#عزت_و_ذلت
تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشٰاءُ ، خدا به هرکس که بخواهـد و شایسته و لایـق باشد، حکومت می دهد. همان طوری که به سلیمان ، یوسف ، طالـوت، ذوالقرنین و... #عطا کرد. تَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّن تَشَاءُ و از هر کسی که بخـواهد حکومت را می گیرد
تُعِزُّ مَن تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَاءُ ، خدا هر که رو که بخواد عزیز یا ذلیل می کنه یعنی عزّت و ذلّت فقط و فقط دست خداست. ازدیگری توقّع عزّت نداشته باشیم
بِیَدِکَ الْخَیْـرُ ، آنچه که از طرف او به ما میرسه، چه دادن ها و چه گرفتن ها، همه اش خیر است. اگر چه که ما فلسفه اش رو ندونیم. پس اینقدر به خداوند غُر نـزنیم. إِنَّکَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیر ، خدا #قدرتِ انجام هرکاری رو داره و همه ی قدرت به دست اوست
پس سـاعت زندگیمون رو به افق آدم هـای ارزان قـیمت کـوک نکنیم کـه یا خـواب می مونیم یا از زنـدگی عقب. در هـر شرایطی امیدمـون رو به خدا از دست نـدیم و در هـر لحظه منتظر رحمت بی کرانش باشیم
#آدمهای_ناموفق
آنانی کـه در سواحل اقیانوس اطلس زندگی می کنند به صید خرچنگ آبی مشغول هستند. آنها خرچنگ هایی را که صیـد می کنند در سبد می اندازند
در صورتی که فقط یک #خرچنگ در سبد باشد ، روی سبد را درپـوش می گذارند ؛ اما وقتی چند خرچنگ صید کرده باشند، هرگز درپوش سبدرا نمی گذارند
می دانید چرا؟ چون خرچنگها برای بیرون آمدن ، دیگری را به کناری می کشد. بنابراین هرگز هیچ کدام موفق به فرار نمی شوند
این #شیوه ی آدمهای ناموفق است. آنها دست به هر کار میزنند تا دیگری را از پیشـرفت باز دارند و مانع جلو رفتن آنان شوند. آنها برای نگهداشتن دیگران داخل سبـد ، از هر وسیله ای استفاده می کنند
#دوازده_درهم_بابرکت
پیـراهن رسول خدا صـل الله علیه و آلـه کـهنه شـده بـود. شخصی دوازده درهم به ایشان هدیه داد، پیامبر پول را به علی علیه السلام داد ، تا از بازار پیـراهنی برایشان بخـرد. امیرمؤمنان علی علیه السـلام جامهای بهمان مبلغ خـرید وقتی کـه خدمت پیغمبر آورد، فرمود: این جامه پربهاست #پیراهن پست تر از ایـن برایـم بهتر است ، آیا گمان داری صاحب جامـه پس بگیرد؟ امیرالمومنین عرض کردند: نمی دانم. پیامبر فرمـود: به او رجوع کـن شاید راضی شود.
علی علیه السلام پیش آن مرد رفتو فرمود پیغمبر میفرماید این پیراهن برای من پربها است و جامه ای ارزان تر از ایـن می خواهم ، صاحب جامه راضی شد و دوازده درهم را پس داد
مولا فرمـود وقتی پول را پس آوردم حضرت بامن به بازار آمـد تا پیراهنی بگیـرد. در بیـن راه به کنیزی برخـورد که در گوشهای نشسته و گریه میکرد جلو رفته و سبب گریه اش را پرسید گفت یا رسول الله مرا برای خریداری به بازار فرستادند وچهار درهم همراه داشتـم ، آن پول را گـم کـردم. پیغمبر چهار درهم از پـول جامه را به او داد و پیراهنی بـه چهار #درهم خریداری کرد. در راه بازگشت مرد مستمندی از ایشان تقاضای لباس کرد پیامبرهمان پیراهن را به او دادند
باز بـه بازار برگشتند و با چهار درهم مانـده پیراهنی دیگـر خریدند. در راه به همـان کنیز رسید او را هنوز گریان مشاهده کرد، پیش رفته فرمود دیگر برای چه گریه میکنی؟ گفت دیر شده میترسم مرا بیازارند ، فرمود تو جلو برو ما را بخانه راهنمائی کن همینکه بـه در خانه رسیـدند. به صاحب خانه سلام کـردند ، ولی آنها تا مرتبه سـوم جواب ندادند
رسول خدا از جواب ندادن آنها سؤال نمـود. صاحب خانـه گفت: خـواستیم #سلام شـما بر ما زیاد شـود تا باعث زیادی نعمت وسلامتی گردد، حضرت داستـان کنیز را شـرح داده و تقاضای بخشش برای او کـردند. صـاحب کنیز گفت چـون شما تشریف آوردید او را آزاد کردم آنگاه پیغمبر فرمود دوازده درهمی ندیدم که اینقدر خیر و برکت داشته باشد دو نفر برهنه را پوشانید و کنیزی را آزاد کرد. منبع: بحار، ج۱۶، صفحه ۲۱۴
#توقع_زیاد_داشتن
در زمانهای قدیم شخصی برای خرید #كنیز به بازار برده فروش ها رفت و مشغول گشت وتماشای حجرهها شد. به حجرهای رسید كه برده ای زیبا در آن برای فـروش بود و از صفـات نیک و توانایی های او هم نوشته بودند و در آخر هـم نوشته بودند ، اگر بهتر از این را هم بخواهید به حجرهی بعدی مراجعه فرمایید.
در حجره ی بعـد هم كنیزی را دید که با خصـوصیات خـوب و توانایی های زیاد در معـرض فروش بود، بالای سر اوهم همان جمله قبلی كه اگر بهتر از ایـن را می خواهید به #حجره بعدی مراجعه کنید. آن بندۀخدا كه حریص شده بود از حجره ای به حجره دیگر می رفت و برده ها را تماشا می نمود و در نهایت هم همان جمله را میدید
تا اینكه به حجره ای رسید كه هر چه در آن نگاه كرد برده ای ندید. فقط در گوشه حجره آینه ی تمام نمای بزرگی را نـهاده بـودند کـه خـودش را تمام و كمال در آینه می دید. دستی بر سر و رویـش كشیـد. چشمش بـه بالای آینه افتـاد. این جملـه بر بالای آینه نوشته شده بود: چرا این همه #توقع داری؟ قیافه خود را ببین و بعد قضاوت كن
#ارواح_مؤمنان
روزى اميرالمؤمنين على عليه السـلام از كوفه حركت كرد و به نجف آمـد و از آن هـم گـذشت. به وادی السلام که رسیدند، قنبر گفت يا #امیرالمومنین اجازه مى دهى عبايم را زير شما پهن كنم؟
حضرت فرمود: نه، اينجا محلى است كه خاک هاى مؤمنان در آن قرار دارد و پهن كردن عبـا برای آن ها مزاحمت است. اصبـغ مى گويد؛ عرض كردم يا اميـرالمؤمنين! خاك مؤمنان رادانستم چيست ، ولى مـزاحمت آن ها چگونه است؟
حضرت فرمـود: اى اصبغ اگـر پرده از مقابل چشمانت برداشته شـود، ارواح مـؤمنان را میبينيد كه در اينجا حلقه حلقه دور هـم نشستهاند و يكديگر را ملاقات می كنند و با یکدیگر مشغول صحبت هستند ، اينجـا جايگاه ارواح #مؤمنان است وارواح كافران هم در برهوت قرار گرفته اند! منبع: داستان های بحـارالأنوار ، جلد ۴ ، صفحه ۵۲
شب جمعه است شـادی روح شهـدا و اموات صلواتی هدیه بفرمایید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹حاج آقا مجتبی تهرانی رحمةاللهعلیه:
▪️شب ِنوزدهم، شب ِ#شرمندگی.
ما دست خالی هم نیستیم،
اتکای ما «حب علی علیه السلام» است.
#عیب_جویی_نکنیم
وقتی کسی را که دوست داریم بیمار می شـود ، می گوییم #امتحان الهی است. امـا وقتی که فـردی که دوست نداریم بیمار شود، می گوییم عقوبت الهی است
هنگامی که کسی را کـه دوست داریم دچار مصیبتی میشود ، میگوییم از بس که خوب بـود و زمانیکه شخصی کـه دوستش نداریم ، دچار #مصیبت میشود میگوییم از بس که ظالم بود
مراقب باشیـم که قضا و قدر الهی را آنطور که پسند میکنیم تقسیم نکنیم. همه ما حامل عیوب زیادی هستیم و اگر لباسی از سوی خداوند، که نامش سِتْر "پوشش" است نبود ، گردن های ما از شدت خجالت خم می شـد پس عیب جویی نکنیم، در حالی کهعیوب زیادی چون خون در رگ ها در وجود ما جاریست
#درخواست_دستور
شخصی از حضـرت آیت الله العظمی بـهجت درخـواست دستوری کـرد. آقا کـه همیشه مشغول ذکر بود ، سر بلند کردند و فرمودند تا می توانید #گناه نکنید. بـعد هم سر به زیر انداختند و مجدّداً مشغول ذکر شدند.
بعد ازچند لحظه دوباره سر بلند کرده و فرمـودند: اگر احیاناً گاهی مـرتکب شدید سعی کنید گناهی که درآن حقّ الناس هست نبـاشد. و باز سـر به زیر انداخته و مشغول ذکر شدند.
بعد از چند لحظه باز سر بلند کردند و برای سومینبار فرمودند اگر گناه هم مرتکب شدید کـه در آن #حقّ_الناس هست سـعی کنید در همین دنیا آن را تسویه کنید وبرای آخرت نگذارید که آنجا مشکل است
منبع: کتاب فریادگر توحید ، ص ٢١٨
#رضایِ_در_طاعت
امیرالمومنین علی علیهالسلام فرمود خدا چهار چیز رادر چهـار چیز مخفی نمـوده. رضای خود را در #طاعت ها. پـس هیچ عبادتی را کم نشمار ، شاید همان مورد رضای خدا باشد
غضبش را در گناهان. پس هیچ وقت گناهی را کوچک نشمارید شاید همان مـورد غـضب او باشـد. استجاب خود را در دعاها. پس هیچ دعایی را اندک مپندارید شاید همان مستجاب باشد
ولی و دوست خود را درمیان بندگان پس به هیچ بندهای بیاعتنایی نکنید شایـد او #ولی_خدا باشد و شـما هم نشناسید
منابع: معنای الاخبار، ص ۱۱۱ - وسائل ج۱ ،ص ۸۸ - کمال الدین، صفحه ۱۷۳
#صلوات_بر_پیامبر
مرحوم حاج شیخ علی اکبر نهاونـدی درکتاب شریفش فرمود: یکی از زهّاد و پرهیزگاران می فرمود من با خودم عهد کردم که هرشب قبل ازخواب به انـدازه ی مُعیِنی بر محمد و آل محمد صل الله علیه و آله #صلوات بفرستم
یک شب یه عده از رفقا و دوستان به اتاق و حجرهام آمدند، با اینکه حجره شلوغ بود و تا دیر وقت طول کشید. خسته بودم ولی مثل هرشب صلوات هایم را فرستادم و بعد خوابیدم
خواب دیدم ، آقا رسول الله صل الله علیه و آله وارد حجره من شدند و از تشریف فـرمائی وجود مقدس ایشان در ودیوار منور شد. حضرت به سوی من تشـریف آورند و فرمـود: کجاست آن دهانی که برمن صلوات فرستاده؟ می خواهم آن را ببوسم
خجالت کشیـدم که بگویم من هستم. چون لیاقتی در خودم نمیدیدم ، ولی آنقـدر آقا #رسول الله صـل الله علیه و آله بزرگوار بودند که صورت مبارک را جلو آوردند و به صـورت من بوسه زدند. از شـدت خوشحـالی از خـواب پریـدم بطوری کـه همـه ی دوستان و رفقا از خواب بیدار شدند
#دکتر_الهی_قمشهای
بـه زندگی فکر کـن! ولی بـرای زندگی غصه نخور. ديدن حقيقت است، ولی درست ديدن ، #فضليت. ادب خرجی نداره، ولی همه چيز را می خرد
با شروع هر صبح فکر کن تازه بهدنيا آمـدی. مهـربان باش و دوست بـدار و عاشق باش. شـايد فردا نباشـد. شايد فردايی باشد اما عزيزی نباشد...
یادمـان باشـد با شکستن پای دیگران بهتـر راه نخواهیم رفت! یادمان باشد با شکستن دل دیگری #خوشبخت تر نمیشویم! کاش بدانیم اگر دلیل اشک کسی شویم دیگر با اوطرف نیستیم، با خدای او طرف هستیم
#مورچه_نَر_بود_یا_ماده
شیخ احمـد جامی بر بالای منبر گفت: مردم هرچه می خواهید از من سوال کنید. زنی از میان جمعیت #فریاد زد ای مـرد ادعا ی بیهـوده نکن ، خداوند رسـوایت خواهـد کرد ، هیچ کس جز علی علیه السلام نمی تواند بگوید که پاسخ تمام سؤالات را میداند
شیخ گفت اگر سؤال داری بپرس. زن سـوال کرد #مورچه ای که بر سر راه سلیمان نبی آمد نر بود یا ماده؟ شیخ گفت سؤال دیگر نداشتی!؟ این دیگر چه سؤالی است؟ من که نبودم ببینم نر بوده یا ماده.
زن گفت نیاز نبود که آنجا باشی ، اگر کمی با قـرآن آشنا بودی می دانستی. درسوره نمل آمده است که قالت نمله مشخص می شـود مورچه ماده بوده
مردم هم به #جهل شیخ وزیرکی زن خندیدند. شیخ با عصبانیت گفت: ای زن با اجازه شوهـرت در اینجا هستی یا بدون اجازه؟ اگر با اجازه آمـده ای که خدا شوهرت را لعن کند و اگر بی اجازه آمدهای، خدا خودت را لعن کند
زن پرسید: ای شیخ بگو بدانیم آیا آن زن بااجازه پیامبر به جنگ امام زمان خود ، علی علیه السلام رفته بود و یا بدون اجـازه؟ شیخ بیچـاره نتوانست جواب گوید. الغدیر ، #علامه_امینی
این چنین است پایان خوش وعاقبت از آن متقین است
امام صادق علیه السلام فرمود مردی در میان بنی اسراییل ذکر الحمدلله رب العالمین و العاقبه للمتقین را زیاد بر لب جاری می ساخت. #ابلیس از این کار او خشمگین شده بود یکی از شیاطین را مامور نمود تا به او القا کند که پایان خوش و عاقبت از آن ثروتمندان است
مامور ابلیس درماموریت خود موفق نشد و کار به دعوا و مرافعه کشید تا اینکه تصمیم گرفتند برای پایان دادن به دعوا ازکسی بخواهند که میانشان #داوری نماید و هر کس که مغلوب شد دستش بریده شود. آنها شخصی را به عنوان داور برگزیدند اما او حق را به مامور ابلیس داد و پایان خوش را از آن ثروتمندان دانست و بدین ترتیب یکی از دستان مرد عابد بریده شد . ولی مرد عابد باز ذکر شریف را زمزمه نمود
مامور ابلیس که از سخت ورزی عابد خشمگین شده بود برای #رهایی از دست او پیشنهاد کرد فردی دیگر را در میان خود حاکم سازند تا هرکس مغلوب شد گردنش زده شود . عابد نیز قبول کردو این بار مجسمه ای را میان خود به عنوان داور قرار دادند
در این هنگام مجسمه به اذن خدا بر محل بریده شدن دستان عابد دست کشید و دستانش را به او باز گرداند آنگاه ضربهای سنگین بر گردن مامور ابلیس وارد کرد واو رابه قتل رساند. مرد عابد با تماشای این حادثه گفت: این چنین است پایان خوش وعاقبت از آن متقین است . به نقل از استاد انصاریان
منبع : قصص الأنبياء ، راوندی: ۱۷۹ ، باب۹، فصل۱ ،حدیث۲۱۳؛ بحارالأنوار ۶۷/۲۹۴ ، باب
به فرزندم خواهم گفت خدا، خدایِ آدم های بد هم هست
در بچگی آنقدر از خدا می ترسیدم ، که بعد از هربار شیطنت، کابوس می دیدم. من حتی ناراحت می شدم که میگفتند خدا همه جا هست! با خودم می گفتم: یک نفر چطور می تواند تمام جاهای دنیا #کشیک بدهد و تا کسی کارهایِ بدی کرد ، او را بردارد و ببرد جهنم! حتی وقتی می گفتند؛ خدا پشت و پناهت، در دلم می گفتم کاش اینطور نباشد. می دانید؟ چون خدایی که در ذهن من ساخته بودند، مهربان نبود و فقط خدایِ آدم هایِ خوب بود و برای من که کودک بودم و شیطنت هایم را هم گناه میدیدم، خدایِ ترسناکی بود!
اما من، فرزند خود را از خدا نخواهم ترساند. به او می گویم خدا بخشنده است. اگر خطایی کرد میگویم؛ خدا بخشیده اما من نمی بخشم ، تا بداند که خدا از پدر و مادرش هم مهربانتر است. من به فرزندم خواهم گفت که خدا، خدایِ آدم های بد هم هست ، تا با کوچکترین گناهی، از خوب بودنش نا امید نشود. می گویم خدا همه جا هست تا کمکش کند، تااگر در مشکلی گرفتار شد ، نجاتش دهد
من خشم و بیکفایتیِ خودم راگردنِ خدا نخواهم انداخت. من برایش از #جهنم نخواهم گفت. اجازه میدهم بدونِ ترس از تنبیه و عقوبت ، خوب باشد ، و میدانم که این خوب بودن ارزش دارد ... من نمی گذارم خدایِ فرزندم خدایِ ترسناکی باشد . کاش همه این را می فهمیدیم .. باور کنید خدا مهربانتر از تصوراتِ ماست! اگر باور نکردهاید؛ لطفاً در مقابلِ کودکان سکوت کنید. خدا ترسناک نیست
پنج اصطلاح غلط رایج در بین همه ما و مردم
#خدا_بد_نده . این کلام اهانت به پروردگار است ، زیرا خدای تعالی در قرآن فرموده:هیچ خوبی به شما نمیرسد مگر از ناحیه ی خدا و هیچ بدی به شما نمیرسد مگر از ناحیه ی خود شما و به خاطر اعمال خودتان است
#جوان_ناکام. این اصطلاح عامیانه برای جوان هایی که قبل از ازدواج از دنیا میروند بکار میرود، درحالیکه ازدواج کام حقیقی یک انسان نیست که اگر ازدواج نکرد به او گفته شود ناکام، بلکه کام حقیقی انسان رسیدن به مقام بندگی خداست و استفاده ی خوب کردن از عمر و فرصتی که خدا به او داده است.
#عیسی_به_دین_خود_موسی_به_دین_خود! این جمله معنای صحیحی ندارد، زیرا بین پیامبران خدا، کوچک ترین اختلافی نبوده و همه پیامبران مردم را به توحید و یکتا پرستی دعوت می کردند و عقیده ی یکسانی داشتند.
#ولش_کردی_به_امان_خدا . این حرف کفر آمیز است ، زیرا اگر کسی مال یا فرزند را به امان خدا بسپارد که غمی نیست، بهتر است بجای این کلام گفته شود : ولش کردی به حال خودش
#انسان_جایز_الخطاست. این حرف نیز غلط است، زیرا انسان برای خطا کردن جایز نیست. بهتر است بگوییم انسان ممکن الخطاست ، یعنی ممکن استخطا کند وبهترین خطا کنندگان توبه کنندگان هستند
ازابوهارون سوال کردم: آیا ابوجعفر را دیدی؟
ابوبصیر می گوید: با امام باقر علیه السلام به مسجد مدینه وارد شدیم. مردم در رفت و آمد بودند . امام به من فرمود: از مردم بپرس آیا مرا می بینند؟ از هر که پرسیدم آیا ابوجعفر را دیده ای؟ پاسخ منفی شنیدم، در حالیکه امام در کنار من ایستاده بود
دراین هنگام یکی از دوستان حقیقی آن حضرت #ابوهارون که نابینا بود به مسجد آمد. امام فرمود: از او نیز بپرس. از ابوهارون سوال کردم : آیا ابوجعفر را دیدی؟ فورا گفت مگر کنار تو نایستاده است؟ گفتم از کجا فهمیدی؟ گفت چگونه ندانم در حالی که آقا نور درخشنده ای است. منبع بحار الانوار، جلد ۴۶، صفحه ۲۴۳؛ به نقل از خرائج راوندی
با چشم هایی که قراره جمال زیبایِ #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را ببینیم گناه نکنیم ! شاید بزرگترین گناه ما ، ندیدن اشکهایی باشد که او هر روز برای گناهان ما می ریزد...
آیت الله میلانی فرمود: این کار شما بی انصافی ست
آمد محضر آیت الله میلانی در مشهد در اطراف حرم امامرضا علیه السلام مغازه داشت. عرض کرد: مغازه دارم در اطراف #حرم مطهر، در ایامی که شهر شلوغ میشود قیمت اجناس را کمی بالا برده و بیشتر ازنرخ متعارف میفروشم حکم این کار من چیست؟
آیت الله میلانی فرمود: این کار شما بی انصافی ست. مغازه دار خوشحال ازاین پاسخ و اینکه آقا نفرمود حرام است. کفشهایش را زیر بغل گذاشت و دست روی سینه عقب عقب خارج می شد . آقای میلانی با دست اشاره کرد به او که برگردد! برگشت
آقا دهان خود را گذاشت کنار گوش مغازه دار و فرمود : داستان کرببلا را شنیده ای؟ فرمود: بله. گفت میدانی #سیدالشهدا علیه السلام تشنه بود و تقاضای آب کرد و عمر سعد آب را از او دریغ کرد؟ گفت: بله آقا شنیده ام. آقای میلانی فرمود : آن کار عمرسعد هم بی انصافی بود......
شیخ به ما می گوید چشم خود را از نامحرم برگردانید و حالا خودش...
یکی از دوستان شیخ رجبعلی خیاط نقل میکرد: یک روز با جناب شیخ به جایی می رفتیم ، دیدم جناب شیخ با تعجب و حیرت به زنی نگاه میکند! از ذهنم گذشت که جناب شیخ به ما می گوید چشم خود را از #نامحرم برگردانید و حالا خودش اینطور نگاه می کند، شیخ فهمید! گفت تو هم می خواهی ببینی که من چه می بینم! ببین!
من هم نگاه کردم دیدم همین طور از بدن آن زن ، مثل سرب گداخته آتش وسرب مذاب بر زمین میریزد! و آتش را به کسانی که چشم های آنها بدنبال اوست، سرایت می کند. جناب شیخ فرمود: این زن راه می رود و مردم را همین طور با خودش به #آتش جهنم می برد.
حالا اگر انسان بدحجاب های جامعه را اینگونه بداند که آنان به خود آتش زده اند و خود را چون گدازه ای از آتش متعفن در آورده اند و اگر به آن ها توجه و نگاه شود ؛ از آن آتش به طرف بیننده پرتاب می شود ، دیگر شاید رغبتی برای نگاه حرام نماند
در قرآن کریم میخوانیم : يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ . غافر ۱۹ خداوند خیانتِ چشمانی را که دزدانه می نگرند می داند و به کفر و #نفاق و گناهانی که سینه ها نهان میدارند آگاه است
گاهى وقتها يك حرف يك عمر پاى تو حساب مى شود
سفره دلتان را براى هركس كه از راه رسيد باز نكنيد . به اين آدم ها فقط #حال خوبتان را نشان دهيد
حال خراب را مفت به دست نياورده اید كه آن را مفت به حراج بگذارید اگر می خواهيد خودتان را تخلیه كنيد چاهى ، رودى ، #رودخانه اى ، درختى ، گياهى چيزى پيدا كنيد
دردهايتان را پاى آن ها بريزيد . بهتر از اين است كه #عصاى دست خلق بشوید كه شما را به هرجا كه دلشان خواست بكشانند. گاهى وقتها يک حرف يک عمر پاى تو حساب میشود
درختان را در فصل زمستان هرس می کنند
مرحوم حاج اسماعیل دولابی: پدر و مادر مواظب باشند در اثر فشاری که برای عمل به عبادات و احکام به بچّه می آورند ، در #محبّت بچّه به آنها لطمه نخورد. اگر فرزند پدر و مادر نمازخوان را دوست داشته باشد ، خود فرزند نمازخوان می شود، نیاز به فشار آوردن زیاد نیست. و اگر از آنها منزجر شود ، از دین و عمل به احکام نیز خواهد برید
اگر محبّت بچّه محفوظ ماند ، ولو چند روزی در عمل به احکام شرع #سستی کند ، جای نگرانی نیست ، آخرالامر به آغوش دین باز میگردد و با رغبت به احکام مقید می شود. عمل با کُره و اکراه و بدون رغبت نه تأثیر سازنده دارد و نه ثواب و اجر. بگذارید فرزندانتان با رغبت به سمت دین و عبادت بیایند
همان طور که گیاهان و درختان را در فصل زمستان هرس می کنند و شاخه های اضافی شان را می زنند و اگر در بهار بزنند درخت آسیب می بیند و جای شاخه ی کنده شده سیاه و خشک می شود ، در نهی از منکر هم باید وقتی فرد در حالت خنکی و آرامی است ، به او تذکّر داد. اگر در گرمای کار تذکّر بدهی، مؤثّر نخواهد بود و چه بسا موجب #لجاجت او شود و محبّتش به خداوند و اولیا و خودت هم لطمه ببیند.
فرزندتان را خیلی نهی نکنید، چون فطرتشان خراب می شود . وقتی دیدی یک روز صبح فرزندت خودش بیدار شد و بدون اینکه کسی به او بگوید ، #وضو گرفت و در گوشه ی خلوتی نماز خواند ، بدان نماز فرزند ت را گرفت ؛ سجده شکر بجا بیاور. مبادا از آن به بعد فرزندت را برای #نماز خواندن تحریک کنی. مصباح الهدی ، تألیف استاد مهدی طیّب
بهوش باش تو نلغزی، که جماعتی از پی تو خواهند لغزید
ابوالحسن خرقانی گفت : جواب دو نفر مرا سخت تکان داد . اول : مرد فاسدی از کنارم گذشت و من گوشه ی لباسم را جمع کردم تا به او نخورد.
او گفت: ای #عارف، خدا میداند که فردا حالِ ما چه خواهد شد شاید من محضر خدا باشم تو پای طناب دار
دوم: مستی دیدم که افتان و خیزان در جاده اى گل آلود می رفت . به او گفتم: قدم ثابت بردار تا نلغزی. گفت: من بلغزم باکی نیست، بهوش باش تو نلغزی، که جماعتی از پی تو خواهند لغزید.
📖 #وعده_های_بی_عمل
پادشاهی یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت ، سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی میداد. از او پرسید آیا سردت نیست؟ نگهبان پیر گفت چرا ای پادشاه ، اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم. پادشاه گفت الان داخل قصر میروم و می گویم یکی از لباس های گرم مرا را برایت بیاورند. نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر ، وعده اش را فراموش کرد. روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردند ، در حالی که در کنارش با خطی ناخوانا نوشته بود به سرما عادت داشتم اما وعده ی لباس گرم شما مرا از پای درآورد. این روزها از این وعده ها زیاد می شنویم
اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند ...
به امر خدا آتش نسوزاند ابراهیم را و دریا در خود غرق نکرد موسى را؛ مادری ، #کودک دلبندش را به دست موج هاى خروشان نیل میسپارد، تا برسد به خانه ی فرعونِ که تشنه به خونَش بود
دیگری را برادران به چاه مى اندازند، سر از خانهی عزیز مصر در آورد! مکر زلیخا زندانیش کرد ، اما #عاقبت بر تخت ملک می نشیند
از این #قِصَص های قرآنى هنوز هم نیاموختی؟ که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند ، و خدا نخواهد ؛ نمی توانند. او یگانه تکیه گاه من و توست
میشه لطیفه ای رو گفت بدون اینکه به قومی توهین شود
محافظ مقام معظم رهبری تعریف میکرد که رفته بودیم مناطق جنگی برای بازدید . توی مسیر خلوت مقام معظم رهبری گفتن اگه امکان داره کمی هم من رانندگی کنم. من هم از ماشین پیاده شدم وآقا اومدن پشت فرمون و شروع کردن به #رانندگی. میگفت بعد چند کیلومتر رسیدیم به یک دژبانی که یک سرباز آنجا بود ما نزدیک شدیم و تا آقا رو دید هل شد
با مرکز تماس گرفت و گفت : قربان یه شخصیت آمده اینجا. مرکز گفتن که کدوم شخصیت؟ گفت نمی دونم کیه ولی گویا که #آدم خیلی مهمیه. گفتن چه آدم مهمیه که نمی دونی کیه؟
گفت قربان؛ نمی دونم کیه ولی حتما آدم خیلی مهمیه که آیه الله خامنهای رانندشه! این لطیفه روحضرت آقا تو جمعی بیان کردند و گفتند که ببینید میشه لطیفه ای رو گفت بدون اینکه به قومی #توهین شود . بر گرفته از خاطرات مقام معظم رهبرى مجله ی لثارات الحسین علیه السلام