eitaa logo
محفل مادر ارجمند بی بی ام فروه سلام الله علیها
801 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
10 فایل
#داستانهای_عبرت_انگیز #آموزه_های_دینی #نشر_معارف_امام_صادق_علیه_السلام 💎 احیای سبک زندگی اسلامی نه مشاورم نه نویسندم نه مفسرم یک انسانم در پی کامل شدن و رسیدن به حقایق عالم هستی 🔸عاشق قرآنم و محب اهل بیت علیهم السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
قرار معنوی هر روز به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد زیارت نامه امام صادق الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَصِیُّ النّاطِقُ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِفْتاحَ الخَیْراتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مَعْدِنَ الْبَرَکاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الْبَراهِینَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دِینِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا نَاشِرَ حُکْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا کاشِفَ الکُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا عَمِیدَ الصّادِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا لِسانَ النّاطِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا خَلفَ الخائِفِینَ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا زَعِیمَ الصّادِقِینَ الصّالِحِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْمُسْلِمِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا هادِیَ الْمُضِلِّینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَکَنَ الطّائِعِینَ، اَشْهَدُ یامَوْلایَ اَنَّکَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَهُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى، وَبَحْرُ الْمَدى، وَکَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِکَ وَبَدَنِکَ، والسَّلامُ عَلَیْکَ يَا مَوْلايَ یا جعفر بن محمد و عَلى آبائِكَ جَمِيعاً وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه . https://chat.whatsapp.com/HcaRzexHviC74IKc967o7h
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ ✍شخصی از امام سجاد (ع) پرسید: مرگ چیست؟ حضرت فرمودند: مرگ برای مومن برای مومن، کندن لباس چرکین و پر حشرات است و گشودن بندها و زنجیرهای سنگین و تبدیل آن به فاخرترین لباسها و خوشبوترین عطرها و راهوارترین مرکب ها و مناسب ترین منزلها است. مرگ برای کافر و برای کافر مانند کندن لباسی است فاخر و انتقال از منزلهای مورد علاقه و تبدیل آن به چرک ترین و خشنترین لباسها وحشتناکترین منزلها و بزرگترین عذاب. 📚 بحارالانوار، ج6، ص 155 •┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•
✨﷽✨ ✅ده ويژگی باعث ده بلا ! ✍حضرت پيامبر خدا (ص) فرمود: هنگامی که ده ویژگی در امّت من پیدا شود، خداوند آنها را ده‌‌گونه عذاب می‌‌‌‌‌کند: گفتند: ای رسول خدا، آن ده ویژگی چیست؟ فرمودند: هنگامی که کم دعا کنند (نسبت به دعا بی اهتمام شوند) بلا نازل می‌‌‌شود، و هنگامی که صدقه دادن را ترک کنند، مریضی‌‌‌ها زیاد می‌‌‌شود، و هنگامی که زکات را ترک کنند، مرگ و مير چهارپایان زیاد می‌‌‌شود، و هنگامی که حکومت ستم کند، آسمان از باران دریغ می‌‌‌کند، و هنگامی که در ميان آنها زنا زیاد شود، در ميان آنها مرگ ناگهانی زیاد می‌‌‌شود، و هنگامی که ربا زیاد شود، زلزله زیاد می‌‌‌شود، و هنگامی که بر خلاف حکم خدا، حکم کنند، دشمنانشان بر آنها مسلط می‌‌‌شوند، و هنگامی که پیمان خدا را بشکنند، خداوند آنها را به کشتار مبتلا می‌‌‌کند، و هنگامی که کم‌‌‌فروشی کنند، خدا آنها را با قحطی مؤاخذه می‌‌‌کند. 🔺سپس رسول خدا (ص) این آیه را خواندند: بواسطه اعمال و کردار خود مردم، فساد در خشکی و دریا پدیدار گشت، تا بعضی از آنچه را انجام داده‌‌اند به آنها بچشاند، شاید که از راه خلاف بازگردند. (الروم: آیه 41) 📚 جامع الأخبار ، ص ۵۰۹ ، ح۱۴۲۰ •┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ دلبسته صابون (حکایت عطّار بصراوی) شخص عطّاری از اهل بصره می گوید: روزی در مغازه عطّاریم نشسته بودم که دو نفر برای خریدن سدر وکافور به دکان من وارد شدند. وقتی به طرز صحبت کردن وچهره هایشان دقّت کردم، متوجّه شدم که اهل بصره وبلکه از مردم معمولی نیستند به همین جهت از شهر ودیارشان پرسیدم؛ امّا جوابی ندادند. من اصرار می کردم؛ ولی جوابی نمی دادند. به هرحال من التماس نمودم، تا آن که آنها را به رسول مختار (صلّی الله علیه وآله) وآل اطهار آن حضرت قسم دادم. مطلب که به این جا رسید، اظهار کردند: ما از ملازمان درگاه حضرت حجّت (علیه السلام) هستیم. یکی از جمع ما که در خدمت مولایمان بود، وفات کرده است؛ لذا حضرت ما را مأمور فرموده اند که سدر وکافورش را از تو بخریم. همین که این مطلب را شنیدم، دامان ایشان را رها نکردم وتضرّع واصرار زیادی نمودم که مرا هم با خود ببرید. گفتند: این کار بسته به اجازه آن بزرگوار است وچون اجازه نفرموده اند، جرأت این جسارت را نداریم. گفتم: مرا به محضر حضرتش برسانید، بعد همان جا، طلب رخصت کنید، اگر اجازه فرمودند، شرفیاب می شوم والاّ از همان جا برمی گردم ودر این صورت، همین که درخواست مرا اجابت کرده اید خدای تعالی به شما اجر وپاداش خواهد داد؛ امّا باز هم امتناع کردند. بالاخره وقتی تضرّع واصرار را از حدّ گذراندم، به حال من ترحّم نموده ومنّت گذاشتند وقبول کردند. من هم با عجله تمام سدر وکافور را تحویل دادم ودکان را بستم وبا ایشان به راه افتادم، تا آن که به ساحل دریا رسیدیم. آنها بدون این که لازم باشد به کشتی سوار شوند، بر روی آب راه افتادند؛ امّا من ایستادم. متوجّه من شدند وگفتند: نترس؛ خدا را به حقّ حضرت حجّت (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) قسم بده که تو را حفظ کند. بسم الله بگو وروانه شو. این جمله را که شنیدم، خدای متعال را به حقّ حضرت حجّت (ارواحنا فداه) قسم دادم وبر روی آب مانند زمین خشک به دنبالشان به راه افتادم تا آن که به وسط دریا رسیدیم. ناگاه ابرها به هم پیوستند وباران شروع به باریدن کرد. اتّفاقا من در وقت خروج از بصره، صابونی پخته وآن را برای خشک شدن در آفتاب، بر پشت بام گذاشته بودم. وقتی باران را دیدم، به یاد صابون ها افتادم وخاطرم پریشان شد. به محض این خطور ذهنی، پاهایم در آب فرورفت؛ لذا مجبور به شنا کردن شدم تا خود را از غرق شدن، حفظ کنم؛ امّا با همه این احوال از همراهان دور می ماندم. آنها وقتی متوجّه من شدند ومرا به آن حالت دیدند، برگشتند ودست مرا گرفتند واز آب بیرون کشیدند وگفتند: از آن خطور ذهنی که به فکرت رسید، توبه کن ومجدّدا خدای تعالی را به حضرت حجّت (علیه السلام) قسم بده. من هم توبه کردم ودوباره خدا را به حقّ حضرت حجّت (علیه السلام) قسم دادم وبر روی آب راهی شدم. بالاخره به ساحل دریا رسیدیم واز آن جا هم به طرف مقصد، مسیر را ادامه دادیم. مقداری که رفتیم در دامنه بیابان، چادری به چشم می خورد که نور آن، فضا را روشن نموده بود. همراهان گفتند: تمام مقصود در این خیمه است وبا آنها تا نزدیک چادر رفتم وهمان جا توقّف کردیم. یک نفر از ایشان برای اجازه گرفتن وارد شد ودرباره آوردن من با حضرت صحبت کرد، به طوری که سخن مولایم را شنیدم؛ ولی ایشان را چون داخل چادر بودند، نمی دیدم، حضرت فرمودند: ردّوه فانّه رجل صابونی؛ او را به جای خود برگردانید ودست ردّ به سینه اش بگذارید، تقاضای او را اجابت نکنید ودر شمار ملازمان ما ندانید؛ زیرا او مردی است صابونی. این جمله حضرت، اشاره به خطور ذهنی من در مورد صابون بود؛ یعنی هنوز دل را از وابستگی های دنیوی خالی نکرده است تا محبّت محبوب واقعی را در آن جای دهد و شایستگی هم نشینی با دوستان خدا را ندارد. این سخن را که شنیدم وآن را بر طبق برهان عقلی وشرعی دیدم، دندان این طمع را کنده وچشم از این آرزو پوشیدم ودانستم تا زمانی که آیینه دل، به تیرگی های دنیوی آلوده است، چهره محبوب در آن منعکس نمی شود وصورتی مطلوب، در آن دیده نخواهد شد چه رسد به این که در خدمت وملازمت آن حضرت باشد 📕میر مهر (جلوه های محبت امام زمان (عجل الله فرجه)) نویسنده: مسعود پور سید آقایی •┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•
🔆 ✍ اثر میخ عصبانیت روی دیوار دل دوستان 🔹بچه كوچک بداخلاقی بود که پدرش به او يک كيسه پر از ميخ و يک چكش داد و گفت: هر وقت عصبانی شدی، يک ميخ به ديوار روبرو بكوب. 🔸روز اول پسرک مجبور شد ۳۷ ميخ به ديوار روبرو بكوبد. 🔹در روزها و هفته‌های بعد كه پسرک توانست خلق و خوی خود را كنترل كند و كمتر عصبانی شود، تعداد ميخ‌هايی كه به ديوار كوفته بود، رفته رفته كمتر شد. 🔸پسرک متوجه شد كه آسان‌تر آنست كه عصبانی شدن خودش را كنترل كند تا آنكه ميخ‌ها را در ديوار سخت بكوبد. 🔹به اين ترتيب روزی رسيد كه پسرک ديگر عادت عصبانی شدن را ترک كرده و موضوع را به پدرش يادآوری كرد. 🔸پدر به او پيشنهاد كرد كه حالا به ازای هر روزی كه عصبانی نشود، يكی از ميخ‌هايی را كه در طول مدت گذشته به ديوار كوبيده بوده است را از ديوار بيرون بكشد. 🔹روزها گذشت تا بالأخره يک روز پسر جوان به پدرش رو كرد و گفت: همه ميخ‌ها را از ديوار درآورده است. 🔸پدر، دست پسرش را گرفت و به آن طرف ديواری كه ميخ‌ها روی آن كوبيده شده و سپس درآورده بود، برد. 🔹سپس رو به پسر كرد و گفت: دستت درد نكند، كار خوبی انجام دادی ولی به سوراخ‌هايی كه در ديوار به وجود آورده‌ای نگاه كن! اين ديوار ديگر هيچوقت ديوار قبلی نخواهد شد. 🔸پسرم وقتی تو در حال عصبانيت چيزی را می‌گویی مانند ميخی است كه بر ديوار دل طرف مقابل می‌كوبی. 🔹تو می‌توانی چاقویی را به شخصی بزنی و آن را درآوری، مهم نيست تو چند مرتبه به شخص روبرو خواهی گفت معذرت می‌خواهم كه آن كار را كرده‌ام اما زخم چاقو كماكان بر بدن شخص روبرو خواهد ماند. يک زخم فيزیكی به همان بدی يک زخم شفاهی است. 🔸دوست‌ها واقعاً جواهرهای كميابی هستند، آنها می‌توانند تو را بخندانند و تو را تشويق به دستيابی به موفقيت کنند. آنها گوش جان به تو می‌سپارند و انتظار احترام متقابل دارند و هميشه مايل هستند قلبشان را به روی تو بگشايند. •┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•
▪️▪️▪️▪️▪️▪️ *شهید علی ذاکری* نقل از شیخ حسین انصاریان شهید علی ذاکری بچه تهران که پدر و مادر او هر دو دکتر بوده اند. این خانواده یک پسر دارند و دو دختر… بنده منزل این شهید رفته ام و حکایت را از نزدیک دیده ام و اول این ماجرا را شیخ حسین انصاریان بالای منبر گفتند و من حساس شدم و این موضوع را دنبال کردم. دو تا خواهر دارد که بد حجاب اند و بد حیا اند و دوست پسر دارند و رفت و آمد دارند و گناهان دیگر … این پسر خوب از آب در آمده و هر چه به خواهران نصیحت می کند ، خواهران گوش نمی کنند. این شهید متوسل می شود که خدایا من را از این اوضاع نجات بده . شب در خواب یک روحانی سید را می بیند که خطاب به این شهید می گوید: علی اقا، پاشو بیا دانشگاه امام حسین که اینجا دانشجو می پذیرد. آن موقع هنوز دانشگاه امام حسین (ع) تهران تاسیس نشده بود. می رود که خوابش را تعبیر کند ، پیش‌نماز مسجد محله او می گوید :دانشگاه امام حسین یعنی همین جبهه های حق علیه باطل، ایشان با هزار خواهش و التماس در جبهه ثبت نام می کند و بالاخره راهی جبهه می شود و شب عملیات در وصیت نامه خود موضوعات قابل توجهی می نویسد: آن قدر وصیت نامه دو صفحه ای این شهید را خوانده ام که آن را حفظ شده ام . این شهید در این وصیت نامه می نویسد : ریاست محترم دبیرستان ، معلم عزیزم ، شما را به عنوان وصی خودم انتخاب می کنم. چراکه می دانم پدر و مادرم وقت خواندن وصیت نامه من را ندارند . شما را انتخاب می کنند چون خواهران من اصلا وصیت نامه نوشتن من را قبول ندارند. از شما تقاضا دارم ، جنازه من را که اوردند پس از تشییع جنازه در بهشت زهرا تهران ، بروید پدر و مادر من را خبر کرده و به خواهران من هم خبر دهید ، این مقدار انسانیت در انها سراغ دارم که برای تشییع جنازه من کارها را رها خواهند کرد و به بهشت زهرا خواهند امد. جنازه من را که به داخل قبر گذاشتید ، تلقین قبر را که خواندید ، کفن از چهره من بردارید و بگویید تا برای یک لحظه پدر و مادر و خواهران من بیایند بالای قبر ، اگر راه من حق باشد و بد حجابی دو خواهر من گناه باشد به قدرت پروردگار باید زنده شوم و چند لحظه ای به دنیا و اهل دنیا و پدر و مادر و دو خواهرم لبخند بزنم تا بفهمند که حق با خمینی است و آنچه خواهران من عمل می کنند ، گناه است و ذلالت است و بد بختی .. رئیس دبیرستان می گوید با خود گفتم چه کار کنم ؟ نکند ایشان شهید شود ؟ اگر جنازه اش را اوردند چه ؟ اگرلبخند نزد ؟ اگر زنده نشد ؟ و… ایشان شهید شدند و جنازه اش را آوردند و به پدر و مادر هم گفتیم و آمدند و با خود در این فکر بودیم که آیا این شهید خواهد خندید ؟ نخواهد خندید؟ چه طور خواهد شد؟ با خود گفتیم : هرچه شد مهم نیست و ما باید اعلام کنیم ، چرا که خود شهید از ماخواسته است. به محض اینکه تلقین رو خواندند و تمام شد و کفن را از چهره شهید کنار زدند و خانواده وی بالای قبر ایستاده و گریه می کردند دیدیم که شهید سرش را بلند کرد و برای لحظاتی چشمانش را باز کرد و به روی پدر و مادر و دو خواهرش لبخند زد.. لبخند این شهید خانواده اش را به آنجا رساند که پدر و مادر وی اکنون از بهرترین پزشکان کشور قرار دارند و خواهران وی از بهترین خواهران تهران بوده و برای جذب خواهران تلاش می کنند و… حجاب در زمان ما پشتوانه ای مبارک به نام خون شهدا هم دارد. •┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ 👌🏼یـــــــ❗️ــــک تلنــــــ⚠️ـــــگر 🔹پیامبر اکرم(ص)فرمودند…✨ نگه داشتن وحفظ دین و ایمان در آخرالزمان همانند.. نگه داشتن ذغال گداخته در کف دست است..🔥 🔹همچنین فرمودند: در آخرالزمان کارهای زشت بعنوان کارهای خوب توجیه میشوند..!❌ و زنان موی سر خودشان را همانند کوهان شتر زینت میدهند..!🐫 دوران آخرالزمان دورانی است که..!💥 بعضی از آقایون دوست دارند خودشان را شبیه خانوم ها آرایش کنند.!💄 و بعضی از خانوم ها دوست دارند خودشان را مثل آقایون زینت دهند.!👤 دوران آخرالزمان دورانی است که..👇🏿 لذت گناه حرام برای بعضی ها از عسل🍯 شیرین تر میشود.. و اگر کسی بخواهد جلوی حرام خودرا بگیرد یا نهی از منکر کند, بدجوری او را مورد عنایت قرار میدهند❗️ آن هم چه عنایتی..👊🏼 👈🏾در آخرالزمان آنقدر حق و باطل با هم آمیخته میشوند که.. نمی توانیم تشخیص بدهیم که چه کسی خوب است..😣 و بعضی ها هم حکم خدا را زیر پا گذاشته و علنا هرچه میل دلشان است, انجام میدهند👹 🔹امـــــروزه.. در زمانی به سر میبریم که.. اگه یک مادر نـجـیـبـی به دختر کوچیـــکش روسری بستن را یاد میدهد..👧🏻 بعـــضی ها به این مادرنـجـیـب تیکه می اندازند ومیگویند مــگر میخواهی با این روسری بستن دخترت رو خــفــه کنی.. ولـــش کن..هنوز بچه است و چیزی نمی فهمه..😒 امـــــــــــــا…‼️ اگر مادری دخترش را از کوچیکی آرایش بکنه و مثل عروسک..👩🏻به همه نشونش بده..همه به این مــادر میگن..😏چه مادر باکلاسی! چه مادر با سلیقه ی! که اینگونه دخترش رو بزک میکنه.😏 امــــــــروزه.. در زمانی به سر میبریم که...اگر یک بچه حزب اللهی ریش بذاره..👨🏻 همه بهش تیکه می اندازند و میگویند مگر پیرمردی که ریش میذاری..👴🏼 اول جونیته بقول خودشان برو حال کن😎 ❌ولـــــــــــی… اگر آقا پســــری که صورتشو همانند خـــانوم ها آرایـــش میکنه و..👨🏻شـــلواره پاره میپوشه.. 👖همه بهش میگن.. چه آقا پسر مــدرنیته ی که همیشه با مْــــد روز آپــدیت میشه..👺 کجـــایند سربـــداران ســـر بریده ما..؟!😞سربدارانی که برای بقای اســـلام عزیز و برای شـــادی دل امام عصر(عج) اینگونه ســــرهایشان را بریدند..😭 ولـــــی امــــروزه… کسانی که پیروی کردن از دستورات شرع را مایه عقــب افتادگی میدانند..👺 کسانیکه برهنگــی را نشانه مـنـورالـــفکری مــیدانند.❌ اینگونه پا روی خــون های ریخته شده شـــهدا میگذارند..😣 ⚠️بعضی از دختر خانومها برداشتن روسری برایشان عـادی شده..👩 بعضی از آقایون هم رقصیدن در خیابان برایــشان عـادی شده..🚶 💥خواسـتم به این اشخاص با کلاس بگم که اگر شیــعه هستید شک نکنید… 👈همه این مســـائل را امــــام عصر(عج) دیـــده است..👉 شرمنده ام مولا جان که در این دوره زمونه در میان محبانت چقدر..غـــــریــــبــــــی..😞 بخدا من دیگه حرفی ندارم😣 🙏فقط میتونم بگم مولا جان شرمنده ایم. •┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ راز بزرگ مسجد جمکران😍 مسجدی که شخصا به دستور امام زمان عج ساخته ش😳 حسن بن مثله جمکرانی میگوید من شب سه شنبه، ۱۷ ماه مبارک رمضان سال ۳۷۳ ق در خانه خود خوابیده بودم که ناگاه جماعتی از مردم به در خانه من آمدند و مرا از خواب بیدار کردند و گفتند:برخیز و مولای خود، مهدی را اجابت کن که تو را طلب نموده‌است. آنها مرا به محلی که اکنون مسجد جمکران است آوردند، چون نیک نگاه کردم، تختی دیدم که فرشی نیکو بر آن تخت گسترده شده، جوانی سی ساله بر آن تخت تکیه بر بالش کرده و پیرمردی هم نزد او نشسته‌است، آن پیر، خضر نبی بود که مرا امر به نشستن نمود، حضرت مهدی مرا به نام خودم خواند و فرمود: برو به حسن مسلم (که در این زمین کشاورزی می‌کند) بگو، این زمین شریفی است و حق تعالی آن را از زمین‌های دیگر برگزیده است و دیگر نباید در آن کشاورزی کند. عرض کردم: یا سیدی و مولای! لازم است که من دلیل و نشانه‌ای داشته باشم و گرنه مردم حرف مرا قبول نمی‌کنند. فرمود: تو برو و آن رسالت را انجام بده، ما نشانه‌هایی برای آن قرار می‌دهیم، و همچنین نزد سید ابوالحسن (یکی از علمای قم) برو و به او بگو حسن مسلم را احضار کند و سود چند ساله را که از زمین به دست آورده‌است، وصول کند و با آن پول در این زمین مسجدی بنا نماید. به مردم بگو به این مکان رغبت کنند و آنرا عزیز دارند و چهار رکعت نماز در آن گزارند.آنگاه امام فرمودند: هر که این دو رکعت نماز را در این مکان (مسجد جمکران) بخواند مانند آن است که دو رکعت نماز در کعبه خوانده باشد. چون به راه افتادم، چند قدمی هنوز نرفته بودم که دوباره مرا بازخواندند و فرمودند: بزی در گله جعفر کاشانی است، آن را خریداری کن و بدین مکان آور و آن را بکش و به بیماران انفاق کن، هر مریضی که از گوشت آن بخورد، حق‌تعالی او را شفا دهد. حسن بن مثله جمکرانی می‌گوید: به خانه بازگشتم و تمام شب را در اندیشه بودم، تا اینکه نماز صبح را خوانده و به سراغ علی المنذر رفتم و ماجرای شب گذشته را برای او نقل کردم و با او به همان مکان شب گذشته رفتیم، و در آنجا زنجیرهایی را دیدیم که طبق فرموده امام حدود بنای مسجد را نشان می‌داد. سپس به قم نزد سید ابوالحسن رضا رفتیم و چون به در خانه او رسیدیم، خادم او گفت: آیا تو از جمکران هستی؟ به او گفتم: بلی! خادم گفت: سید از سَحر در انتظار تو است. آنگاه به درون خانه رفتیم و سید مرا گرامی داشت و گفت: ای حسن بن مثله من در خواب بودم که شخصی به من گفت: حسن بن مثله، از جمکران نزد تو می‌آید، هر چه او گوید، تصدیق کن و به قول او اعتماد نما، که سخن او سخن ماست و قول او را رد نکن. از هنگام بیدار شدن تا این ساعت منتظر تو بودم، آنگاه من ماجرای شب گذشته را برای وی تعریف کردم، سید بلافاصله فرمود تا اسب‌ها را زین نهادند و بیرون آوردند و سوار شدیم، چون به نزدیک روستای جمکران رسیدیم، گله جعفر کاشانی را دیدیم، آن بز از پس همه گوسفندان می‌آمد، چون به میان گله رفتم، همینکه بز مرا دید به طرف من دوید، جعفر سوگند یاد کرد که این بز در گله من نبوده و تاکنون آن را ندیده بودم، به هر حال آن بز را به محل مسجد آورده و آن را ذبح کردم و هر بیماری که گوشت آن تناول کرد، شفا یافت. ابوالحسن رضا، حسن مسلم را احضار کرده و زمین را از او گرفت و مسجد جمکران را بنا کرد و آن را با چوب محصور نمود. سپس زنجیرها و میخ‌ها را با خود به قم برد و در خانه خود گذاشت، هر بیمار و دردمندی که خود را به آن زنجیرها می‌مالید، خدا او را شفای عاجل[سریع] می‌فرمود، پس از فوت سید ابوالحسن، آن زنجیرها ناپدید شد و دیگر کسی آن‌ها را ندید. •┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ 🔴 🦋 حجت الاسلام و المسلمین : از روايات استفاده میشود زمانیکه دعا میخوانیم باید با ایمان باشد و یقین داشته باشیم که یک چیزی به ما میدهند ودست خالی برنمیگردیم. 🦋 متاسفانه خوبان ما هم خدا را امتحان میکنند! میگوید فلان دعا را بخوانم ببینم چه میشود! فلان نماز را بخوانم ببینم چه میشود! 🦋 ببینم چه می شود یعنی چه؟! بايد ايمان داشته باشيم كاسه مان پر میشود. 🦋 تصمیم بگیریم اینقدر خدا را امتحان نکنیم! عزیر من معناي توكل چيست؟توكل يعني كسي را وكيل قرار دادن. 🦋 اگر ادم پرقدرتي به ما بگويد هركاري داشتي من برایت انجام میدهم آن شب را از خوشحالي خوابمان نمیبرد! 🦋 خداي واحد لاشریک به همه ي ما گفته است كه او را به عنوان وكيل بگيريم ! " رَّبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيلًا " پروردگار عالم با اين عظمتش ميگويد مرا وكيل بگيريد! 🦋 ما عظمت خدا را نميدانيم! از عظمتش غافل هستیم! بالاخره پس كي قرار است به خدا اعتماد كنيم! او اكرم الاكرمين است! بايد يقين داشته باشيم هنگام دعاکردن، اکرم الاکرمین چيزي در كاسه مان ميريزد. •┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•
▪️▪️▪️▪️▪️ 📌شخصیت ‏ ذي الجوشن در فضای مجازی مطالبی غیر تحقیقی درباره شَمِربن ذی الجوشن مطرح می گردد که مناسب آمد تا از منابع کهن مطالبی در معرفی چهره او مطرح گردد: ◀️شمِر بن‌ذي‌الجوشن هیچگاه نبوده و همانند همه کسانی که در حکومت اسلامی با امیرمؤمنان (ع) کردند، او نیز جزو سپاه امام بود؛ ◀️شمر، در جزء لشكريان (ع) بوده است و با تنها هدف مبارزه با بنی امیه در سپاه امام حضور داشت؛ در اين مبارزه اَدْهَم بن‌محرز ابتدا ضربه شمشيري به صورت شمر مي‏زند و او را مي‏كند. شمر نيز به او ضربه‌اي مي‌زند ولي ضربه‌اش کاري نمي‌شود، لذا برمي‏گردد و آب مي‏خورد و نيزه‌اي برمي‌دارد و دوباره به ميدان مي‏رود و با ضربت نيزه، ادهم را بر زمين مي‏افكند؛ شمر، جزء كساني است كه برضدّ بن‌عَدِي و به كفر او شهادت دادند. شمر، عصر روز پنجشنبه نهم با فرمان جديد بن زیاد ملعون و به همراه چهار هزار نفر سرباز به رسيد و نزد عمربن‌سعد رفته، نامه ابن‌زياد را تسليم او كرد؛ ◀️طبق گزارش بلاذری(م279ق) و شیخ مفید(م413ق)، امام (ع) پس از اهانت شمر، وی را پسر زن بُزچران خطاب کرد؛(فَقَالَ لَهُ يَا ابْنَ رَاعِيَةِ الْمِعْزَى‏: این عبارت از نظر برخی حکایت از نامشروع بودن تولد شمر دارد.) شمر، به خيمه امام حسين(ع) كرد و با نيزه‏اش به خيمه زد و با صداي بلند گفت: «آتش بياوريد تا اين خيمه را با ساكنانش به بكشم.» ◀️شمر، به دستور داد تا بدن امام حسین(ع) را هدف قرار دهند. سپس با فرمان او، همه به سوی امام حمله بردند و کسانی از جمله سِنان بن اَنَس و زُرْعَة بن شریک ضربه‌های نهایی را بر امام وارد کردند؛ ◀️شمر، پس از واقعه در جواب شخص که از او پرسید آیا برای حمله به پسر پیامبر پشیمان نیستی، در پاسخ گفت: «موظّف بوديم كه چنين كنيم و اگر فرمان نمي‏برديم همچون اين حيوانات بوديم.» وی، در توجیه شرکت در قتل امام حسین(ع) می‌گفت: «از امرای خود فرمان برداری کرده است.» ◀️شمر، بعدها در جريان قيام مختار در جنگ برضدّ مختار شركت كرد و پس از شكست از ، فرار كرد و در حين فرار به دست عبدالرّحمن بن‌عُبَيْد كشته شد. 📚منقری،‌ وقعة صفين، ص 268؛ 📚طبري، تاريخ الأمم و الملوك، ج 5، ص270، ص28، ج6، ص18 و 44 و 52 و 53 📚ابن‌شهراشوب، مناقب آل‌ابي‌طالب، ج 4، ص 115. 📚ابن‌سعد، ترجمة الحسين و مقتله، فصلنامة تراثنا، شماره 10، ص179، 📚شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص96؛ 📚بلاذری، انساب الاشراف، ج3، ص187. •┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•