#اربعینی_ها_یادتان_باشد
اربعینی ها یادتان باشد که ستون به ستون را مدیون قطره قطره خون شهیدانید
اربعینی ها وقتی چشمتان به گنبد زیبای آقا افتاد ، یاد کنید از آنانی که با #حسرت پشت پیراهن ها می نوشتند: یا زیارت یا شهادت
اربعینی ها میان هروله های در بین الحرمین ، یاد کنید از شهدایی که در آرزوی زیارت شش گوشه ارباب پرپر شدند
اربعینی ها نمی دانم از کدام مرز می گذرید! اما، یاد کنید از شهدای مفقودالاثر در مرزهای مهران ، چذابه ، #شلمچه و ... التماس دعا
#فرعون_درون_ما
آدم عجیبه، وقتی آدم گرگ بشه هیچ گرگی به پاش نمی رسه . وقتی #آدم درّنده بشه هیچ حیوان وحشی ای به پای آدمی که درنده بشه نمی رسه...
خیلی از ماها فرعونی درونمان وجود دارد ولی هنوز مصرمان کوچک است، خیلی این حرف حکیمانه است ، یعنی اگر یک مصری به اندازه همان فرعون گیر ما بیاید فرعونیتش را داریم ولی فعلا الان #مصر ما کوچک است...
به عبارتی همان ضرب المثل خودمان هست که آب گیرش نیامده و الّا شنا گر قابلی است. مصر بعضی ها در حد #خانه خودشون است، آنجا فرعونیت دارند، خانه را جهنم می کنند . مسعود عالی
#کریم_سیاه_و_سیدالشهدا
آیت الله سید محمد کاظم طباطبایی یزدی مشهور به صاحب عروه یک کفن برای خودش خریده بود. در حرم #امیرمؤمنان علیه السّلام همۀ قرآن را بر آن نوشته ، سپس در حرم امام حسین علیه السلام زیارت عاشورا را با تربت بر اطراف آن نوشته بودند.
ایشان برای صله ارحام عازم یزد شد و در این سفر ،کفن را با خودش به یزد برد. در شب اول ورودشان به یزد ، در منزل یکی از دختران خود استراحت می کنند. حضرت #سیدالشهداء علیه السلام به خواب ایشان آمده و فرمود
یکی از دوستان ما فوت کرده و در یزد منتظر کفن است. ما دوست داریم این کفن به او اهداء شود. ایشان بیدار می شود و می خوابد. دوبار دیگر این رؤیا تکرار می شود! ایشان لباس پوشیده به #قبرستان یزد می رود و می بیند شخصی فوت کرده ، او را غسل داده ، روی سنگ نهاده ، منتظر کفن هستند...
تا ایشان با کفن در دست میرسد ، می گویند: کفن را آوردند. مرحوم یزدی از آنها می پرسد: شما کی هستید؟! می گویند: همان آقایی که به شما #امر فرموده کفن بیاورید ، به ما نیز امر فرموده که برای تجهیز و دفن ایشان به این جا بیاییم.
مرحوم یزدی می پرسد: این شخص کیست؟ می گویند: او شخصی به نام #کریم_سیاه است ، یک فرد معمولی! ولی عاشق امام حسین بود. در هر کجا مجلسی به نام امام حسین برگزار می شد ، او بدون هیچ تکلّفی حاضر می شد.
#چشم_چرانی_کوچک
کاش عاقبت بدی هایمان را در همین دنیا می دیدیم تا کار به #قیامت نکشد . مثلا ما فکر می کنیم یک نگاه حرام چیز کوچکی است در حالی که در تفسیر نمونه آمده وقتی جوانی در زمان پیامبر با زنی روبرو شد و با چشم او را دنبال کرد ، صورتش به دیوار خورد و با جسمی که در دیوار بود ، خون بر سرو سینه اش ریخت
#جوان سریع نزد پیامبر خدا رفت و ماجرا را گفت. در همین حین ملک وحی جبرئیل نازل و آیه زیر را آورد : قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ . به مؤمنان بگو چشم هاى خود را از #نگاه به نامحرمان فرو گيرند و دامان خود را از بى عفّتى حفظ كنند
باز هم دم آن جوان گرم که هنوز آیه نیامده فهمید کارش اشکال داشته و در همین دنیا هم نشانه های عذابش را دیده ؛ #خدا به داد ما برسد که ده ها برابر گناه می کنیم و عین خیال مان هم نیست و فقط دیگران را گناه کار میدانیم
#احترام_به_قوانین
خانم مرضیه حدیدچی دباغ میگوید یکی از خصوصیات بارز امام این بود که حتی در #مملکت کفر هم ، حقوق و قوانین اجتماعی آن را رعایت می کردند
از جمله وقتی در پاریس برادران پولی جمع کرده و گوسفندی خریدند و آن را در پشت حیاطی که امام برای نماز به آنجا میآمدند ذبح کردند و به مناسبت شب #عاشورا مقداری از آن خوراک را تهیه کردند و مقداری از آن را هم به منزل امام فرستادند
چون در فرانسه قانونی وجود دارد که طبق آن ذبح هر حیوانی در خارج از کشتارگاه به خاطر رعایت مسائل بهداشتی ممنوع است تا امام از چنین قانونی اطلاع یافتند، فرمودند: چون تخلف از #قانون حکومتِ اینجا شده است، من از این خوراک نمی خورم.
برداشت هایی از سیره #امام_خمینی رحمه الله علیه ، جلد ۴ صفحه ۲۹۱
#نگاه_متفاوت_به_اطراف
زن و مرد جوان به محله جدید اسباب کشی کردند. صبح روز بعد وقت صرف #صبحانه خانم متوجه شد که همسایه اش در حال آویزان کردن رخت های شسته است.
رو به همسرش کرد و گفت: لباس ها را چندان تمیز نشسته. احتمالا بلد نیست لباس بشوید شاید هم باید پودرش را عوض کند.
مرد هیچ نگفت. مدتی به همین منوال گذشت و هر بار که زن همسایه #لباس های شسته را آویزان می کرد، او همان حرف ها را تکرار می کرد.
یک روز با تعجب متوجه شد همسایه لباس ها را خوب شسته و روی طناب پهن کرده است به همسرش گفت: یاد گرفته چه طور لباس بشوید.
مرد گفت: امروز صبح زود بیدار شدم و #پنجره هایمان را تمیز کردم! مشکل تمیز نبودن پنجره های ما بود . بعضی وقت ها بد نیست به خودمون بگیم شاید مشکل از خود ماست
📖 #برکت_در_اموال
امام کاظم علیه السلام در مورد برکت در مال حلال فرمود: گوسفند درسال یکبار زایمان می کند وهر بار هم یک بره به دنیا می آورد. سگ در سال دو بار زایمان میکند و هربار هم حداقل ۷-۶ بچه. به طور طبیعی شما باید گله های سگ را ببینید که یک یا دو گوسفند در کنار آن است. ولی در واقع برعکس است. گله های گوسفند را می بینید و یک یا دو سگ درکنار آنها.. چون خداوند برکت را در ذات گوسفند قرار داد و از ذات سگ برکت را گرفت .با اینکه مردم فراوان گوسفند را ذبح می کنند و از گوشت آن استفاده می کنند. علاوه بر اینکه تمام اجزای گوسفند قابل استفاده است بخلاف سگ، مال حرام اینگونه است. فزونی دارد ولی برکت ندارد. از اینجاست که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: هولناکترین بلا بعد از من رواج حرام خواری و رباخواری در امتم است! الكافي، كلينى، جلد ۵ ، صفحه ۱۲۵
#گنجینه_مهر_خدا
علامه حسينی طهرانی فرمود #مادر چون دلش گشوده شود ، درِ آسمان باز می شود. دل مادر گنجينه مِهر خدا و سِرِّ خداست. اگر بسته باشد، درهای آسمان بسته است و اگر باز شود ، درهای آسمان باز می شود.
چه بسياری از افراد سالک راه خدا به تهجّد و قيام شب و صيام نهار و رياضت های مشروع مدّت ها به سر برده اند؛ ولی چون رفتارشان با مادر و #پدر خوب نبوده است ، از زحمات خود طرفی نبسته ؛ و پس از ساليان متمادی کشف بابی برای آن ها نشده است.
و چه بسا افرادی که زياد هم به رياضات و مستحبّات و نوافل و ترک مکروهات مشغول نبوده اند ، امّا در أثر مراعات همين اُموری که به نفوس مردم وابسته است ؛ از قبيل تکريم در مقابل #ذوی_الحقوق ، از بزرگان و أولياء و والدين به مقامات عاليه و درجات ساميه نائل آمدهاند. نور ملكوت قرآن ، جلد اول، ص ۱۴۶
#گوشت_و_مرغ
ﺷﺨﺼﯽ ﭘﻠﻮﯼ ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺧﺎﻟﯽ میخورد ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻏﺶ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺷﺖ کنار برای ﺁﺧﺮ کاﺭ می گفت می خواهم ﺧﻮﺷﻤﺰﮔﯽ ﺍﺵ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺯﯾﺮ ﺯﺑﺎﻧﻢ
اما ﻫﻤﯿﺸﻪ ﭘﻠﻮ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ ﺳﯿﺮ ﻣﯽ ﺷﺪ ، #ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻍ ﻏﺬﺍ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ ﮔﻮﺷﻪ ﯼ ﺑﺸﻘﺎﺑﺶ! ﻧﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﻥ ﭘﻠﻮ ﻟﺬﺕ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ ، ﻧﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯿﻠﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻏﺶ..!
ﺯﻧﺪﮔﯽ های ما ﻫﻢ همینطور ﺍﺳﺖ ﮔﺎﻫﯽ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﻧﺎﺟﻮﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺗﺤﻤﻞ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺑﺶ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﯾﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻌﺪ! ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ #ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﺩ ﮐﻤﺘﺮ ﻣﯽ شوﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﺎﺷﯿﻢ
ﻫﻤﻪﯼ ﺧﻮﺷﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺣﻮﺍﻟﻪ می کنیم ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺩﺍﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍین که ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﻨﺠﻪ گرم کرﺩﻥ ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ مشکلات ﺍﺳﺖ.
یک ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻣﯽ ﺁﯾﯿﻢ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﻢ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺩﺭﺣﺎﻝ ﺧﻮﺭﺩﻥ پلو ﺧﺎﻟﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﯾﻢ ﻭ ﮔﻮﺷﺖ ﻭ #ﻣﺮﻍ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎ ﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﮔﻮﺷﻪ ﯼ ﺑﺸﻘﺎﺏ . دلتون خوش ان شاالله
#نماز_تکراری_نیست
بزرگی می فرمود : بعضی ها فکر می کنند نماز تکراری است! نماز تکراری نیست ؛ کسی که چاه می کند ، در نگاه اول کندن او و #کلنگ زدنش تکراری به نظر می آید ، ولی این کار حقیقتا تکرار نیست...
چون با این تکرار هربار یک مقدار عمق چاه بیشتر می شود. کسی هم که از نردبان بالا می رود ، هر #قدم که بر می دارد ، بالاتر می رود ؛ این قدم ها هیچ گاه تکراری نیست. نماز هم تکرار نیست
اگر در نماز توجه داشته باشیم ، #نماز هجدهم ما غیر از نماز هفدهم خواهد بود و یک پله بالا خواهیم رفت. نماز معراج و نردبان مومن است برای رسیدن به کمالات
#انتظار_فرج_بقیه_الله
آیت الله بهجت فرمود هر دقیقه ای که میگذرد جایگزین وعوض ندارد، از دست رفته و گذشته است و دیگر برنمیگردد. ای کاش اگر خانه و درِ خانه را نمی دانیم ، کوچه را می دانستیم
حاج محمد على فشندی هنگام تشرف به محضر حضرت صاحب عجل الله تعالی فرجه الشریف. عرض می کند مردم #دعای_توسل می خوانند و در انتظار شما هستند و شما را می خواهند ، و دوستان شما ناراحتند. حضرت می فرماید دوستان ما ناراحت نیستند!
ای کاش می نشستیم و دربارهی اینکه حضرت غائب عليه السلام چه وقت ظهور می کند ، با هم گفت و گو میکردیم ، تا حداقل از منتظرين #فرج باشیم. اشخاصی را می خواهند که تنها برای آن حضرت باشند
کسانی منتظر فرج هستند که برای خداوند و در راه او منتظرصاحب الزمان باشند ، نه برای برآوردن حاجات شخصی خود. چرا ما حداقل مانند نصاری که در مواقع تحير با انجیل ارتباط دارند ، با آن حضرت #ارتباط برقرار نمی کنیم؟ در محضر بهجت جلد دو
#ادعای_دروغ_روضه_خوان
آیت الله مجتهدی تهرانی فرمود روضه خوان های قدیم اول شروع روضه شان می گفتند: یا لَیتَناٰ کُنّا مَعَک فَاَفُوزُ فَوْزاً عَظیٖما . یعنی ای کاش ما هم در #رکاب تو ای حسین بودیم و به آن رستگاری بزرگ می رسیدیم.
یک نفر روضه خوان مقید بود حتما این جمله را هر بار بگوید. یک شب برای این که به این شخص بفهمانند که تو اهل این ادعا نیستی ، در عالم خواب دید که روز عاشوراست. لشکر ابن سعد این طرف و لشکر امام حسین علیه السلام آن طرف صف آرایی می کردند.
او در خواب مراقب بود که مبادا امام حسین علیه السلام او را ببیند وبگوید بیا مرا یاری کن. اتفاقا امام حسین علیه السلام او را دید و گفت: آشیخ حسین ، بیا این اسب و زره و #شمشیر را بگیر و مرا یاری کن!
او هم به ناچار اسب آقا را گرفت ، سوار شد ، زره را پوشید و شمشیر را برداشت ، اما با این حال مراقب بود که به محض اینکه آقا به خیمه گاه میروند فرار کند ، که همینطور هم شد.
به محض اینکه امام حسین علیه السلام وارد خیمه شدند ، اسب امام علیه السلام را برداشت و فرار کرد. وقتی از خواب بلند شد فهمید که یک عمر #دروغ می گفته که: یا لَیتَناٰ کُنّا مَعَک فَاَفُوزُ فَوْزاً عظیما و امشب به او فهماندند که تو مرد این حرف نبودی!
مگر کسی می تواند حبیب بن مظاهر یا زهیر بشود؟ در شب عاشورا امام حسین علیه السلام فرمودند: من بیعت خود را از شما برداشتم ، هر کدامتان دست یکی از افراد خانوادهٔ مرا بگیرید و از اینجا بروید
#اباعبدالله سرشان را پایین انداخته بودند که اصحاب خجالت نکشند. اما زهیر در همان حال به امام حسین علیه السلام عرض کرد: آقا ، ما اگر هزار مرتبه در راه شما شهید شویم ، دست از یاریتان بر نخواهیم برداشت