا هشت سال قانون کشف را بصورت علنی اجرایی کند. 👈 شیخ بافقی کسی بود که درطی مدت حضور خود در قم، توانسته بود از گشودن مشروب فروشی ها در قم جلوگیری کند و هم چنین سلمانی های قم را متعهد ساخته بود که ریش مشتریان را نتراشند. 👈 وقتی هم دولت رضاخان، اعلامیه ای در قم منتشر کرد که در آن، امر به معروف و نهی از منکر ممنوع شده بود، شیخ بافقی منبر رفت و دولت وقت را، دولتی جابر، ظالم و جاهل خواند 👈 و حکومت رضاخان را حکومت فراعنه نامید! ❗️ پس از انجام این سخنرانی شیخ در قم، دولت ناچار به عقب نشینی شد و دستورداد اعلامیه را جمع کنند. 😔 شیخ بافقی به علت آشکار کردن مخالفت های خود علیه رژیم رضاخانی، در تبعید مسموم و به شهادت رسید و در قم به خاک سپرده شد.🌷😔 ادامه دارد @darentezareshahadat
اولین سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت قدسی قطب عالم امکان، حضرت صاحب الزمان عج‌و‌باب‌الحوائج🌼 🍃🌸السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان🌸🍃 🍃🌺السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ.🌺🍃 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم... @darentezareshahadat
تنها💛خداست که می داند بـــــهترين🌺🍃 در زندگی تو چگونه معنا می شود❣ من آن " بهترین " را 🌸🍃 برایت آرزو می کنم .. سلام روز زیباتون بخیر ═══✼🍃🌹🍃✼══ @darentezareshahadat ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
108565_173.mp3
2.3M
🌴 دعای با نوای حاج محمود کریمی | بشنویم و زمزمه کنیم به نیت فرج، رفع ویروس منحوس و خطیر کرونا و استشفای مریضان 🌴 🆔 @darentezareshahadat
منم صورتم از اشک خیس بود... 😭 گفتم: _وقتی صحبت خاستگاری شما شد بابا خیلی اصرار داشت بیشتر بشناسمت.😔ولی من حتی نمیخواستم بهت فکر کنم.تا اون موقع هیچ وقت رو حرف بابام نه نیاورده بودم.خیلی دلم گرفته بود.خیلی ناراحت بودم.😞رفتم امامزاده.از خدا خواستم یا کاری کنه فراموشم کنی یا عشقت رو بهم بده، خیلی بیشتر از عشقی که به امین داشتم.😊گرچه اون موقع خودم دوست داشتم فراموشم کنی ولی الان خیلی خوشحالم که خدا دعای دوم منو اجابت کرده....☺️😍 وحیدنگاهم کرد... لبخند زدم و گفتم: _من خیلی دوست دارم...خیلی😍🙈 اولین باری بود که بهش گفتم خیلی دوستش دارم. وحید لبخند عمیقی زد.☺️خوشحال شدم. اذان مغرب شده بود... وحید همونجا نمازشو شروع کرد و من پشت سرش به جماعت نماز خوندم.اولین نماز جماعت من و وحید.😍✨✨☺️ بعد از نماز مغرب برگشت سمت من و خیلی جدی گفت: _پشت سر من نماز نخون؛هیچ وقت.😐😠 لبخند زدم و گفتم: _من زن حرف گوش کنی نیستم.😉☺️ وحید خنده ش گرفت.😁 تو راه برگشت،منم شوخی میکردم و میخندیدیم.😃😁 وقتی رسیدیم خونه،بابا هم بود... وحید با بابا هم خیلی با مهربونی و محبت و احترام رفتار میکرد.رو به روی باباومامان نشسته بود و بامهربونی نگاهشون میکرد و به حرفهاشون گوش میداد و باهاشون صحبت میکرد... به من نگاه نمیکرد.ولی من فقط به وحید نگاه میکردم.از رفتار های وحید خیلی خوشم میومد. برای شام،من رو به روی بابا بودم و وحید رو به روی مامان. وحید اول تو بشقاب بابا برنج ریخت،🍛بعد برای مامان،🍛بعد برای من،🍛بعد هم برای خودش.🍛👌 برای خودش زیاد برنج گذاشت.من و بابا و مامان بالبخند نگاهش میکردیم.☺️😄وحید طوری رفتار میکرد که انگار سالهاست کنار ما داره زندگی میکنه.☺️ سرشو آورد بالا و به ما نگاه کرد.خنده ش گرفت.گفت: _من غذای خوشمزه خیلی دوست دارم.😋 مامان گفت: _نوش جونت.😊 باباومامان مشغول غذا خوردن شدن.ولی من هنوز به وحید نگاه میکردم.👀❤️از اینکه اینقدر با ما راحت بود خوشم اومد،از اینکه اینقدر مهربون و بامحبت بود. لقمه شو گذاشت تو دهانش.وقتی قورت داد بدون اینکه به من نگاه کنه گفت: _من از اون آدمهایی نیستم که اگه کسی خیره بهم نگاه کنه اشتهام کور بشه ها.😋😜 مامان و بابا بالبخند نگاهم کردن.خجالت کشیدم.😬🙈سرمو انداختم پایین و مشغول غذا خوردن شدم. بعد مدتی احساس کردم وحید داره نگاهم میکنه.سرمو آوردم بالا.باباومامان مشغول غذا خوردن بودن.وحید به من نگاه میکرد و بالبخند غذا میخورد. سرمو انداختم پایین و بالبخند گفتم: _من از اون آدمهایی هستم که اگه کسی خیره نگاهم کنه،اشتهام کور میشه ها.😬😁 مامان و بابا و وحید بلند خندیدن.😂😂 یه کم بعد وحید گفت: _دستپخت تو چطوره؟میشه خورد یا باید هر روز بیایم اینجا؟😉😜 گفتم: _بد نیست،میشه خورد.متأسفم ولی فکر کنم هیکل ورزشکاریت به هم میریزه.😌😎 وحید بالبخند گفت: _من غذا برام مهمه.اگه غذاهات خوشمزه نباشه من هر روز میام اینجا.😁😆 مامان لبخند زد و گفت: _منظور زهرا اینه که باید رژیم بگیری پسرم.😊 وحید به من نگاه کرد.سرم پایین بود و لبخند میزدم.بعد به مامان نگاه کرد و باخنده گفت: _قضیه ی بقال و ماست ترشه؟!😁 از حرفش خنده م گرفت،گفتم: _نه.قضیه سوسکه و دست و پای بلوریه.😃😜 وحید بلند خندید😂 و گفت: _حالا واقعا دستپختت خوبه؟😉 بابا گفت: _وقتی دستپخت زهرا رو بخوری دیگه غذای کس دیگه ای رو نمیخوری.😇☝️ وحید لبخند زد.بعد یه کم سکوت گفت: _حالا یادم اومد.من قبلا دستپخت تو رو خوردم. واقعا خوشمزه بود.😋💭 سؤالی نگاهش کردم. گفت:... ادامه دارد.. 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ اولین اثــر از؛ ✍ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @darentezareshahadat ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
گفت: _یه بار تو خیابان ماشین نداشتم.اتفاقی امین رو دیدم.سوارم کرد.😍😊بوی غذا تو ماشینش پیچیده بود..شویدپلو با ماهیچه بود.😍😋بهش گفتم غذا خوردی؟..گفت آره..گفتم عجب غذایی بوده.چه بویی داشت.از کجا خریده بودی؟..گفت گرسنه ته؟..گفتم آره ولی این بو آدم سیر هم گرسنه میکنه..یه ظرف غذا از صندلی عقب برداشت و به من داد.غذای خونگی بود.گفتم خودت خوردی؟..گفت خوردم.سیرم.منم حسابی خوردم.گفتم به به،خیلی خوشمزه ست.مامانت درست کرده؟..لبخند زد و گفت نه،خانومم درست کرده..از حرفش تعجب کردم.گفتم ازدواج کردی؟..گفت عقدیم..گفتم پس وقتی ازدواج کنی حسابی چاق میشی با این دستپخت خانومت.. بهش گفتم حتما بعد عروسیت منم شام دعوت کن خونه ت.😅 مامان و بابا به من نگاه میکردن... به وحید نگاه کردم،سرش پایین بود و با غذاش بازی میکرد.بالبخند گفتم: _حالا که دستپخت منو خوردی و میدونی قضیه بقال و ماست ترش یا سوسکه و دست و پای بلوری نیست،ترجیح میدی رژیم بگیری یا هیکل ورزشکاریت رو از دست بدی؟😉😃 وحید لبخند زد.سرشو آورد بالا و گفت: _نمیدونم.انتخاب سختیه.نمیتونم یکی شو انتخاب کنم.😍😃 همه مون خندیدیم.😀😁😃😄 وقتی وحید رفت مشغول شستن ظرف ها بودم.مامان آشپزخونه رو مرتب میکرد.گفت: _زهرا😊 -جانم مامانم.☺️ -وحید پسر خیلی خوبیه.لیاقتشو داره که همه ی قلبت مال وحید باشه. نفس غمگینی کشید و گفت: _سعی کن دیگه به امین فکر نکنی.😒 مامان رفت ولی من به حرفهای مامان و به حرفهای امروز وحید فکر میکردم... امین برای من خاطره ی شیرینی بود.خاطره ای که پر از تجربه ست برای اینکه الان زندگی خوبی داشته باشم.😊 شب دوم عقدمون خونه پدروحید دعوت بودم. وحید اومد دنبالم.وقتی رسیدیم خونه شون،زنگ آیفون رو زد بعد با کلید درو باز کرد و گفت: _بفرمایید.😍 وارد حیاط شدم... ☺️حیاط باصفایی داشتن. چند تا باغچه کوچیک🌺🌸 و چند تا درخت داشت.🌳🌳درب ورودی خونه باز شد و مادر و خواهرهای وحید اومدن جلوی در.مادروحید اومد جلو و بامهربانی بغلم کرد،بعد خواهرهای وحید.🤗🤗🤗وارد خونه شدیم.با پدروحید هم بامهربانی احوالپرسی کردم. خونه بزرگی داشتن.اتاق های خواب طبقه بالا بود. روی مبل نشستیم.وحید کنارم بود.بقیه همه رو به روی ما بودن.ساکت و بالبخند به من و وحید نگاه میکردن؛بدون هیچ حرفی.به اعضای خانواده وحید دقت کردم. پدروحید مردی متشخص و مهربان بود.ظاهر وحید شبیه پدرش بود طوری که آینده ی وحید رو میشد دید.😊فقط چشمهای وحید مشکی بود و چشمهای پدرش قهوه ای.☺️ مادروحید هم زنی مهربان و فداکار و بامحبت بود.نمونه واقعی مادر ایرانی. وحید فرزند بزرگ خانواده بود.برادر کوچکتر از خودش داشت که مأمور نیروی انتظامی🇮🇷 بود و چهار سال قبل تو درگیری شهید شده بود. نرگس سادات دختر آرام و مهربانی بود.سه سال از من کوچکتر بود و دانشجو.📚🎓 بعد نجمه سادات،دختر پرنشاط و شوخ طبع که هجده سالش بود و پشت کنکوری.📖☺️ منم بالبخند و محبت بهشون نگاه میکردم.خیلی طول کشید.خجالت کشیدم و سرمو انداختم پایین.😅🙈 وحید بالبخند به خانواده ش گفت: _بسه دیگه.نشستین اینجا فیلم سینمایی نگاه میکنین؟..خانومم آب شد.😁😍 همه خندیدیم.😬😁😃😄 مادروحید گفت... ادامه دارد.. 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ اولین اثــر از؛ ✍ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @darentezareshahadat ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
﷽ من همیشه شاهد از غیبــــــ می شوم براے آیاتــِ تو... إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ..!! و یُخْرِجُهُم مِنَ الظُلِماتِــــ إلَي النّورِ فقط از تــــو بر می آیــد... 🆔 @darentezareshahadat
☘ اَللّـهُمَّ اِنّی اَسْتَغْفِرُکَ لِما تُبْتُ اِلَیکَ مِنْهُ ثُمَّ عُدْتُ فیهِ... عزیزدلم مرا ببخش؛ بـرای گناهانی که پس از توبه کردن دوباره به آن‌ها دست زده‌‌ام... 🆔 @darentezareshahadat
. هایی که ... در مسیرِ ... بیاورند ... می میرند ... 🆔 @darentezareshahadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 وصف شهدای گمنام... 🎬 برشی از روایتگری سید ابولفضل کاظمی در بزرگترین گلزار شهدای جهان 🗓 ۵شنبه ۱۷ تیر ۱۴۰۰ ، قطعه ۴۰ 📍اینجا مرکز دنیاست... ➕ @darentezareshahadat
📝خاطره ای از  چند روز پیش بچه دار شده بود.دم سنگر که دیدمش،لبه ی پاکت نامه از جیب کنار شلوارش زده بود بیرون. گفتم:"هان،آقا مهدی خبری رسیده؟"چشم هایش برق زد. گفت:" خبر که... راستش عکسش رو فرستادن". خیلی دوست داشتم عکس بچه اش را ببینم.با عجله گفتم:"خب بده، ببینم". گفت:" خودم هنوز ندیدمش". خورد توی ذوقم. قیافه ام را که دید، گفت:" راستش می ترسم؛ می ترسم توی این بحبوحه ی عملیات،اگه عکسش رو ببینم، محبت پدر و فرزندی کار دستم بده و حواسم بره پیشش". نگاهش کردم.چه می توانستم بگویم؟ گفتم:" خیلی خب،پس باشه هر وقت خودت دیدی، من هم می بینم". @darentezareshahadat
🏴 علیه‌السلام فرمودند: آن که از هوای نفس خود پیروی کند، آرزوی دشمنش را برآورده است. اعلام‌الدین، ج 1، ص 309 ◾️شهادت امام جواد علیه‌السلام تسلیت باد @darentezareshahadat
میگفت: [ما یه نگاه کردن داریم یه دیدن... من شايد تو خيابون ببینم اما "نگاه" نمی کنم..!] @darentezareshahadat
میدونی معنی "یامُرَغِّـب" چیه؟ یعنی ای شوق آور... امیدوارم خدا یه شورو شوق اساسی بیاره تو زندگیتون:) 🆔 @darentezareshahadat
4_5816475141533599597.mp3
6.13M
🔳 (ع) 🌴من علوی و فاطمی زینبی حسینیم 🌴از کرم امام رضاست اگه کاظمینیم 🎤 🆔 @darentezareshahadat
YEKNET.IR - monajat - hafteghi - 1400.04.04 - narimani.mp3
6.02M
سوزناک 🍃دوباره دست به روی سرِ گدا بکشید 🍃دوباره پرده به روی گناه ما بکشید 🎤 👌بسیار دلنشین 🆔 @darentezareshahadat
🙏🌜 مهربان خدای من ... شبی از شب های زیبایت فرا رسید خدایا امروز هم سعی کردم بهتر باشم... اگر بدتر بودم مرا عفو کرده و یاریم کن تا فردایی بهتر داشته باشم اگر همانی بودم که تا کنون بوده ام به من قدرتی بده بیش از آنی باشم که هستم. اگر بهتر شده ام دستم را بگیر که اگر یک لحظه از من غافل شوی سقوط خواهم کرد. خدایا فردایی بهتر را به تمام ما عطاکن خدایا به حق تمام مهربانی هایت..... خدایا به تمام بخشندگی هایت نگذار کسی با ناراحتی شب خود را به صبح برساند 🆔 @darentezareshahadat
اولین سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت قدسی قطب عالم امکان، حضرت صاحب الزمان عج‌و‌باب‌الحوائج🌼 🍃🌸السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان🌸🍃 🍃🌺السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ.🌺🍃 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم... @darentezareshahadat
108565_173.mp3
2.3M
🌴 دعای با نوای حاج محمود کریمی | بشنویم و زمزمه کنیم به نیت فرج، رفع ویروس منحوس و خطیر کرونا و استشفای مریضان 🌴 🆔 @darentezareshahadat