28.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 اینجانب سید ابراهیم رئیسی
🔹 ویدیویی از سال ۱۳۷۲
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 وَ 31 اردیبهشت، این روزِ سخت...
🔹 روز سختی بود،خودمان هم نفهمیدیم چطورشب شد اینروزِ سخت.
🔹چند صف نمازگزار بود اما گویی فقط یک نفر در مسجد بود، ساکت و آرام!
بین دو نماز یکی از آقایان میکروفن دست گرفت، فقط چند بیت شعر خواند و آنقدر صدای گریه و ناله بلند شد که انگار همان لحظه بود که باورمان شد واقعاً از دست دادیم سید را!
🔹بعداز نماز با اتوبوس ۵۰_۶۰ نفر رفتیم سمت مصلی برای برنامه،اولین بار بود حتی کودکان هم سرو صدا نمیکردند،آرام و بی صدا سمت مصلی رفتیم.
🔹و امان از حال و هوای مصلی،همه جا سیاه و همه سیاه پوش، مذهبی غیر مذهبی کوچک و بزرگ فرقی نداشت، همه آمده بودند عقده دل خالی کنند و بغض در گلو را که از هشت صبح تاب آوردهاند آزاد کنند.آنقدر فضای مجلس اندوهناک و پر از غم بود که بیطاقت شدیم.
خصوصا آنجایی که مداح گفت سه سرنشین سید بودند و سوخته بودند، مانندِ مادرمان زهرا س که میانِ شعله های آتش بود..
🔹و ۳۱ اردیبهشتی که حک خواهد شد در ذهن ها و قلب های این مردم داغدیده...
✍ مهدیس میرزایی، ۱۶ ساله، عالیشهر
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
18.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 اولین ملاقات رئیسی با ابومهدی المهندس
🔹 روایتگری علیرضا حاجیانی در تجمع مردم بوشهر در سوگ شهدای خدمت
🔹 پارک شغاب دوشنبه شب؛ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔹 امروز ولی غم داشت
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔹 خوابهای پریشان
🔹متوجه قضیه که شدم از شدت شوک و بهت و ناراحتی، فریاد کشیدم، فریادی از عمق وجودم.
دخترم سراسیمه ازاتاقش بیرون آمد، تا فهمید پریشان شد و غمزده.
🔹️انگار یکی ازنزدیکان خودم دراین بالگرد بوده. مثل آدم ️مستاصلی که عزیز خود را گم کرده و دنبال گمشدهاش میگردد و به هر دری میزند تا گمشدهاش را پیدا کند، من هم همان حس و حال راداشتم. درشبکههای تلویزیونی دنبال یک روزنه امید بودم.
🔹️ با چشمانی گریان و دلی امیدوار به امام رضا(ع) متوسل شدم که این بار ضامن نجات خادم خود و همراهانش باشد.
🔹️ تا نیمه های شب پیگیر اخبار بودم و امید به پیداشدن بالگرد داشتم. از فرط خستگی نفهمیدم شب چگونه خوابم برد.
🔹️ پریشان حالیام به خوابهایم رسیده بود. درتمام لحظاتی که خواب بودم درجست وجوی پیداکردن بالگرد بودم و لحظه ای درخواب آرام و قرار نداشتم.
🔹با صدای صوت قرآن پایگاه نزدیک محل سکونت، از خواب پریدم. سابقه نداشت قرآن را به صورت عمومی و این موقع صبح و با صدای بلند پخش کنند.
🔹 به طرف تلویزیون دویدم و روی زیرنویس میخکوب شدم
️انالله واناالیه راجعون...
✍ سمیه شایگان، بوشهر
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 در دادگاه الهی ...
🔹 پیام خانم باقری از بوشهر
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 داستان دادستان و روشنفکر
[خاطره عباس معروفی از سید ابراهیم رئیسی]
🔹 عباس معروفی در شرح ماجرای دیدار با سیدابراهیم رئیسی گفته بود: «سرانجام روز ۱۹ آذر ۱۳۷۰، بازجویم حکم توقیف موقت گردون را به دستم داد … یکی از غمانگیزترین دورههای زندگی من همین ۱۸ ماه تعطیلی گردون بود که همه رفتوآمدها، تلفنها و ارتباطهایم قطع شد. یکباره احساس کردم چقدر تنها شدهام. نمیدانستم چه خاکی به سرم بریزم. تنها سیمین بهبهانی هر روز به من تلفن میزد و دلداریام میداد. نامهنگاری، ملاقات، دیدار و گفتوگو هیچکدام فایدهای نداشت تا اینکه قاضی پروندهام در دادستانی انقلاب حکم مرا اعلام کرد: «اعدام».
🔹 فروشکستم … حکم اعدام را برداشتم … چند روز بعد خبر دادند که روزهای سهشنبه حجتالاسلام ابراهیم رئیسی، دادستان انقلاب، بار عام دارد و قرار شد که من از ساعت شش صبح سهشنبه آنجا باشم. این سهشنبه رفتنها، چهار بار طول کشید و نوبت به من نرسید، بار پنجم، ساعت ۱۲ من توانستم آقای رئیسی را ببینم. در هر دیدار پنج نفر میتوانستند به ترتیب شماره، وارد اتاق دادستان انقلاب شوند. گفت: بفرمائید! خودم را معرفی کردم، رئیسی کمی نگاهم کرد، با لبخند گفت: «همون عباس معروفی معروف؟»
🔹 دادستان انقلاب گفت: «خب آقای معروفی، چه میکنید؟»
«رمان مینویسم، کتاب چاپ میکنم، ادیتوری میکنم، هر کار که بشه چون دفترم بازه اما شما انتشار گردون رو توقیف کردین.»
🔹 «خب فکر میکنی چرا توقیف شده؟»
«همکاران شما از من میپرسن چه جوری و با چه پولی این مجله رنگارنگ را منتشر میکنم؟»
🔹 «این سوال من هم هست.»
«مجله روی پای خودش ایستاده، ۲۲ هزار تیراژ داره.»
🔹 «چند سالته؟»
«سیوسه.»
🔹 «این چیزهایی که درباره شما در روزنامهها مینویسن، من فکر کردم بالای ۶۰ سال رو داری.» آنوقت پروندهام را نگاه کرد و گفت: «عجیبه! خیلی عجیبه! لک توی پروندهات نیست.»
گفتم: «میدونم. من حتی سمپات کسی یا چیزی نبودهام.»
با حیرت خیرهام شد و گفت: «حتی خانم بازی هم نکردهای؟». گفتم: «نه من زن و سه دختر دارم».
🔹 به پشت صندلیاش تکیه داد، با لبخند نگاهم کرد یک لحظه فکر کردم عجب آخوند خوشسیما و خوشتیپی است. گفت: «پریشب در قم منزل یکی از علما، آقای فاضل میبدی بودم. قسمتی از کتاب «سمفونی مردگان» شما را خوندم. میخواستم ازش بگیرم، دیدم براش امضا کردی. بهم نداد. دلم میخواد بخونمش.» اتفاقاً نسخهای از چاپ سوم رمان در کیفم بود. گذاشتم روی میز. دست به جیب برد که پولش را بپردازد. گفتم: «قابلی نداره.»
🔹 گفت: «نه این میز، میز خطرناکیه. میز قضا و قدر!» و خندید: «باید پولشو بپردازم، شما هم باید بگیری.» ۳۰۰ تومان را روی میز گذاشت و گفت: «تعجب میکنم! چرا این قدر راجع به شما بد مینویسن؟ امکانش هست فوری کلیه گردونها رو به من برسونید تا شخصاً مطالعه کنم و تصمیم بگیرم؟»
🔹 گفتم: «با کمال میل. فردا براتون میارم.» گفت: «نه! فردا دیره. همین حالا!» و تلفن روی میزش را طرف من گذاشت: «زنگ بزن بیارن فوری!» و بعد خواست که ناهار بمانم. تشکر کردم، یک دوره گردون از شماره ۱ تا ۲۰ را به دستش دادم و خداحافظی کردم. حدود یک هفته بعد، پرونده من از دادستانی انقلاب «عدم صلاحیت» خورد و به دادگستری ارجاع داده شد. در تاریخ ۱۶۷ ساله مطبوعات ایران من نخستین مدیر مجلهای بودم که با حضور هیأتمنصفه محاکمه و تبرئه شدم.
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 مهمترین کار شهید رئیسی
🔹 اظهار نظری در یک گروه مجازی
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
20.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 عزاداری مهاجرین جنگ زده خوزستانی در سوگ شهید خدمت
🔹 چغادک؛ اول خرداد ۱۴۰۳
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 یک هفته ماندگار
🔹 هی برمیگردم به سه سال پیش و خاطراتم را مرور میکنم.
به اینکه تا به سن قانونیِ رای دادن برسم، هفت ماه دیگر مانده بود. مدام افسوس میخوردم که رای گیری زودتر از رسیدن من به 18 سالگی انجام میشود و دستم از برگه رای کوتاه است.
🔹 مرداد ماه ۱۴۰۰ بود که مادر یکی از دوستان تماس گرفت و گفت «میای بریم ستاد، تبلیغات انجام بدی»! خوشحال شدم.
زیاد از اقتصاد و سیاست سر در نمیاوردم، ولی تا جایی که بلدبودم، ملاکم برای تبلیغ یک فرد «انقلابی بودن و پای کار» بودنش بود و انتخابم کسی نبود جز جناب اقای دکتر رییسی.
🔹 حدود یک هفته در گرمای بوشهر برای تبلیغ به ستاد تبلیغات میرفتم از ساعت شش بعد از ظهر تا دوازده شب با شوق و بدون ناامیدی تبلیغ انجام میدادیم، بین مردم گاهی تشویق و گاهی بد وبیراه میشنیدیم اما ما پرشور تر ادامه میدادیم.
🔹 حالا سه سال از آن یک هفته میگذرد، خبر شهادت رئیسجمهور تبلیغیام مات و مبهوتم کرده، و آن یکهفتهی ماندگار عمر من باقی خواهد ماند.
✍ منصوره کمالشنبه، بوشهر
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 این همان خانه سال ۹۶ است
🔹 سال ۹۶ که در جدال بین روحانی و رئیسی،
روحانی رئیسجمهور شد، به میمنت رای نیاوردن رئیسی مقابل همین خانه، دقیقا همین درب کرمی رنگ، شربت و شیرینی پخش کرد.
🔹 نه تنها از رئیسی، که از نظام هم دلِ خوشی نداشت.
🔹 حالا رئیسی شهید شده!
پرچم سیاه زده است، چپ و راست و درست وسط همین درب کرمی رنگ. لباس مشکی تنش کرده از روز اول و عزادار است!
حاضر به مصاحبه و گفتگو هم نیست.
🔹 نمیدانیم خون شهید دارد با ما چه میکند، شهید نمرده است، او دارد ما را زنده میکند...
✍ مهدی شایگان اصل، دشتستان، روستای دهقاید
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 تیتر نخست سایت «ورزش۳»
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 ما و حجله شهید
🔹باید حجله میزدیم. امکاناتی اما نداشتیم.
حتی تا آخرین دقایق نزدیک به شروع برنامه، عکس شهدا را هم نداشتیم.
🔹اما باید سیاهپوشی میشد. بین دو نماز سریع دست به کار شدیم و پارچه سیاه را وصل کردیم. عکسِ شهدا هم آخرین دقایق رسید.
🔹و نتیجهشد این قاب، که نگاهِ مردم را چندین لحظه روی خود زوم میکرد...
✍ مهدیس میرزایی، ۱۶ ساله، عالیشهر
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 دوربینی در کابین هلیکوپتر آن لحظه آخر
✍ امیر استرش، بوشهر
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 فشار روی بیست
🔹دیروز از بیمارستان مرخص شده بود.
با همان لحنی که مشخص بود هنوز حالش مساعد نیست گفت:
«از خانمهای همسایه خبر سقوط هواپیما را شنیدم. سریع خودم را به خانه رساندم و شبکه خبر را گرفتم همینکه زیر نویسها را یکی یکی میخواندم فشارم، درجه به درجه بالا میرفت. فشارم رسید به بیست! بردنم بیمارستان، حالم دگرگون بود از این خبر. سابقه بیماری قلبی و فشارخون داشتم یک شبانه روز بستریم کردن»!
🔹دختر راوی که پرستار بیمارستان بود میگفت بعد از اعلام خبر شهادت، به تختهای کناری توصیه کرده، خبری از شهادت رئیسجمهور به مادرش ندهند و به روی خودشان نیاورند.
✍ پریوش اسلامفر، بوشهر
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
13.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 ملاقات با رئیسی
🔹 خاطرهای از فاطمه خدری، بوشهر
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
21.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 گویی بوشهر محرم شده است...
🔹تجمع دستهجات سینهزنی در سوگ شهدای خدمت
🔹 بوشهر سوم خرداد ۱۴۰۳
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 پس از نوزده سال
🔹 ساعت، حوالی ۵ عصر بود. خبر سقوط بالگرد را شنیدم و دلم هری ریخت. رفتم به ۱۹ سال قبل، تهران، ۱۵ آذر ماه ۱۳۸۴ و آن سقوط...
🔹 هواپیمایی که حامل اعضای ارتش و خبرنگارانی بود که مقصدشان چابهار و مقصودشان پوشش خبری و رزمایش بود به دلیل نقص فنی در هواپیما و برخوردش با یک ساختمان بزرگ در تهران سقوط کرد.
🔹 هواپیما در تهران سقوط کرد و زندگی ما در برازجان ساقط شد، برادرم توی آن حادثه بدنش سوخت و اِرباً اِربا شد، داریوش آسمانی شد و دخترش دو هفته بعد زمینی.
🔹 حالا دارم خبر یک سقوط دیگر میشنوم، پاهایم بیحس شده و تاب نمیآورم ۱۹ سال پیش دوباره برایم تکرار شود.
🔹 اما تکرار شد. من دوباره عزیز از دست دادم، باز هم با سقوط، تنی سوخته و بدنی اِرباً اِربا شده...
✍ خاطره از زهرا شاهینی (خواهر شهید داریوش شاهینی، اولین شهید رسانه استان بوشهر)/ تدوین: زهرا فقیه
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 گفت این آقا، امیرعبداللهیان است
🔹 پدرم هروقت گذرش به وزرات خارجه می افتاد از مکان زیبای وزارت خارجه برایمان میگفت؛ از معماری قدیمی و شکوهمندش، از فضای آرام و دوست داشتنی ای که داشت.
🔹 حسرتِ دلمان شده بود از نزدیک لمس کردنِ حرف های پدر. و بلاخره حسرت تمام شده بود و در محوطه ی رویایی آن قدم میزدیم. به بهار ِدرختان مینگریستیم و خلاصه در بهتِ زیبایی مکان بودیم.
🔹 به خودمان که امدیم گذر چند ماشینِ سیاه پر از آدم های مهم را کنار خودمان دیدیم که بی هیچ توقفی وارد وزارتخانه میشدند، یک نفر ماند و داشت با مردم عکس می انداخت.
پدرم گفت: امیرعبدالهیان است
چقدر کیف میکنم از عملکردش.
🔹 نرفتیم جلو؛ ولی نتوانستم خودم را راضی کنم که یک آدم مهمی چون او در چند متری ام باشد و من در گالری ام تصویری از او نداشته باشم!
عکسی گرفتم؛ او فهمید و به دوربینِ من نگاه کرد، لبخند زدم و با نگاه از او تشکر کردم. / ۱۷ فروردین یک سال قبل
✍ حنانه بحرانی، ۱۵ ساله، بوشهر
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 فرق دارد چه کسی رئیس جمهور باشد
🔹 رسم روزگار این است که قدر انسان هایی که کنارمان هستند را ندانیم و وقتی میروند تازه کارهایشان، خودشان، شخصییتشان برایمان برجسته میشود.
🔹 دلم میسوزد میگفتند زمانی که تولیت آستان قدس رضوی را به عهده داشت هیچ حقوقی دریافت نکرد و آخر همه را صرف مجهز کردن درمانگاهی کرد.
🔹 دیدید چقدر برادرانش مظلوم و گمنام بودند؟ توفیر دارد چه کسی رئیس جمهور باشد، یکی برادرش دولت را روی دست میچرخاند و یکی تازه میفهمیم اصلا برادر داشته .
✍زینب صفری، ۱۷ ساله، بوشهر
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 خدایا چرا گرفتیش؟
🔹 آنقدر کم سن بود که شک داشتم اصلا از چیزی سردربیاورد.
اما دل را به دریا زدم و رفتم سراغش.
🔹 میگفت «وقتی اخبار رو شنیدیم، من و بابام خیلی گریه کردیم، بابام حالش بد شد. آخه آقای رئیسی خادم امام رضا بود و بخاطر ما شهید شد. خدایا چرا گرفتیش؟»
و گریه کرد.
🔹 با بغض توی گلو گفت:
«دلم براش تنگ میشه، به امام زمان گفتم هر وقت خواستی بیای، رئیس جمهور رو هم با خودت بیار»!
✍ سمیه شایگاناصل، بوشهر
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 نامه بدون مقصد
🔹فرزندانم یتیم بودند و زندگیام سراسر مشکل. تنها راه چاره را در نوشتن نامه دیدم، سواد اما نداشتم. تماس گرفتم با خواهر و گفتم «یه نامه برام بنویس ببرم دفتر رئیس جمهور.میگن هرکی نامه نوشته جواب گرفته ودست خالی برنگشته».
🔹️ تاکید کردم توی نامه بنویسد «بچه هام میگن شما خودت یتیم بودی و بچه یتیم ها رو دوست داری امید بچه های یتیم من و ناامید نکنی حاج اقا!»
🔹️نامه نوشته شد. و حالا دو روز قبل از ارسالش، بالگردی سقوط میکند و بچه های یتیم من، دوباره یتیم میشوند. حالا من ماندم و یک نامه بدون مقصد...
✍ تدوین: سمیه شایگاناصل، بوشهر
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
17.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 کوله باری داشت از خدمت به دوش
🔹 شروهخوانی در سوگ شهید آیتالله رئیسی
🔺 بوشهر اول خرداد ۱۴۰۳
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 احسان عبدیپور و کاراکتر رئیس جمهور
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔹آرایشگاه زنانه داشت.
🔹خبر شهادت رئیسجمهور که منتشر شد، مشتریها یکی یکی تماس میگرفتند و خودشان نوبت را کنسل میکردند.
🔹چندتایی از مشتریها هنوز مانده بود، خودش تماس گرفت و نوبت آنها را هم لغو کرد.
🔹برای جنوبیها پسندیده نیست آرایش و پیرایش در روز عزای عزیز.
✍ تدوین: سیدمحمود هاشمی
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 «مرگی چنین میانه میدان»
🔹رفته بودم از شر دندان عقل خلاص شوم.
تلوزیون اتاق دکتر، روی شبکه خبر و مراسم تشییع شهدا در قم تنظیم بود و حواس دکتر نیز روی صفحه تلوزیون. برخوردش نسبت به قبل، سردتر بود و قیافهاش درهمتر.
🔹جراحی دندان که تمام شد، تاکید به حرف نزدن کرد. تا ۲۴ ساعت. چشمی گفتم و شروع کردم به سوال پرسیدن. به خودم میلولیدم فرصتی پیش بیاید تا از واکنشش نسبت به حادثه و تصویر ثبت شده در ذهنش از رئیسجمهور فقید و شهید، به عنوان یک «غیرمستضعف» بپرسم.
🔹کوتاه سخن گفت. دکتر غصهدار «فرصت کوتاه و راه نیمه تمامِ سه ساله» بود و در حسرت و ستایش «مرگی چنین میانه میدان»...
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
دریچه
🔴 «مرگی چنین میانه میدان» 🔹رفته بودم از شر دندان عقل خلاص شوم. تلوزیون اتاق دکتر، روی شبکه خبر و مر
🔷رفتم مراسم، بدون خوردن مُسَکن.
مبهوت جمعیتی بودم که میدان رییسعلی دلواری در این چند سال به خودش ندیده بود.
🔷شروه میخواندند!
و کیست که نداند بوشهریها شروه را وقتی میخوانند که دلشان خون است.
🔷یکساعتی از مراسم میگذرد. خودم را سرگرم شنیدن و دیدن میکنم اما اثر نمیکند، بیحسی اثرش را از دست داده و درد نفسگیرِ دندان جراحیشده افتاده به جانم.
🔷مراسم را نیمه رها میکنم. تاکسی میگیرم تا خانه. راننده بیخبر از همه جا میپرسد «چه خبرن؟ خیلی ترافیکن و شلوغه». پاسخش را میدهم و هیچ نمیگوید. انگار که برایش مهم نیست.
🔷آرام نمیگیرم که چیزی نپرسم. دندانهایم را که از شدت درد روی هم فشرده بودم باز میکنم: «شما هم ناراحت شدی»؟
انتظارش را نداشت، نیم نگاهی انداخت و گفت: «وِعععع، مگه میشه ناراحت نشد»!
گل از گلم میشکفد: «خبرو شنیدین واکنشتون چی بود»؟
«ببین بزار یه چیزی بهت بگوم، اصلا آدم کاری به ریاست جمهوریش هم نداشته باشه، خُش آدم خوبی بید، پاک بید والا، نه دزدی، نه چیزی، آدم چطور ناراحت نشه برا همچی آدمی، مو یه بار رفتوم دستش گرفتم از نزدیک، چهرهش نور داشت اصلا»!
یکریز میگفت.
🔹رسیدیم مقصد. پریدم پایین. اگر این درد کوفتی نبود میشد حالا حالاها با او حرف زد، او که ابتدا گمان بردم حتی خبر ندارد چه حادثهای رخ داده...
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
🔴 اهل سیاست نیستم اما...
🔹رفتم گلزار شهدای برازجان برای مراسم شهدای خدمت. جوانی با لباس مشکی که ته ریش با موهای بلندی داشت و تتویی روی دستش بود نظرم رو جلب کرد. فاصله رو باهاش کم کردم و ازش پرسیدم: "خبر سقوط رو چطور شنیدی؟"
🔹با اکراه گفت: "خودم و خانواده اهل سیاست نیستیم و اخبار از این دست رو پیگیری نمیکنیم اما وقتی خبر سقوط هلیکوپتر رو شنیدم دلنگران بودم. به هیات محله رفته و در مراسم دعا و زیارت عاشورا که برای سلامتی رئیسجمهور گرفته بودند شرکت کردم. شب هم تا ساعت سه چهار صبح پیگیر اخبار بودم که پای گوشی خوابم برد و با زنگ دوستان بیدار شدم و شنیدم کار از کار گذشته است."
🔹ادامه داد: "از قضا طبق قرار قبلی، شب بعد از حادثه مراسم نامزدی دختر داییام بود و ما هم دعوت بودیم که صبح گوشی مادرم زنگ خورد و خبر کنسل شدن جشن رو دادند."
🔸راوی: علی برومند
🔹محقق: سیدمحمودهاشمی
✍تدوین: پریوش اسلامفر
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ما افغانی هستیم، تحویل ما را نمیگیرد
🔸شهادت رئیسجمهور به روایت راوی افغانستانی - چغادک شهرستان بوشهر
🔹محقق: رباب حیدری
▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
@dariche_bu