eitaa logo
محفل مادر ارجمند بی بی ام فروه سلام الله علیها
784 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
10 فایل
#داستانهای_عبرت_انگیز #آموزه_های_دینی #نشر_معارف_امام_صادق_علیه_السلام 💎 احیای سبک زندگی اسلامی نه مشاورم نه نویسندم نه مفسرم یک انسانم در پی کامل شدن و رسیدن به حقایق عالم هستی 🔸عاشق قرآنم و محب اهل بیت علیهم السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
🌾🌾🌾🌾🌾🌾 عنایت خدا به اهل بیت بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الرّحیم در باب مسئلۀ کربلا وقتی آن جریان تمام شد و اسرا را آوردند و در شام بودند، یزید لعنت الله علیه مجلسی درست کرده بود. او عدّه‌ای را هم دعوت کرده و دروغ‌هایی گفته بود مبنی بر اینکه اینها خارجی هستند و به اصطلاح، این دروغ ها را در اذهان جا انداخته بود. یک روزی در مجلسِ یزید لعنت الله علیه که ظاهراً در مسجد بود، خطیبی را بالای منبر فرستاد که شروع کرد به گفتن مزخرفاتی در مورد ستایش کردن از معاویه و یزید و از آن طرف نکوهش کردن و ذمّ امام علی(ع) و امام حسین(ع). امام زین العابدین(ع) هم نشسته بود، به یزید لعنت الله علیه فرمود: اجازه بده من هم خطبه بخوانم. یزید لعنت الله علیه اجازه نداد. حضرت اصرار کرد. یزید مجبور شد؛ چون در تاریخ دارد که تحت فشار افکار عمومی در جلسه قرار گرفت که حالا چیزی نمی شود. به نظرم این گونه بود؛ چون درست خصوصیات آن یادم نیست حتّی معاویه بن یزید؛ یعنی پسر خود یزید هم برگشت به بابای خود گفت: حالا چه می شود او خطبه بخواند؟! جوانی است و برود مقداری صحبت کند؛ بگذار برود. دقّت کنید این جا موضوع حسّاس و سرنوشت سازی است. وقتی امام زین العابدین(ع) بالای منبر رفت و بعد از حمد و ثنای خدا شروع کرد به اینکه خداوند به ما شش چیز عنایت کرده و به ما به چند مورد فضیلت داده است: «أُعْطِینَا الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ السَّمَاحَهَ وَ الْفَصَاحَهَ وَ الشَّجَاعَهَ وَ الْمَحَبَّهَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ…»: خدا علم به ما علم، حلم، شجاعت، فصاحت، بزرگواری و محبّت در دل های مؤمنان عنایت کرده است. بعد حضرت شروع کرد گفت که ای مؤمنین! خدا به ما این ها را عنایت کرده است. دقّت کنید که آن،ستایش از خود نبود، بلکه حضرت به خدا نسبت داد؛ یعنی خدا به ما عنایت کرده و ما را فضیلت داده است؛ یعنی مربوط به من نیست. مبحث اخلاق از آیت الله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم 🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
🍂🍂🍂🍂🍂🍂 حکمت موانع زندگی بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الرّحیم در زمان‌های گذشته، پادشاهی تخته سنگی را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکس العمل مردم را ببیند، خودش را در جایی مخفی کرد.بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی‌تفاوت از کنار تخته سنگ می‌گذشتند؛ بسیاری هم غر می‌زدند که این چه شهری است که نظم ندارد؛ حاکم این شهر عجب مرد بی‌عرضه‌ای است و... . با وجود این، هیچ‌کس تخته سنگ را از وسط برنمی‌داشت نزدیک غروب، یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود، نزدیک سنگ شد. بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار داد. ناگهان کیسه‌ای را دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود. کیسه را باز کرد و داخل آن سکه‌های طلا و یک یادداشت پیدا کرد. پادشاه در آن یادداشت نوشته بود: «هر سد و مانعی می‌تواند یک فرصت برای تغییر زندگی انسان باشد.» سیره خوبان. ذخیره قبر اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🌿🌿🌿🌿🌿🌿 عبدالله پول حج مستحبى را به فقرا می‏دهد بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم علامه حلى در كشف اليقين و علامه نورى در كلمه طيبه حكايتى كه در بغداد اتفاق افتاده نقل مى‏كنند شخصى بنام عبدالله بن مبارك يك سال (در ميان مى‏رفت) به زيارت بيت الله حج مى‏كرد و طواف مى‏كرد و مدت پنج سال در اين امر مشغول بود. در زمان حكومت مأمون يك وقت بيرون رفت در بعضى از سالها كه نوبت حج او بود پانصد مثقال طلا با خود براشت و متوجه بازار شد كه تدارك سفر حج بنمايد. پس در خرابه‏اى كه بر سر راه او بود علويه‏اى را ديد كه مرغ مرده را برداشته و پرهاى او را مى‏كند و آن را پاك مى‏كند عبدالله بن مبارك به نزد او آمد و گفت: براى چه اين مرغ مرده را پر مى‏كنى مگر قرآن نخوانده‏اى كه خداوند تبارك و تعالى مى‏فرمايد: اانما حرم عليكم الميته و الدم و لحم الخنزي(1) گفت: مگر نمى‏دانى خوردن ميته حرام است؟ زن علويه گفت: از حال من سوال مكن و مرا به حال خود بگذار و از پى كار خود برو. عبد الله گفت: از سخن او چيزى بخاطر من رسيد جوياى حال شدم تا اينكه گفت: اى عبدالله بدان كه من زنى سيده و علويه هستم فرزندان يتيم دارم شوهرم از دنيا رفته اين روز چهارم است كه چيزى خوردنى به دست من و بچه‏هايم نيامده است و چون كار به اضطرار رسيد اين مرغ ميته بر ما حلال است و من به غير از اين مرغ مرده چيزى به دست من نيامده اكنون مى‏خواهم آن را پاك كنم براى بچه‏هايم ببرم. عبد الله گفت: چون اين حكايت را شنيدم از اين علويه با خود گفتم واى بر تو اى عبد الله كدام عمل بهتر از رعايت اين علويه و سادات خواهد بود پس آن علويه را گفتم دامنت را باز كن پانصد مثقال طلا كه داشتم همه را در دامن علويه ريختم و آن سال مكه نرفتم و به منزل خود مراجعت كردم چون حجاج مراجعت كردند من به استقبال ايشان رفتم به هر كس از حجاج مى‏رسيدم مى‏گفتم خداوند حج ترا قبول فرمايد ديدم او نيز به من همين دعا را مى‏نمايد. و مى‏گويد: اى عبد الله آيا خاطر دارى كه فلان محل با ما چنين و چنان گفتى و مردم بسيار به من همين را مى‏گفتند من تعجب كردم كه امسال به حج نرفتم. شب در عالم رويا ديدم رسول خدا صلى‏الله عليه و آله را كه فرمود اى عبدالله عجب مدار بدرستى كه چون تو به فرياد علويه و فرزندانش رسيدى من از خداوند متعال درخواست كردم كه ملكى به صورت تو بفرستد براى تو حج بنمايد حالا مى‏خواهى حج بكن و مى‏خواهى حج مكن بعد از اين‏(2) عمل خوب دو ثمره دارد دنيوى و اخروى ملاحظه فرموديد تاريخ را كه ذكر كرديم كسى كه آخرت را مقدم بدارد او به دنيا هم مى‏رسد ولى اگر بطرف دنيا رفتيم به هيچ كدام نمى‏رسيم آيه قرآن هم اشاره به اين مطلب دارد. من كان يريد حرث الاخره نزد له فى حرثه و من كان يريد حرث الدنيا نوته منها و ماله فى الاخره من نصيب‏‏(3) ترجمه آيه شريفه: آنها كه فقط براى دنيا كشت كنند تلاش براى بهره‏گيرى از اين متاع زود گذر فانى باشد تنها كمى از آنچه را مى‏طلبند به آنها مى‏دهيم اما در آخرت هيچ نصيب و بهره‏اى نخواهند داشت. 1- سوره 2 آيه 173 2- ابن جوزى در تذكره الخواص، شيخ ذبيح الله محلاتى ج 2 رياحين ص 147 هم ذكر كرده است 3- سوره 42 آيه 20 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
قرار معنوی هر روز به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد زیارت نامه امام صادق الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَصِیُّ النّاطِقُ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِفْتاحَ الخَیْراتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مَعْدِنَ الْبَرَکاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الْبَراهِینَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دِینِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا نَاشِرَ حُکْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا کاشِفَ الکُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا عَمِیدَ الصّادِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا لِسانَ النّاطِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا خَلفَ الخائِفِینَ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا زَعِیمَ الصّادِقِینَ الصّالِحِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْمُسْلِمِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا هادِیَ الْمُضِلِّینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَکَنَ الطّائِعِینَ، اَشْهَدُ یامَوْلایَ اَنَّکَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَهُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى، وَبَحْرُ الْمَدى، وَکَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِکَ وَبَدَنِکَ، والسَّلامُ عَلَیْکَ يَا مَوْلايَ یا جعفر بن محمد و عَلى آبائِكَ جَمِيعاً وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه . https://chat.whatsapp.com/HcaRzexHviC74IKc967o7h
✨﷽✨ ✍ پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): شش چيز است كه زیباست و برای شش كس زیباتر: 🌷 عدل زیباست اما برای اميران زیباتر 🌷صبر زیباست اما برای فقرا زیباتر 🌷ورع زیباست اما برای علما زیباتر 🌷سخاوت زیباست اما برای توانگران زیباتر 🌷توبه زیباست اما برای جوانان زیباتر 🌷حيا زیباست اما برای زنان زیباتر 🔸و اما اميرى كه عدل ندارد،مانند ابرى است كه باران ندارد 🔸و فقيرى كه صبر ندارد، مانند چراغى است كه نور ندارد 🔸و عالمى كه ورع ندارد مانند درختى است كه ميوه ندارد 🔸و توانگرى كه سخاوت ندارد،مانند زمينى است كه گياه ندارد 🔸و جوانى كه توبه ندارد مانند رودى است كه آب ندارد 🔸و زنى كه حيا ندارد مانند غذايى است كه نمك ندارد. 📚 إرشاد القلوب جلد۱ صفحه۱۹۳ 📚نهج الفصاحه،صفحه ۵۷۸
‌ 📚 تقدیم به همهٔ مادران آن زمان‌ها تنها در فکر بازی بودم و به هیچ چیز توجهی نداشتم.تنها آرزویم قد کشیدنم بود.وقتی مادرم در حال پاک کردن سبزی بود،وقتی برای پدرم چای می‌ریخت و با هم از روز مرگی‌های هر روزه صحبت می‌کردند،وقتی مادرم با عشق و دلسوزی به پدرم خیره می‌شد اما حواسش به من بود تا مبادا لیوان چای را نبینم و بسوزم و به پدرم هم دلگرمی می‌داد که سلامتی مهم است نه رکود بازار،عشق را شناختم. زمانی که عروسکم را روی پاهایم می‌خواباندم و با سوز آنچه از لالایی مادرم در ذهنم مانده بود را می‌خواندم، فکر می‌کردم من مادرم؛اما نمی‌دانستم مادر در لالایی گفتن‌های شبانه خلاصه نمی‌شود.مادر تنها در گفتنِ «مادر» خلاصه نمی‌شود. مقام تو آنقدر بالا بود که هر وقت سَرت داد زدم روز خوشی ندیدم.هر بار که حرفت را زمین زده و کار خود را پیش بردم هیچ نصیبم نشد جز تباهی. وقتی تو در نهایت فداکاری پیش‌قدم می‌شدی تا دوباره لبخندم را ببینی شرمندگی را بیشتر حس می‌کردم.حس می‌کردم و توبه می‌کردم و دوست داشتم دستانت را ببوسم و فریاد بزنم چقدر دوستت دارم.اما نتوانستم،شاید از روی غرور بود که باز هم جز پوچی هیچ نصیبم نشد. باید آنقدر به دست و پایت بوسه زد تا گونه‌هایت خیس شود،اشک بریزی و من نیز اشک بریزم،تا به حرمت اشک‌هایت،عاقبت بخیر شوم. نمی‌دانم تو را چگونه خلق کردند که برای رسیدن به امام زمان باید تو را فهمید و محترم شمرد.
‌ 📚در شهری که موش🐭 آهن میخورد ، کلاغ هم کودک می برد !! بازرگانی به قصد سفر و تجارت راهی شهر دیگری بود و تصمیم گرفت برای اینکه در این سفر ضرری متوجه او نشود، مقداری از سرمایه خود را در شهر باقی بگذارد. بنابراین با آن مقدار سرمایه مقداری آهن خرید و آنها را نزد دوست خود به امانت گذاشت. چون فکر میکرد آهن وزنش زیاد و قیمتش کم است و کسی به فکر دزدیدن آن نمیافتد. پس از آنکه بازرگان از سفر بازگشت، قیمت آهن زیاد شده بود و بازرگان فکر کرد بهتر است به سراغ دوستش برود و آهنها را از او پس بگیرد. اما دوست قدیمی او که به فکر خیانت افتاده بود، آهنها را در جای دیگری پنهان کرده بود و زمانی که بازرگان نزد او رفت و آهنها را طلب کرد، با ناراحتی گفت: «دوست عزیز، من واقعاً متاسفم. اما من آهنهای تو را در گوشهای از انبارنگاه میداشتم، تا اینکه روزی برای کار دیگری به انبار رفته بودم، متوجه شدم موشی در انبار بوده که تمام آهنها را خورده است.» مرد بازرگان فهمید که دوستش قصد دارد او را فریب دهد، اما اندیشید حرف حسابی زدن فایده ندارد و باید با حیلهای او را شرمنده سازد. بنابراین گفت: «بله، من هم شنیدهام که موش آهن دوست دارد. تقصیر من است که فکر موش را نکرده بودم.» دوست بازرگان با خود فکر کرد که حالا که این مرد احمقحرف مرا باور کرده است، بهتر است او را برای ناهار دعوتکنم تا دوستی خود را به او ثابت کرده، تردید را از او دور کنم. بازرگان نیز دعوت دوست خائن خود را پذیرفت. اما زمانی که از خانه او خارج میشد،فرزند کوچک دوستش را که نزدیک خانه در حال بازی بود، بغل کرد و به خانه برد. او به همسرش سفارش کرد تا فردا از کودک به خوبی مراقبت کند و فردای آن روز برای صرف ناهار به خانه دوستش رفت. دوست خائن که از گم شدن کودک بسیار نگران و ناراحت بود گفت: «دوست عزیز، من شرمنده شما هستم، اما امروز مرا معذور بدارید، چون فرزند کوچکم از دیروز گم شده و بسیار نگران و پریشان هستم.» بازرگان که منتظر این سخنان بود، گفت: «اما من دیروز، زمانی که به خانه میرفتم، فرزند شما را دیدم که کلاغی او را به منقار گرفته بود و با خود میبرد.» دوست خائن او که پریشانتر شده بود فریاد زد:«آخر چطور امکان دارد کلاغی که وزنش نیم من نیست کودکی را که وزنش ده من است بلند کند و بپرد؟ مرا مسخره کردهای؟» اما بازرگانبلافاصله پاسخ داد: «تعجبی ندارد. در شهری که موش میتواند آهن بخورد، کلاغ هم میتواند کودکی را ببرد.» دوست او که پی به داستان برده بود با پریشانی گفت: «حق با تو است. فرزندم را بیاور و آهنت را بستان، من به تو دروغ گفتم.» بازرگان که دیگر ناراحت نبود در پاسخ گفت: «بله، اما این را بدان که دروغ تو از دروغ من بدتر بود. زیرا من برای پس گرفتن حق خود، مجبور به دروغگویی شدم، اما تو قصد خیانت به من را داشتی.» 📗برگرفته از کلیه و دمنه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃 دفاع از حریم تشیع بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم مرحوم سید شرف الدین از علمای بزرگ شیعه، هنگامی که در زمان عبدالعزیز آل سعود به زیارت خانه خدا مشرف شد، از جمله علمایی بود که به کاخ پادشاه دعوت شده بود که طبق معمول در عید قربان به او تبریک بگویند. زمانی که نوبت به وی رسید و دست شاه را گرفت، هدیه ای به او داد و هدیه اش عبارت بود از یک قرآن که در جلدی پوستین نگه داشته شده بود. ملک هدیه را گرفت و بوسید و به عنوان احترام و تعظیم، بر پیشانی خود گذاشت. سید شرف الدین ناگهان گفت: ای پادشاه! چگونه این جلد را می بوسی و تعظیم می کنی در حالی که چیزی جز پوست یک بز نیست؟ ملک گفت: غرض من قرآنی است که در داخل این جلد قرار دارد نه خود جلد. آقای شرف الدین فوراً گفت: احسنت، ای پادشاه! ما هم وقتی پنجره یا در اتاق پیامبر را می بوسیم، می دانیم که آهن هیچ کاری نمی تواند بکند، ولی غرض ما آن کسی است که ماورای این آهن ها و چوب ها قرار دارد. ما می خواهیم رسول اللَّه را تعظیم و احترام کنیم، همان گونه که شما با بوسه زدن بر پوست بز، می خواستی قرآنی را تعظیم نمایی که در جوف آن پوست قرار دارد. حاضران تکبیر گفتند و او را تصدیق نمودند. آن جا بود که ملک ناچار شد اجازه دهد حجاج با آثار رسول خدا صلی الله علیه و آله تبرک جویند، ولی آن که پس از او آمد، به قانون گذشته شان بازگشت.[1] پی نوشت [1] آنگاه هدايت شدم، ص 93 منبع : کارگر، رحیم؛ داستان ها و حکایت های حج، ص: 85 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 حضرت زهرا و تقسیم کار با کنیز! بسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم قطب الدین راوندی می نویسد: روزی سلمان فارسی به خانه فاطمه(س) آمد. آن حضرت(س) را دید که در کنار آسیاب نشسته و به آرد کردن جو برای خانواده مشغول است. دست بانوی دو سرا، مجروح شده و پینه بسته و خونش بر چوب آسیا لخته بسته است. در همان حال فرزند کوچکش امام حسین(ع) در گوشه ای از خانه از گرسنگی در اضطراب و گریه است. سلمان گفت: ای دختر رسول خدا(س)! دست های شما از آسیاب کردن مجروح شده است. فضّه خادمه تان حاضر است چرا این کار را به او نمی سپارید؟ حضرت(س) فرمود: اَوْصَانِی حَبیبِی رَسـُولُ اللهِ(ص) اَنْ تَکونَ الْخِدْمَةُ لَها یوْماً وَ لِی یوْماً فَکانَ اَمْسِ یوْمَ خِدْمَتِهَا وَ الْیوْمُ یوْمُ خِدْمَتِی》 رسول خدا(ص) به من وصیت کرده است که خدمت خانه یک روز با او باشد و روز دیگر با من و امروز نوبت من است. دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند، خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش! منبع : اختصاصی پایگاه حوزه نت اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🎋🎋🎋🎋🎋🎋 فدایی دختر بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم هرگاه رسول‌الله (صل‌الله‌علیه‌وآله) از سفری بازمی‌گشتند، مستقیم به خانۀ دخترشان می‌رفتند. در بازگشت از غزوۀ تبوک، حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) خود و فرزندانشان را با گوشواره و گردنبند زینت داده بودند، روسری خود را با زعفران رنگ کرده بودند و پرده‌ای رنگی بر اتاق آویخته بودند. پیامبر با دیدن این صحنه، ناراحت راهی مسجد شدند. حضرت زهرا متوجه علت ناراحتی شدند و بلافاصله تمام آن زینت‌های ساده را خدمت پیغمبر رساندند و پیغام دادند در هر راهی که صلاح می‌دانند، هزینه کنند. رسول اکرم نتوانستند خوشحالی خود را پنهان سازند؛ با خرسندی تمام، سه مرتبه فرمودند: فِداها أبوها پدرش به فدایش باد[1] [1] إحقاق الحق، ج 25، ص 279. بحارالا نوار، ج 43، ص 20، ح 7 اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم 🎋🎋🎋🎋🎋🎋🎋🎋🎋
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم مال حرام 🐾 صاحب منتخب التواریخ می نویسد در کربلا عطاری که مشهور به تقوا بود مریض می شود و مرضش طولانی می گردد یک نفر از دوستان به عیادتش می رود و می بیند از وسائل زندگی و خانه چیزی برایش نمانده، حصیری زیر پایش و متکائی زیر سرش هست، این آقای تاجر به چنین روزی افتاده است! پسرش وارد شد گفت: پدر برای نسخه امروز پول نیست تا دوا بخرم، متکای زیر سرش را به او داد و گفت: این را هم ببر و بفروش ببینم راحت می شوم یا نه؟ دوست عیادت کننده پرسید مطلب چیست؟ گفت: من در کربلا نمایندگی فروش آبلمیوی شیراز داشتم، آبلیمو وارد می کردم به مبلغ گزاف می فروختم، ناگهان در کربلا تب حصبه عمومی شد و طبیبها مداوای عام کردند که آبلیمو نافع است، روز اول کاری نکردم، از فردا به خودم گفتم چرا آبلیمو را ارزان بفروشم حالا که خریدار فراوان دارد، دو برابر و بعد چند برابر کردم، مردم بیچاره هم ناچار می خریدند بعد دیدم آبلیمو دارد کم می شود و هر چه گران می کنم می خرند ولی تمام می شود، شروع کردم آب در آبلیمو کردن و سپس آبلیموی مصنوعی و تقلبی درست کردم، مال فراوانی به دست آوردم، لیکن چندی بعد بستری شدم، در اثر این بیماری آنچه پول آبلیمو به دست آوردم دادم تا امروز که دیدی همین متکا باقی مانده بود این را نیز دادم ببینم راحت می شوم یا نه؟ فاعتبروا یا اولی الابصار(1). 1-قلب قرآن، 176 🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺
🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃 ورود بر خدای کریم بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم مردی حکیم از گذرگاهی عبور می کرد ، دید گروهی می خواهند جوانی را به خاطر گناه و فساد از منطقه بیرون کنند و زنی از پی او سخت گریه می کند . پرسیدم این زن کیست ؟ گفتند : مادر اوست . دلم رحم آمد ، از او نزد جمع شفاعت کردم و گفتم : این بار او را ببخشید ، اگر به گناه و فساد بازگشت بر شماست که او را از شهر بیرون کنید . حکیم می گوید : پس از مدتی به آن ناحیه بازگشتم ، در آنجا از پشت در صدای ناله شنیدم ، گفتم شاید آن جوان را به خاطر ادامه گناه بیرون کردند و مادر از فراق او ناله می زند . در زدم ، مادر در را باز کرد ، از حال جوان جویا شدم . گفت : از دنیا رفت ولی چگونه از دنیا رفتنی ؟ وقتی اجلش نزدیک شد گفت : مادر همسایگان را از مردن من آگاه مکن ، من آنان را آزرده ام و آنان مرا به گناه شماتت و سرزنش کرده اند ، دوست ندارم کنار جنازه من حاضر شوند ، خودت عهده دار تجهیز من شو و این انگشتر را که مدتی است خریده ام و بر آن « بسم اللّه الرحمن الرحیم » نقش است با من دفن کن و کنار قبرم نزد خدا شفاعت کن که مرا بیامرزد و از گناهانم درگذرد . به وصیتش عمل کردم ، وقتی از دفنش برمی گشتم گویی شنیدم : مادر برو آسوده باش ، من بر خدای کریم وارد شدم تفسیر روح البیان : 1 / 337 اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم 🍃🍂🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍂
با عرض پوزش از آقایان با غیرت🙏 √ مَرد... اونایی بودن كه واسه خاطر حفظ ناموس مردم رفتن جنگ ...👌 نه اونایی كه سر ناموس مردم در جنگند ...😒 كسانی كه از تمام هست و نیستشون گذشتن ...😔 یه عده زیر زنجیر تانك با بدن های له شده ... یه عده هم روی مین فسفری ذره ذره آب می شدند حتی جیك هم نمی زدند ... 😱😭 تا عملیات لو نره!!! و سایر همرزمانشون شهید نشن ... و فقط بوی گوشت كباب شده بود كه ...😱😰 یكی از یادگاران اون روزها می گفت با چشم خودش دیده كه یه جوونی خودش رو انداخته بود روی سیم های خاردار تا بقیه از روش رد بشن و عملیات كنند ...😳😯 میگفت صدای خرد شدن استخوان هاش ...😭😭 یادمون نره كی بودیم ... یادمون نره كی هستیم ... یادمون نره چرا هستیم ... و در آخر یادمون نره خیلی خون ها ریخته شد تا من و تو توی آرامش باشیم ...☝️ الانم خیلی ها دارند به سختی نفس می كشند😷 تا من و تو راحت نفس بكشیم ...👌 پس حواست باشه اقا پسر ‼️ اول به تو میگم☝️ نگاهتو نگه دار✋⛔️ دعوا سر ناموس مردم اسمش غیرت نیست😡📛 دختر خانوم‼️ توهم حواست باشه 😡 مانتوی کوتاه پوشیدن و حجاب نامناسب فقط رضای خلق خدا رو در پیش داره☝️😏 به رضای خدا بیاندیشیم ...👌😉 یاعلی✋
✨﷽✨ ✍روزی دزدی در مجلسی پر ازدحام با زیرکی کیسه‌ی سکه‌ی مردی غافل را می دزدد هنگامی که به خانه رسید کیسه را باز کرد دید در بالای سکه ها کاغذیست که بر آن نوشته است: خدایا به برکت این دعا سکه های مرا حفاظت بفرما اندکی اندیشه کرد سپس کیسه را به صاحبش باز گرداند دوستانش او را سرزنش کردند که چرا این همه پول را از دست داد. دزدکیسه در پاسخ گفت: صاحب کیسه باور داشت که دعا دارایی او را نگهبان است. او بر این دعا به خدا اعتقاد نموده است من دزد دارایی او بودم نه دزد دین او اگر کیسه او را پس نمیدادم، باورش بر دعا و خدا سست می شد.ان گاه من دزد باورهای او هم بودم. واین دور از انصاف است...! 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
قرار معنوی هر روز به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد زیارت نامه امام صادق الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَصِیُّ النّاطِقُ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِفْتاحَ الخَیْراتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مَعْدِنَ الْبَرَکاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الْبَراهِینَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دِینِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا نَاشِرَ حُکْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا کاشِفَ الکُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا عَمِیدَ الصّادِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا لِسانَ النّاطِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا خَلفَ الخائِفِینَ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا زَعِیمَ الصّادِقِینَ الصّالِحِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْمُسْلِمِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا هادِیَ الْمُضِلِّینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَکَنَ الطّائِعِینَ، اَشْهَدُ یامَوْلایَ اَنَّکَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَهُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى، وَبَحْرُ الْمَدى، وَکَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِکَ وَبَدَنِکَ، والسَّلامُ عَلَیْکَ يَا مَوْلايَ یا جعفر بن محمد و عَلى آبائِكَ جَمِيعاً وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه . https://chat.whatsapp.com/HcaRzexHviC74IKc967o7h
▫️امام رضا علیه السلام: يُطَهِّرُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ مِنْ كُلِّ جَوْرٍ وَ يُقَدِّسُهَا مِنْ كُلِّ ظُلْمٍ ... فَإِذَا خَرَجَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِهِ وَ وَضَعَ مِيزَانَ الْعَدْلِ بَيْنَ النَّاسِ فَلَا يَظْلِمُ أَحَدٌ أَحَداً 💬 خدا به وسیله او (حضرت مهدی علیه السلام) زمین را از هرگونه ستمی مطهر می‌کند و از هر ظلمی پاکیزه می‌سازد... پس هنگامی که قیام کند زمین با نور او روشن می‌شود و او ترازوی عدالت را بین مردم قرار می‌دهد، ✨ آن وقت دیگر احدی بر دیگری ظلم نخواهد کرد. 📚 کمال الدین ج2 ص372. 🌏روزی زمین عدالت مطلق را به خود خواهد دید؛ عاری از کوچکترین ظلم....
🎋🎋🎋🎋🎋🎋🎋 یتیم نوازی بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم پسر بچه اى نزد پيامبر آمد و گفت : اى پيامبر خدا پدرم از دنيا رفته و خواهر و مادر هم دارم ، آنچه خداوند به شما عنايت فرموده به ما كمك كن . پيامبر به بلال فرمود: برو به خانه ما گردش كن هر چه غذا پيدا كردى بياور. بلال به حجره هايى كه مربوط به پيامبر صلى الله عليه و آله بود آمد و پس از جستجو 21 خرما پيدا كرد و به خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آورد. پيامبر به آن پسر فرمود: هفت عدد آن مال خودت ، هفت عدد مال خواهرت و هفت عدد مال مادرت باشد. در اين هنگام يكى از اصحاب بنام معاذ دست نوازش بر سر آن يتيم كشيد و گفت : خداوند تو را از يتيمى بيرون آورد و جانشين پدرت سازد! پيامبر به معاذ فرمود: محبت تو نسبت به اين يتيم را ديدم ، بدان كه هر كس ‍ يتيمى را سرپرستى كند و دست نوازش به سر او بكشد، خداوند به هر موئى كه زير دست او مى گذرد، پاداش شايسته اى به او مى دهد و گناهى از گناهان او را محو مى سازد و مقام او را بالا مى برد. 📚کتاب 100موضوع500داستان نوشته ی سید علی اکبر صداقت اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم امام على عليه السلام : هيچ مرد و زن مؤمنى نيست كه دست محبت بر سر يتيمى بگذارد، مگر اين كه خداوند به اندازه هر تار مويى كه بر آن دست كشيده است ثوابى برايش بنويسد. 📚بحارالأنوار، ج75، ص4، 🎋🎋🎋🎋🎋🎋🎋🎋🎋
قابل توجه متاهلین عزیز روزی استاد روانشناسی وارد کلاس شد و به دانشجویانش گفت: " امروز میخواهیم بازی کنیم!‌" سپس از آنان خواست که فردی بصورت داوطلبانه به سمت تخته برود. خانمی داوطلب این کار شد. استاد از او خواست اسامی سی نفر از مهمترین افراد زندگیش را روی تخته بنویسد. آن خانم اسامی اعضای خانواده, بستگان, دوستان , هم کلاسی ها و همسایگانش را نوشت. سپس استاد از او خواست نام سه نفر را پاک کند که کمتر از بقیه مهم بودند. زن ,اسامی هم کلاسی هایش را پاک کرد. سپس استاد دو باره از او خواست نام پنج نفر دیگر را پاک کند. زن اسامی همسایگانش را پاک کرد. این ادامه داشت تا اینکه فقط اسم چهار نفر بر روی تخته باقی ماند; نام : مادر/پدر/همسر/و تنها پسرش ... کلاس را سکوتی مطلق فرا گرفته بود. چون حالا همه میدانستند این دیگر برای آن خانم صرفا یک بازی نبود. استاد از وی خواست نام دو نفر دیگر را حذف کند. کار بسیار دشواری برای آن خانم بود. او با بی میلی تمام , نام پدر و مادرش را پاک کرد. استاد گفت: " لطفا یک اسم دیگر را هم حذف کنید!" زن مضطرب و نگران شده بود. با دستانی لرزان و چشمانی اشکبار نام پسرش را پاک کرد. و بعد بغضش ترکید و هق هق گریست ... استاد از او خواست سر جایش بنشیند و بعد از چند دقیقه از او پرسید: "چرا اسم همسرتان را باقی گذاشتید؟!!" والدین تان بودند که شما را بزرگ کردند و شما پسرتان را به دنیا آوردید. شما همیشه میتوانید همسر دیگری داشته باشید!! دو باره کلاس در سکوت مطلق فرو رفت. همه کنجکاو بودند تا پاسخ زن را بشنوند. زن به آرامی و لحنی نجوا گونه پاسخ داد :"روزی والدینم از کنارم خواهند رفت. پسرم هم وقتی بزرگ شود برای کار یا ادامه تحصیل یا هر علت دیگری ,ترکم خواهد کرد" پس تنها مردی که واقعا کل زندگی اش را با من تقسیم میکند , همسرم است!!! همه دانشجویان از جای خود بلند شدند و برای آنکه زن , حقیقت زندگی را با آنان در میان گذاشته بود برایش کف زدند. با همسرت به از آن باش , که با خلق جهانی
✨﷽✨ 🌼داستان کوتاه ✍کارآموزی، پس از یک مراسم طولانی و خسته‌کننده دعای صبحگاهی در صومعه، از پدر روحانی پرسید: «آیا همه این نیایش‌ها که به ما یاد می‌دهید، خدا را به ما نزدیک می‌کند؟» پدر گفت: «با سوال دیگری، جواب سوالت را می‌دهم. آیا همه این نیایش‌ها که انجام می‌دهی باعث می‌شود که خورشید فردا طلوع کند؟» کارآموز گفت: «البته که نه! خورشید طبق یک قانون کیهانی طلوع می‌کند.» پدر روحانی گفت: «جوابت را گرفتی! خدا به ما نزدیک است. چه دعا بخوانیم و چه نخوانیم.» شاگرد عصبانی شد و گفت: «یعنی می‌گویید تمام این دعاها بی‌فایده است؟» پدر گفت: «نه. همانطور که اگر صبح زود از خواب بیدار نشوی، طلوع خورشید را نمی‌بینی، اگر دعا هم نکنی، با این که خدا همواره نزدیک است، اما هرگز متوجه حضورش نمی‌شوی!؟؟ 🍀🍀🍀🍀🍀
🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃 صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ سفیان ثوری حکایت می کند، در مکه مشغول طواف بودم، ناگاه مردی را دیدم که قدم از قدم برنمی داشت، مگر این که صلواتی می فرستاد. به آن شخص خطاب کردم: چرا تسبیح و تهلیل نمی کنی و اتصالًا صلوات می فرستی؟ آیا تو را در این خصوص حکایتی هست؟ گفت: تو کیستی خدا تو را بیامرزد؟ گفتم: من سفیان ثوری هستم. جواب داد: به جهت این که تو در اهل زمان خود غریبی، حکایت خود را به تو نقل می کنم. سالی من در معیت پدرم سفر مکه نمودیم. در یکی از منازل پدرم مریض شد و با همان مرض از دنیا رفت. صورتش سیاه شد و چشمانش کبود و شکمش آماس کرد. من گریه کردم و به خود گفتم که پدرم در غربت فوت کرد آن هم به این وضعیت، ناچار رویش را با لباسی پوشانیدم و همان ساعت خواب بر من غلبه کرد. در خواب شخصی را دیدم بی اندازه زیبا و خوش صورت بود و لباس های فاخر در برداشت. شخص مزبور نزد پدرم آمد و دستش را به صورت پدرم کشید؛ ناگهان صورتش سفیدتر از شیر شد و دستش را به شکم پدرم مسح کرد، به حال اوّلی برگشت و اراده نمود که برود. برخاستم و دامن عبای او را گرفتم و عرض کردم: ای سرورم! تو را قسم می دهم به خدایی که در همچو وقتی تو را بر سر بالین پدرم رسانید، تو کیستی؟ فرمود: مگر مرا نمی شناسی؟ من محمد رسول خدایم. پدر تو معصیت بسیار می نمود، الّا آن که به من بسیار صلوات می فرستاد. همین که این حالت به پدرت روی داد، مرا استغاثه نمود و من پناه می دهم به کسی که مرا صلوات زیاد بفرستد. پس من از خواب بیدار شدم، دیدم رنگ پدرم سفید شده و بدنش به حال اوّلی برگشته. این است از که از آن زمان به بعد من شب و روز به صلوات مداومت دارم. [1] پی نوشت: [1] . رنگارنگ، ج 2، ص 445 و 446 منبع : کارگر، رحیم، داستان ها و حکایت های حج، ص 120 🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 آن دو نفر را می بینند! بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ جمعی در محضر امام صادق علیه صلوات الله الرازق نشسته بودند. سخن از شیعه و پیروان خاندان رسالت به میان آمد. امام (علیه السلام) فرمود: پیروان ما در لحظات آخر عمر، چیزهایی را می بینند که چشمها با دیدن آن، روشن می گردد و شاد می شوند)). یکی از حاضران پرسید: چه چیز را می بینند؟ این سؤال را ده بار تکرار کرد و اصرار داشت تا امام به او پاسخ دهد ولی امام صادق (علیه السلام) هر بار در پاسخ او می فرمودند: می بینند.. سرانجام امام (علیه السلام) آن شخص سؤال کننده را صدا زد و فرمود: گویا اصرار داری تا بدانی چه چیز را می بینند؟ عرض کرد: آری. قاطعاً. سپس گریه کرد. امام (علیه السلام) به حال او رقت کرد و فرمود: آن دو نفر را می بینند! آن شخص با اصرار پرسید: کدام دو نفر را؟ امام (علیه السلام) فرمود: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) را می بینند. هیچ مؤمنی نیست مگر این که در لحظات آخر عمر، این دو بزرگوار را خواهد دید که آن دو بزرگوار به او بشارت می دهند. آنگاه فرمود: این مطلب را خداوند در قرآن، بیان کرده است، حاضران پرسیدند: خداوند در کجا و کدام سوره بیان فرموده است؟ امام صادق (علیه السلام) فرمود: در سوره یونس آنجا که می فرماید: الذین آمنوا و کانوا یتقون لهم البشری فی الحیوه الدنیا و فی الآخره**یونس/ 64 63، ترجمه: همان ها که ایمان آوردند و پرهیزگار بودند در زندگی دنیا و در آخرت شاد و مسرورند. * (بشارت دنیا آنان، همان حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) در لحظات آخر عمر آنهاست که بربالین آنان حاضر گشته و آنها را شاد و مسرور می سازد ر.ک: حکایت های شنیدنی 5/ 164 163 به نقل از: تفسیر نور الثقلین 2/ 110. تفسیر نمونه 8/ 340. ***.) 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🇮🇷🌸 🍀 🔰 محوریابی سخنرانی رهبر معظم انقلاب در آستانه انتخابات ۲۸ خرداد ❌ بخش اول 🍃🌻🍃 🔻اهمیت اصل مشارکت در انتخابات ۲۸ خرداد و همچنین نوع انتخاب در آن 🔹ریشه داشتن حضور مردم در جمهوری اسلامی براساس یک فلسفه فکری و نه فقط جنبه سیاسی 🔸دشمنی همه مراکز قدرت های شیطانی در دنیا با جمهوری اسلامی و همچنین انتخابات به شکل ویژه برای جلوگیری از شکوه و شوکت آن 🔹تاکید بر شکست دشمنان پیرامون اهداف خود برای انتخابات های کشور 🔸افشای تحرکات رسانه های آمریکایی و انگلیسی و همچنین مزدوران آن ها برای زیر سوال بردن انتخابات جمهوری اسلامی و کمرنگ کردن حضور مردم 🔹روایت تجارب جمهوری اسلامی در خصوص بی توجهی مردم به خواست و اهداف دشمنان و رسانه های آنان در مورد انتخابات، راهپیمایی ها و مسائل گوناگون 🔸سخن گفتن از لزوم شرکت همه سلایق سیاسی در انتخابات به جهت نیازمند بودن نظام اجتماعی کشور به این حضور 🔹اشاره به اثبات پشتوانه مردمی نظام توسط حضور مردم در انتخابات و در نتیجه اقتدار کشور 🔸انتقاد از سفسطه های رسانه ای برای دلسردکردن مردم نسبت به انتخابات 🔹سخن گفتن از افزایش فشارهای دشمن در صورت کاهش حضور مردم در انتخابات 🔺پشتیبانی محکم رئیس جمهور در صورت انتخابات با رای بالای مردم ۱۴۰۰ 🍀 🇮🇷🌸
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 راهبی که با تفسیر صدای ناقوس کلیسا مسلمان شذ بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم به سند معتبر از حارث اعور نقل شده است که روزی با حضرت امیرالمومنین علی (علیه السلام) به شهر حیره می رفتم که ناگاه به دیری رسیدیم که ترسایی در آنجا ناقوس می نواخت، پس حضرت فرمود: ای حارث؛ آیا می دانی این ناقوس چه می گوید؟! عرض کردم: خدا و رسول خدا و پسر عمّ رسول خدا بهتر می دانند. سپس حضرت علی (علیه السلام) بیان داشتند: مَثَل می زند برای دنیا و خرابی و بی وفایی آن و می گوید: لا اله الا الله حَقاً حَقاً صِدقاً صِدقاً اِنَّ الدُّنیا قَد غَرَّتنا وَ شَغَلَتنا وَ استَهوَتنا، یَابن الدُّنیا مَهلاً مَهلاً یَابن الدُّنیا دَقّاً دَقّاً یَابن الدُّنیا جَمعاً جَمعاً تُفَنی الدُّنیا قَرناً قَرناً، ما مِن یَومٍ یَمضی عَنا اِلا اَوهی مِنا رُکناً، قَد ضَیّعنا داراً تَبقی وَ اَستَوطَنا داراً تَفنی لَسنا نَدری ما قَرَّطنا فِیها اِلا لَو قَدمتنا؛ شهادت می دهم به یگانگی خداوند و حال آن که حق است، راست است راست است، بدرستی که دنیا ما را فریب داد و مشغول کرد و در رابطه با آخرت عقل ما را ضایع و نابود نمود و ما را گمراه ساخت. ای فرزند دنیا؛ پس انداز و به تأخیر انداز کارهای دنیوی را، ای فرزند دنیا؛ هر روز کوبیده می شوید و در فشارید از مصیبت ها و تا چند یکدیگر را در فشار می گذارید برای بدست آوردن دنیا؟ و به زودی در هم شکسته خواهید شد. ای فرزند دنیا؛ تا کی جمع می کنی اسباب و مال دنیا را؟ پس بدان دنیا از بین می برد مردم قرن را از پس قرنی دیگر، هیچ روز نمی گذرد از عمر ما مگر آن که یک رکن از ارکان بدن ما ضعیف تر گردد، به راستی که نابود کردیم خانه ی باقی را و وطن خود گردانیدیم خانه ی فانی را، نمی دانیم که برای آن دنیا کوتاهی کردیم، مگر پس از اینکه می میریم. پس حارث عرض کرد: یا امیرالمومنین؛ آیا نصاری می دانند که صدا و نوای ناقوس این معنی را بیان می دارد؟ حضرت فرمودند: اگر می دانستند، مطمئن باش مسیح را شریک خداوند نمی گردانیدند. حارث می گوید: من روزی دیگر به نزد آن نصاری که در آن دیر بود رفتم و گفتم: تو را به حق مسیح این ناقوس را مجدد بنواز به آن ترتیبی که پیشتر می نواختی؛ پس چون شروع کرد به زدن هر مرتبه من یک فقره از آنچه حضرت علی (علیه السلام) فرموده بود می خواندم و بر نوای آن منطبق می گردید تا به پایان رسید، پس آن راهب گفت: به حق پیغمبر شما سوگندت می دهم تو را که بگویی چه کسی این را به تو آموزش داده و بیان نموده است؟ حارث عرض کرد: آن شخصی که دیروز با من همراه بود، او این را به من تعلیم داد. راهب پرسید: آیا میان آن بزرگوار و پیغمبر شما خویشاوندی وجود دارد؟ حارث پاسخ داد: پسر عمّ اوست. راهب پرسید: آیا این را از پیغمبر شنیده است؟ گفت: بلی. پس آن دیرنشین مسلمان گردید و گفت: والله که من در تورات خوانده ام در آخر پیغمبران پیغمبری خواهد آمد که صدای ناقوس را تفسیر خواهد کرد و پیغمبر شما خاتم الانبیا می باشد و دینتان بر حق. منابع: قدس انلاین 1- امالی شیخ صدوق: 187. 2- معانی الاخبار: 231. * حیوه القلوب (تاریخ پیامبران)، ج 2: 1185، 1186. اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
قرار معنوی هر روز به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد زیارت نامه امام صادق الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَصِیُّ النّاطِقُ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِفْتاحَ الخَیْراتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مَعْدِنَ الْبَرَکاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الْبَراهِینَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دِینِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا نَاشِرَ حُکْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا کاشِفَ الکُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا عَمِیدَ الصّادِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا لِسانَ النّاطِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا خَلفَ الخائِفِینَ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا زَعِیمَ الصّادِقِینَ الصّالِحِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْمُسْلِمِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا هادِیَ الْمُضِلِّینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَکَنَ الطّائِعِینَ، اَشْهَدُ یامَوْلایَ اَنَّکَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَهُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى، وَبَحْرُ الْمَدى، وَکَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِکَ وَبَدَنِکَ، والسَّلامُ عَلَیْکَ يَا مَوْلايَ یا جعفر بن محمد و عَلى آبائِكَ جَمِيعاً وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه . https://chat.whatsapp.com/HcaRzexHviC74IKc967o7h
✅از امیرالمومنین علیه السلام : جواب ابلهان خاموشی است!!! ✍جابر گويد: امير المؤمنين علی علیه السلام شنيد كه مردى به قنبر دشنام می‏داد و قنبر نيز می‏خواست به او جواب گويد، حضرت او را صدا زد اى قنبر! آهسته، ناسزا گوى خود را در زبونى رها كن تا خداى رحمان را خشنود سازى، و شيطان را به خشم آورى، و دشمنت را كيفر و شكنجه دهى... سوگند به آن كس كه دانه را شكافت و جانداران را آفرید شخص با ايمان خداى خويش را به چيزى مانند حلم و بردبارى خشنود نسازد، و شيطان را به چيزى مثل سكوت و خاموشى به خشم نياورد، و هيچ احمق و نادانى به عكس العمل مانند سكوت در مقابل او كيفر و شكنجه نگردد. 📚 امالى شيخ مفيد با ترجمه استادولى،ص۱۲۹