eitaa logo
'حوض ِ ایلیـــاء-
71 دنبال‌کننده
79 عکس
36 ویدیو
0 فایل
غرق در حوض ِ ایلیـــــاء مثل ماهی قرمز . کپی هم ... قائدتا با ذکر منبع=فوروارد
مشاهده در ایتا
دانلود
قلبی شکسته و زنگار نشسته در سوی نگاهت به نگاهی بنشسته
کسی که تا به حال منتظر یوسف فاطمه نبوده برای آمدنش به آسمان هم خیره نشده چشم به راهش هم نبوده و از حق نگذریم از ادعا هم خالی نبوده و نیست ...
۶ هفته پیش : این نقطه از بھشت هم‌اڪنون : ڪنج خانه ، بدون توفیق
-در معرڪهٔ عشق،عاقلان را به طلاهای عیان راه نیابد چشمی فائز آن است ڪه در سوزش تب های سحرگاهی خویش خرد بی خردی را بِدَرَد ، جنون پیشه کند
'حوض ِ ایلیـــاء-
خدای عالَم ما را به دوری ات امتحان نڪن ظرفیتش رانداریم
در این حدودا ۲۰ روز دنیای من به قدر چندین سال عوض شد ! پر از فراز و فرود های عجیب و غریب . الحمدالله رب العالمین
این ناصبورِ نارسِ نابلد رو از دریایِ صبر خودت بنوشان.
فڪر هر لحظه با تو بودن هم سلولامو اکلیل بارون میکنه . 🫀
روزت مبارڪ ڪوچولوی من ‌! عمر مادر امروز ڪه این نامه را برایت خون نوشت میڪنم ، قرار بود جشن مختصری در مھد ڪودڪ برگزار ڪنیم و برای همه بچه ها اسباب بازی بخریم . برای دختر ها عروسڪ موطلایی با دامن قرمز برای پسر ها هم ماشین و تفنگ . ڪیڪش را هم قرار بود خاله سلما تدارک ببیند و روی آن بزرگ بنویسد ، روز ڪودڪ مبارڪ ! هر ڪدام از شما هم یڪ دستوری میدادید ؛ میشود ڪیڪمان شڪلاتی باشد ؟ روی آن توت فرنگی هم میگذارید؟ عڪس روی ڪیڪ چیست؟ می‌شود یڪ دختر روی آن بڪشید؟ از دوماه قبل هر روز را لحظه شماری میڪردید و قند در دلهای ڪوچڪتان آب می‌شد . ڪوچولوی دوست داشتنی من ! امروز روز ڪودڪ بود و ڪل دنیا حواسش به دختر ها و پسر های مھد ڪودڪ خودش بود . جشن بزرگی برپا ڪردند و برای بچه ها اسباب بازی خریدند و ڪیڪ شڪلاتی ڪه چند تا توت فرنگی هم رویش بود.. ڪل جھان ، خصوصا یونیسف هم حواسشان به ڪودڪان بود تا جشن حسابی به آنها خوش‌بگذرد. ! (خون در جگرم میجوشد و مینویسم گل یاسِ من!) اما انگار ڪسی حواسش به نوار کوتاه و باریک گوشه جهان نبود ڪه در خون ڪودڪان خود میغلتید ! یادشان رفته بود ڪه بچه های این سرزمین ، بچگی باید بڪنند ، هنوز زود است برای آنها ڪه بخواهند شاهد مرگ و تلقین و تدفین همه ڪس‌شان باشند. فراموش ڪرده اند ڪه امروز قرار بود دورهم بازی ڪنن و نترسند و نلرزند . دلبندڪم ! همین الان ڪه تو در ڪنار نیستی و نمیدانم از ڪجا نگاهم میڪنی ، روبروی در مھد ڪودڪ هستم . تقریبا فقط یڪ آجر از بازی خانه شما باقی مانده ... نه تو هستی نه خاله سلما نه ڪیڪ شڪلاتی نه اسباب بازی ها نه بچه ها ! من ِ از همه جا مانده با همان تڪه آجر ، جشنمان را دونفری برگزار ڪردیم. جای تڪ تڪ شماها خالی بود . عروسڪ ناز من ! تو از ڪجا مادر را تماشا میڪنی ڪه هر لحظه منتظرم از پشت سر من را در آغوش بگیری و دستان ڪوچڪ و عروسڪی ات را روی چشمانم بگذاری ، و من حدس بزنم ڪه دستان ڪدام فرشته ڪوچڪ ڪف آسمان را به من نشان میدهد ؟ جان مادر ! این را یادم رفت بگویم ، چند روز پیش روی ساختمان های خرابه محله مان قدم میزدم ڪه به خانه خودمان رسیدم . چشمم به تڪه روسری گل گلی ات افتاد ڪه خاله زینب برایت خریده بود . از زیر آوار بیرونش کشیدم و فقط بوییدمش.. غرولند نڪنی ، این روز ها ڪه تو نیستی، من اورا به جای تو نوازش میکنم و میبوسم . خیلی بوی تو را میدهد . درواقع اینجا همه چیز بوی تو و دوستانت را میدهد . پر حرفی ڪردم نازنینم ولی هنوز دلم پر است از حرف و بغض . روزت مبارڪ عمر مادر . گل پرپر من . ڪودڪ من .
'حوض ِ ایلیـــاء-
از ڪنج قلب هایی ڪه سلول به سلولش بوی ایمان میدهد چه میدانید ؟ وماادراکَ‌مالغزهَ؟ قلب های به خون شسته شده ای که تاوان حب الوطن را میدهد . و پایان چشم هایی ڪه سرآغاز فصل جدیدی از تاریخ بشریت خواهد بود . جواب بده ! وماادراکَ‌مالغزهَ؟ @darooniiat
پدرجآن تڪلیف دختری ڪه آغوش پدر میطلبد چیست؟ باید ذوب شود .. اما ڪجا ؟ در ڪنج آغوش حرَمِتان ، یا اینڪه در زوایای دلتنگی محو شود؟
وقتی قلب ڪسی پر از داغ می‌شود با چیزی جز گریه التیام نمیابد قطره هایی ڪه از چشمانش جاری می‌شود دانه های آتش است ڪه از گلویش گذشته و به اینجایش رسیده ( ! ) و حالا از چشمانش سَر می‌رود . زیرش را نباید خاموش ڪرد وگرنه دوباره گُر میگیرد ' باید گذاشت آنقدر سر برود و تمام شود تا یڪ آحّ از آن باقی بماند و دست آخر هم آن را یڪ نفس بیرون ڪند . گریه آواز چشم هاست و اشڪ ، رقص بی مهابا زیر سایه این آواز است . در وقت بغض است ڪه چشمان تو هم میزنند ، هم میرقصند !