🔆خداوند ضمانت کرده کسی که تقوا پیشه کند وضع بدش را به وضعی که دوست دارد، بگرداند.
عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْمِيثَمِيِ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِهِ قَالَ: قَرَأْتُ جَوَاباً مِنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِهِ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أُوصِيكَ بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ ضَمِنَ لِمَنِ اتَّقَاهُ أَنْ يُحَوِّلَهُ عَمَّا يَكْرَهُ إِلَى مَا يُحِبُ وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ فَإِيَّاكَ أَنْ تَكُونَ مِمَّنْ يَخَافُ عَلَى الْعِبَادِ مِنْ ذُنُوبِهِمْ وَ يَأْمَنُ الْعُقُوبَةَ مِنْ ذَنْبِهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يُخْدَعُ عَنْ جَنَّتِهِ وَ لَا يُنَالُ مَا عِنْدَهُ إِلَّا بِطَاعَتِهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ.
📚الكافي؛ ج8؛ ص49
حضرت امام صادق عليه السّلام در پاسخ به يكى از ياران خود نوشته بودند:
امّا بعد، همانا من تو را به تقواى الهى سفارش مى كنم، زيرا خداوند براى هر كه تقوى داشته باشد، ضمانت كرده است كه او را از وضع بدش به وضعى گرداند كه دوست دارد، و او را از آنجا كه حساب نمى كند، روزى بخشد. مبادا تو از كسانى باشى كه بر بنده ها از گناهان آنها مى ترسد، و از كيفر گناه خود آسوده است، زيرا كه خداوند عزّ و جلّ درباره بهشتش فريب نمى خورد، و آنچه در نزد اوست جز به اطاعت او، به دست نيايد، إن شاء اللَّه.
عنْ خَالِدٍ الْجَوَّانِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام وَ هُوَ فِی عَرْصَةِ دَارِهِ وَ هُوَ یَوْمَئِذٍ بَالرُّمَیْلَةِ فَلَمَّا نَظَرْتُ إِلَیْهِ قُلْتُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا سَیِّدِی مَظْلُومٌ مَغْصُوبٌ مُضْطَهَدٌ فِی نَفْسِی ثُمَّ دَنَوْتُ مِنْهُ فَقَبَّلْتُ مَا بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ جَلَسْتُ بَیْنَ یَدَیْهِ فَالْتَفَتَ إِلَیَّ فَقَالَ یَا ابْنَ خَالِدٍ نَحْنُ أَعْلَمُ بِهَذَا الْأَمْرِ فَلَا تَتَصَوَّرْ هَذَا فِی نَفْسِکَ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ اللَّهِ مَا أَرَدْتُ بِهَذَا شَیْئاً قَالَ فَقَالَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِهَذَا الْأَمْرِ مِنْ غَیْرِنَا لَوْ أَرَدْنَا أَزِفَ(أذن) إِلَیْنَا وَ إِنَّ لِهَؤُلَاءِ الْقَوْمِ مُدَّةً وَ غَایَةً لَا بُدَّ مِنَ الِانْتِهَاءِ إِلَیْهَا قَالَ فَقُلْتُ لَا أَعُودُ أُصَیِّرُ فِی نَفْسِی شَیْئاً أَبَداً قَالَ فَقَالَ لَا تَعُدْ أَبَداً.
خالد جوّان گوید: زمانی که ابوالحسن امام کاظم صلوات الله علیه در رمیلة(یکی از منزلگاههای بین بصره به مکه) بودند به محضر ایشان رسیدم، ایشان در حیاط خانهشان بودند، وقتی چشمم به ایشان افتاد، عرض کردم: پدر و مادرم فدایتان باد ای آقای من و در دل با خود گفتم: چه قدر مظلوم هستید و حقتان را غصب کردند و به شما ستم روا داشتهاند. نزدیک ایشان شدم و پیشانی مبارکشان را بوسیدم و در مقابلشان نشستم. حضرت رو به من کرده و فرمودند: ای ابن خالد! ما به این امر داناتریم، در دلت چنین خیال نکن! عرض کردم: فدایتان شوم! به خدا قسم مقصودی نداشتم. حضرت فرمود: ما به این امر از دیگران داناتریم؛ اگر اراده کنیم امر نزدیک ما میشود (اگر اراده کنیم اذن به ما داده میشود)، ولی برای این قوم مدت زمان و انتهایی است که باید به آن برسند. عرض کردم: دیگر در دل با خود چیزی نخواهم گفت. فرمودند: دیگر چنین کاری نکن!
📚بصائر الدرجات، ج۱، ص۲۶۱