🔖
#عاقبت_بِخیریِ_دُزد
یک شب #دزد وارد منزل سید مهدی قوام شد ؛ بعد از بررسی منزل سراغ فـرش اتاق رفت ، همین که فـرش را جمع کرد و در حال بردن بود
سید مهدی قوام بیدار شد، دزد دست پاچه شد و نمیدانست که قرار است چـه بلایی سرش بیاید!؟ اما مـرحوم #سید با کمال خونسردی به او گفت: این فرش را برای چه میخواهی؟ می خواهی این فرش را چه کنی؟
دزد گفت: نیازمندم، میخواهم آن را بفروشم. سید به او گفت: اگر خودت بفروشی، آن را از تو ارزان می خرند؛ من آن را به تو مبـاح کردم ، #حلالت باشد
برو آخر بازار عباس آباد ، بگو: من را سید مهدی فرستاده! آن را بفروش و بروبا آن کاسبی کن! دزد که بزرگواری سید را دید #منقلب شد. او رفتو با فروش همان فرش کاسبی خوبی راه انداخت و اهل عبادت و تقوی شد