eitaa logo
دری به سوی یاران عاشق
262 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
3.4هزار ویدیو
627 فایل
۱۳۹۸/۸/۲۲ 🌱همیشہ مےگفت: اگه میخوای‌ سربازامام‌زمان‌ باشے، باید توانایی‌هات‌ رو بالاببری‌ ... شیعه باید همہ‌فن‌حریف باشه، و از همه چے سر دربیاره 🍃انشاءالله صاحب زمان بیاد به ایران ️ زیرپاش بریزیم گلاب ناب کاشان دری به سوی یاران عاشق
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴اینجا کیش است یا دبی؟ 🔻اگر دوبی شده بگویید با پاسپورت بیایند خیلی زشت است با کارت ملی وارد شوی... چون خاک ایران جای بی ناموسی نیست ⚠️مسئولان باید از خون شهدا خجالت باید بکشند 🌀فضل خدای متعال و با عنایت حضرت زهرا سلام الله علیها نمی‌گذاریم سواحل جنوب که علاوه بر مرزهای آبی ما نشانگر مرزهای عقیدتی ما و غیرت دینی شهیدانی مانند نادر مهدوی است با غفلت، تبدیل به محلی برای فحشا و هرزگی بشود ✊ با همت مردم متدین و انقلابی سواحل جنوب یقه مسئولان را رها نخواهیم کرد و علاوه بر هنجارشکن ها مسئول هایی که ترک فعل کنند نیز باید و بشود... ☎️شماره مسئولین کیش جهت تذکر بابت ترک فعل مقابله با بی بند و باری ها در این جزیره 09198509050 حاج اقا يوسف پور معاون دفتر امام جمعه 09124513287 دكتر بي نياز امام جمعه كيش 09172097808 دكتر كريمي دبير ستاد امربه معروف و نهي از منكر استان هرمزگان 09347680132 09347686558 ستاد احياء امربه معروف و نهي ازمنكر ٠٩١٩١٩٠٠٣١٠ سرهنگ نظري بليس اط و جانشين فرماندهي ارتباطات مردمی ریاست جمهوری ۱۱۱ الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺
💥وادقان (کاشان)، روستایی از توابع بخش نیاسر شهرستان کاشان  است. 💥وادقان روستایی کوهستانی وییلاقی در ارتفاع ۱۸۹۷ متری از سطح دریا، در ۴۶ کیلومتری غرب شهرستان کاشان واقع شده‌است. 📄وادقان کاشان،این روستا در دهستان کوه دشت قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۹۰ نفر (۱۲۲خانوار) بوده‌است. 📚این روستا در همسایگی نزدیک با روستای ون و «سار» و از هر طرف با فاصله دو کیلومتر قرار گرفته‌است. نزدیک به ۲۰۰ نفر سکنه ثابت دارد که شغل اکثر سکنه آن دامداری وکشاورزی خرد است. 🌳 مهمترین محصولات درختی و باغی آن از قدیم گردو و بادام بوده و مهمترین فعالیت اقتصادی وابسته به کشاورزی سکنه آن تولید گلاب گل محمدی می‌باشد که در فصل بهار پس از جمع‌آوری از مزارع پرورش این گل تولید می‌شود. 📄شغل اغلب زنان و دختران این روستا به شکل سنتی از قدیم قالی‌بافی بوده که در سالهای اخیر به دلیل رکود در بازار فرش سنتی ایران، از رونق آن کاسته شده‌است. 🇮🇷 الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺
ولادت دردانه امام حسین ع🥳🤩 به روایتی۱۷شعبان وبه روایت دیگر۲۳شعبان است
🌹💖🌹یا صاحب الزمان؛ 🌼🍃 امسال “حول حالنا” را آنقدر تکرار میکنیم که احسن الحال شود دنیایمان، تو بیایی و بهار دوباره بهار شود... توبیایی بهار می آید🍃🌼 🌷 جشنواره نوروزی🌷 ❤️بهار یار❤️ 🔷شروع طرح: ۲۴اسفند۱۴۰۱تا۱۳فروردین۱۴۰۲ ✅زمان: هرروز ۱۹_۹ ✅مکان: جنب اصلی باغ فین بوستان فیروزی علاقمندان جهت همکاری با فعالان مهدوی موسسه سپیده صبح کاشان در تایم فوق با شماره تلفن زیر تماس بگیرید ۰۹۱۸۸۱۰۹۳۸۱
📣📣📣📣📣 ✳️ سال ۱۴۰۱درحال اتمام است و ما هنوز چشم انتظار یار سفرکرده مان . آقای من یک سال دیگر بی و جود تو گذشت و خود میدانی دلتنگی چیست ! در آخرین جمعه سال باردیگر در کنار ملجع شریف و پاک شهدا گرد هم می آییم و همراه روح پاک شهدا ندبه دلتنگی سر می دهیم باشد که پروردگار باقیمانده غیبت را برما ببخشاید و چشمان ما به ظهور آقا روشن گردد. 🎤 بانوای گرم آقای حاج محمدرضا محمدی 🕰 زمان : جمعه ۱۴۰۱/۱۲/۲۶ ساعت ۷صبح 🏠 گلزار شهدای روستای شهید پرور قهرود الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺
اردوی راهیان نور ★ ┄┄┅✿❀🌺❀✿┅┄ ❌ ‌ تاریخ دقیق سفر مشخص شد ❌ ● زمان حرکت : ۲۶ اسفند ماه ● هزینه : ۴۰۰ هزار تومان ● جهت اسم نویسی و رزرو جا با شماره زیر تماس حاصل نمایید . 09135483486 ●خانم قربان پور ‼️قابل توجه‼️ 🔴 مدت زمان اردو 3روزه هست 🔴 مکان های بازدید اروند رود و شلمچه و طلاییه و.... 🔴 صبحانه و ناهار رفت با خود عزیزان هست 🔴 لوازم‌مورد نیاز را حتما به همراه داشته باشید الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺
۱۶ ساله بودم که دوست داشتم زندگی مستقلی تشکیل بدم. خودم خانم خونه خودم باشم با یه خونه‌ی نقلی، با همسری که بهش علاقمند باشم. دستم به جایی بند نبود، نه مادر و نه پدر و نه سبک زندگی مون، راضی به ازدواج در این سن نبودن. تصمیم گرفتم در یک نامه، شرح حالی از خودم و آرزوهای به شدت دست‌ نیافتنیم رو به خدای دانا و آگاه بنویسم. این شد که یک روز بعد از نماز صبح که اتفاقا دلم هم گرفته بود، نوشتم. نامه ای دخترانه و رمانتیک که اگر بگویم هم می‌خندی و هم شاید مسخره کنی؛ گفتم: "سلام خدایی که چشمان مرا سبز آفریدی خدایی که مرا فرزند آخر یک خانواده‌ی پر جمعیت قرار دادی تا همیشه مورد توجه همگان باشم. حتما می‌دونی چی می‌خوام. -می‌شه خیر و صلاح من رو ای عزیز دلم در این قرار بدی که همسر من بور نباشه🙈. -قد بلند و هیکلی با محاسنی بلند و البته مشکی. من به خاطر خودم نمی‌گم من می‌خوام نسلم قوی و خوش هیکل شن. (به چه چیزها که فکر نمی‌کردم😅) -لطفا لطفا طلبه باشه ترجیحا آخوند. -وضعشون خوب هم نبود فدای سرت هستی دیگه؟ من می‌خوام با همسری که به شدت مورد علاقمه هر شب جمعه برم هیئت. اصلا می‌خوام بچه‌هام تو هيئت بزرگ شن. می‌دونی خدا جونم هرجا فک کردی حرفام، خواسته‌هام، آرزو‌هام و دعاهام دور از تو و حرفاتِ کلا بیخیالش شو." مبعث سال۱۳۸۴ زمانی که فقط و فقط ۱۶ سال داشتم، نامه‌ی خواسته‌‌هام رو نوشتم و در سفر مشهد، دل‌نوشته‌ ام رو به ضریح امام مهربانی‌ها انداختم با خیالی جمع و دلی محکم که به زودی عزیزم از راه می‌رسد یقین داشتم که به زودی همانی می‌شود که می‌خواهم. چند روزی بود پِچ پچ افراد خانواده به راه بود و من مشکوک؛ خواهر‌های بزرگتر یواشکی با مامان تو مطبخ پچ پچ می‌کردن. داداش بزرگم تلفنی با پدر صحبت و بحث. تا این‌ که جریان خواستگاری از دختر کوچیک خانواده در حضور عروس‌ها و داماد‌های خانواده، مطرح شد. و من صداها رو نمی‌شنیدم و به دنبال عدد و تاریخ نامه‌ای که نوشته بودم و امضا کرده بودم و تصدقت، راضیه؛ می‌گشتم. آخه انقدر زود به درد دل من رسیدگی شد؟ نه خواستگار را دیده بودم و نه می‌شناختم ولی قطعا همونی بود که در نامه‌ به او اشاره کرده بودم. خواستگار یه جورایی فامیل هم بود البته دور خیلی دور که اصلا رفت و آمدی نداشتیم. خیلی زود دوم شهریور سال ۱۳۸۴ رسید و شد روزِ خواستگاری. با یه چادر خوشگل سفید که گل‌های مات و کم‌رنگ یاسی هم داشت در اتاقی با صورتی گلی، منتظر صدای سلام آقای خدا فرستاده بودم. قلبم در گوشم می‌زد و فقط منتظر صدای سلام یک مرد بودم، چون اون روز، قرار بود فقط با مادرشون بیان خواستگاری. یک صدای رسا، محکم، بم و البته با اعتماد بنفس بالا را پشت درب اتاق شنیدم. قبل‌ از چای ریختن با صدای بلند خواهرم که (راضیه ‌جان بیا خواهر مهمان داری) وارد سالنی شدم که می‌دانستم که مهمانم، اول مهمانِ خداست. سلام کردم بلند ولی با لرزش، نشستم و به جوراب‌هام زل زدم و منتظر... همان بود، همان که در نامه‌ قید کرده بودم، رشید و قد بلند و مشکی. چهره و صدا به شدت جدی. فقط ۵ سال از من بزرگتر بود اما زیادی بزرگ و عاقل بود. اول از خط قرمز‌هایش گفت، از حلال و حرام الهی، که پدر و مادر هم شاملش بودن. منطقی و حساب‌ کتابی بودنش را و خواسته‌هایش را. آیا دختر۱۶ ساله‌ی ته‌تغاری که نامه‌اش زنده و مجسم روبه‌رویش نشسته بود، می‌توانست حرفی از مهریه و عروسی و سرویس و خانه و ....بزند؟؟؟ بعد از پنج جلسه خواستگاری، ۱۴ عدد سکه و یک تمتع مهریه تعیین شد. عقدمون هم در حضور رهبری بود. زمان مثل برق و باد گذشت روز میلاد چهاردهمین معصوم، من و روح‌الله به هم محرم شدیم.😍😍 روح‌الله برخلاف چهره و صدایش بسیاااار مهربان بود. این‌ شد که من یک دل نه صد دل عاشق او شدم و به ماه نکشیده فهمید روح‌الله چه چیز دوست دارد و چه چیز دوست ندارد و تا الان که ۱۵ ،۱۶ سال می‌گذرد یک بار کاری که احتمال بدهم روح‌الله دوست نداره، ازم سر نزده. روح‌اللهِ ۲۱ ساله فوق‌دیپلم مکانیک بدون کار و خانه و بدون کارت پایان خدمت شد همه چیز و همه کس راضیه. دو ماه آموزشی روح‌الله در یزد بود. به راضیه چه گذشت را خودتون حدس بزنید هر چه بود، گذشت. و خدا این وسط برای من سنگ تمام گذاشت، سنگ تمام... همه چیز همان طور که دوست داشتم شد، خدا برای راضیه حلقه خرید، سرویس خرید، لباس عروسی فاخر تهیه کرد و سالنی زیبا برای راضیه رزرو کرد. همه چیز به چشمم زیبا و بزرگ و عالی بود. الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجْ .•°°•.💬.•°°•. ⊱ @daribesoyeyaranashegh `•. ༄༅ ♥️ °•¸.•°࿐ ➺