eitaa logo
دریچه
229 دنبال‌کننده
512 عکس
107 ویدیو
1 فایل
«دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 تجمع دوباره بوشهری‌ها در میدان قدس 🔸 در پی جنایت سهمگین رژیم صهیونیستی و به شهادت رسیدن بیش از ۱۵۰۰ غیرنظامی فلسطینی در بیمارستانی در غزه، بوشهری‌ها امشب نیز در میدان قدس تجمع کرده و با شعار و پلاکاردهایی خواستار پاسخی کوبنده به فاجعه و جنایت صورت گرفته، شدند. ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
29.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 موقع خوبین، بهونه خوبین، یه دفعه‌اش کنن بره 🔹 گزارشی از تجمع ضد اسراییلی بوشهری‌ها در میدان قدس/ ۲۶ مهر ۱۴۰۲ ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
🔴 دریچه‌های فاضلاب در سطح خیابانهای شهر بوشهر به رنگ پرچم اسرائیل درآمد 🔹 شب گذشته عده‌ای از جوانان بوشهری، دریچه‌های فاضلاب در خیابان‌های اصلی شهر بوشهر را به رنگ پرچم اسرائیل در آوردند. ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
🔴 رنگ آمیزی طرح مسجدالاقصی توسط کودکان در مصلای جمعه خورموج 🔹 به همت سرکار خانم حیدری فعال فرهنگی و برپاکننده میز کتاب در خورموج، در راستای همراهی و همدردی با کودکان فلسطینی، بچه های خورموجی در حاشیه برپایی نماز جمعه به رنگ آمیزی طرح مسجدالاقصی پرداختند. 🔹 خانم حیدری طرح‌ها را از فضای مجازی پرینت گرفته و مدادرنگی‌ها هم متعلق به فرزندان خودشان است. ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
38.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 پخش مستند آقا مصطفی و معرفی کتاب سرباز روز نهم در دیر 🔹 به همت میز کتاب دیر، در همایش مدیران کانونهای فرهنگی هنری مساجد و فعالین فرهنگی شهرستان دیر، مستند «آقامصطفی» اکران و کتاب «سرباز روز نهم» معرفی شد. ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
🔴 دیدار محققین دفتر مطالعات با فرماندار و معاونین فرمانداری تنگستان 🔹 محققین دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر، با حضور در اهرم ضمن دیدار با فرماندار و معاونین فرمانداری تنگستان به بحث و گفتگو پیرامون ظرفیت‌های تاریخ شفاهی در روستاهای تنگستان پرداختند. ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
38.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 پخش مستند آقا مصطفی و معرفی کتاب سرباز روز نهم در دیر 🔹 به همت میز کتاب دیر، در همایش مدیران کانونهای فرهنگی هنری مساجد و فعالین فرهنگی شهرستان دیر، مستند «آقامصطفی» اکران و کتاب «سرباز روز نهم» معرفی شد. ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
🔹 آقای علی محمدی، فعال فرهنگی و برپاکننده میز کتاب در شهرهای جم و ریز، سرباز است. جمعه‌ها هم غالبا پادگان است. از آنجا دو سه ساعتی مرخصی می‌گیرد و می‌رود ستاد نماز جمعه جم و میز کتابش را برقرار میکند و کتاب به مردم می‌دهد. 🔹 هفته پیش از او خواستیم عکسی از خودش با لباس سربازی پشت میز کتاب بگیرد و بفرستد. گفت اگر الزامی نبود، هیچ عکسی نمی‌فرستادم. 🔹 شرط کتاب امانی در دفتر ما این است که هر میز کتاب، به ازای هر بار فروش، باید هم آمار کتابهای استقبال‌شده را بدهد و هم عکس بگیرد. 🔹 حالا روی ما را زمین نینداخته و عکسی از خودش فرستاده، گوشه تصویر سمت چپ بخشی از برادرمان، علی محمدی با لباس مقدس سربازی است. 😉 ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
🔹 بار جدید کتاب در ۲۲ کارتن همین الان به بوشهر رسید. 🔸 میزهای کتاب دفتر مطالعات در مهرماه بیش از ۷۵ میلیون‌تومان (به احتساب قیمت پشت جلد) کتاب به مردم رسانده‌اند. ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
5.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 وقت است که پوشید همه چفیه و پوتین 🔹 دوم آبان ۱۴۰۲؛ شاعران بوشهری برای فلسطین گردهم آمدند ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu
🔴 بچه‌ها خدای‌شان بزرگ است 🔸️ آشپزخانه بودم و داشتم چای دم می‌کردم. صدای بازی فاطمه و محمدحسین خانه را برداشته بود. اخبار ناآرامی‌های اخیر غزّه مدام در ذهنم رژه می‌رفتند. همسرم تازه از سرکار برگشته بود. گوشی را برداشتم. گروه رفیقانه را چک کردم. ماتم برده بود و گلویم پر از بغض شده بود. -چی شد یهو؟ تو فکری؟ -بیمارستان غزّه رو زدن. بی‌وجدانا گفته بودن همه جمع بشن بیمارستان، ۸۰۰ تا شهید دادن تا الان! به زن و بچه هم رحم نکردن! 🔹 ️همسرم بعد از شنیدن این خبر به دیوار تکیه داد و سرش را انداخت پایین. ترکیبی از غم ، بغض، خشم و کلافگی در چهره‌اش فریاد می‌زد. سرم را به عقب برگرداندم و دور از چشم بچه‌ها دو سه قطره اشک ریختم و از ترس آشوب شدن بچه‌ها، سریع پاکش کردم. آخر فاطمه‌ی ۳ سال و نیمه‌ام دختر تیزی است و می‌دانم که از پس سوال‌هایش بر نخواهم آمد. 🔸️ محمد حسین را روی پایم گذاشتم. خدا خدا می‌کردم، زود بخوابند. طولی نکشید هردوی‌شان خوابیدند. حس رهاشدگی داشتم. با خودم می‌گفتم، مادرها معجزه‌اند! در حالی که دل‌شان از غم پاره شده، می‌خندند و با بچه‌ها بازی می‌کنند و شاد به نظر می‌آیند. همین‌که بچه‌ها می‌خوابند، نقاب‌شان را برمی‌دارند و تیکه تیکه‌های قلبشان را به هم می‌چسبانند. 🔸️ اشک امان نمی‌دهد. خواب از چشمانم رفته و شرمنده از اینکه جایی امن و ساکت دارم. آن شب ننگین و سنگین از یادم نمی‌رود. بعد از هر خبر به همسرم نگاه می‌کردم. هر دو پر از اشک و بغض و خشم بودیم. بچه‌ها خواب، خوابی آرام و راحت. 🔹️ گروه رفیقانه را محرم می‌بینم و به آن‌جا پناه می‌آورم. می‌نویسم و می‌نویسم: -چقد این بچه‌ها خندیدن و مادرشون جنگ رو یادش رفته و به خنده‌ی بچه‌هاش خندیده! -چقد این بچه‌ها ترسیدن و مادر با اینکه خودش ترسیده، بهشون قول رهایی و آزادی و امنیت داده و از خدا خواسته که شرمنده بچه ها نشه! -بمیرم برای اون پسربچه‌ای که چقد خودشو موقع شیر خوردن شیرین می‌کرده و پناه می‌گرفته تو بغل مادر و خودشو می‌چسبونده به سینه مادر! 🔸️ به تن بچه‌ها لباس سیاه پوشاندم. محمدحسین را بغل کردم و دست فاطمه را گرفتم. نمی‌توانستم آرام بگیرم. قصد کردم پیاده مسیری طولانی را با همین پوشش در خیابان راه برویم و تک به تک توضیح دهم که چه بر سرمان آمده. بعضی‌ها انگار خبر هم نداشتند چه شده! با خودم کلنجار می‌رفتم. کافی نیست! دلم آرام نمی‌شود. شاید بگویی ادعایی بیش نیست. اما مگر می‌شود این همه جنایت را ببینی و آرام بنشینی؟ با همسرم صحبت کردم‌. هر طور شده می‌خواهم بروم دوره‌ی امداد را بگذرانم. بچه‌ها هم خدای‌شان بزرگ است. می‌سپارم‌شان به مادربزرگ‌ها. 🔹️ چند روزی از این حادثه‌ی وحشیانه می‌گذرد؛ ولی نه گویی چندین سال است که می‌گذرد. هر لحظه ویران‌تر از قبل می‌شوم. وصیتنامه‌ی بچه‌ی شش_هفت ساله، آموزش شهادتین پسر ده_یازده ساله به برادر کوچک ترش، نوزاد بی‌جانی که روی دست مردم بدنش جابه‌جا می‌شود، کودکی لرزان از صدای بمباران، مادری گریان و پدری غم‌زده و خاکی که به خون کشیده شده، صدای گریه وجیغ بچه‌ها و آژیر ماشین‌ها همه و همه توی سرم می‌چرخد. 🔸️ ای کاش من مادر نبودم و کمتر می‌فهمیدم!کمتر می‌سوختم! دیده‌ام که می‌گویم: «فاطمه از صدای بلند می‌ترسد. محمد حسین نیز در این‌جور مواقع اولش کپ می‌کند و بعد می‌پرد در بغلم و گریه می‌کند.» اما با خودم می‌پرسم، محمد حسین و فاطمه‌های غزّه‌ای که آغوش مادر ندارند چه می‌کنند؟ به خودم قول دادم که دیگر اشکی نریزم. همه‌اش بغض شود و کینه علیه آن‌هایی که ۷۵ سال است به ناحق خون می‌ریزند و ذره‌ای انسانیت ندارند. 🔺️خاطره رضوان داوودی/ تحقیق و تدوین: فاطمه احمدی ▫️ «دریچه»؛ رسانه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر @dariche_bu