قرار معنوی هر روز
به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
زیارت نامه امام صادق
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَصِیُّ النّاطِقُ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِفْتاحَ الخَیْراتِ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مَعْدِنَ الْبَرَکاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الْبَراهِینَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دِینِ اللّهِ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا نَاشِرَ حُکْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا کاشِفَ الکُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا عَمِیدَ الصّادِقِینَ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا لِسانَ النّاطِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا خَلفَ الخائِفِینَ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا زَعِیمَ الصّادِقِینَ الصّالِحِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْمُسْلِمِینَ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا هادِیَ الْمُضِلِّینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَکَنَ الطّائِعِینَ، اَشْهَدُ یامَوْلایَ اَنَّکَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَهُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى،
وَبَحْرُ الْمَدى، وَکَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِکَ وَبَدَنِکَ، والسَّلامُ عَلَیْکَ يَا مَوْلايَ یا جعفر بن محمد و عَلى آبائِكَ جَمِيعاً وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه .
https://chat.whatsapp.com/HcaRzexHviC74IKc967o7h
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
💛آیت الله بهجت (ره) :
✨ کار خیر خود را دست کم نگیرید،👌
در هرکار خیری خود را به قدر نخود هم شده شریک کنید،
✨شاید همان کارخیر بی ریا قبول و باعث نجاتتون شد.
✨ ضمن اینکه انجام کار خیر توفیق آور است
(توفیق زیارت، رفیق خوب، همسر و فرزند خوب و..
✨ انجام کارخیر اول ، کار خیر دوم را براتون ارمغان میاره و این خیر دائمی باعث سعادتمندی و نجات انسان میشه..
💠✨ در حدیث داریم فرزند صالح میخواهی زیاد صدقه بده..صدقه دادن زمینه نسل صالح است... ✨💠
🍃🌷صدقه تا هزار سال و تا ۷ نسل روی انسان اثر میگذارد.
📚فضائل الصدقه/ مهدی قاضی زاده
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
💐غذای ساده حضرت علی(ع)❤️
داستان احنف بن قيس
احنف بن قيس وقتي به دربار شام رفت و غذاهاي رنگارنگ او را ديد به گريه افتاد.
معاويه گفت: چرا گريه ميکني؟
پاسخ داد: يک شب هنگام افطار خدمت علي عليه السلام رفتم به من فرمود:
برخيز با حسن و حسين عليهما السلام همسفره باش، و خود به نماز ايستاد، وقتي نماز امام علي عليه السلام به پايان رسيد ظرف دربسته اي را جلوي امام علي عليه السلام گذاشتند، بگونه اي در پوش غذا بسته بود که ديگري نتواند آنرا باز کند،
امام دَر پوش غذا را برداشت و آرد جو را در آورد و تناول کرد.
به حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام عرض کردم: شما اهل سخاوت ميباشيد، پس چرا غذاي خود را پنهان ميکنيد؟
فرمود: اين کار از روي بخل ورزي نيست، مي خواهم فرزندانم از روي دلسوزي چيزي به آن «مانند روغني يا دوغي» نيافزايند.
عرض کردم: مگر حرام است؟
فرمود:
نه اما رهبر امّت اسلامي بايد در خوراک و لباس مانند فقيرترين افراد جامعه زندگي کند تا الگوي بينوايان باشد، و فقرا بتوانند مشکلات و تهيدستي را تحمّل کنند. [1] .
و در نقل ديگري آمده است:
احنف بن قيس ميگويد:
روزي به دربار معاويه رفتم، وقت نهار آن قدر طعام گرم، سرد، ترش و شيرين پيش من آوردند که تعجّب کردم.
آنگاه طعام ديگري آوردند که آنرا نشناختم.
پرسيدم: اين چه طعامي است؟
معاويه جواب داد:
اين طعام از روده هاي مرغابي تهيّه شده، آنرا با مغز گوسفند آميخته و با روغن پسته سرخ کرده و شکر نِيشکر در آن ريخته اند.
احنف بن قيس ميگويد:
در اينجا بي اختيار گريه ام گرفت و گريستم.
معاويه با شگفتي پرسيد:
علّت گريه ات چيست؟
گفتم: به ياد علي بن ابيطالب عليه السلام افتادم، روزي در خانه او بودم، وقت طعام رسيد.
فرمود: ميهمان من باش.
آنگاه سفرهاي مُهر و مُوم شده آوردند.
گفتم: در اين سفره چيست؟
فرمود: آرد جو «سويق شعير»
گفتم: آيا ميترسيد از آن بردارند يا نمي خواهيد کسي از آن بخورد؟
فرمود: نه، هيچ کدام از اينها نيست، بلکه ميترسم حسن و حسين عليهما السلام بر آن روغن حيواني يا روغن زيتون بريزند.
گفتم: يا اميرالمؤمنين مگر اين کار حرام است؟
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
لا وَ لکِنْ يَجِبُ عَلي اَئِمَّةِ الْحَقِّ اَنْ يُقَدِّرُوا اَنْفُسَهُمْ بِضَعْفَةِ النَّاسِ لِئَلاَّ يَطْغِي الفَقيرَ فَقْرُهُ
(نه، بلکه بر امامان حق لازم است در طعام مانند مردمان عاجز و ضعيف باشند تا فقر باعث طغيان فقرا نگردد).
هر وقت فقر به آنها فشار آورد بگويند: بر ما چه باک، سفره اميرالمؤمنين نيز مانند ماست.
معاويه گفت: اي احنف مردي را ياد کردي که فضيلت او قابل انکار نيست. [2] .
ابورافع ميگويد:
روز عيدي خدمت امام علي عليه السلام رسيدم، ديدم که سفره اي گره خورده در پيش روي حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام است، وقتي آنرا باز کرد ديدم نان جوي است.
گفتم: چرا گره مي زني؟
فرمود: براي اينکه بچه ها دوغي يا روغني بر آن نيافزايند.
امام علي عليه السلام بيشتر از سبزيجات استفاده ميفرمود.
و اگر غذاي بهتري ميخواست شير شتر ميل ميکرد
گوشت بسيار کم مي خورد و ميفرمود:
شکم ها را مدفن حيوانات نکنيد با اين همه، از همه قدرتمندتر و قويتر بود. [3] .
......................................
📚منابع
1-ینابیع المودة ص ۱۷۲
2-اصل الشیعه و اصولها ص ۶۵
3-شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج۱ ص۷
🌙🌸🌺
📚 داستان کوتاه
#یک_راز
روزی از روزها در جنگلی سرسبز روباهی درصدد شکار یک خارپشت بود؛ روباه از خارهای خارپشت می ترسید و نمیتوانست به خار پشت نزدیک شود.
خارپشت با کلاغ نیز دوستی داشت، کلاغ هم به پوشش سخت خار پشت غبطه می خورد.
روزی کلاغ به خار پشت گفت: پوشش تو بسیار خوب است؛ حتی روباه هم نمی تواند تو را صید کند.
خار پشت با شنیدن تمجید کلاغ گفت: درسته اما پوشش من نیز نقطه ی ضعفی دارد.
هنگامی که بدنم را جمع می کنم، در شکم من یک سوراخ کوچک دیده می شود. اگر این سوراخ آسیب ببیند، تمام بدن من شروع به خارش خواهد کرد و قدرت دفاعی من کم خواهد شد.
کلاغ با شنیدن سخنان خار پشت بسیار تعجب کرد و در اندیشه نقطه ضعف خار پشت بود.
خار پشت سپس به کلاغ گفت: این راز را فقط به تو گفتم.
باید آن را حفظ کنی، زیرا اگر روباه این راز را بداند، مرا شکار خواهد کرد.
کلاغ سوگند خورد و گفت: راحت باش، تو دوست من هستی، چطور می توانم به تو خیانت کنم؟
چندی بعد کلاغ به چنگ روباه افتاد، زمانی که روباه می خواست کلاغ را بخورد، کلاغ به یاد خار پشت افتاد و به روباه گفت: برادر عزیزم، شنیده ام که تو می خواهی مزه گوشت خار پشت را بچشی.
اگر مرا آزاد کنی، راز خار پشت را به تو می گویم و تو می توانی خار پشت را بگیری.
روباه با شنیدن حرفهای کلاغ او را آزاد کرد، سپس کلاغ راز خار پشت را به روباه گفت و روباه توانست با دانستن این راز خارپشت بینوا را شکار کند.
هنگامی که روباه خار پشت را در دهان گرفت، خار پشت با ناامیدی گفت: کلاغ، تو گفته بودی که راز من را حفظ می کنی؛ پس چرا به من خیانت کردی؟!
این داستان خیانت کلاغ نیست، بلکه خارپشت با افشای راز خود در واقع به خودش خیانت کرد.
این تجربه ای است برای همه ی ما انسان ها که بدانیم رازی که برای دیگری افشا شد، روزی برای همه فاش خواهد شد. در واقع انسان ها هستند که باید رازدار بوده و راز خود را نگه دارند تا کسی از آن مطلع نشود و آن را در معرض خطر و آسیب قرار ندهد.
♥️🍃🌼🍃❤️
💠فضیلت قضای حوایج مومنین💠
صفوان جمال گوید: خدمت امام صادق (ع) نشسته بودم كه مردى از اهل مكه بنام میمون درآمد و از نداشتن كرایه شكایت كرد، حضرت بمن فرمود: برخیز و برادرت را یارى كن، من برخاستم و همراه او شدم تا خدا كرایه او ار فراهم ساخت، سپس بمكان خود برگشتم.
امام صادق (ع) فرمود: براى حاجت برادرت چه كردى؟ عرضكردم: پدر و مادرم بقربانت، خدا آنرا روا كرد، حضرت ابتدا فرمود: همانا اگر برادر مسلمانت را یارى كنى، نزد من از طواف یك هفته (هفت شوط) بهتر است.
💮میمون بن مهران گفته است: نزد حسن بن علی(ع) نشسته بودم که مردی نزد او آمد و گفت: «ای پسر رسول خدا! کسی از من طلبکار است و میخواهد مرا به زندان بیاندازد. به خدا سوگند که هیچ پولی ندارم. از تو میخواهم که با او سخن گویی». دیدم که حسنبنعلی(ع) کفشهایش را پوشید که برود. به او گفتم: «ای پسر رسول خدا! یادت رفته که در اعتکاف هستی؟!» پاسخ داد: «نه فراموش نکردهام، اما از پدرم علی(ع) شنیدهام که از جدم رسول خدا(ص) نقل میکرد که فرموده است: هرکس در راه حاجت برادر مسلمانش تلاش کند همانند این است که ۹۰۰۰ سال خدا را با زبان روزه و شبزندهداری عبادت کرده است.»
📗من لایحضره الفقیه ج۲ ص۱۸۹
•┈••✾♥️🍃🌼🍃♥️✾••┈•
•┈┈••••✾•🚩•✾•••┈┈•
#داستانی_عجیب
#نماز
#استخوانیکهرزقروزیراازبینمیبرد!!
در روایتی آمده است: در زمان رسول خدا حضرت محمد (ص)، مردی خدمت آن حضرت آمد و از تنگ دستی شکایت کرد. حضرت به او فرمودند: شاید نماز نمی خوانی؟ مرد گفت: یا رسول الله؛ همانا نمازهای پنجگانه را به جماعت و در پشت سر شما بجا می آورم.
حضرت فرمودند: شاید کسی در منزلت نماز نمی خواند؟
آن مرد عرض کرد: همه نماز می خوانند و تا آن ها را به خواندن نماز واندارم، از خانه خارج نمی گردم.
پیامبر (ص) فرمودند: شاید در همسایگی تو کسی می باشد که نماز نمی خواند؟
مرد گفت: یا رسول الله؛ همانا تمامی آن ها نماز می خوانند.
پس در آن لحظه جبرئیل نازل شد و عرض کرد: ای رسول خدا؛ در فلان بیابان فرد بی_نمازی از دنیا رفته است و کلاغی استخوان کوچکی از آن فردِ بی نماز و تارک الصلاة را به منقار گرفته و آورده در میان درختی که در خانه ی این مرد است قرار داده است، پس به او بگو آن استخوان را بردارد تا وسعتِ رزق و روزی پیدا نماید.
📙 تفسیر عیاشی، ج1: 25.
•┈┈••••✾•🚩•✾•••┈┈•
🌹🇮🇷🌹🇮🇷
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
ابراهیم در یکی از مغازه های بازار مشغول کار بود. یک روز ابراهیم را در وضعیتی دیدم که خیلی تعجب کردم!
دو کارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود. جلوی یک مغازه، کارتن ها را روی زمین گذاشت.
وقتی کار تحویل تمام شد، جلو رفتم و سلام کردم. بعد گفتم: آقا ابرام برای شما زشته، این کار باربر هاست نه کار شما!
نگاهی به من کرد و گفت: کار که عیب نیست، بیکاری عیبه، این کاری هم که من انجام می دم برای خودم خوبه، مطمئن میشم که هیچی نیستم. جلوی غرورم رو می گیره!
گفتم: اگه کسی شما رو اینطور ببینه خوب نیست، تو ورزشکاری و... خیلی ها می شناسنت.
ابراهیم خندید و گفت: ای بابا، همیشه کاری کن که اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد، نه مردم.
*
به همراه چند نفر از دوستان نشسته بودیم و در مورد ابراهیم صحبت می کردیم. یکی از دوستان که ابراهیم را نمی شناخت تصویرش را از من گرفت و نگاه کرد. با تعجب گفت: شما مطمئن هستید اسم ایشون ابراهیمه؟!
با تعجب گفتم: خُب بله، چطور مگه؟!
گفت: من قبلاً تو بازار سلطانی مغازه داشتم. این آقا ابراهیم دو روز در هفته سَر بازار می ایستاد. یه کوله باربری هم می انداخت روی دوشش و بار می برد.
یه روز بهش گفتم: اسم شما چیه؟
گفت: من رو ید الله صدا کنید!
گذشت تا چند وقت بعد یکی از دوستانم آمده بود بازار، تا ایشون رو دید با تعجب گفت: این آقا رو می شناسی؟
گفتم: نه چطور مگه!
گفت: ایشون قهرمان والیبال و کشتیه، آدم خیلی با تقوائیه، برای شکستن نفسش این کار ها رو می کنه. این رو هم برات بگم که آدم خیلی بزرگیه! بعد از آن ماجرا دیگه ایشون رو ندیدم!
صحبت های آن آقا خیلی من رو به فکر فرو برد. این ماجرا خیلی برای من عجیب بود. اینطور مبارزه کردن با نفس اصلاً با عقل جور در نمی آمد.
*
مدتی بعد یکی از دوستان قدیم را دیدم. در مورد کار های ابراهیم صحبت می کردیم. ایشان گفت: قبل از انقلاب. یک روز ظهر آقا ابرام آمد دنبال ما.
من و برادرم و دو نفر دیگر را برد چلو کبابی، بهترین غذا و سالاد و نوشابه را سفارش داد.
خیلی خوشمزه بود. تا آن موقع چنین غذایی نخورده بودم. بعد از غذا آقا ابراهیم گفت: چطور بود؟
گفتم: خیلی عالی بود. دستت درد نکنه، گفت: امروز صبح تا حالا توی بازار باربری کردم. خوشمزگی این غذا به خاطر زحمتیه که برای پولش کشیدم!!
منبع :سلام بر ابراهیم(زندگی نامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی) جلد 1
گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
💫✨💫✨💫✨💫
✨اصالت و شخصیت....
در زمان قدیم ، مردی ازدواج کرد.
در روز اول ازدواج ،جمع شدند جهت خوردن ناهار با خانواده شوهر...
و مرد سهم بیشتری از غذا با احترام خاص به همسرش داد ، و به مادر خودش سهم ناچیزی از غذا را داد ؛بدون هیچ احترامی...
در این لحظه عروس که شخصیت اصیل و با حکمتی داشت، وقتی این صحنه را دید درخواست طلاق کرد.
و گفت شخصیت اصیل در ذات هست و نمی خواهم از تو فرزندی داشته باشم که بعدها فرزندانم رفتاری چون تو با مادرت، با من داشته باشند و مورد اهانت قرار بگیرم
متاسفانه بعضی از زنان وقتی شوهرانشان آنها را ترجیح می دهند،فکر می کنند، بر مادر شوهر پیروز شدند.
عروس با تدبیر همان روز طلاق گرفت.
و با همسری که به مادر خودش احترام می گذاشت ازدواج کرد و بعد از سالها صاحب فرزندانی شد
و در یک روز با فرزندانش عزم مسافرت کرد، با فرزندانی که بزرگ شده بودند، و مادر را بسیار احترام می گذاشتند،
در مسیر به کاروانی برخوردند، پیرمردی پابرهنه پشت سر کاروان راه می رفت، و هیچ کس به او اعتنایی نمی کرد. مادر به فرزندانش گفت آن پیرمرد را بیاورید وقتی او را آوردند.
مادر، همسر سابقش را شناخت به او گفت: چرا هیچ کس اعتنایی و کمکت نمی کند؟
آنها کی هستند؟
گفت: فرزندانم هستند
گفت : من رامی شناسی؟ پیرمرد گفت: نه
زن با حکمت گفت: من همان همسر سابقت هستم و قبلا گفتم که اصالت در ذات هست.
همانگونه که می کاری درو خواهی کرد
به فرزندان من نگاه کن چقدر به من احترام می گذارند و حالا به خودت و فرزندانت نگاه کن،
چون تو به مادرت اهانت کردی،
و این جزای کارهای خودت هست،
و زن با تدبیر به فرزندانش گفت:
کمکش کنید برای خدا
✨ هر مرد و زنی خوب بیاد داشته باشد، فرزندان شما همانگونه با شما رفتار خواهند کرد ، که شما با پدر و مادر خود رفتارمی کنید.
💫✨💫✨💫✨💫
قرار معنوی هر روز
به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
زیارت نامه امام صادق
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَصِیُّ النّاطِقُ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِفْتاحَ الخَیْراتِ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مَعْدِنَ الْبَرَکاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الْبَراهِینَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دِینِ اللّهِ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا نَاشِرَ حُکْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا کاشِفَ الکُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا عَمِیدَ الصّادِقِینَ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا لِسانَ النّاطِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا خَلفَ الخائِفِینَ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا زَعِیمَ الصّادِقِینَ الصّالِحِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْمُسْلِمِینَ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا هادِیَ الْمُضِلِّینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَکَنَ الطّائِعِینَ، اَشْهَدُ یامَوْلایَ اَنَّکَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَهُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى،
وَبَحْرُ الْمَدى، وَکَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِکَ وَبَدَنِکَ، والسَّلامُ عَلَیْکَ يَا مَوْلايَ یا جعفر بن محمد و عَلى آبائِكَ جَمِيعاً وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه .
https://chat.whatsapp.com/HcaRzexHviC74IKc967o7h
*نصراله سیچونی نیکوکارومغازه دار در کاروانسرای کلگه مسجد سلیمان ۴۰ شبانه روز چله گرفت تا خدا را دیدار کند*
تمام روزها روزه دارودرحال اعتکاف
،از مردم بریده بود.
پگاه به شب و شب به قیام، زاری و گریه به درگاه او ؟!
*شب ۳۶ ام ندایی در خود شنید که میگفت: ساعت ۶ بعد از ظهر، بازار شوشتری ها (مسگران)، دکان رضا زاده مسگر برو خدا را خواهی دید*
نصراله سیچونی ساعت ۵ در بازار شوشتری ها (مسگران) حاضر شد و در کوچه های بازاراز پی دکان می گشت.
میگویدپیرزنی را دیدم دیگ مسی بدست داشت و به مسگران نشان میداد"*قصد فروش آنرا داشت*"
به هر مسگری نشان میداد، وزن میکرد و میگفت۴ ریال و ۲۰ شاهی
*پیرزن میگفت نمیشه ۶ ریال بخرید؟*
مسگران میگفتندخیر مادر، برای ما بیش از این مبلغ نمی صرفد. پیرزن دیگ را روی سر نهاده و در بازار می چرخید و همه همین قیمت را می دادند.
*بالاخره به مسگری رسید که دکان مورد نظر من بود.*
مسگر به کار خود مشغول بود که پیرزن گفت: این دیگ را برای فروش آوردم به ۶ ریال می فروشم ، خرید دارید؟
*مسگر پرسید چرا به ۶ ریال؟؟؟*
پیر زن سفره دل خود را باز کرد و گفت: پسری مریض دارم، دکتر نسخه ای برای او نوشته است که پول آن ۶ ریال می شود!
مسگر دیگ را گرفت و گفت: این دیگ سالم و بسیار قیمتی است. حیف است بفروشی،
*امّا اگر مُصر هستی من آنرا به ۲۵ ریال می خرم!!!*
پیر زن گفت مرا مسخره می کنی؟!
مسگر گفت ابدا"
دیگ را گرفت و ۲۵ ریال در دست پیرزن گذاشت!!!
پیرزن که شدیداشگفت زده شده بوددعا کنان دکان مسگر را ترک و دوان دوان راهی خانه خود شد.
*نصراله سیچونی گفت* من که ناظر ماجرا بودم و وقت ملاقات فراموشم شده بود، در دکان مسگر خزیدم و گفتم :
عمو انگار تو کاسبی بلد نیستی؟!!!
اکثر مسگران بازار این دیگ را وزن کردند و بیش از ۴ ریال و ۲۰ شاهی ندادند
*آنگاه تو به ۲۵ ریال میخری؟!!!*
مسگر پیر گفت من دیگ نخریدم!!!
*من پول دادم نسخه فرزندش را بخرد، پول دادم یک هفته از فرزندش نگهداری کند، پول دادم بقیه وسایل خانه اش را نفروشد، من دیگ نخریدم...*
از حرفی که زدم بسیار شرمسار شدم در فکر فرو رفته بودم که
*ندایی با صدای بلند گفت:*
*با چله گرفتن و عبادت کردن کسی به دیدارما نخواهد آمد!!!*
*دست افتاده ای را بگیر و بلند کن، ما خود به دیدار تو خواهیم امد*
گربرسرنفس خودامیری مردی
گربردگران خرده نگیری مردی
مردی نبود فتاده را پای زدن
*گر دست فتاده ای بگیری مردی*
🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇
معجزه ای از امام باقر علیه السلام
💕💕جابر جعفی میگوید: من همراه امام باقر علیه السلام عازم حج شدیم؛ ناگهان پرنده ای شبیه کبوتر آمد و بر چوبه محملش نشست و شروع به خواندن کرد! من رفتم که آن را بگیرم که حضرت با فریاد به من فرمود: صبر کن ای جابر! این به ما اهل بیت پناه آورده! پرسیدم: از چه چیزی به شما شکایت نمود؟ فرمود: به من شکایت کرد که از سه سال پیش در این کوه تخم میگذارد و ماری میآید و جوجه هایش را میخورد. از من خواست از خدا بخواهم مار را بکشد. من دعا کردم و خدا آن مار را کشت. سپس راه افتادیم تا نزدیک سحر شد؛ حضرت به من فرمود: ای جابر پیاده شو! من پیاده شدم و زمام شتر را گرفتم. حضرت نیز پیاده شد و به سمتی رفت و از راه فاصله گرفت. سپس به باغی رملی در زمین رسید و شروع کرد شنها را به چپ و راست میزد و عرضه میداشت: خدایا! ما را آب بده و پاکمان فرما. ناگهان سنگی سفید در بین شنها آشکار شد. حضرت آن را از جا در آورد و چشمه آب سفید و زلالی برایش جوشید و وضو ساخت و ما از آن نوشیدیم.
سپس به راه افتادیم و نزدیک روستا و نخلستانی صبح کردیم. امام باقر علیه السلام نخل خشکی را که آنجا بود قصد کرد و به آن نزدیک شد و فرمود: ای نخل! ما را از آنچه خدا در تو آفریده طعام بده! من دیدم نخل خم شد تا جایی که ما دستمان به میوه آن میرسید و از آن خوردیم. ناگهان مرد عربی گفت: ساحری مثل امروز ندیده بودم! امام باقر علیه السلام فرمود: ای مرد عرب! بر ما اهل بیت دروغ مبند که هیچ ساحر و کاهنی از ما نیست. لکن به ما علم نامهایی از نامهای خدای تعالی داده شده که با آن نامها از خدا مسألت میکنیم و به ما عطا میشود و دعا میکنیم و اجابت میشویم.
📗الخرائج و الجرائح،ص۲۳۱
📘بحارالانوار، ج۴۶،ص۲۴۸،ح۳۸
💞🤲اللهم عجل لولیک الفرج
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
✍️ #دلنوشته همسر یک طلبه پیرامون ترور چند طلبه در حرم مطهر حضرت رضا(علیه السلام)
✅ این را میدانید و شنیدهاید که توی هر صنفی آدم خوب و بد هست. اما اینجا توی صنف #طلبه تنها جاییست که همه اعضا را به کردار آدم بده میشناسند و با دست نشانش میدهند.
📚 در سالهای دور روایت های زیادی از کتکزدن و شکنجهکردن بچهها در #مدرسه دیدهایم و شنیدهایم اما هیچ کس این صنف را به #شکنجه گری نمیشناسند.
👨🏻🎓 وقتی کسی می گوید که پدرش #معلم بوده، هیچکس به خنده نمیگوید: «عه! بابای شما هم ترکه به دست بوده؟»
🧑🏻⚕ توی این سالها بارها و بارها از زیر میزی گرفتن برخی #پزشک ها، بیاخلاقی برخی پرستارها، روابط پیچیده و غیر اخلاقی برخی #بازیگر ها، کمفروشی کارخانهدارها، رشوهگیری برخی قاضیها و... شنیدهایم. اما هیچ کدام را مطلقا #سیاه نمی بینیم.
✴️ هنوز هم پزشکها، پرستارها، قاضیها و معلمها #محترم و #تاج_سر هستند و #انصاف ما تشخیص میدهد که باید برای عدهای واژه استثنا را استفاده کرد.
‼️ اما اینجا، توی صنف ما همه به پای هم میسوزند. اگر خبر فلان نماینده مجلس و خورد و بردهایش بپیچد، از فرداش نگاه مردم روی قبای زمستانه همسر من سنگینی میکند. اگر #بنزین گران شود، روغن نایاب و جوجههای یک روزه را در دارقوزآباد زنده زنده دفن کنند...شوهرم در بقالی باید به ده نفر پاسخ بگوید. چرا؟ چون #رئیس_جمهور هملباس اوست.
🔰 فرقی نمیکند که #فاصله_طبقاتی ما از آقای رئیسجمهور چقدر باشد، اینکه گرانی بنزین اول از همه کمر #زندگی نحیف ما را میشکند، اینکه ما مدتهاست رنگ گوشت قرمز را ندیدهایم، مهم نیست. #عقل مردم به #چشم است و چشم فقط لباس را میبیند.
💔 خانواده #طلبه فشار زیادی را تحمل میکنند. این را فقط از تجربه زیسته خودم نمیگویم. ده سال است که دارم کنار طلبههای زیادی زندگی میکنم.
محرومیتها، سختیهای زندگی، #فشار_اجتماعی که گاهی تا اندرونی خانواده خودشان هم حضور دارد، ناامنی اجتماعی که گاهی از کودکی تجربهاش می کنند.
❓شما از چهارتا فرزند طلبه بپرسید که کجای زندگیاش بخاطر لباس پدرش #برچسب خورده. اول از همه #مدرسه! اگر بچه #شیطنت کند، معاون مدرسه گوشش را میکشد و میگوید: «بچه آخونده دیگه.»
‼️ اگر خوب درس نخواند، اگر توی #دعوا با هم کلاسی بخواهد حقش را بگیرد. محال است توی جمعی بنشیند و یک بامزهای پیدا نشود که با نیشخند بپرسد: «تو ام میخوای عین بابات #آخوند بشی؟!» یک طور پلشتواری به بچهات از همان اول میفهمانند که پدرش چه جایگاه دوست نداشتنیای دارد.
⚠️ نتیجهی محرومیتها، نان و پنیر سق زدنها، دوریکشیدنها از بستگان و زندگی در هر روستای دور افتادهای برای ما جز برچسب، #تمسخر و نگاههای سنگین نیست.
‼️ حواس همه نکتهسنجهای عالم که شغلشان توجه به جزئیاتیست که دیگران نمیبینند، به همه چیز هست. الا اینکه #طلبه و #خانواده و بچههایش #انسان هستند. ما هیچ کجای دستهبندی اخلاقی انسانی تربیتی آنها جایی نداریم. همین حالا که دارید این مطلب را میخوانید همه دارند توی توییتر و اینستا به هم تذکر میدهند که حواستان به جمعیت #افغانستانیهایی باشد که این وسط هیچ کارهاند.
⛔️ مراقب باشید مبادا صرفا بخاطر #ملیت ضارب اتفاق دیروز، رفتارتان با این عزیزان عوض شود. خیلی هم خوب. من هم همین نظر را دارم. اما دلم میخواست یک نفر از همینها که دینشان #انسانیت است، درباره آن سه نفر که با زبان #روزه در خون خودشان غلطیدند و خانواده هاشان که با خون دل #افطار کردند، حرف بزند. از دختر هشت ساله شهید اصلانی که نمیدانم توی دل کوچک تبدارش چه کربلایی ست...
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂