هر دم از این باغ بوی بھار میرسد .
مھمانش ڪه سی و چند سال منتظِرش بود ، رسید .
چین و چروڪ های روی دستانش را میتوان شمرد و فھمید ، دقیقا چند دقیقه پشت در نشسته به خیال رسیدن مھمان عزیزش ، پسرش ، جگر گوشه اش .
چقدر این دست ها حرف برای گفتن دارند . . .
این فشردن پلاڪ و سربند چقدر گویای دلتنگی است ...
-مادرشھیدسیدڪمالخالقی
#الفبایدستانیڪأُمالحبّ
ذکر روضهٔ امشب
حکایت از ادب دارد
شور و عشق و ادب
از سمت برادر ...
نشان از تادیب مادر دارد . .
امشب
امالبنین
میشن
امالشھدا
ی شب ِ
همه هستی
نجم و قمر
فدای سر ِ حسیݩ .
حضرت فدایی '
آقای بدون حتی ذره ای من '
از بچگی در گوشمان خواندند
ادب آداب دارد .
ما آداب نَدان هایی هستیم
ڪه معترفیم به ندانی..
ولی همچنان در دستگاه اباعبدالله
ارتزاق میڪنیم .
نمڪ سفرهٔ ما از دریاییست ڪه
سفینة النجاة از آن عبور ڪرده ..
ادب را اگر چه جاهلیم ؛
ولی آداب خواستن را
خودتان به ما آموختید .
ما از شما ادب میخواهیم
حضرت علمدار
حضرت ذوب در مولا
جناب امید اهل حرم
آقای نوڪران و غلامان اباعبداللھ . .
زیر علم شما بود ڪه قد ڪشیدیم
زیر علم شما بود ڪه نطق ڪردیم
زیر علم خودتان بود ڪه شُدید سایهٔ سَرِمان ..