📖 #یا_ستار_العیوب
حضرت موسی علیه السلام در راه طور سینا بود. در بین راه کسی به حضرت التماس کرد و گفت من گناه بدی را انجام داده ام از خدا بخواه که از من بگذرد. و آن گناهی را که مرتکب شده بود برای حضرت موسی علیه السلام گفت. حضرت موسی به خداوند عرض کرد این بنده از شما پوزش می طلبد ، او را مشمول رحمت و مغفرتت خود قرار دهید . خطاب رسید که یا موسی من او را بخشیدم ، ولی به او بگو که من از تو گلایه دارم. چرا این مطلب را به تو گفت که تو مطلع شوی و هر وقت تو را ببیند، از تو خجالت بکشد، من نمیخواهم بنده من از کسی خجالت بکشد. آقا امام صادق علیه السلام فرمودند: سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِ اللَّهِ يَقُولُ مَا مِنْ عَبْدٍ أَذْنَبَ ذَنْباً فَنَدِمَ عَلَيْهِ إِلَّا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ قَبْلَ أَنْ يَسْتَغْفِرَ. هیچ بنده ای نیست که گناهی کرده باشد و بعد پشیمان شده باشد ، مگر اینکه خدا او را قبل از آنکه بگوید أَسْتَغْفِرُاللَّهَ رَبِّي وَ أَتُوبُ إِلَيْه ، می آمرزد
📖 #عَیْنُ_اللَّهِ_النَّاظِرَةُ
از مرحوم آیت ﺍﻟﻠﻪ بهجت پرسیدند: آیا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف صدای ما را هم میشنوند؟ فرمود: بين دهان تا گوش شما کمتر ازيک وجب است قبل از اينکه حرف از دهان به گوش خود شما برسد ، به گوش حضرت رسيده است. آقا نزديک است، درد و دلها را میشنود. با حضرت حرف بزنید و ارتباط برقرار کنید. حضرت حرف هایی را که ما به هم می زنیم، می شنوند و میدانند. ایشان عَیْنُ اللَّهِ النَّاظِرَةُ وَ أُذُنُهُ السَّامِعَة می باشند. جلوتر از ما، حرف های ما را میشنوند. زمان امام هادی علیه السلام شخصی نامه ای از يکی از شهرهای دور نوشت که آقا من دور از شما هستم. گاهی حاجت دارم، مشکل دارم، چه کنم؟ حضرت در جواب ايشان نوشتند: إِنْ كَانَتْ لَكَ حَاجَةٌ فَحَرِّكْ شَفَتَيْك، لبت را حرکت بده، حرف بزن بگو ، ما از شما دور نيستيم. بحارالانوار ، جلد ۵۳ صفحه ۳۰۶. حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف فرمودند: ما در رعایت حال شما کوتاهی نمی کنیم و یاد شما را از خاطر نبرده ایم، که اگر جز این بود گرفتاری ها به شما روی میآورد و دشمنان شما را ریشه کن می کردند. بحارالانوار ، جلد ٥٣، صفحه ۱۷۵
📖 #تحمل_کردن_مادر ...
مردی مادری پیر داشت و همیشه از دست او می نالید و مادرش به دلیل کهولت سن در بینایی و شنوایی و راه رفتن ضعف داشت. مرد که از زندگی کردن با مادر خسته شده بود به نزد حکیمی رفت و از او خواست تا راه چاره ای به او نشان دهد. حکیم گفت ، مادرت هست و مراقبت از او وظیفه تو هست او تو را بزرگ کرده ، از تو مراقبت کرده الان وظیفه تو هست که از او مراقبت کنی. مرد گفت ده ها برابر زحمتی که برای بزرگ کردن من کشیده برای نگهداری او کشیده ام هیچ منت برای بزرگ کردن من ندارد که هر چه کرده بیشتر از آن برایش کرده ام و دیگر نمی توانم او را تحمـل کنم مگر برای او پرستاری بگیرم. حکیم که این حرف ها را از او شنید، گفت: تفاوتی مهم بین مراقبت کردن تو و مراقبت کردن مادرت است. و آن این است که مادرت تو را برای ادامه زندگی بزرگ و مراقبت کرد و تو از او مراقبت می کنی به امید روزی که بمیرد پس تا عمر داری هر کار برایش کنی نمیتوانی زحماتش را جبران کنی. قدر پدر و مادرها رو بدونیم
📖 #سه_شرط_مهمانی
امام رضا علیه السلام فرمودند يكى از دوستان اميرالمؤمنين علی عليه السلام حضرت را جهت مهمانى به منزل خود دعوت كرد. امام فرمودند من با سه شرط دعوتت را میپذيرم. ميزبان عرض کرد بفرمایید آن شرط چيست؟ حضرت فرمود اوّل آن كه چيزى از بيرون منزل تهيّه نكنى و براى پذيرائى خود وخانواده خويش را به زحمت و مشقّت نيندازى و به آن چه كه در منزل موجود است اكتفاء نمائى. دوّم آن چه در منزل ذخيره دارى ، تمام آن ها را مصرف نكنى؛ بلكه با برنامه صحيح ودر نظر گرفتن نفرات ، مقدار لازم غذا تهيّه گردد. سوّم: خانواده و اهل منزل در زحمت فوق العادّهاى قرار نگيرد و مبادا كه احساس نارضايتى در ايشان پيش آيد. ميزبانى كه حضرت را دعوت كرده بود عرضه داشت: يا اميرالمؤمنين! آنچه فرمودید، مورد پذيرش است؛ و قول می دهم غير از آن چه فرمودى برنامه اى نداشته باشيم و امیرالمومنین عليه السلام دعوت او را قبول نمود و به همراه هم راهى منزل شدند. بحارالا نوار، ج ۲۷ ، صفحه ۲۵۵ ، به نقل از عيون اخبار الرّضا عليه السلام
📖 #ماست_و_خیار
نقل می کنند که امیرکبیر از حیف و میل شدن سفره های دربار به تنگ آمده بود ، برای همین به ناصرالدین شاه پیشنهاد کرد که برای یک روز آن چه رعیت می خورند میل کند. گفت مگر رعیت ما چه می خورند؟ امیرکبیر به او گفت ماست و خیار. ناصرالدین شاه سرآشپز را خواست و گفت که برای ناهار فردای من ماست و خیار درست کنید. سرآشپز دستور تهیه مواد زیر را به تدارک چی خود برای تهیه ماست خیار شاه داد ، ماست پر چرب اعلا ، خیار قلمی ، گردوی مغز سفید، پیاز اعلا، کشمش بدون هسته ، نان دوآتیشۀ خـاش خاش ، سبزی های بهاری اعلا و... ناصرالدین شاه بعد از اینکه یک شکم سیر ماست و خیار خورد به امیرکبیر گفت رعایای پدر سوخته چه غذاهایی میخورند ما بی خبریم اگر کسی از این همه نعمت رضایت نداشت فلکش کنید. این حکایت شبیه حال و روز ما شده ، ما ماست و خیار می خوریم آقایون مسئولین هم ماست و خیار میل می کنند ...
📖 #عاقبت_بخیری
در بیمارستان کنار تخت پدربزرگش، پیرمردی بستری بود. نزدیک ساعت هشت و نیم حس کرد حال پیرمرد خیلی بد شده است. پیرمرد ناتوان داشت جان میداد و کسی کنارش نبود. به هر زحمتی بود تخت پیرمرد را رو به قبله گذاشت. هنوز هوش و حواس پیرمرد برجا بود و چشم هایش را یکی در میان باز می کرد. جوان شهادتین را برایش آرام خواند و پیرمرد تکرار کرد. سپس اسم ائمه علیهم السلام را یکی یکی آرام شمرد و پیرمرد تکرار کرد. دست های پیرمرد را گرفت و خواست که با او یا حسین بگوید. پیرمرد یا حسین را هم گفت و جان داد. پرستار وارد اتاق شد و با داد و بیداد به جا به جایی تخت اعتراض کرد. جوان توضیح داد که پیرمرد داشت جان میداد ، و من فقط برایش شهادتین گفتم و او را رو به قبله اش کردم. پرستار ، چند لحظه مبهوت به جوان و پیرمرد نگاه کرد. چشمانش نمناک شد و گفت این پیرمرد ، مسیحی بود. پ ن: توماس ماساریک مسیحی می گوید مصائب مسیح در برابر مصائب حسین علیه السلام مانند پر کاهى است در مقابل یک کوه عظیم پیکر
📖 #گریه_عزرائیل
نقل است که از عزرائیل سوال شد: تا بحال زمانی که جان بنی آدمی را می گرفتی گریه نکردی؟؟ عزرائیل جواب داد: یک بار خندیدم، یک بار گریه کردم و یک بار ترسیدم. خنده ام زمانی بود که به من فرمان داده شد جان مردی را بگیرم ، او را در کنار کفاشی یافتم که به کفاش می گفت: کفشم را طوری بدوز که یک سال دوام بیاورد! به حالش خندیدم و جانش را گرفتم . گریه ام زمانی بود که به من دستور داده شد جان زنی را بگیرم، او را در بیابانی گرم و بی درخت و آب یافتم که در حال زایمان بود. منتظر ماندم تا نوزادش به دنیا آمد سپس جانش را گرفتم. دلم به حال آن نوزاد بی سرپناه در آن بیابان گرم سوخت و گریه کردم. ترسم زمانی بود که خداوند به من امر کرد جان فقیهی را بگیرم نوری از اتاقش می آمد هر چه نزدیک تر می شدم نور بیشتر می شد و زمانی که جانش را می گرفتم از درخشش چهره اش وحشت زده شدم. در این هنگام خداوند فرمود: میدانی آن عالم نورانی کیست؟ اوهمان نوزادی ست که جان مادرش را گرفتی. من مسئولیت حمایتش را عهدهدار بودم هرگز گمان مکن که با وجود من، موجودی درجهان بیسرپناه خواهد بود..
📖 #امام_مظلوم_و_غریب
آقای غریبم سلام. سال ها بود زهر در کام داشتی و دم بر نمی آوردی. سال ها بود به هر بهانه ای راه خانه مخفی مادر را پیش می گرفتی و زائر شبانه اش بودی ، اگر دردت را به خاک او نمی گفتی ، دیگر چه کسی می توانست مرهم زخم هایت باشد؟ سالها بود حتی برای زیارت مزار جدت باید از ازدحام نگاه های مرموز و پر کینه عبور می کردی و خود می دانستی معنی آن نگاه ها را. سالها بود پشت صبر را به خاک رسانده بودی و طاقت برایت شده بود مصیبتی. با این حال، هر که از هر کجا بینصیب میماند، راه خانه شما احاطهاش میکرد و ناگاه، خود راجلوی دروازه کرامت شما میدید و بی پروا حاجتش را طلب میکرد. از کوچه ها که می گذشتی، هرکس به بهانه ای در مسیر راهت می ایستاد تا لحظهای، جلوه ای از بهشت را در سیمای ملکوتی شما ببیند وشما با آن لبخند بی ریا و مهربانت به او سلام کنی؛ درست مثل جد بزرگوارت. با این وجود ، شما در شهر خودت هم غریب بودی و در خانهات و در میان دوستان و... حالا چگونه میشود این همه غربت را بایک کلمه تصویر کرد، امام مظلوم و غریب ما ...
📖 #مناره_مسجد_کج
هفتصد سال پیش در شهر اصفهان مسجدی می ساختند. کار تمام شده بود و کارگران در حال انجام خرده کاری های پایانی بودند ، پیرزنی از آنجا رد میشد ، ناگهان پیرزن ایستاد و گفت بنظرم مناره مسجد کج است! کارگران خندیدند ولی معمار با صدای بلند فریاد زد ساکت! چوب بیاورید و به مناره تکیه دهید ، حالا همه باهم ، فشار بدید و مرتب از پیرزن می پرسید مادر درست شد؟ بعد از چند دقیقه پیرزن گفت بله درست شد و از آنجا رفت. کارگران گفتند مگر می شود مناره را با فشار صاف کرد؟ معمار گفت: نه! ولی میتوان جلوی شایعه را گرفت! اگر پیرزن می رفت و به اشتباه به مردم می گفت مناره کج است و شایعه کج بودن مناره بالا می گرفت، دیگر هرگز نمیشد مناره را در نظر مردم صاف کرد! ولی من الان با یک چوب و کمی فشار، مناره را برای همیشه صاف کردم. از شایعه بترسید! در تجارت و کسب و کارتان ، حتی در زندگی خود از شایعه بترسید! اگر به موقع وارد عمل شوید به راحتی مناره زندگیتان صاف خواهد شد. به نقل از دکتر الهی قمشه ای
📖 #اخلاق_امام_حسن
آقا امام حسن مجتبی علیه السلام بسیار با گذشت و بزرگوار بودند و از ستم دیگران چشم پوشی می کرد. بارها پیش می آمد که واکنش حضرت به رفتار ناشایست دیگران، سبب تغییر رویه فرد خطاکار می شد. در همسایگی حضرت، خانواده ای یهودی زندگی می کردند. دیوار خانه یهودی، شکاف برداشته و نَم از منزل او به خانه امام نفوذ کرده بود. روزی زن یهودی برای درخواست نیازی به خانه ی آن حضرت رفت و دید که شکاف دیوار سبب شده است که دیوار خانه امام نجس شود. نزد شوهرش رفت و او را آگاه ساخت. مرد یهودی خدمت حضرت آمد و پوزش خواست و از اینکه امام ، در این مدت سکوت کرده و چیزی نگفته بود ، شرمنده شد. امام برای اینکه او بیش تر شرمنده نشود، فرمودند: از جدم رسول خدا صل الله علیه و آله شنیدم که فرمود: با همسایه مهربانی کنید. یهودی با دیدن گذشت و برخورد پسندیده ایشان به خانه اش برگشت و دست زن و بچه اش را گرفت و نزد امام آمد و از ایشان خواست تا آنان را به دین اسلام درآورد. شهیدی، محمد حسن، تحفة الواعظین، جلد ۲ ، صفحه ۱۰۶
📖 #بندگی_و_اطاعت
درويشی بود که لباس و غذا نداشت. هر روز در شهر هرات غلامان حاكم شهر را می ديد كه جامه های زيبا و گران قيمت بر تن دارند و كمربند های ابريشمی بر كمر می بندند. یه روز با جسارت رو به آسمان كرد و گفت خدایا بنده نوازی را از این حاکم بخشنده شهر ما ياد بگير . ما هم بنده تو هستيم. زمان گذشت و روزی حاکم خزانه دار را دستگير كرد و دست و پايش را بست. می خواست بداند که طلاهای خزانه را چه كرده است؟ هرچه از غلامان سوال می کرد ، چيزی نمی گفتند . يك ماه غلامان را شكنجه كرد تا به حرف بیایند که طلا و پول خزانه حاكم كجاست؟ تهدید کرد اگر نگوييد گلويتان را می برم و زبانتان را بيرون می كشم. اما غلامان شب و روز شكنجه را تحمل می كردند و هيچ نمی گفتند. حاکم آن ها را سخت شکنجه كرد ولی هيچ کدام لب به سخن باز نكردند ، و راز خزانه دار را افشا نكردند. شبی درويش در خواب صدايی را شنيد كه می گفت: ای درویش! بندگی و اطاعت را از اين غلامان ياد بگير
📖 #قسم_حضرت_عباس
تا حالا میان جامعه با این دسته افراد مواجه شدید که برای هر کاری متوسل به قسم میشوند! به والله به پیر به پیغمبر به حضرت عباس به جان مادرم به جان بچه هام ، به قرآن ، آخه چرا این قدر قسم می خوریم. طرف همین طور پشت سر هم قسم می خوره که کارش پیش بره! بیشتر اوقات از قسم هم سوء استفاده می شه ، یعنی برای این که دروغش آشکار نشه قسم می خوره، اگه هم واقعاً راست باشه که نیاز به این همه قسم خوردن نداره چرا که حرف راست راه خودش رو پیدا می کنه. به آدم هایی که خیلی قسم می خورن باید این آیه شریف رو یادآور شد. وَلاَ تَجْعَلُواْ اللّهَ عُرْضَةً لِّأَیْمَانِكُمْ أَن تَبَرُّواْ وَتَتَّقُواْ وَ تُصْلِحُواْ بَیْنَ النَّاسِ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ . سوره بقره ، آیه ۲۲۴. خدا را در معرض سوگند هاى خود قرار ندهید! و براى اینکه نیکى کنید ، و تقوا پیشه سازید ، و در میان مردم اصلاح کنید سوگند یاد ننمایید! و خداوند شنوا و داناست