خواب دیدم، نشستہام، و تو آمدهای
از دور، با دستانۍ پر از شاتوت، با
لبانی کبود و لبخندی که مسیر خانه
ماست :)
میدونی رفیق، بعضی موقع زندگۍ
به نفع ما نمیشه، طوری که میگیم
خدایا، مظلوم گیر آوردی ؟ چرا فقط
رو ما قفل کردی ؟ چرا فقط ما داریم
سردی روزگارو میکشیم؟ تو اون لحظه
خدا بهت میگه، شاید برات اینا سخت
باشه اما من چندین قرن هست دارم
خدایی میکنم، و تو فقط چند سال
داری بندگی میکنی.. تحمل کن و بدون
پایان اینا واست خوشبختیه محض :)
رفیق.. بیا به هم قول انگشتی بدیم
که تحمل کنیم سختیهارو، بیا به هم
قول بدیم آخرش خوشبختیه . ♥
نگاهت میکنم خاموشُ، خاموشۍ زبان
دارد، زبانِ عاشقان چشم است، چشم از
دل زبان دارد .
آنچه الان به عنوان درد احساسش میکنیم
یک روز حتۍ فکر دردآور بودنش ما را
میخنداند .