امام حسین علیه السلام :
کسی که بخواهد از راه گناه به مقصدی برسد ، دیرتر به آرزویش می رسد و زودتر به آنچه می ترسد گرفتار می شود
من حاوَلَ اَمراً بِمَعصِیَةِ اللهِ کانَ اَفوَتُ لِما یَرجو و اَسرَعُ لِما یَحذَرُ
📚 تحف العقول، صفحه248
حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان
https://chat.whatsapp.com/JrU54TNanEZJXb6e9z9bfB
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
هر خيری است در خانه امام حسين عليه السلام است.
يکي از علماي بزرگ قم که امام جماعت صحن کربلاي آقا ابا عبدالله عليه السلام بودند ميفرمودند پيرمرد مجردی در کربلا بود به نام حاج عباس رشتی که خيلی به امام حسين عليه السلام علاقه داشت. عشق امام حسين عليه السلام او را به کربلا کشيده بود و زندگي خيلی سادهای داشت يک اتاقی هم اجاره کرده بود گاهی کارهای دستی انجام ميداد. مثلا يک چيزی خريد و فروش ميکرد. يک کارش خدمت به مجالس امام حسين عليه السلام بود و آب به عزاداران ميداد.
اين پيرمرد زيلوهای حرم را جمع ميکرد و پهن ميکرد و براي نمازجماعت خيلی هم سرحال و بانشاط بود. روز شهادت يکي از امامان عليهم السلام از خانه بيرون آمدم در بين راه يکي از وعاظ کربلا به من گفت حاج عباس رشتی مريض و در حال جان دادن است و در کربلا غريب است اگر ميشود از ايشان عيادتی داشته باشيد و ما چهار نفر بوديم وارد اتاق شديم ديديم لحاف و تشک و پتوی کهنهای رويش کشيده و يکی از رفقايش هم از او پرستاری ميکند. حاج عباسی که هر وقت ما را ميديد سلام ميکرد دست به سينه ميشد خيلي سر حال بود اما ديديم الان در رختخواب افتاده و در حال جان دادن است ديگر نه ميتواند بنشيند نه ميتواند جواب سلام بدهد. حالش خيلی وخيم و در حال سکرات مرگ است دور بسترش نشستيم و به رفقا گفتم لحظه آخر خيلی مهم است که به چه حالت بميرد عبرت بگيريم به اين واعظ گفتم که الان فرصت خوبی است تا يک روضه برای امام حسين عليه السلام بخوانيم. واعظ گفت چشم و شروع کرد: السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ هنگام روضه خواندن همه با چشم خود ديديم حاج عباس پتو را کنار زد و بلند شد و مودب نشست حالا ما هم داريم با تعجب نگاه ميکنيم رويش را به طرف راست چرخاند و شروع به گريه کرد و گفت السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قربان قدمهايتان من پيرغلام چه لياقتی داشتم که به عيادت من بياييد السَّلامُ عَلَيْكَ يا امِيرَ الْمُؤْمِنِينَ السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ همين طور سلام داد تا رسيد به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشريف به آقا هم سلام داد گفت قربانتان بروم من کجا عيادت شما و از همه تشکرکرد و بعد دراز کشيد مثل اينکه صد سال است که مرده باشد نه قلبش کار ميکند نه نبضش کار ميکند و به رحمت خدا رفت. بعد از اينکه به رحمت خدا رفت من به رفيقش گفتم اين پير غلام امام حسين عليه السلام بوده امام حسين عليه السلام به او نظر کرده و قبولش کرده است چهارده معصوم عليهم السلام به ديدارش آمده است. بايد مثل يک مرجع تقليد تشييع جنازه اش کنيم.
گفت ما آمديم به منزل به وعاظ گفتيم که بالا منبر بگوييد به علمای نجف گفتيم که درستان را تعطيل بکنيد به بازاريها گفتيم بازار را ببنديد به هيئتيها گفتيم که فردا بايد يک دستهای مثل عاشورا برای يک عاشق امام حسين عليه السلام راه بندازيد ميگفت کربلا يک حالت عجيبی پيدا کرده بود هيئتها مي آمدند به سروسينهاشان ميزدند چون براي همه جريانش را گفته بوديم. يا حسين يا حسين ميگفتند گريه ميکردند براي يک غلام غريب امام حسين عليه السلام غوغا شد.
در حوزه هم براي حاج عباس مجلس ختم گرفتيم. يک آيت اللهي در کربلا بود به نام آيت الله سيبويه عموی آيت الله سيبويهای که در زمان ما بودند پيرمردی بود حدود نود سال ايشان هم در مجلس ختم شرکت کرد. به من فرمودند که منبر ختم اين آقا را من ميروم، همه تعجب کردند. ايشان عصازنان آمدند در پله اول منبر نشستند بعد از قرائت قرآن گفت که مردم ميدانيد که من اهل منبر و سخنراني نيستم ولي آمده ام جريانی از حاج عباس رشتی که برايتان بگويم. گفت که وقتی فلانی به من زنگ زد و گفت من در موقع جان دادن کنار بسترش بودم و چهارده معصوم به ديدنش آمدند؛ وقتی تلفن را قطع کردم خيلی گريه کردم دلم شکست که من اينقدر در حوزه بودم در حرم آقا امام جماعت بودم نکند من را قبول نکرده باشند من به حال خودم گريه کردم خسته شدم خوابم برد خواب ديدم حاج عباس در باغی از باغهای بهشت است خيلی سرحال و خوشحال جوان و زيبا. گفتم حاج عباس چطوری! گفت وقتی که من را در قبر گذاشتيد قبر من وسيع و باز شد نورانی شد ديدم آقا اباعبدالله الحسين عليه السلام تشريف آوردند فرمود تو غلام من بودی من را آورد در اين باغي که ميبيني از باغهای برزخی است اين باغ را به من مرحمت کردند. فرمودند حاج عباس همين جا باش در قيامت هم ميآيم تو را ميبرم در بهشت کنار خودم قرار ميدهم. بعد گفت آقاي سيبويه برو به مردم بگو هر چه هست در خانه سيدالشهدا عليه السلام است. جای ديگر خبری نيست کل الخير في باب الحسين هر خيری است در خانه امام حسين عليه السلام است.
اللهم الرزقنی شفاعه الحسین یوم الورود
حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان
https://chat.whatsapp.com/JrU54TNanEZJXb6e9z9bfB
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
⛔️گام اول
مرد مجازی : سلام خواهرم
زن مجازی : سلام (هر چه باشد جواب سلام واجب است
مرد مجازی : خواهری من قصد مزاحمت ندارم.
فقط به عنوان برادرتان درخواستی دارم.
زن مجازی : (باکمی تعلل و تأمل) خواهش میکنم
بفرمایید😏
مرد مجازی : من رفتار شما را در گروهها دیدهام.
شما واقعاً خانم موقر و فهمیدهای هستید.
من در فضای مجازی به دنبال کسی مثل شما هستم که مثل خواهرم مواظبم باشد و نگذارد در لغزشگاهها دچار لغزش شوم
به راهنمایی شما در این فضای آلوده در برخورد با نامحرمان خیلی نیاز دارم😢
زن مجازی : حرف عجیبی میزنید
چه نیازی هست که شما با یک نامحرم ارتباط آلوده داشته باشد تا از ارتباطهای آلوده دیگر در امان بمانید؟😐
مرد مجازی : نه اینطور قضاوت نکنید
من به دنبال آلودگی و هوس و این حرفها نیستم.
از وقار شما در برخورد با دیگران خوشم آمده.
خانمهای زیادی سعی کردهاند با من ارتباط برقرار کنند
اما من خودم را از همه آلودگیها نجات دادهام شکر خدا.
به دنبال نقطه اتکایی برای فرار از وسوسههای فضای مجازی میگردم😞
زن مجازی : ببخشید من معذورم.
من قبل از اینکه غریقی را نجات بدهم خودم به ورطه نابودی کشیده میشوم.
لطفاً پیام ندهید چون بلاک میکنم😡
مرد مجازی : اجازه میدهید فقط پیامهای مذهبی برای شما ارسال کنم؟
زن مجازی : اشکال ندارد.
من استفاده میکنم.
اما حق چت کردن ندارید چون پاسخ نمیدهم😒
مرد مجازی : حتما حتما حتما
⛔️گام دوم
مرد مجازی : ببخشید خواهر سؤالی دارم. شما متأهل هستید؟ چون جواب هیچکدام از سؤالاتی که از شما میپرسم نمیدهید؟
زن مجازی : بله
من متأهلم و همسرم از همه تعاملات من در این فضا خبر دارد.
مرد مجازی : من هم متأهل هستم.
زن مجازی : پس شما متأهل هستید؟
شرمآور است که با وجودیکه متأهل هستید به دنبال زنهای دیگر هستید.
ولی من ترجیح میدهم همه انرژی و وقتم را برای همسرم صرف کنم.😠
مرد مجازی : شما دوباره برگشتید به پله اول! من که گفتم دنبال یک مشاور روحی هستم.
چرا از کمک به من مضایقه میکنید؟😭
⛔️گام سوم
مرد مجازی : آبجی لطفاً کمی درباره هدف زندگی برای من توضیح بدهید.
من احساس پوچی میکنم
و پاسخ زن مجازی😊
مرد مجازی : خیلی عالی توضیح دادید. کسانی مثل شما حقیقتاً کمیاباند.
من قدردان شما هستم
⛔️گام چهارم
مرد مجازی : خواهرم رفتارهای خانمم جدیداً کلافه کننده است.
نمیدانم چطور باید با او رفتار کنم تا زندگیام لذتبخش شود
شما که خانم هستید لطفاً من را راهنمایی کنید
و پاسخ زن مجازی😇
⛔️گام پنجم
مرد مجازی : ایکاش به خانمم تفهیم میکردم که مثل شما فکر کند
مثل شما صحبت کند و مثل شما رفتار کند
و پاسخ زن مجازی درحالیکه در دلش قند آب میشود😌
⛔️گام ششم😌😌
⛔️گام هفتم😌😌😌♥️
⛔️گام هشتم♥️♥️♥️
🔥💔گام آخر
اکنون دیگر زن یک هویت مجازی نیست.
واقعیتی است ویرانه که در کنجی نشسته و با حسرت تمام به خرابههای زندگیاش نگاه میکند
و هرازگاهی قطره اشکی صورتش را خیس میکند😔
همه لحظات شاد زندگی او و همسرش از مقابل چشمان خیسش رژه میروند
اما دیگر کار از کار از گذشته است
💔😓
سرمایههای بزرگی را به خاطر چیزی ازدستداده است که واقعیتی جز گناه و خیانت و دروغ نداشته است
این داستان واقعی بود.
برای یکی از آشنایان اتفاق افتاده است و روال رابطه ناصحیح به همین صورت بازسازیشده در داستان بوده است
و هرروز این داستانهای واقعی تکرار خواهد شد
اگر یقین نداشته باشم که شیطان گامبهگام ما را به نیستی و فنا نزدیک میکند.
*🕋یَا أَیُّهَا الَّذِینَ امَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ وَمَن یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ*
📖سوره نور ، آیه 21
✨﷽✨
🏴آیا از همسر و بچه های حضرت عباس خبر دارید؟ برای من خیلی جالب بود.
✍حضرت عباس(ع) تنها با یک زن ازدواج کردند. او لبابه دختر عبیدالله بن عباس بود. لبابه زنی بسیار شایسته پاکدامن و از خاندانی شریف بود. او از بهترین زنان زمانه خود و از محبان امام علی (ع) بود. لبابه از حضرت ابوالفضل (ع) پنج پسر و یک دختر بدنیا اورد. لبابه در کربلا حضور داشت. یکی از پسران او بنام قاسم در کربلا شهید شد. خود او نیز اسیر شد. همراه با سایر اسرا زجر و شکنجه ها را تحمل کرد.
💥پس از ازادی اسرا او به مدینه برگشت. لبابه روز و شب گریه میکرد چندان که بیمار شد و در سن ۲۸ سالگی از دنیا رفت. خدای رحمتش کند. فرزندان او مدتی توسط مادربزرگ پاکشان ام البنین سلام الله علیها تربیت شدند اما اوهم دوسال بعد از واقعه کربلا از دنیا رفت و سرپرستی فرزندان به امام سجاد علیه السلام منتقل شد. گفتنی است هر گاه یکی از فرزندان حضرت عباس ع نزد امام سجاد ع می آمد اشک بر گونه های حضرت جاری می شد. هدیه کنید به پیشگاه مقدس قمر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس(ع) صلواتی بر محمد و آل محمد.
📚سید بن طاووس اقبال الاعمال ص ۲۸
حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان
https://chat.whatsapp.com/JrU54TNanEZJXb6e9z9bfB
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
🌸🍃🌸🍃
یکى از مأموران شهربانى زمان شاه میگفت:
شبى مأمور خیابان اِرَم قم بودم و برای انجام غسل نیاز به حمّام داشتم، البته پولی هم نداشتم ، حدود ساعت ۲ بود که اتوبوسى از اصفهان رسید و درب صحن توقّف کرد تا مسافر پیاده کند. من رفتم و گفتم: چرا اینجا توقف کردى؟ گواهینامهات را بده. راننده پنج تومان کف دست من نهاد، من هم او را جریمه نکردم و گفتم: پس زودتر برو! و با خود گفتم : پول حمّام هم جور شد.
منتظر صبح بودم که بروم غسل کنم و نماز بخوانم، هنوز درِب صحن باز نشده بود که دیدم آیتالله مرعشى نجفى مثل همیشه به طرف حرم میرود امّا آن شب راه را کج کرد و از آن سوى خیابان نزد من آمد، وقتى رسید سلام کرد و فرمود: بیا جلو! رفتم تا پیششان رسیدم، پنج تومان به من داد و فرمود: با این پول برو غسل کن، با آن پول نمیشود غسل کرد.بسیار متعجب شدم و بدون معطلی گفتم: چشم! پس از آن به این فکر افتادم که برای اینکه دیگر در معرض این معصیت عظیم قرار نگیرم، از شهربانى استعفا دهم و کار آزاد برگزینم و چنین شد و اینک به حمداللّه وضع من خوب است و با مال حلال مکه هم رفتهام.
اختلاس و رشوه نوعی سرقت است
واقعاً در جامعه نوعی بدعت است
حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان
https://chat.whatsapp.com/JrU54TNanEZJXb6e9z9bfB
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
🌷🌷🌷
مادر 👩🏻نابینا کنار تخت پسرش در شفاخانه نشسته بود و می گریست...
فرشته ی فرود آمد و رو به طرف مادر گفت:
ای مادر من از جانب خدا آمده ام. رحمت خدا بر آن است که فقط یکی از آرزو های ترا براورده سازد، بگو از خدا چه می خواهـی؟
مادر رو به فرشته کرد و گفت:
از خدا می خواهم تا پسرم👶🏻 را شِفا دهد.
فرشته گفت: پشیمان نمی شوی؟
مادر پاسخ داد: نه!
🍂فرشته گفت:
اینک پسرت شِفا یافت ولی تو می توانستی بینایی چشمان خود را از خدا بخواهی...
مادر لبخند زد و گفت تو درک نمی کنی!
🍂سال ها گذشت و پسر بزرگ👨🏻 شد و آدم موفقی شده بود و مادر👵🏻 موفقیت های فرزندش را با عشق جشن می گرفت.
پسرش ازدواج کرد و همسرش را خیلی دوست داشت...👫
🍂پسر روزی رو به مادرش کرد و گفت:
مادر نمی توانم چطور برایت بگویم ولی مشکل اینجاست که خانمم نمی تواند با تو یکجا زندگی کند. می خواهم تا خانه ی برایت بگیرم و تو آنجا زندگی کنی.
🍂مادر رو به پسرش کرد و گفت:
نه پسرم من می روم و در خانه ی سالمندان با هم سن و سالهایم زندگی می کنم و راحت خواهم بود...
مادر از خانه بیرون آمد، گوشه ی نشست و مشغول گریستن شد.
🍂فرشته بار دیگر فرود آمد و گفت:
ای مادر دیدی که پسرت با تو چه کرد؟
حال پشیمان شده یی؟
می خواهی او را نفرین کنی؟
مادر گفت:
نه پشیمانم و نه نفرینش می کنم❌. آخر تو چه می دانی؟
🍂فرشته گفت:
ولی باز هم رحمت خدا شامل حال تو شده و می توانی آرزوی بکنی. حال بگو میدانم که بینایی چشمانت را از خدا می خواهی، درست است؟
مادر با اطمینان پاسخ داد نه!😳
فرشته با تعجب بسیار پرسید: پس چه؟🤔
🍂مادر جواب داد:
از خدا می خواهم عروسم 👰🏻زن خوب باشد و مادر مهربان باشد و بتواند پسرم را خوشبخت کند، آخر من دیگر نیستم تا مراقب پسرم باشم.
اشک از چشمان فرشته سرازیر شد و اشک هایش دو قطره در چشمان مادر ریخت و مادر بینا شد...
🍂هنگامی که زن اشک های فرشته را دید از او پرسید:
مگر فرشته ها هم گریه می کنند؟
فرشته گفت: بلی!
ولی تنها زمانی اشک می ریزیم که خدا گریه می کند.
مادر پرسید:
مگر خدا هم گریه می کند؟!
🍂فرشته پاسخ داد:
خدا اینک از شوق آفرینش موجودی به نام مادر در حال گریستن است...
هیچ کس و هیچ چیز را نمی توان با مادر مقایسه کرد.
❤️ تقدیم به همه مادرا ❤️
بنی اسد
نام طایفه ای که نزدیک کربلا ساکن بودند و فردای عاشورا ، پس از رفتن سپاه عمر سعد ، عده ای از آنان برای دفن اجساد مطهر شهدای اهل بیت به کربلا آمدند و چون اجساد را نمی شناختند ، متحیر بودند . در آن هنگام ، حضرت سجاد (ع) آمد و پیکر اهل بیت و اصحاب را یک به یک به آنان شناساند و آنان در دفن شهداء ، حضرت را یاری کردند و برای خویش ، افتخار آفریدند . در « دایرة المعارف تشیع » آمده است :
« بنی اسد ، نام تیره ای از قبایل عرب ، از فرزندان اسدبن خزیمه بن مدرکه ... این قبیله توفیق و افتخار دفن پیکر مطهر حضرت سیدالشهداء و انصار آن حضرت را پس از واقعه کربلا در سال 61 ق . داشتند . جمعی از اصحاب ، علما ، شعرا و زعمای امامیه از این قبیله برخاسته اند . برخی از همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز از همین قبیله بوده اند . این قبیله در سال 19 هجری از بلاد حجاز به عراق رفته ، در کوفه و غاضریه از نواحی کربلا سکونت کردند . از قبایل سلحشور عرب محسوب می گردند . هنگام بنای کوفه ، این قبیله محله خاصی را در جنوب مسجد کوفه به خویش اختصاص دادند . در سال 36 هجری در جنگ جمل ، با علی (ع) بیعت کردند و در کنار آن حضرت جنگیدند . در قیام عاشورا در سال 61 به سه دسته تقسیم شدند : موافق با حضرت و مخالف و بی طرف . حبیب بن مظاهر ، انس بن حرث ، مسلم بن عوسجه ، قیس بن مسهر ، موقع بن ثمامه و عمروبن خالِد صیدا وی از سران موافق بودند و حرملة بن کاهل اسدی ، قاتل طفل شیرخوار ، از سران مخالف بود . گروهی از دسته سوم ( بی طرفها ) پس از شهادت حسین ، زنانشان بر میدان جنگ گذر کرده و اجساد را دیدند و تحت تأثیر قرار گرفتند و به سرزمین خود رفته ، مردان را جهت دفن اجساد ، خبر کردند . ابتدا زنان بیل و کلنگ به دست گرفته به طرف کربلا روان شدند . پس از مدتی وجدانِ مردانِ بنی اسد بیدار گشت و به خود آمدند و به دنبال زنان راه افتاده به دفن اجساد امام و یارانش پرداختند . این فداکاری سبب شهرت آنان شد و از آن پس شیعیان به نظر احترام و محبت به قبیله بنی اسد می نگرند » .
📚 مروج الذهب ، ج 3 ، ص 63 .170 - دایرة المعارف تشیع ، ج 3 ، ص 340
حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان
https://chat.whatsapp.com/JrU54TNanEZJXb6e9z9bfB
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
هدایت شده از محفل مادر ارجمند بی بی ام فروه سلام الله علیها
قرار معنوی هر روز
به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
زیارت نامه امام صادق
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَصِیُّ النّاطِقُ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِفْتاحَ الخَیْراتِ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مَعْدِنَ الْبَرَکاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الْبَراهِینَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دِینِ اللّهِ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا نَاشِرَ حُکْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا کاشِفَ الکُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا عَمِیدَ الصّادِقِینَ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا لِسانَ النّاطِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا خَلفَ الخائِفِینَ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا زَعِیمَ الصّادِقِینَ الصّالِحِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْمُسْلِمِینَ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا هادِیَ الْمُضِلِّینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَکَنَ الطّائِعِینَ، اَشْهَدُ یامَوْلایَ اَنَّکَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَهُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى،
وَبَحْرُ الْمَدى، وَکَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِکَ وَبَدَنِکَ، والسَّلامُ عَلَیْکَ يَا مَوْلايَ یا جعفر بن محمد و عَلى آبائِكَ جَمِيعاً وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه .
🔥شیطان به حضرت یحیی گفت: می خواهم
تو را نصیحت کنم.
✍حضرت یحیی فرمود: من میل به نصیحت
تو ندارم؛ ولی می خواهم بدانم طبقات مردم
نزد شما چگونه اند.شیطان گفت: مردم از نظر
ما به سه دسته تقسیم می شوند:
۱- عده ای مانند شما معصومند، از آنها مأیوسم
و می دانیم که نیرنگ ما در آنها اثر نمی کند.
۲- دسته ای هم برعکس، در پیش ما شبیه توپی
هستند که به هر طرف می خواهیم می گردانیم.
۳- دسته ای هم هستند که از دست آنها رنج
می برم؛ زیرا فریب می خورند؛ ولی سپس از
کرده خود پشیمان می شوند و استغفار می کنند
و تمام زحمات ما را به هدر می دهند. دفعه دیگر
نزدیک است که موفق شویم؛ اما آنها به یاد خدا
می افتند و از چنگال ما فرار می کنند... ما از
چنین افرادی پیوسته رنج می بریم...
📚کشکول ممتاز، ص 426
حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان
https://chat.whatsapp.com/JrU54TNanEZJXb6e9z9bfB
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
✨﷽✨
✅حکایتی زیبا
✍جناب حجه الاسلام و المسلمين آقای سيد عسكر حيدری، از طلاب علوم دينيه حوزه علميه زينبيه شام چنين نقل كردند که : روزی زنی مسيحی دختر فلجی را از لبنان به سوريه میآورد.
زيرا دكترهای لبنان او را جواب كرده بودند .
زن با دختر مريضش نزديک حرم با عظمت حضرت رقيه (س) منزل می گيرد، تا درآنجا برای معالجه فرزندش به دكتر سوريه مراجعه كند، تا اينكه روز عاشورا فرا می رسد و او می بيند. مردم دسته دسته به طرف محلی كه حرم مطهر حضرت رقيه(س) آنجاست می روند. از مردم شام می پرسد اينجا چه خبر است ؟ می گويند اينجا حرم دختر امام حسين (س) است .
او نيز دختر مريضش را در منزل تنها گذاشته درب اطاق را میبندد، و به حرم حضرت رقيه سلام الله عليها روانه ميشود و گريه می كند،به حدي كه غش می كند و بيهوش می افتد ... درآن حال كسي به او ميگويد بلند شو برو منزل ... حركت می كند و می رود درب منزل را می زند، می بيند دخترش دارد بازی می كند! وقتی مادر جويای وضع دخترش می شود و احوال او را می پرسد، دختر درجواب مادر میگويد وقتی شما رفتيد دختری به نام رقيه وارد اطاق شد و به من گفت : بلند شو تا با هم بازی كنيم .
آن دختر به من گفت، بگو :
( بسم الله الرحمن الرحيم )
تا بتوانی بلند شوی و سپس دستم را گرفت و من بلند شدم ديدم تمام بدنم سالم است... او داشت با من صحبت می كرد كه شما درب را زديد، گفت : مادرت آمد . سرانجام مادر مسيحی با ديدن اين كرامت از دختر امام حسين (س) مسلمان شد ...
📚 کتاب کرامات حضرت رقیه(س)
حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان
https://chat.whatsapp.com/JrU54TNanEZJXb6e9z9bfB
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
🔻شمر کیست؟
مردی که شانزده بار پای پیاده به حج رفت اما حسین(ع) را کشت؟
یکی از افراد مقابل امام حسین، شمر بن ذی الجوشن است.
از فرماندهان سپاه امام علی در جنگ صفین و جانباز امیر المومنین!
کسی که در میدان جنگ تا شهادت پیش رفت.
این چنین کسی حالا در کربلا شمر میشود.
با ورودش به کربلا همه چیز عوض میشود.
شمر آدم کوچکی نیست اگر نیایش های شمر را برای شما بخوانند و به شما بگویند که این ها مال شمر است شما با آن ها گریه می کردید.
هیچ گاه گفته نمی شود که وقتی شمر دستش را به حلقه خانه خدا می زد چگونه با خدا زمزمه می کرد!
این آقایی که ما صحبتش را می کنیم (شمر!!) شانزده بار با پای پیاده به سفر حج رفته است.
فکر نکنید شمر اهل نماز و روزه نبوده و یا از آن دسته آدم هایی بوده که عرق می خوردند، عربده می کشیدند؛ شمر و بسیاری دیگر که آن طرف ایستاده اند، آدم هایی هستند که پیشانی پینه بسته داشتند!!
بسیاری از آن ها اهل تهجد بودند.
در کربلا هر روز بيست هزار نفر در فرات غسل می کردند.
غسل قربة الی الله که حسین را بکشند و می گفتند: غسل می کنیم تا ثوابش بیشتر باشد!!
در ظهر عاشورا وقتی ابا عبدالله برای نماز خواندن، اذان می گفتند فکر نکنید در آن طرف کسی نماز نمی خواند.
آن ها هم نماز می خواندند! برخی از این افراد به ابا عبدالله علیه السلام می گویند که نماز شما قبول نیست!
و حبیب به آن ها می گوید: « نماز شما قبول است؟! »
درگیری می شود .حبیب به شهادت می رسد.
حبیب پیش از نماز ظهر ابا عبدالله به شهادت رسیدند.
ما در کربلا به کلاس شمر شناسی نیاز داریم.
یک کلاس به عنوان تحلیل شخصیت شمر.
شمری که شانزده بار به مکه رفته، جانباز امیر المومنین بود، کسی که در کنار مولا زخمی شده بود، چه شد که فرمانده جنگ حضرت علی علیه السلام به این جا رسید؟
این هشدار و اندرزی است برای امروز و فردای ما
پس حساب خودتان را بکنید!!
حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان
https://chat.whatsapp.com/JrU54TNanEZJXb6e9z9bfB
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
👌#بسیار_زیبا
دوش حمام رو نگاه کن آب از بالا سرت میاد ولی اینکه اصلا آب بازشه یا نه،کم باشه یا زیادسرد باشه یا گرم،به تو مربوط میشه که کدوم شیرو بچرخونی
کم بچرخونی یا زیاد
اصلا بچرخونی یا نه!
همه به خودت ربط داره.
این مثال رو زدم که بگم ماجرای "رزق و روزی" یک چنین ماجراییه
رزق ما تو آسمونه،اون بالا
به همین خاطر قرآن میگه :
"و فی السماء رزقکم"
ولی اینکه فرو بباره یا نه و یا کم بباره یا زیاد به سعی و تلاش ما بستگی داره.
"لیس للانسان الا ما سعی"
فرمود اگر کسی رزقش کمه ،انفاق کنه .
میگیم دست خودم خالیه
اما خدا میگه از همونی که داری ببخش تا برات زیادش کنم.
چه حساب کتاب قشنگی داره خدا.
همه چیش بوی محبت می ده
میگه غمگینی ؟ دلی رو شاد کن
خسته ای ؟ دست افتاده ای رو بگیر
نگاه نکن کم داری ، ببخش
من برات زیادش می کنم.
درستش می کنم
باور کنیم خدا رو
دیدید وقتی حال کسی را خوب
می کنیم،دل کسی رو شاد میکنیم
تا چند وقت خودمون شارژیم؟
کل قصه ی زندگی همینه
همش بده بستون محبته.
اگه تو این داد و ستد شرکت نکنی و بلدش نباشی
پس «زندگی» نمی کنی
حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان
https://chat.whatsapp.com/JrU54TNanEZJXb6e9z9bfB
https://eitaa.com/darolsadeghiyon