eitaa logo
‹ داروخـونه‌مَـعنوی ›
841 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.8هزار ویدیو
7 فایل
‹ بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم › تعریف‌من‌از‌عشق‌همان‌بود‌کھ‌‌گفتم!' در بند کسے‌باش‌کہ‌در‌بند‌حسین‌است‌. . .🥺 ▹ · – · – · – · 𖥸 · – · – · – · ◃ کـپے؟! حلالھ‌✋🏻 هدف‌چیزدیگریست‌🌱؛ طلو؏ما🌝:1403/2/29 غروب‌ما🌚: باشھادٺ
مشاهده در ایتا
دانلود
_بـــــــــــــــــــــــم الله الرحـــــــمٰــــن الرحیم_ اللهم عجل لولیک الفرج خاطرات یک وهابی قسمت سی و یکم صدور حکم مرگ 😭برگشتم خونه ... هنوز پام رو تو نگذاشته بودم که پدرم محکم زد توی گوشم و با عصبانیت سرم داد زد: شیر مادرت، حلال بود. منم به تو لقمه حلال دادم، حالا پسرمن که درس دین می خونه، توی گوش عالم دین خدا می زنه؟ ... بعد هم رو به آسمان بلند گفت: خدایا! منو ببخش ... فکر می کردم توی تربیت بچه هام کوتاهی نکردم ... این نتیجه غرور منه ... در حالی که صورتش از خشم سرخ شده بود، رفت داخل و روی مبل نشست ... بدون اینکه چیزی بگم، سرم رو پایین انداختم و رفتم داخل ... چند لحظه صبر کردم ... رفتم سمت پدرم و کنار مبل، پایین پاش نشستم ... خم شدم و دستی که باهاش توی صورتم زده بود رو بوسیدم ... هنوز نگاهش مملو از خشم و ناراحتی بود ... همون طور که سرم پایین بود گفتم: دستی که به خاطر خدا بلند میشه رو باید بوسید ... نمی دونم چی به شما گفتن ولی منم به خاطر خدا توی گوشش زدم ... اون عالم نبود ... آدم فاسقی بود که داشت جوان ها رو گمراه می کرد ... مگه تو چقدر درس خوندی که ادعا می کنی از یه عالم بیشتر می فهمی؟ ... با ناراحتی اینو گفت و رفت توی اتاق ... هنوز با ناراحتی و دلخوری پدرم کنار نیومده بودم که برادرم سراسیمه اومد و بهم خبر داد که علمای وهابی تصمیم گرفتن یه جلسه عقاید بزارن و تا اعلام نتیجه هم حق خروج از کشور رو ندارم ... با خنده گفتم: خوب بزارن. هر سوالی کردن توکل بر خدا ... اینو که گفتم با عصبانیت گفت: می فهمی چی میگی؟ بزرگ ترین علمای کشور جلوت می ایستن ... فکر کردی از پسشون برمیای؟ ... یه اشتباه کوچیک ازت سر بزنه یا سر سوزنی بهت شک کنن، حکم مرگت رو صادر می کنن ... ولو شدم روی تخت ... می دونستم علمم در حدی نیست که از پس افرادی که برادرم اسم شون رو برده بود؛ بر بیام ... چشم هام رو بستم و گفتم: خدایا! شرمنده ام. عمر دوباره به من بخشیدی اما من هنوز قدمی برنداشتم ... راضیم به رضای تو ... خوشحال بودم که این بار توی بستر بیماری نمی مردم زمان و مکان جلسه رو اعلام کردن ... جلسه توی یه شهر دیگه بود و هیچ کسی از خانواده و آشنایان حق همراهی من رو نداشت ... راهی جز شرکت کردن توی جلسه نمونده بود .. ادامه داره..... •••••🌱🤍••••• ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ‌ ‹ داروخـونه‌مَـعنوی › ‹ @darokhaneh_manavi
_بـــــــــــــــــــــــم الله الرحـــــــمٰــــن الرحیم_ اللهم عجل لولیک الفرج خاطرات یک وهابی قسمت پایانی دست خدا، بالای تمام دست هاست ... 😔حالت همه عجیب بود ... پدرم از جا بلند شد و در حالی که دونه های اشک یکی پس از دیگری از چشم هاش 😢جاری بود و الحمدلله می گفت؛ اومد سمتم و پیشونیم رو بوسید ... مادرم و بقیه هم هر کدوم یه طور عجیبی بودن تا اینکه برادرم سکوت رو شکست ... از بس نگرانت بودم نتونستم نیام ... یواشکی اومدم داخل جلسه و رفتم یه گوشه ... فقط خدا می دونه چه حالی داشتم تا اینکه از دور دیدمت وارد شدی ... وقتی هم که رفتی پشت بلندگو داشتم سکته می کردم ... تا اینکه سوال و جواب ها شروع شد ... اصلا باورم نمی شد چنین عالم بزرگی شده باشی ... بعد هم رو به بقیه ادامه داد ... خدا شاهده چنان جواب اونها رو محکم و قوی می داد که زبان شون بند اومده بود ... چنان با قرآن و حدیث، حرف می زد که ... نتیجه هم این شد که حکم عدم کفایت اون مبلغ رو اعلام کردن ... برادرم پشت سر هم تعریف می کرد و من فقط به زحمت خودم رو کنترل می کردم ... از جمع عذرخواهی کردم. خستگی رو بهانه کردم و رفتم توی اتاق ... هنوز گیج و مبهوت بودم و درک شرایط برام سخت بود ... اشک مثل سیلابی از چشمم پایین می اومد ... و مدام این آیه قرآن در سرم تکرار می شد ... شما در راه خدا حرکت کنید، ما از فضل خود شما را حمایت می کنیم ... . اللهم لک الحمد و الحمد لله رب العالمین ... . پ_ا_ی_ا_ن در پناه حق باشید اِن شاءالله پسندیده باشید این داستان و رخدادهای آن براساس حقیقت و واقعیت می باشند ... و بنده هیچ گونه مسئولیت و تاثیری در این وقایع نداشته ... و نقشی جز روایتگری آنها ندارم ...با تشکر و احترام شهید مدافع حرم سیدطاها ایمانی •••••🌱🤍••••• ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ‌ ‹ داروخـونه‌مَـعنوی › ‹ @darokhaneh_manavi
اصلا انتظار نداشتم که اینطوری تمام شه 🥺😶
انتظار داشتم خیلی دیرتر تمام شه🫀
- طرف‌بودایی‌بوده؛بودایی‌میدونی‌ڪیه؟ ڪسی‌ڪه‌‌اصلاخداروقبول‌نداره ! براش‌پاپوش‌درست‌میڪنن‌‌،یه‌پاپوش‌خیلی‌سنگین؛ فرداشقراراعدام‌داشته .. این‌مردبه‌هردری‌میزنه‌نمیتونه‌درمونشوپیداڪنه میره‌‌پیش‌یڪی‌ازرفیقای‌ایرانیش رفیقش‌میگه؛بیابریم‌پیش‌دڪترماایرانی‌ها:) میبرتش‌ایران،میگه‌چیڪارکنم؟ رفیقش‌میگهبروتواین‌قبرستون، یه‌آقایی‌هست،مابهش‌میگیم‌آسیدمهدی❤️‍🩹 : ) بروصداش‌کن‌وبگویااباصالح ! باڪله‌قبول‌میکنه تاخودصبح‌تواون‌قبرستون‌‌صدامیزنه‌امام‌زمانو میگه‌یااباصالح .. چندروزبعدرفیقش‌مردبودایی‌ومیبینه ڪه‌شادوخوشحال‌داره‌میادسراغشمیگه:چیشده؟اعدامت‌چیشد؟ شروع‌میڪنه‌تعریف‌کردن میگه‌اون‌شب‌تاصبح‌گفتم‌یااباصالح‌مهدی:) نزدیڪی‌های‌صبح‌بود، یه‌هاله‌ی‌نورڪه‌نمیتونستمروشناییوببینم‌ظاهرشد یه‌اسب‌نورانی‌ڪه‌نمیتونستم‌چهرشوببینم اومدسوارم‌ڪرد،حس‌میڪردم‌رواسبم امانمیتونستم‌ببینمش. بردتم‌پیش‌اون‌آقا آقا‌امام‌زمان‌ گفت‌:فلانی‌؛پسرفلان چیڪارداری‌بامن‌ڪهتاصبح‌صدام‌ڪردی؟ دردتوبگو : ) بودایی‌میگهوقتی‌اسممومیدونی‌‌دردمم‌میدونی‌دیگه .. امام‌زمان‌میگهنهمیخوام‌اززبون‌خودت‌بشنوم مردشروع‌میکنه‌تعریف‌ڪردن امام‌زمان‌‌بعدازتموم‌شدن‌حرف‌اون‌مردبودایی میگه:بروفلان‌جایه‌آقایی، به‌این‌نام‌برات‌‌پاپوش‌درست‌ڪرده تمام‌مدارڪوآدرس‌هم‌بهش‌میده . مردبودایی‌میگهیامهدی؛توبه‌من‌ڪه‌یه‌بودایی‌ام اصلاخداروقبول‌ندارم‌اینجوری‌ڪمڪڪردیو دستموگرفتی : ) شیعه‌هات‌دارن‌توفقروغم‌دست‌وپامیزنن چراڪمڪشون‌نمیڪنیآخه؟ امام‌زمان‌لبخندتلخی‌زد .. وگفت‌ڪدوم‌یڪی‌ازشیعیان‌منیڪبارعین‌تو تاخودصبح‌صدام‌کرده بدون‌اینڪه‌یه‌لحظه‌دلش‌بلرزه‌و باخودش‌بگه‌نڪنهاصلانباشه‌‌امام‌زمان؟ ولی‌شیعیان‌من‌اگه‌صداکردن باورنڪردن‌ڪه‌من‌ڪنارشونم‌ومیشنوم‌حرفاشونو💔 میفهمی‌چی‌میگم؟طرفبوداییبودهاینجوریدستشوگرفتن .. واسههمین‌میگماهل‌بیت‌به‌زبونت‌نگاه‌نمیڪنن؛ به‌حرفای‌قشنگت‌نگاه‌نمیڪنن،به‌دلت‌نگاه‌میڪنن ( •••••🌱🤍••••• ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ‌ ‹ داروخـونه‌مَـعنوی › ‹ @darokhaneh_manavi
مرسی ممبر های عزیزم که توی این چالش همراهیم کردیم🫀😁
تا چالشی بعد خدانگهدار😂
تـعداد‌جـمعه‌هـای‌سـال‌۵۲‌تاسـت . تـعداد‌روز‌هـای‌سـال‌۳۶۵‌روز‌هـستت . ۳۶۵_۵۲= ۳۱۳ . ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ‌ ‹ داروخـونه‌مَـعنوی › ‹ @darokhaneh_manavi
هدایت شده از کوله‌بارعشق³¹³
[به نام حضرت دوست که هرچه داریم از اوست] ۴٠ روز تا تولد صاحب الزمانمون امام زمانمون ✨🪐🤍:)))
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.😂. حـرفی‌کـه‌تـا‌الـان‌هیچکـس‌از‌ رهبـری‌نشنیـده‌بـود..🥲❤️ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ‌ ‹ داروخـونه‌مَـعنوی › ‹ @darokhaneh_manavi
شرط شهید شدن؟ •••••🌱🤍••••• ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ‌ ‹ داروخـونه‌مَـعنوی › ‹ @darokhaneh_manavi
•°•|💙|•°• .قبل.از.خواب 😴 حضرت‌رسول‌اڪرم‌فرمودند‌هر‌شب‌پیش‌از ‌خواب↯ ¹قرآن‌را‌ختمـ ڪنید «³بار‌سورھ‌توحید» ²پبامبران‌را‌شفیع‌خود‌گࢪدانید «¹بار=اللھم‌صل‌علۍ‌محمد‌وآل‌محمد‌ و‌عجل‌فرجھم،اللھم‌صل‌علۍ‌جمیع‌ الـانبیاء‌و‌المرسلین» ³مومنین‌‌را‌از‌خود‌راضۍ‌ڪنید «¹‌بار=اللھم‌اغفر‌للمومنین‌و‌المومنات» ⁴یڪ‌حج‌و‌یڪ‌عمرھ‌بہ‌جا‌آورید «¹‌بار=سبحان‌اللہ‌والحمدللہ‌ولـا‌الہ‌الـاالله‌ والله‌اڪبر» ⁵اقامہ‌هزار‌رڪعت‌نماز «³‌بار=یَفْعَل‌ُالله‌ُما‌یَشاء‌ُبِقُدْرَتِہِ،وَیَحْڪُم‌ُ ما‌یُرید‌ُبِعِزَّتِہِ» آیا‌حیف‌نیست‌هرشب‌بہ‌این‌سادگۍ‌از‌چنین ‌خیر‌پربرڪتۍ‌محروم‌شویم؟! ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ‌ ‹ داروخـونه‌مَـعنوی › ‹ @darokhaneh_manavi