کاش هاشمی میمُرد!
محسن هاشمی، فرزند آیتالله هاشمی رفسنجانی در رابطه با ناآرامیهای خیابانی اخیر اظهار داشته:
ناامیدی قشر بزرگی از جامعه باعث ترس آنها از آینده شده است. اگر آیتالله هاشمی این روزها زنده بود، امید را به جامعه تزریق میکرد. زیرا امید به آینده کشور را به سمت توسعه، رشد و رفاه میبرد. آیتالله هاشمی همه را درک میکرد حتی آنان که به خیابان برای اعتراض میآمدند؛ زیرا این افراد همان کسانی هستند که صدایشان را نشنیدهایم.
...
جناب آقای محسن هاشمی کاش پدرتان در ۱۹ دی ماه ۹۵ مُرده بود اما متاسفانه ایشان نمُرد و یا بهتر آنست گفته شود میراث ناصواب ایشان در کشور نمُرد و همچنان مانائی داشته و ضربهزننده به منافع ملی کشور است.
محسن هاشمی متوجه نیست وضعیت کنونی کشور محصول سیاستهای نسنجیده و توسعه یکجانبه و بدون مطالعه دولت ابوی است که مانند سلفاش «محمدرضا شاه» کشور را مبتلابه رشد کاریکاتوری کرد.
جناب آقای محسن هاشمی
این پدرتان بودند که از سال ۶۸ با توسعه محاسبه نشده و بدون مطالعه کارشناسانه و نالازمامه اقدام به گسترش مراکز متعدد دانشگاهی در کشور کردند تا مثلا مشکل دیپلمههای بیکار در دوران ریاست جمهوریشان را مرتفع کنند.
ترفندی سادهاندیشانه که نتنها مشکل را حل نکرد بلکه کشور را با خیل گسترده لیسانسه و فوق لیسانس و دکتراهای بدون کار و بعضا بدون سواد مبتلا کرد که اینک مطالبهگری خود را کف خیابان قرار دادهاند.
جناب آقای محسن هاشمی «پدرتان» متهماند با سیاستهای ناصواب و نابلدانهاش، طبقهای جدید در کشور ساخت صرفا «افادهسالار» «بلعنده» و «تایتلسالار» که پشت مقواهای لیسانس و فوقلیسانس و دکتراهای خود پنهان شده و «تشخُّص» میفروشند و با کمترین «شانیت و صلاحیت تخصصی» بدون هیچ «تولید محتوا» یا «ارزشی افزوده» تنها مطالبهگرند و سهمشان از بهشتهای مفروض انگاشتهشان در زندگی را باجخواهی و ژاژخائی میکنند.
کاش آیتالله هاشمی رفسنجانی در دی ماه ۹۵ مُرده بود!
#داریوش_سجادی
یک وهابی خوب، وهابی مُرده است!
برون ریخت مطالبات و اعتراضات مشروع و مدنی بخشی از ایرانیان در ادوار مختلف همواره و ناجوانمردانه بسرعت توسط حرامیان مصادره و به انحراف میرود.
در موومنت ۴۰۱ نیز هر چند با فوت تلخ مهسا امینی تراکمی از مطالبات و اعتراضهای عرفی بخشی از جامعه بصورت مدنی برون ریخت شد اما مطابق معمول با ورود ناخوانده و حضور صورت نشسته سازمان های تروریستی و برانداز و دخالت رسانه نماهای خارج از کشور، بشکلی قابل انتظار این موومنت نیز مصادره و پیش پای اجانب ذبح شد و اکنون آنچیزی که از آن باقی مانده جنگی نیابتی است بین عربستان سعودی و ایران با محوریت سازمان تروریستی «ایران اینترنشنال»
جنگی که طی آن ریاض میکوشد عقب ماندگی و شکست اش در یمن و عراق و سوریه را در تهران و از طریق بروز «جنگ شهری» مابازاء کند.
غافل از آنکه برای قاطبه ایرانیان:
یک وهابی خوب(!) چه در ریاض چه در لندن، یک وهابی مُرده است.
ریاض و دخالتش در امور داخلی ایران حکم انداختن نجاست در دیگ غذای ایرانیان است که ولو یک قطره این نجاست نیز از نظر ایرانیان کراهت دارد.
#داریوش_سجادی
آنرا که خانه نئین است، بازی نه این است!
بعد از اقامتی سه ماهه شب گذشته به آمریکا برگشتم و این سه ماه فرصت مناسبی شد برای مشاهده بدون واسطه از تحولات ایران.
در مضیقترین تعریف ممکن میتونم بگم عموم ایرانیان از لحاظ سایکولوژیکال جمعیتیاند که ابتدا دوست و دشمن خودشون رو انتخاب میکنن و سپس برای انتخابشون و شیدائی و نفرت از دوست و دشمنانشون دلیل و قرینه و استدلال «میسازن»!
اول انتخاب میکنن چه چیزی خوب یا بده و سپس برای انتخابشون دلالت میسازن!
خیلی اهل استدلال نیستن و بعضا بصورت «تباری» به «کُنشها» واکنش نشون میدن! و بر همین منوال آرزوها شونو «زندگی میکنن»
خوشآیندهای خودشونو تئوریزه میکنن.
صرف نظر از اینکه این «تئوریها» شدنی باشه یا نباشه!
هادی خرسندی زمانی میگفت:
بچهها این خانه اجدادی است
مرهم دردش کمی آزادی است
برخلاف خرسندی مرهم درد این خانه کمی «آگاهی» است.
بدون داشتن آگاهی دغدغه آزادی دارن.
قبلا گفته بودم که این اقشار میدونن چی نمیخوان اما نمیدونن چی میخوان!
اما در واقع نمیدونن چی باید بخوان!
عموم ایرانیان بدون صاحب صلاحیتی اما «کارشناس سیاستاند» به همون منوال که کارشناس خلبانی نیز هستن اما همه تخصص و داوریشون در خلبانی در یک چیز خلاصه میشه اونم فرود خوب یا بد خلبان!
در ماجرای «مهسا ۴۰۱» نیز همین سرگشتگی مشهوده.
اقشار دینگریز در غائله مزبور دغدغه آفرینش ساختمانی را دارند که اساسا فاقد فونداسیونه.
ساختمانی را آرزوتراپی میکنن بدون فونداسیون و بدون مهندس (بخوانید رهبر) که وقتی آسیبشناسانه مواجه با این فقدان میشن (بیرهبری) برای استتار آن نقیصه «تئوریبافی رویااندیشانه» میکنن بر این منوال که:
نداشتن رهبر محسنات جنبش ما است!
تیری را میزنند و هر کجا خورد دورش خط میکشن و میگن همین جا هدفمان بود.
در حال تخیل ساختمانیاند که نه مهندس داره نه نقشه راه و مصالحاش تنها «خشم» است.
خشمی که تنها توان «تخریب داره» نه ساختن!
تلاش دینستیزانه برای ساختن خانهای بدون فونداسیون همانست که سعدی پروایش را داشت:
آنرا که خانه نئین است، بازی نه این است!
استراکچر روی فونداسیون میشینه و فونداسیونی که فاقد مبانی اپیستمولوژیکه محکوم به زواله.
ادامه دارد
#داریوش_سجادی
لامینور!
لامینور را شب گذشته از سر تفنن دیدم.
مهرجوئی در «سنتوری» محافظهکارانه از سنتور برای منویات «روشنفکری بیعار» بهره بُرد و در «لامینور» و اینبار بصورتی کاریکاتورانه گیتار را مبنای همان منویات قرار داده.
پیشتر در «فانتزیهای سولفاته» نوشته بودم هفتاد ساله فانتزی جوونای مُشوه به «روشنفکری و غربندگی» منحصر شده به «یه گیتار» با یک فروند «دوست دختر» تا به اتفاق در گوشه یه خیابون «چه بهتر» در لندن یا یه پارک در نیویورک یا کنار یه حلقه آتش کنار دریا و دست کم گوشه یه پاساژ در همین تهرون بیتوته کرده و آوازخوانی و غمناله تراپی عاشقانه کنن!
متاسفانه همه فهم و بضاعت روشنفکری ایرانی از مدنیت غربی خلاصه شده در همین فانتزیهای سولفاته است.
درد روشنفکری مزبور از جنس جامعه نیست. مهرجوئی در فیلمهایش با دیگر واقعیتهای جامعه بیگانه است. در لامینور هر چند کوشیده بود بصورتی کاریکاتوریکال زیست انقباضی دختران و ایضا پسران مطمح نظرش رو سینمائی کنه اما عجز این روشنفکری ناتوانیش از درک مطالبات بومی کشورشه.
مهرجوئی و مهرجوئیها نمیتونن جوان یافت آباد و مفتآباد و نازیآباد و نجفآباد و گرگان و اصطهبانات و ... دغدغهها و مطالبات و نیازهاشون رو نه ببینن و نه بفهمن.
اونا برخلاف جوونای «مهرجوئی» دنبال فرصتی برای معیشت و اشتغال و ازدواج و همین زندگیهای معمولیاند.
در هاروارد وMIT و بوستون و کمبریج و ماساچوست تا دانشگاه ASU در فینیکس کرور کرور جوانان دانشجو رو میدیدم که مانند لکوموتیوی مهیب با شدت و قدرت مشغول تحصیل و زندگی و تعقیب بدیهیات و شغل و اقتضائاتشان برای «چگونه زیستن بودن» و در ایران خرده فرهنگ روشنفکری بیعار و غربنده سالهاست در بند اول کتاب منیتاش مانده و همه فهماش از مدنیت خلاصه شده در گیتار و گیسوان دمب اسبی و عینک پنسی و شووآف های اولترا روشنفکری.
مهرجوئی در «هامون» تمام شد و خودش به خودش پاسخ داد که نمیتونه دست از این بدویت تاریحی کپک زدش برداره و عمری کتاب خوند تا «گُهی» بشه اما کماکان آویزونه.
آویزون!
#داریوش_سجادی
جشن شیاطین!
امواج مهیب و سنگینی از خطر و توطئه کشور و مقدراتاش رو از جانب ریاض و تلآویو و پدرخواندهشان (واشنگتن) محاصره کرده که در کمین تخریب ایران بیتابی میکنن.
اما دشمن اصلی آمریکا و اسرائیل و عربستان نیست
این سه دشمن رودرروی شمایند که تکلیف با آنها روشنه!
اگر قرار بر ترس از دشمن باشه اینا دشمن اصلی نیستن. دشمن اصلی فارسی زبانان خارج از کشورند که در قالب اپوزیسیون مترصد دریدن شما و کشورتانند.
برای تحصیل نیات شوم و زیاده خواهانهشون از هیچ جنایتی روی گردون نیستن.
حجم و فشار کینه و نفرتشون آنقدر زیاده که حاضرند برای برونریخت نفرتشون، خشنترین جنایات علیه شما و کشور شما رو با سعایت نزد اجنبی و خیانت «علیه شما» عملیاتی کنن!
اینهایند که علیه شما خواستار افرایش تحریماند!
اینهایند که علیه شما نزد دول غربی سعایت می کنن!
اینهایند که علیه شما مشورت غلط به دشمن میدن!
اینهایند که دشمن شما رو تشجیع به حمله نظامی میکنن!
اینهایند که از جوار ناکامی و ناشادی و شکستهاشون در خارج از کشور افسردهان.
افسردگی اینها ناشی از غم نیست. افسردگی یک عنصر افسرده ناشی از خشمه!
خشم از خودش و بیعُرضگی و شکستهایش در تحصیل آرزوها و اهدافاش در زندگی شخصیاش و برای تخلیه این «خشم انباشته» نیاز به فرافکنی داره و شما و امنیت و تمامیت شمایان در داخل کشور رو مابازاء ناکامیهاش در غربت و بدبختیهاش در عزلت میکنه تا با توسل به «بزهکاری سیاسی» به خلسگی و نشئگی ذهنی و روانی برسن!
خلجان روح ناآرامشون با دریدن شما و کشور شما به تشفی خاطر میرسه.
اینها رو کسی میگه که سالهاست در خارج از کشور و از نزدیک با روانپریشی این ورشکسته بتقصیران آشناست!
#داریوش_سجادی
قهرمان اسپانج بابی!
گالیله زمانی که در نفی نظریه کپرنیک در مقابل اصحاب کلیسا کم آورد و کرهاً از ادعایش گذشت دلچرکینانه توسط آندره شاگرد شاخصاش بابت جُبن استاد این گونه خطاب شد که:
بدبخت ملتی که قهرمان ندارد!
گالیله نیز در پاسخ گفت:
بدبخت ملتی كه به قهرمان نیاز دارد!
برخلاف نظر گالیله، تاریخ بر شانههای قهرمانان نشسته و قهرمانان تاریخسازان جهاناند و ملتها همواره جهت برونریخت شجاعت و ظرفیت و احراز اعتماد بنفسهای تاریخیشان محتاج رهبران و قهرمانان بودهاند.
اما برخلاف آندره و گالیله باید اذعان داشت:
بدبخت ملت و ملتهائی که در نبود قهرمان نیاز قهرمانخواهانه خود را با توسل به قهرمانان مقوائی و تشبث به پهلوانان کاریکاتوری مابازاء میکنند.
ملتی که از فقد بیقهرمانی و در عجز بیگفتمانی متوسل به جعل پهلوان و متشبث به تهمتن و بتمن و اسپایدرمنهای «اسپانجبابی» میشن، ملتهائی قابل ترحماند!
ملت بی قهرمان بیقهرمانیش مدلول بیگفتمانی و فقراندیشگی و مسکنت معرفتاندیشانه مبتلابهاش در جامعه و فرهنگ و تاریخ و محروسه جغرافیائیشه.
#داریوش_سجادی
از مهسا تا نیمو!
بالغ بر دو ماه پیش و در ابتدای «ناآرامیهای ایران ۱۴۰۱» طی پستی فرجام این موومنت را شکستی محتوم محسوب کردم و ذیل آن پست نوشتم:
علت این شکست، نداشتن تعریف درست از صورت مسئله است چرا که اولا برخلاف توهم «معترضین» ایشان ملت ایران نیستند. به تعبیر بهتر همه ملت ایران نیستند و حق ندارند به نمایندگی از قاطبه ملت ایران سخنگوئی کنند. اعتراضات مزبور، انقلاب مردم علیه حکومت اسلامی نیست. بلکه مبارزه بخشی از اقشار غیرمذهبی علیه بخش مذهبی جامعه است که سال ۵۷ انقلاب کردن و حکومت مذهبی مورد وثوقشان را تاسیس کردن.
اما معترضین مزبور مُصرانه و مُبتهجانه معتقدند ایشان ۹۰ درصد ملت ایرانند و بنمایندگی از قاطبه ایرانیان سخنگوئی میکنند!
من حیثالمجموع مشکل اصلی معترضان، «حکومت» و «سیاستهای پارساکیشانه و آمرانه حکومت» در حوزههای فردی یا اجتماعی نیست و مشکل جدی و بنیادی این اقشار فقدان شاکله و هویتی معنادهنده و معنا کننده از موجودیتشان با خود و جامعه و دنیای خودشان است.
به تعبیری دیگر این اقشار هویتی را از منتهیالیه خودباختگی و دلباختگی به مدرنیته غربی چلیپاکشی میکنند که فاقد اصالته و از مدرنیته غربی نیز تنها سلولهایی ساختهاند تا درون آن سلولها به تشفیخاطر از توهم «اینهمانی» با انسان و جامعه تراز غرب برسند و معذالک چون همه جهدشان «ادا» و فاقد مبانی اپیستمولوژیک تمدن و مدرنیته غربی است، بالمآل ماهیانی را میمانند که درون کپسولهائی از آب در اقیانوس رها شدهاند اما همان «حبابهای منیتشان» مانع از فهم شان از مدرنیته و رادع وصلشان به بهشتانگاشتی مدرنیته مطمح نظرشان شده.
همین «فتور» اسباب خشم ناموجهشان علیه نظامی است که آنرا مُسبب بیپرنسیبی و هویت باختگی خودشان تلقی میکنند.
تقدیر خودساخته و خودباختهای که تداعی کننده آخرین اپیزود انیمیشن «نیمو» گلدفیش معروف دیزنیلند است که طی آن «ماهیان اسیر در آکواریوم» وقتی به زعم خود توانستند از زندان آکواریومشان بگریزند آنگاه در تَحَیُّری ابلهانه و اساراتی خودساخته از حبابهای متوهمانهشان در «دریای آزاد»ی که آرزویش را داشتند و یافتندش، آنگاه منفعلانه از خود پرسیدن:
NOW WHAT?
حالا چی؟
#داریوش_سجادی
یونیزاسیون سیاسی!
جامعه یونیزه مانند محیط یونیزه در یک فرآیند شیمیائی عمل میکند که طی آن تمام مولکولهای شیمیائی و ایضا تمام سلولهای اجتماعی قطبی شده و واکنش محیطی کاملا پولارایز است.
در چنین محیطی عوامل «شرطی» شده و در مواجهه با محرکهای بیرونی بصورت رفلکسیو عمل میکنند.
در چنین محیطی کسی به «حقیقت» علاقه نداشته بلکه به حقیقتی علاقه دارد که به آن علاقه دارد. یعنی چون جامعه شرطی شده افراد این جامعه اخبار را بصورت ایدئولوژیک دریافت میکنند و قبل از صحت یا عدم صحت «یک خبر» تصمیمشان را گرفتهاند چه خبری صحت داشته باشد و چه خبری صحت نداشته باشد!
بعنوان مثال در «حمله تروریستی شاهچراغ» جامعه مزبور از قبل تصمیماش را گرفته بود مبنی بر آنکه «کار خودشونه»!
علیرغم این به لوازم پذیرش ایدئولوژیک این باور نیز پایبند نماندند و برای «آرتین» بجا مانده از آن تراژدی «تره» هم خرد نکردند!
اما همین جامعه یونیزه در ماجرای «ایذه» باز هم مبتلا به «کار خودشونه» شد و علیرغم شواهد تروریستی بودن ماجرا لاکن این بار برای «کیان» بشکلی هیستریک مبتلا به تاثر و غمباد هیستریک و ملی شدند.
در چامعه یونیزه شده مهم آن نیست حقیقت چیست!
مهم اینه که حقیقت بهتره چی باشه!
بتعبیر بهتر در یک جامعه یونیزه شده «واقعیت سازنده خبر» نیست بلکه مخاطب مایل است خبر را مطابق میل و خوشآیند و ناخوشآیندش گزینش، باور و انتخاب کند!
#داریوش_سجادی
بیتوتههای حماقت!
بالغ بر دو سال پیش در بهمن ۹۹ ذیل پستی تحت عنوان «نسل تباه» نوشته بودم:
باید حقیقت رو پذیرفت، ما شکست خوردیم. نسل جوان رو باختیم. قطره دریافت کردیم تا مُروارید بسازیم، لجن تحویل دادیم!
استثناها به کنار، بدنه در سلطه تعفنه. دهان که باز میکنن حالتون از این همه پوچی به هم میخوره. نسلی بدون آرمان و بدون هویت و بدون اخلاق و هُرهُری مسلک و لاابالی و در عین حال از خودمتشکر و متوهم به دانائی و توانائی و همه چیزدانی در عین بیهمه چیزی! دشمن قویتر بازی کرد و برنده شد. ما به بی مبالاتی خودمون و زیرکی دشمن در یارگیری در «زمین غفلت» باختیم!
ملالی نیست، نباید تسلیم شد باید دوباره شروع کرد. با فهمی بهتر و درکی عمیقتر از انسان و نیازها و مدیریت بهینه نیازهایش!
شکستها سکوهای شروعی مجدداند.
هر چند در آن تاریخ بابت این صراحت بغایت شماتت شدم اما اکنون و امروز مشاهده کردم حمیدرضا مقدمفر مشاور فرمانده سپاه ابراز داشته:
با روشهای سنتی نمیتوان دشمن را شکست داد. غفلت کردیم، بچههایمان اسیر دشمن شدند باید با جوانان صحبت بیشتری میکردیم و نمیگذاشتیم اسیر دشمن شوند، باید برای جوانان وقت میگذاشتیم.
اظهارات مقدمفر هر چند دیره اما مغتنمه. لاکن ایشان هنوز متوجه نیستند از کدام جبهه شبیخون شدهان.
دو هفته پیش که ایران بودم در جمع برخی از معلمان استان اصفهان و خطاب به ایشان گفتم:
جهدتان در تامین مطالبات صنفیتان طی چند سال گذشته ماجور. اما نگاه کنید خروجیتان در ازاء مطالبات صنفیتان چیست؟
کودک را در ۷ سالگی تحویل میگیرید و در ۱۸ سالگی تحویل میدهید در حالی که ثمره ۱۲ سال آموزشاش نزد شما هیچ چیز به درد بخوری نیست. بعد از ۱۲ سال آموزش «بهیمیتی» تحویل جامعه میدهید که نه «اخلاق» داره نه «تخصص» نه «شعور» و تنها آموخته تا مُشتی محفوظات و مزخرفات به درد نخور را در ذهناش نشخوار کند که در هیچ دورهای از زندگی ارزنی بکارش نمیآید!
معلمان آشفتند و فریاد زدند که بر ما حَرَجی نیست و هر چه هست از محتوانی متون است و ما موظف به تدریس همین متون به دانشآموزانیم!
به ایشان گفتم:
قبول!
اما شد ولو یکبار هم در سیاهه مطالبات صنفیتان متذکر این مصیبت نیز باشید و خطاب به مسئولین و شورای عالی انقلاب فرهنگی مطالبه کرده و معروض بفرمائید:
با محتوای کتب مزبور از دل «آموزش و پرورش کشور» نه اخلاق در میآید، نه علم و دانشی کاربُردی و نه تخصصی به درد بخور برای فرد و جامعه و معالاسف تنها دغدغهتان ترازمندی کارمندیتان و افزایش حقوق و مزایای صنفیتان بود! اکنون نیز بفرمائید و تحویل بگیرید دسترنج دوازده سالهتان را که کف خیابان ریختن و با سخیفترین و مبتذلترین ادبیات چارواداری خدمتتان درس پس میدهند!
بقول محمدکاظم کاظمی:
شادمان چه نمازید؟ وضو باطل بود
آب این جوی همان از ده بالا گل بود
از درختی که چنین است، نچیدن بهتر
از چنین راه، به منزل نرسیدن بهتر
#داریوش_سجادی
عبرتهای تاریخ!
اگه تاریخ کشورت رو ندانی لاجرم خودت تاریخ میشی!
حالا یا کمیک یا تراژیک!
صرف نظر از مطالبات مشروع و کمبودهای محسوس در ایران اما اینکه جماعتی هیجانزده ، وجد و آشوب مُبتهجانه و بی سرورشان را بنام «انقلاب بدون رهبر» سند زده و نوید «امسال سال خونه سیدعلی سرنگونه» سر داده و شعار «اصل نظام نشانه است» را برای «انقلابشان» ملودیکال میکنند متاسفانه چنین مواعدی موید آنست که مُبتهجین نه وقوفی با اینرسی انقلاب اسلامی دارند و نه وقوفی با تاریخ انقلاب اسلامی!
خرداد ۶۰ که فرقه تروریستی رجوی با توان سازماندهی عالی و به استعداد هزاران میلیشیای مسلح رسما اعلام جنگ مسلحانه با انقلاب اسلامی کرد و به استعداد سالها مبارزه چریکی توانست بیش از ۱۷ هزار ایرانی از شهروند ساده تا پایوران حکومت را ترور و سلاخی کند و نهایتا نیز به ارتش صدام بپیوندد و شانه به شانه ارتش صدام «ایرانی» بکشد(!) معذالک آن هیولاها از آن ترفند «طرفی» نبستند و در مواجهه با مهابت انقلاب اکنون در نجسترین لایههای تاریخ در آلبانی «پیج بازی» میکنند.
آزموده را آزمودن خطاست ولو این بار ریاض بخواهد آنرا به استعداد «سازمان تروریستی اینترنشنالاش» در لندن و عقبه پیاده نظامش در ایران مجدد بیآزماید!
#داریوش_سجادی
سنگریزههای شبلی
صمیمانه با بازیکنان تیم ملی فوتبال ایران.
عزیزان
این جام جهانی نابترین حضور شما در میدانی است که متاسفانه توسط حرامیان و دشمنان کشورتان و خائنین به وحدت ملی و سرزمینیتان به جنگ ۱۱ سپهسالار ایرانی با سپاهی از چرکدامنان و ایرانستیزان و اجانب مستظهر به سعایت و حمایت فارسی زبانان و خائنان مُشوه به «ایرانی بودن» مُبدل شده.
در این جام مهم نیست ببرید یا ببازید مهم آنست تا برای سربلندی ملت و کشورتان که زیر سنگینترین تهاجم رسانهای و تکفیری و تجزیه طلبانه و آشوب افکنانه «ایرانتان» قرار گرفته «دلاورانه بجنگید»
دیروز زمین بازی سلحشوری و دفاع از ملیت و تمامیت سرزمینی کشورتان، جبهههای جنگ بود و دلاورانش باکریها و همتها و باقریها و قاسم سلیمانیها بودند و امروز این بیرق در زمین فوتبال و بر عهده وجود نازنین شما سپهسالاران دنیای ورزش ایران قرار گرفته.
عزیزان روز دوشنبه ۳۰ آبان در نخستین رقابت تان مقابل تیم فوتبال انگلیس قرار نمیگیرید!
رقیب اصلی شما «سپهسالاران ایرانی» همه دشمنانیاند اعم از فارسی زبانان و حامیان اجنبی آنها در ریاض و تلآویو و واشنگتن که علیه شما و عهدهداری نمایندگیتان از ملت نجیب ایران در قطر فراخوان بدسگالی و سنگساری رسانهای بابت قامت رعنای ایرانی بودنتان به راه انداختهاند.
شما دلاوران اکنون در مقابل لشکری از سلبریتیهای بیوطن و کثیری از خوش خرامان فارسی زبان برای دولتهای اجنبی به میدان میروید تا نجابت و مظلومیت و حقانیت ملت بزرگتان در مقابل همه مهابت خیانت و دنائت متحد شده علیه ایرانتان را سپهسالاری کنید.
راست قامتانه جاودانه تاریخ مانند «حلاج» در مقابل سنگریزههای شبلیهای فارسی زبان و متوهم به ایرانی بودن، سربلندی کنید.
آن بیوطنان ناجوانمرد و بیآزرم را با جنگ جوانمردانهتان در زمین فوتبال برای ملت قدرشناستان در لایههای متعفن تاریخ مدفون کنید.
شما دیگر فوتبالیست نیستید، ژنرالهای ملتتانید در مصاف با بدسگالان و ژاژخایان و پلشتاندیشان علیه ایران عزیز و مشترکمان.
موفق باشید.
#داریوش_سجادی
بقول اردلان سرفراز:
جوانی را گذر کردید (!) تا مرگ
نفهمیدید (!) بدنبال چه هستید
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برای فهم، استدلال، آگاهی
برای وجد و بهجت و نشاطهای توخالی
برای غم، حُزن، دلواپسی و وحشت از سر ناآگاهی
برای درس عبرت از تحلیلهای مالیخولیائی
برای جماعت بیتاریخ و فقر تاریخیگری و فقد سواد تاریخدانی
برای ملتی که تاریخاش رو نمیدونه
برای ملتی که تاریخ نمیخونه
برای جماعتی که اصلا نمیخونه ولی همه چیزو میدونه
برای اونا که ذوق زده از «انقلاب مهسا» میگن
برای اونا که بیسوادانه نگران «انقلاب خمینی» شونن
برای درک درست و آگاهانه از ماجرای «زن زندگی آزادی»
برای اونا که از جوار تراخم سیاسی و فقد دانش تاریخی این ماجرا رو انقلاب نامیدن
برای اونا که بدونن حضور بالغانه و آگاهانهشان در تاریخ میتونست بهشون بفهمونه که این ماجرا «انقلاب» نیست، جنگه!
جنگی که جدیدام نیست.
متاخره و سالهاست زیر پوست شهر موجبیت و موجودیت و موضوعیت داشته و داره
برای اونا که هیستریای چند جوان هیجانزده را مبنای تحلیل و فهم بالغانه و آگاهانه از انقلاب نکنن!
برای اونا که بفهمن این جنگه . جنگی نه ۴۳ ساله! جنگی که سناش بیش از صد ساله.
جنگی که از مشروطه و با روحانیت و به بهانه عدالت آغاز شد و روشنفکری افادهسالار و دینستیز در میانه راه رُبودش و رضاشاه فاتحاش و حاکماش شد و هویت و تمدن دینی و ملیاش رو فدیه دلباختگی به هویت غربی کرد.
برای اونا که بدونن رهبران این جنگ نه اسماعیلیونند و نه کریمییون و نه جوانانان مُبتهج و نه داعش و نه خوارج و نه دختران با خرامش!
برای اینکه بدونن بیش از یکصد ساله چکاچک خون چکان شمشیرداران طرفین این جنگ تاریخی از میانه دوگانه دینستیزان و دین ورزان کشته سازی کرده و شمایلگردنی کرده!
برای اینکه بدونن سپهسالاران این جنگ دین ستیزانه فحولیاند از تبار ایرج میرزاها و صادق هدایتها و میرزاده عشقیها و تقیزادهها و ملکم خان و آخوندزاده و فروغ فرخزادها و شاملوها و سیمین بانوها ... و تمامی قشون روشنفکری متنفر از دین و دلباختگان به هویت و لایف استایل غربی که سالهاست در سرحدات این جنگ سینه به سینه دینزیستان و زیر جنازه شیخ فضلالله و دین باوران همآوردی کرده و مبارزه طلبی میکنن.
جنگی که در کودتای رضاشاه بنفع دین ستیزان مغلوبه شد و در ۵۷ بدست خمینی و ملت خمینی اعاده و بازپس گرفته شد.
جنگی که با پیروزی انقلاب به محاق رفت اما پایان نگرفت و زیر پوست شهر دینستیزان سختجانی و روئین تنی کردند تا از ۸۸ به بعد مجدد فریاد جنگ مکررشان را بلند کنند که همه چیز بهانه است اصل نظام نشانه است.
برای اونا که سادهاندیشانه میگفتن جنگ امروز نتیجه تنزهطلبیهای دیروز و تک یاختهای کردن جامعه پریروزه.
برای اونا که بیاد بیارن صراحت خمینی دیروز که: برخی مغرضين ما را به اعمال سياست نفرت و كينه توزى توصيف و مورد شماتت قرار میدن، و با دلسوزيهاى بيمورد و اعتراض كودكانه مىگن جمهورى اسلامى سبب دشمنيها شده و از چشم غرب و شرق و ايادیاش افتاده است ! كه چه خوب است به اين سؤال پاسخ داده شود كه مسلمانان، و خصوصا ملت ايران، در چه زمانى نزد آنها احترام و اعتبار داشته كه امروز بىاعتبار شده باشد!؟
برای اونا که بفهمن جنگ تعارفپذیر نیست و قاعده و قانونمندی خودش رو داره.
برای اونا که بفهمن دیروز در مشروطه جسد حمید سجادی طلبهای از اراک دستمایه آغاز جنگ مومنان با موبدان و کاهنان معابد دلباختگی به شمنیزم غربندگی شد و امروز جسد مهسا امینی دستمایه بازتولید و برونریخت و آغاز مکرر این جنگ مکرر و مستمر از جانب و جبهه دینگریزان و غرب شیدایان و اباحه سالاران با مومنان و دین ورزان و متشرعان شده
برای اونائی که بفهمن برنده و بازنده این جنگ مهم نیست.
آنچه که مهمه فهم چیستی این جنگ و بالمآل آمال و آنات و غایات و منویات طرفین این جنگه.
جنگی که «خمینی انقلاب» هم چیستیاش و هم چرائیاش و هم چگونگیاش را تیزبینانه تبیین کرد و ملتاش را آنگونه انذار داد که:
خدایا ما در این دنیا تنهای تنهائیم و در این دنیا هیچکس را جز تو نمیشناسیم و هیچکس را جز تو نمیخواهیم بشناسیم و ما را یاری کن که تو بهترین یاری کنندگانی.
برای اونائی که بفهمن:
دل مبندید که صد فتنه در این پنهان است
این همان قصه اسلام ابوسفیان است
...
برای اینکه تاریخ را آگاهانه بفهمید تا جغرافیا و تحولات جغرافیایتان را بتوانید «آگاهانهتر» بفهمید!
#داریوش_سجادی