eitaa logo
در مسیر رشد
366 دنبال‌کننده
511 عکس
293 ویدیو
20 فایل
کانال رسمی ارتباطی گروه تبلیغی پژوهشی«فُلْکِ حَصین» فلک حصین مجموعه ای است از روحانیونی با سابقه تبلیغ و تدریس در دانشگاه،اردوهای جهادی، راهیان نور و دوره های تشکیلاتی و... جهت درخواست دعوت از اساتیدبه ادمین مراجعه فرمایید https://eitaa.com/admin4575
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹و یک سال به انتظار گذشت تا برسد به امروز ! سلام بر تو ای دوکوهه... @darmasirroshd ➕▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ همراه با کاروان راهیان نور مجازیِ «مسیر شهادت» از ۲۰الی ۲۸ اسفند۹۸👇👇👇 🔰اینستگرام 🌿https://instagram.com/masir_shahadat?igshid=7hq1h9lq8vih
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰چشمانت را ببند و با من همسفر شو همسفر تا سرزمین اسطوره ها سرزمینی که خاکش هم مقدس است به انتهای اتوبان خرم آباد اندیمشک که می‌رسی از زیر یک پل عبور می‌کنی انگار که از یک دروازه گذشته ای آری ما از یک دروازه عبور کردیم دروازه ورود به سرزمین شهدا از دروازه که می‌گذری سمت راست جاده مسیر سربالایی میبینی که تو را به بالای ریل راه آهن می‌برد در مسیر سر بالایی عکس های قهرمانان لشکر ۲۷ محمد رسول الله توجه ات را جلب میکند. پادگان سردار حاج احمد متوسلیان هم او که هنوز هم همه چشم انتظار آمدنش هستیم از آن بالا نگاهی به فضای پادگان بینداز ساختمان های چند طبقه سازمانی که روزی رزمندگان در آنها آماده میشدند برای جهاد فی سبیل‌الله برای دفاع از انقلاب انقلابی که اکنون بار آن بر دوش من و توست در وسط پادگان، حسینیه حاج همت توجه همه را به خود جلب می‌کند و اما حوض بی نظیر آن فکر آنکه روزگاری در این حوض چه عاشقانی وضو گرفته اند من و تو را به وجد می‌آورد بعد از شام مسوول کاروان اعلام می‌کند که آماده شوید که عازم گردان تخریب بشویم حال به یاد بیاور آن شهیدی که هنگام ورود به پادگان اورا دیدی حسینیه گردان تخریب محلی است که بچه های مظلوم و غریب گردان تخریب در آن، روزگار گذرانیده اند و چه حال خوشی دارد این حسینیه مخصوصا وقتی به قبر های پشت حسینیه میروی و به یاد آن عارفان الهی رکعتی نماز می‌خوانی آری دوکوهه یعنی متوسلیان و همت یعنی دستواره و دین شعاری یعنی عشق به شهادت @darmasirroshd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوكوهه مغموم است اما اشتباه نكنید! او جنگ را دوست ندارد،جمع با صفای بسیجی ها را دوست دارد،جمع شهدا را. شهید آوینی ⚙ 🎞 @darmasirroshd ➕▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ همراه با کاروان راهیان نور مجازیِ «مسیر شهادت» از ۲۰الی ۲۸ اسفند۹۸👇👇👇 🔰اینستگرام 🌿https://instagram.com/masir_shahadat?igshid=7hq1h9lq8vih
دوکوهه-حاج احمد پناهیان.mp3
6.5M
🎧 ▶️روایت به یادماندنی حجت الاسلام حاج احمد از حال و هوای پادگان در ایام دفاع مقدس @darmasirroshd
🌸🍃 🍃 ✏آخرین ایستگاه قطار همین جا بود:"دوکوهـــــــــــه". بچه ها از همین جا به مناطق مختلف اعزام میشدند. دوکوهه نام آشنای همه ی رزمنده هاست... سردار فراوان داشت: حاج احمد متوسلیان، حاج همت، حاج عباس کریمی و... اگر خوب گوش کنی صدای دلنشین شهید گلستانی را می شنوی:اللهم اجعل صباحنا،صباح الابرار... یکی از بسیجی ها روی یکی از دیوارها نوشته: "ای کسانی که بعداً به این ساختمان ها می آیید، تورو خدا با وضووارد شوید..." ایمان استوار، شاخص بچه های دوکوهه بود... @darmasirroshd ➕▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ همراه با کاروان راهیان نور مجازیِ «مسیر شهادت» از ۲۰الی ۲۸ اسفند۹۸👇👇👇 🔰اینستگرام 🌿https://instagram.com/masir_shahadat?igshid=7hq1h9lq8vih
گفتم : دوکوهه را می‌شناسی؟ پاسخ داد: آری. گفتم : سبب این نامگذاری چیست؟ چرا دوکوهه؟ گفت : علتش را نمی دانم. ولی دو کوهش را می شناسم. [از جیبش عکسی بیرون آورد و ادامه داد:] همین دو عکسی که بر روی ساختمانش جلوه نمایی می‌کند. حاج همت و حاج احمد متوسلیان... گفتم : پس اگر این چنین است، باید به احترام همه بسیجیانی که قدم در اینجا نهادند؛ هزار کوهه بنامیمش... @darmasirroshd ➕▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ همراه با کاروان راهیان نور مجازیِ «مسیر شهادت» از ۲۰الی ۲۸ اسفند۹۸👇👇👇 🔰اینستگرام 🌿https://instagram.com/masir_shahadat?igshid=7hq1h9lq8vih
🌹نمره قبولی اش راگرفت و شب سرش در دامان سید الشهدا (ع) بود .... . . . حسینیه دوکوهه حوزه امتحانی جبهه بود .... و من هنوز در این امتحان رد می شوم ... @darmasirroshd
دوکوهه.mp3
4.76M
حمید: اون فانوسا روببین، چقدر قشنگن!! فرزانه: اره خیلی،، حتما شبا قشنگترم میشن🌸 شهید حمید سیاهکالی و همسرش در پادگان ، قدمگاه شهدا 🎙 🎤 ⚙️ @darmasirroshd ➕▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ همراه با کاروان راهیان نور مجازیِ «مسیر شهادت» از ۲۰الی ۲۸ اسفند۹۸👇👇👇 🔰اینستاگرام 🌿https://instagram.com/masir_shahadat?igshid=7hq1h9lq8vih
! من از مُـرده بودن خود خسته شدم... زنده کن مرا... @darmasirroshd
🌸🍃فکرش را بکن نیمه های شب برسی دوکوهه در قبرهای گردان تخریب با خدا راز و نیاز کنی و در حسینیه حاج همت نماز صبح بخوانی..! فکر کن بیایی اینجا و عاشقی کنی.. @darmasirroshd
پرسید الان دلت چی میخواد؟ _گفتم: از دو کوهه بروم به سمت گردان تخریب و مثل رزمنده ها یک گوشه کوچکی آنجا پیدا کنم و تا خود صبح مناجات کنم شاید اینگونه به من نیز رزق شهیدانه زیستن و شهادت دادند! @darmasirroshd ➕▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ همراه با کاروان راهیان نور مجازیِ «مسیر شهادت» از ۲۰الی ۲۸ اسفند۹۸ 🔰اینستاگرام 🌿https://instagram.com/masir_shahadat?igshid=7hq1h9lq8vih
برگرد دستـی بـرآر و برای ما هم تخریب گری کن ! تامعـبرِ آسمان ، به روی ما هم باز شود... نماهنگ زیبای برگرد👇👇👇 @darmasirroshd
🌺یه وقتایی دلت میخواد شهدا یه کمک بزرگ بهت بکنن...! مثلا بلندت کنن از زمین... ببرن یه جایی که بوی خدا بیاد... یه جایی که مث جبهه ها باشه... یه جایی که حس نشاط صبح گاه دوکوهه همه وجودتو بگیره... @darmasirroshd
🔰آنگاه که حاج احمد نرمش میدهد!!! همه باید صبحگاه می‌آمدند و در ورزش شرکت می‌کردند. حاج احمد تأکید داشت که همه بچه‌ها باید مرتب باشند، هیچ فرقی هم بین نیروها نمی‌گذاشت. شهید همت و شهید شهبازی که جانشین و رییس ستاد تیپ بودند و حتی خودش هم باید در صبحگاه شرکت می‌کردند. قرار شد که روز سوم یا چهارم که در دوکوهه مستقر بودیم، صبحگاه انجام دهیم. برادران برای صبحگاه جمع شدند. باران هم به‌شدت می‌بارید. لباس‌ها و پوتین‌ها خیس شده بودند. حاج احمد پس از دویدن پشت میکروفون رفت تا از بالا نظارت کند. گودال‌های زمین صبحگاه پر از گِل و آب بود. حاج احمد گفت نیروها سینه‌خیز بروند. همه می‌دانستند که وقتی حاج احمد دستوری می‌دهد باید انجام شود. حدود 8 نفر از جمله بنده، شهید دستواره، شهید همت، شهید علی تهرانی، سید باقر حسینی، شهید محسن نورانی و چند تن از برادران که از مریوان به‌همراه حاج احمد آمده بودند داخل ساختمان مانده و به صبحگاه نرفتیم. حاج احمد وارد ساختمان شد و از هر فرد سؤال می‌کرد که "چرا به صبحگاه نیامدید؟". شهید دستواره که جثه کوچکی داشت در قفسه داخل کمد و آقای میرکریمی هم پشت در پنهان شدند. در آن لحظه نمی‌دانستم چه‌کار کنم، یک کتری را که برای پذیرایی تهیه کرده بودیم و آبی داخل آن نبود به‌همراه یک لیوان پلاستیکی در دست گرفتم. حاج احمد گفت "برادر مجتبی، چرا به صبحگاه نرفتی؟" گفتم "بساط صبحانه را آماده می‌کردم". پاسخ داد "ابتدا صبحگاه را برو بعد بساط صبحانه را آماده کن. حالا یک چایی برای من بریز." لیوان را از دست بنده گرفت. هرچه کتری را کج کردم آبی از آن خارج نشد. حاج احمد، شهید دستواره و حاج همت و بقیه را جمع کرد. به ما که در ورود به صبحگاه تأخیر کرده بودیم، گفت "از همین جلوی درب ساختمان سینه‌خیز بروید". از نظر سن، من تقریباً از حاج احمد، شهید همت و محمود شهبازی بزرگ‌تر بودم. حاج احمد و بقیه بیشتر به من احترام می‌گزاردند. احساس کردم که دیگر به من چیزی نمی‌گوید. بچه‌ها برای این که گِلی نشوند، سینه‌هایشان را نمی‌کشیدند با دست و پا می‌رفتند. حاج همت داشت برای اینکه گِلی نشود چهار دست و پا می‌رفت. حاج احمد پایش را پشت کمرش گذاشت و گفت "روی زمین بخواب". در نهایت حاج همت با وضع ناجوری خارج شد. محمود شهبازی وقتی وضعیت را دید، خودش روی زمین افتاد. من هم تصمیم گرفتم تا به من نگفتند خودم دراز بکشم. بعدها حاج احمد به من گفت "برادر همدانی، اگر آن لحظه سینه‌خیز نمی‌رفتید شما را بیشتر از بقیه راه می‌بردم". برای اینکه غرور بچه‌هایی که از پاوه آمده بودند شکسته و بچه‌های مریوان خوشحال نشوند، حاج احمد روی گِل خوابید و سینه‌خیز رفت. این مردانگی حاج احمد را نشان می‌دهد. @darmasirroshd