زوال ایمان!
برخلاف روایتی که فقر را نافی ایمان می انگارد، تجربه نشان داده مومنانه زیستن منافاتی با فقیرانه زیستن ندارد.
ایمان متصل به شعور و مبانی معرفت شناسانه لنگر توانمندی است که مومنانش را در سخت ترین تندبادهای مسکنت از گزند مهیبت ترین عرصه های هلاکت مصون نگاه می دارد.
مومنانه زیستن یعنی با اتکای بر ایمان معرفت اندیشانه می توان فقیرانه اما شرافتمندانه زیست .
ایمان متصل به «شعور و بصیرت» تضمین شرافت زندگی «دین ورزانه و منزهانه» ولو در فقری ناروایانه است.
تجربه برخلاف آن نشان داده زوال ایمان را بیشتر می توان نزد مرفهین و نوکیسه گان و تازه به دوران رسیده هائی یافت که شرف ایمان را بر انباشت اشرفی هایشان نازلانه فروخته و می فروشند!
ببینید در انقلاب کدام اقشاری علی رغم فقرشان و به اعتبار ایمان آگاهانه شان ۴۰ سال بر مانائی «انقلاب دینی شان» جان نثاری کردند و می کنند.
آسیب را آنجا ببینید که انقلابیون دیروز و آقازادگان بی لیاقت شان، با آلوده شدن به مال دنیا و انباشته شدن حساب های بانکی شان ، هار شدند و ایمان دیروزشان را به دینارهای امروزشان فروختند.
ایشان همان طلحه ها و زبیرها و شمرهائی اند که زمانی صحابی پا به رکاب رسول الله و علی ابن ابیطالب بودند و در فردای تمول، ایمان خود را سکوی تحصیل خوش زیستی متفرعنانه شان کرده و می کنند.
هار شده اید آقایان!
مال دنیا کورتان کرده و ایمان نحیف تان، قارون تان کرده!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی
@dariushsajjadi44
✅آنچه خارپشت می دانست!
علوم سیاسی دانش و توانش چینش واقع بینانه «قطعات پازل رقابت» بین عناصر قدرت در بازی قدرت است.
دانشی بمنظور پالایش و شفافیت صحنه آرایش قوای سیاسی بمنظور یابش نقشه راه و فهم رویکردهای بازیگران عرصه سیاست.
✳️ شعار «سوریه را رها کن ـ فکری به حال ما کن» علی رغم ۷ سال نبرد هوشمندانه ایران در سوریه در کنار هم آوائی «تاجزاده ها با شاهزاده ها» در اطلاق اتهام «ماجراجوئی سپاه در شامات» دلالتی است بر بازی کردن در زمین دشمن توسط آن متوهمین به دانش سیاست!
✳️ بر بدنه عوامی که در ایران این شعار را سر می دهند حَرَجی نیست، اما آن مدعیان سیاست دانی کاش لااقل زبان انگلیسی می آموختند و اقاریر ژنرال «وسلی کلارک» در گفتگو با «ایمی گودمن» را به استماع می نشستند که چگونه صادقانه خبر از آن می داد پنتاگون از فردای عملیات یازده سپتامبر با لابی اسرائیل نقشه حمله نظامی به ۷ کشور افغانستان عراق لبنان لیبی سومالی و سوریه و در نهایت ایران را در دستور کار خود قرار داد تا در یک بازه زمانی پنج ساله این ۷ کشور را بنفع اسرائیل ویران کنند!
لینک ویدئو
https://bit.ly/2BJXqun
✳️ خوشبختانه «توهم دانش سیاسی» دامن گیر مشاهیر آمریکائی نیز هست و در «اسفند ۸۹» جورج سوروس میلیاردر آمریکائی و معمار انقلاب های مخملی نیز در گفتگو با فرید زکریا تا آن اندازه بابت ناآرامی های ایران جوگیر شده بود که با صراحت به مخاطبان شبکه سی ان ان قول داد سال آینده اثری از جمهوری اسلامی در ایران نخواهند دید!
لینک ویدئو
https://bit.ly/2nW6CBN
در همان تاریخ طی ارسال پیغامی کنایه آمیز و در مخالفت با پیش بینی سوروس بر سر این پیش بینی خام اندیشانه به وی پیشنهاد دادم ثروت یکدیگر را (!) در گرو این پیش بینی قرار دهیم و هر طرف که باخت تمام ثروت اش را تقدیم برنده کند!
البته پیش بینی «سوروس» هرگز محقق نشد اما این نیز بمعنای انباشت «آی کیو» نزد اینجانب نبود و تنها دلالتی بر وثاقت روایت امام سجّاد (ع) بود⬅️ الحمدلله الذی جعل اعدائنا من الحُمقاء
سوروس و عقبه ژنریک و فارسی زبان ایشان، روبهانی را در مصاف با خارپشت می مانند که بقول آرخیلوخولس:
هر چند روباه خیلی چیزها می داند، اما خارپشت فقط «یک چیز خیلی مهم» می داند! 😉
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی
شاه ماهیان
سخنرانی رحیم پور ازغدی در قم هر چند می توانست به یک جدال احسن بین صاحب نظران منجر شود اما حواشی آن سخنرانی متن را تحت الشعاع قرار داد.
عُصاره کلام ازغدی کاهلی حوزه در تبیین مبانی ملکداری دینی بود که منجر به چابکی سکولاریسم در فقدان رقیبی چالاک در جبهه دین باوران شده است.
ازغدی:
فقه بیربط با زندگی، زندگی بیربط با فقه، درس خارجهایی که به جای تئوریزه حکومت و تمدن دینی، عملا فقه سکولار است. فقهی که فردی است و از عبادات و طهارات و نجاسات حرف می زند اما درباره اقتصاد، سیاست، بانک و روابط بینالملل حرفی ندارند. سکولاریسم همین است. همه میگویند سکولاریسم در دانشگاه است، بگذارید بگویم ریشه سکولاریسم در حوزه است.
هر چند فحوای کلام ازغدی موجبات کدورت خاطر برخی از علما و مراجع تقلید شد اما ادعای ازغدی برخوردار از بکآپ بود و پیش از ایشان آیت الله خامنه ای در مهر ۹۱ «مشابه اظهارات امروز ازغدی» به صراحت خطاب به روحانیون استان خراسان اظهار داشتند:
هر تفکری که روحانیت را جدای از نظام اسلامی بداند، سکولاریسم است و حوزه های علمیه نمی توانند سکولار و نسبت به نظام اسلامی بی تفاوت باشند.
حتی ۳۰ سال پیش تر از این نیز مرحوم امام بودند که در پاسخ به نامه محمد علی انصاری هشدار دادند که آنچه در آینده مهم است، مسائل مورد ابتلای مردم و حکومت است که «فقها باید» برای آن فکری کنند و «نیاز عملی» جامعه به آنها را رفع نمایند.
صرف نظر از جنجال های سیاسی ناشی از حواشی سخنرانی ازغدی، نکته مغفول در غائله مذکور تبیین ناصحیح صورت مسئله است. قدر مسلم آن است که در صورت نداشتن تعریف درست از قضیه هیچکدام از راه حل های متصور، وافی به مقصود نیست .
با فرض پذیرش ناکامی یا ناتوانی حوزه در تببین فقه حکومتی، این واقعیت را نمی توان نادیده انگاشت که ترمیم یا جبران این ناکامی را نیز نمی توان بخشنامه ای یا فرمایشی مرتفع کرد.
جوشش و فروزش دانش در حوزه یا دانشگاه و یا هر موسسه آموزشی محصول ظهور دُردانه هائی است که در میانه دیگر دانش پژوهان و به استعداد نبوغ و هوش و ذکاوت شخصی می توانند در حوزه پژوهندگی، بدرخشند و خالق اندیشه یا صانع صُنع مبتکرانه خود شوند.
مرحوم امام نمونه بارزی بودند که از دل همین حوزه توانستند به استظهار نبوغ و بلوغ و استعداد و «شجاعت خود» نظریه پرداز ولایت فقیه شوند.
لزوما با ثبت نام در یک کلاس آموزش موسیقی جمیع فارغ التحصیلانش به بتهوون و موتسارت مبدل نمی شوند. تاریخ در جمیع حوزه ها بر دوش ستارگان نشسته و آسمان دانش را شهاب سنگ هائی دلالت می کند که تیرگی و ظلمات کهکشان را به برکت فروزش انحصاری خود، مُنَوَر می کنند.
این قانونمندی مخرج مشترک دانشگاه و حوزه است. مگر انبوه برون داد فارغ التحصیل دکترا از دانشگاه های ایران، مملکت را با انباشت عظیم نظریه پرداز و تئوریسین های فلسفی و اندیشگی مواجه کرده؟
تولید اندیشه و نظریه در دانشگاه های کشور زیر خط فقر است و بر همان روال نمی توان توقع داشت از میانه جمیع طلاب ورودی به حوزه های علمیه، امام محمد غزالی یا شیخ انصاری و امام خمینی را پیشوازی کرد!
متاسفانه تضایف صُنع و مَصنوع در محافل دانش پژوهی ایران اعم از حوزه و دانشگاه، مدرک محور و کسوت محور شده و آفرینندگی در جوار آفریده به محاق رفته!
چیزی که مولانا به رفعت آنچنان توصیف اش کرد که:
عاشق صُنع خدا با «فَر» بُوَد
عاشق مصنوع او «کافر» بُوَد.
گذشته از آنکه کم کاری حوزه و دانشگاه محصول تبعی لقمه های فرهنگی سُفره های اطعام این دو مرکز اند!
قاضیان محصول قازیان سفره چاشت خوداند!
دانشگاه های ایران اگر با نزدیک به ۱۰۰ سال فعالیت هنوز نتوانسته اند یک نظریه پرداز صاحب سبک با برند ایرانی و اندیشه و نظریه ایرانی برون داد کنند چنین فرجامی را باید در شیوه تغذیه آموزشی آن دانشگاه ها ریشه یابی کرد!
دانشگاهی که تمامی منابع درسی و متدلوژیک و تحصیلی اش استوار بر منابع سکولاریسم غربی است طبعا از چنین دانشگاه نمی توان برون داد «ویتگنشتاین ایرانی» توقع کرد.
همچنانکه از حوزه های علمیه نیز با اتکای صرف بر مبانی فقه فردی، نمی توان ابن خلدون یا امام خمینی چشم انتظاری داشت.
بصورت طبیعی چه در حوزه و چه در دانشگاه «عالمی» که فاقد کشش و درک و صیرورت مقتضی جهت فهم و یابش نظریه های نوین مُلکداری و جهانداری با مختصات دین ورزانه است، عجالتا چنان عالمی به همان مقدوراتش اکتفا می کند!
حوزه ها و دانشگاه های ایران، دریائی را می ماند که به کثرت برخوردار از ماهیانی چالاک اند که با چابکی می توانند در امواج متلاطم آن دریا شناگرانی قابل باشند.
محل مناقشه آنجاست که راه رسیدن به خورشید، دریا نیست. پرواز است!
شاه ماهیانی همچون امام یگانه دُردانگانی بودند که با نبوغ ذاتی و کارنامه موفق شان، ضمانت اقبال به حوزه های علمیه شده اند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی
@dariushsa
کجاست آن کوزه!؟
حد خودت رو نگه دار آقای سجادی. تو در حدی نیستی حوزه های علمیه رو زیر سوال ببری […] ازغدی هم که بیشتر از حدش حرف زد دیدی مراجع معظم تقلید چطور تو دهنی بهش زدن […] حوزه های علمیه افتخار شیعه اند و چراغ دین توسط همین علما و روحانیت است که سالها است به کوری چشم دشمنان اسلام روشن مونده.
پیغام بالا واکنشی است نسبت به مقاله اخیرم (شاه ماهیان) که توسط یکی از مخاطبان ارسال شده!
جملات داخل […] ناسزاهای غیر قابل انتشار است که به حرمت مخاطبان حذف کردم.
خطاب به این دوست عزیز عارضم:
اولا مقاله «شاه ماهیان» فاقد کمترین اسائه ادب نسبت به روحانیت شیعه بود تنها تعریضی بود بر کاهلی بخش هائی از حوزه که «مرحوم امام» نیز بارها نسبت به پَسیو بودن ایشان، نهیب شان زد و از متولیانش تحت عنوان عالمان مُتِهَتِک و جاهلان مُتِنَسِک نام بُرد.
خیر دوست عزیز، محل نزاع «روحانیت شیعه» و حوزه هائی که با مشقت چراغ دین را روشن نگاه داشتند، نیست. دعوا بر سر تحجری است که مبانی دین و ایمان مومنان را بنام دین چون موریانه می خورد و می خراشد.
اسفند سال گذشته در فیضیه سخنرانی داشتم و خطاب به روحانیون حاضر گفتم:
اگر داریوش سجادی را از آمریکا دعوت می کنید تا در این مکان مقدس با زبان آکادمیک از مبانی انقلاب اسلامی دفاع کند و هم زمان هم لباس شما در مقابل دوربین تلویزیون می فرمایند: بادمجان ولایتمدارترین میوه در میانه میوه های خداوند است! یک جای کار می لنگد. با چنین زبان و ادبیاتی درصدد یارگیری از کدام جماعتی هستید؟ چه دینی را ترویج می کنید و کدام انسانی را با چنین گویش و خوانشی به دین ترغیب و تشویق می فرمائید؟
خیر دوست عزیز ـ ازغدی تو دهنی نخورد و صادقانه تکلیف اش را عمل کرد. ایشان تنها نیستند و ما همه ازغدی هستیم.
شمایان با چنین ادبیات اخافه سالارانه درصدد ترساندن چه کسانی هستید!
فرزندان خمینی اگر اصحاب ترس بودند اکنون در عمق مدیترانه در حال دفاع از سرحدات اسلام و حفاظت از نفوس و ناموس مسلمین نبودند!
راستی مخاطب امام چه کسانی بود که چنان مظلومانه فرمود:
در فیضیه فرزند خردسالم مرحوم مصطفی از کوزه ای آب نوشید. کوزه را آب کشیدند چون من فلسفه تدریس می کردم. خون دلی که پدر پیرتان از این گروه متحجر خورد از هیچ گروه دیگری نخورد!
...
کجاست آن کوزه تا خاکش را توتیای چشم خود کنیم!؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی
@dariushsajjadi44
جعبه پاندورای هاشمی!
فائزه هاشمی در گفتوگو با یورو نیوز، خواستار پیگیری مرگ مبهم اکبر هاشمی رفسنجانی و پلاکارد تجمع طلاب در مدرسه فیضیه قم، از سوی دستگاههای امنیتی و شورای عالی امنیت ملی شده و همزمان فاطمه هاشمی نیز در مصاحبه با ایسنا ضمن اشاره به تابلونوشت تجمع طلاب در قم گفته: تابلو «استخر فرح» ابهامات در مورد مرگ مشکوک پدرم را که تاکنون بیپاسخ مانده است، قوت میبخشد.
هر چند ژاژخائی فرزندان هاشمی به بهانه آن «تابلونوشت بیمُسما» قابل فهم است و می توان این را در ژانر مسئلهسازیها و هزینه افزائی های مطابق معمول این خانواده برای کشور تلقی کرد اما از سوی دیگر حال که ایشان بر دوباره خوانی پرونده مرگ پدرشان اصرار دارند خوب است از این فرصت استفاده شود و پرسش های بجا مانده و حرفهائی که هاشمی هرگز درباره آنها سخن نگفت نیز طرح و راستی آزمائی شود.
علی ایحال ادعاهای دیگری نیز درباره مرگ هاشمی رفسنجانی مطرح شده که تاکنون بدون پاسخ مانده (*)
گذشته از آنکه هاشمی تا قبل از مرگ نیز در مظان شائبه ها و اتهامات پنهان دیگری نیز بود که هرگز رسانه ای نشد!
ـ از جمله مفقود شدن معنادار رابرت لوینسون در اسفند ۸۵ و بایگانی شدن این پرونده از سوی آمریکائیها! و ارتباط سفر این مامور آمریکائی با اکبر هاشمی رفسنجانی!
ـ از جمله اینکه منابع غیر رسمی گفته اند لوینسون با پوشش ظاهری مامور بازنشسته اف بی آی وارد ایران شد و در واقع نماینده ارشد و تامالاختیار از جانب ارشدترین دولتمردان وقت آمریکا بود که یک سال بعد از روی کار آمدن احمدی نژاد با ماموریت ویژه و بمنظور مذاکره با هاشمی عازم ایران شده بود!
ـ از جمله آنکه همان منابع غیر رسمی ادعا کردند لوینسون با ورودش به ایران برخلاف «انتظار طرفین» در تور نیروهای امنیتی ایران افتاد و پروژه مزبور و فرد مزبور سوخت و هاشمی نیز «وارنینگ امنیتی» گرفت!
ـ از جمله اینکه دولتمردان آمریکائی که برای شهروندان بمراتب کم اهمیتتر خود در ایران سنگین ترین جنجال های رسانه ای را دامن می زدند در مورد لوینسون سیاست بی وقعی را اتخاذ کرده اند چرا که مانند ماجرای سفر مخفیانه مک فارلین به ایران در ۶۴ و مذاکرهشان با عقبه هاشمی رفسنجانی اکنون نیز مفتوح شدن پرونده لوینسون تا آن اندازه ظرفیت دارد که به یک جنجال رسانه ای و سیاسی بزرگ مُبدل شود!
ـ از جمله اینکه بعد از سوختن پروژه لوینسون، هاشمی مطرود نظام شد و به همین دلیل ایشان در «ماجرای ۸۸» (!) ریسک و خیز بلندش برای تصاحب قدرت را برداشت و بعد از آن «ناکامی بزرگ» مبتلا به افسردگی سیاسی منجر به خودکشی شد! (**)
علی ایحال باز شدن «پروژه هاشمی رفسنجانی» را می توان برای یابش چنین پرسش هائی استقبال کرد اما خانواده ایشان نیز جوانب احتیاط را رعایت کنند! این ماجرا می تواند حکم «جعبه پاندورا» را برای ابوی ایشان داشته باشد!
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
* ـ نگاه کنید به مقاله خانم دکتر «پرستو مروجی» و همچنین اظهارات سردار «سعید قاسمی» در فردای مرگ هاشمی:
https://bit.ly/2Lq4HyP
** ـ نگاه کنید به دو مقاله «خودکشی هاشمی» و «هاشمی قدیس یا ابلیس»
https://bit.ly/2kcjGCp
https://bit.ly/2lyge7z
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی
@dariushsajjadi44