eitaa logo
دشت جنون 🇵🇸
4.3هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
834 ویدیو
2 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 🍀 🍀 امروز برابر است با : 🗓 8 فروردین ماه 1403ه.ش 🗓 16 رمضان 1445 ه.ق 🗓 27 مارس 2024 میلادی 🌸 ذڪر روز 🌸 ای زنده ، ای پاینده 🔸صفحه 214 🔸جزء 11 جهت سلامتی و و هدیه به روح 🥀 @dashtejonoon1🌴🌹
من منعه الصوم من طعام يشتهيه كان حقا علي الله ان يطعمه من طعام الجنة و يسقيه من شرابها. كسي كه روزه او را از غذاهاي مورد علاقه اش باز دارد برخداست كه به او از غذاهاي بهشتي بخورانند و از شرابهاي بهشتي به او بنوشاند. 📚 بحارالانوار ، ج 93 ص 331 @dashtejonoon1
🌹💐🥀🌴🥀💐🌹 💐 عزيزان ، بدانيد تا زماني كه امام را ياري دهنده و پيرو باشيد هيچ خدشه اي به جمهوري اسلامي وارد نمی شود و هوشيار باشید كه اگر زماني كوچكترين انحراف را از راه او پيدا كنيد ، شكست بدون درنگ به سوي شما خواهد آمد . 🌹 🕊 🌹 🌹 🌺 @dashtejonoon1💐🌼
دعای روز شانزدهم بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ وَفّقْنی فیهِ لِموافَقَةِ الأبْرارِ وجَنّبْنی فیهِ مُرافَقَةِ الأشْرارِ وأوِنی فیهِ بِرَحْمَتِکَ الی دارِ القَرارِبالهِیّتَکِ یا إلَهَ العالَمین. خدایا توفیقم ده در آن به سازش کردن نیکان و دورم دار در آن از رفاقت بدان و جایم ده در آن با مهرت به سوی خانه آرامش به خدایی خودت ای معبـود جهانیان @dashtejonoon1
16.mp3
4.72M
🌺🌼💐🍀💐🌺🌼 تفسیر دعای روز شانزدهم 🌺🌼💐🍀💐🌺🌼
PAR16.MP3
18.13M
🌺🌼💐🌴💐🌼🌺 هر کس در یک آیه از کتاب خدا را کند، مثل این است که در ماه‌هاى دیگر را کرده باشد. ترتیل خوانی استاد پرهیزکار 💐 💐 🌺🌼💐🌴💐🌼🌺
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 شفای خونریزی معده در ماه مبارک رمضان من مدت مدیدی را در اردوگاه خونریزی معده داشتم. خونریزی معده‌ام نتیجه اذیت و آزارهای اوایل اسارت بود که سربازان عراقی به ما داده بودند و گرسنگی‌هایی که بر اثر ندادن غذا و تنبیه کشیده بودیم. خونریزی معده آنقدر اذیتم می‌کرد که نمی‌توانستم غذایی را که دیگر اسرا می‌خوردند را بخورم. فقط مقداری نان را سرخ کرده و خشک می کردم و مصرف می‌کردم. حتی وضعیتم آنقدر وخیم شده بود که برخی از بچه ها فکر می‌کردند دیگر زیاد دوام نمی‌آورم و این درد مرا از پا درمی‌آورد. با وضعیتی که من داشتم، مسئولین مذهبی اردوگاه می‌گفتند روزه برایت ضرر دارد و نباید بگیری، اما من زیربار نرفتم و گفتم ماه رمضان امسال برای من سال تعیین است، یا می‌میرم و یا خوب شده و زنده می‌مانم و به همین نیت روزه‌هایم را خواهم گرفت. روز اول که روزه گرفتم حوالی ساعت 10 صبح معده‌ام شروع به خونریزی کرد. روز دوم نزدیک ساعت 12 معده‌ام خونریزی کرد. روز سوم ساعت چهار و پنج بعد از ظهر خونریزی معده‌ام آغاز شد و روز چهارم دیگر خونریزی نکرد. از روز چهارم خونریزی معده‌ام به طور کلی برطرف شد و روزه آن سال من در ماه رمضان باعث شفای ناراحتی معده‌ام شد. از آن روز به بعد آنقدر بهبودی ناگهانی در معده‌ام حاصل شد که توانستم مانند دیگر اسرا غذای اردوگاه را بخورم . راوی: یاد باد آن روزگاران یاد باد شادی روح و و سلامتی
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 روزی در حالی که روزه هم بودم یک ساعت مانده به مغرب ۵۰ تا ۶۰ نفر از افراد آسایشگاه را بیرون آوردند که من هم جزو آنها بودم. وقتی به محوطه اردوگاه آمدیم فی البداهه و به صورت خبردار ما را حدود نیم ساعت روبروی آفتاب نگه داشتند و می‌گفتند که مستقیم به آفتاب نگاه کنید یا مثلاً می‌گفتند انگشت سبابه را روی زمین بگذار و دور خودت دور بخور و در همان حال هم ما را با کابل می‌زدند یا اینکه می‌گفتند روی محوطه سیمانی به صورت سینه خیز بخوابید و دست را از پشت به صورت حلقه در آورید و با بازو سینه خیز بروید که بعد از حدود ۱۰ متر سینه خیز متوجه شدیم خون از بازوان ما جریان پیدا کرده است. بعد از یک ساعت آزار و اذیت ما را بردند در یک زندانی که فقط یک روزنه برای دید داشت. البته قبل از آن برای شستن دست و صورت رفته بودیم که همانجا هم با نوشیدن مقداری آب افطار کردم. در هر حال داخل زندان دو اتاق ۹ متری بود یک محوطه هم بود یک دستشویی هم داشت که سرریز شده بود. بوی کثافت و لجن آزارمان می‌داد. ما را در دو اتاق ۹ متری جا دادند یعنی بیش از ۲۰ نفر در هر اتاق و هوا هم فقط از زیر در جریان داشت. این وضعیت در حدود سه ساعت ادامه داشت تا اینکه در حدود ساعت ۱۰ شب در بازشد. درجه دارهای عراقی با چوب آمدند. طناب هم آورده بودند. تَشت هم داشتند. درب اتاق باز شد. به دو نفر از بچه‌ها گفتند دو طرف چوب را بگیرید. دو طناب به دو طرف چوب بستند. گفتند پا را در طناب بگذارید برای فلک کردن! یکی یکی بچه‌ها برای فلک می‌آمدند. کابل مورد استفاده هم خیلی درد داشت. هر کدام از بچه‌ها ۴۰ یا ۵۰ ضربه در کف پایشان می‌خورد. عراقی‌ها به این که دلیل کف پا بر اثر ضربه‌ها ورم می‌کرد یک درجه دار را مأمور کردند که دست بچه‌ها را بگیرد و آنها را به حالت دو راه ببرد اما در حین دویدن با دمپایی به صورت بچه‌ها سیلی می‌زد. بعد از اینکه طول سالن را طی می‌کردیم پای ما را در تشت آب می‌گذاشتند که بدجور پایمان می‌سوخت. این زندان معمولاً یکی دو روز طول می‌کشید و غذا هم نمی‌دادند. بچه‌ها در آن مدت حسابی ضعیف می‌شدند. آب را هم خیلی ناچیز به ما می‌دادند بنابراین من شانس آوردم که آن شب در حالی که روزه بودم هنگام شستن دست و صورت مقداری آب نوشیدم هرچند گرم. در هر حال غیر از آن مقدار آب تا صبح روز بعد هم چیزی برای خوردن نداشتم. این جور مواقع گاهی بچه‌ها از بیرون مقداری نان از لای در می‌انداختند داخل که خود غنیمتی بود. راوی : یاد باد آن روزگاران یاد باد شادی روح و و سلامتی 🕊 @dashtejonoon1🌹🕊
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 که در بین بعثیون عراقی به ( شکارچی ناوهای اوزای عراقی) معروف بود . از سوی فرماندهی به پایگاه ششم شکاری مأموریت داده می‌شود تا پل الاماره را بزنند. و چند تن از خلبانان شجاع این پایگاه انتخاب می‌شوند. پل درست وسط شهر بود . وقتی روی پل می‌رسد حملات ضد هوایی دشمن به اوج خود رسیده بود و اتومبیل‌هایی که مشخص بود شخصی است، روی پل در حال حرکت بودند. او با پذیرفتن خطر دور می‌زند و پس از عبور آنها، پل را سرنگون می‌کنند . وقتی از او سوال کردند، چرا چنین کردی، گفت: فرزندی یک ساله دارم، یک لحظه احساس کردم که ممکن است توی ماشین بچه‌ای مثل «آرش» من باشد و چگونه قبول کنم که پدری بچه سوخته‌اش را در آغوش بگیرد؟ دولتمردان عراق با بودن او آرامش ندارند و با توجه به مهارت او در بیشتر عملیات‌ها به عنوان فرمانده دسته پروازی به دفاع از میهن می‌پردازد. تأسیسات نفتی، یگان‌هاى دریایی، پل الاماره و پالایشگاه کرکوک بار‌ها به دست او مورد حمله و تخریب قرار گرفت که تنها بخشی از دلاوری‌های این مرد بزرگ است. ... 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
🍀💐🌹🕊🌹💐🍀 سنت "هفت سین" چیدن در سفره شب عید را بعضی حفظ کرده بودند منتها با صبغه جنگی آن. مثل هفت سین گردان تخریب لشکر 27 که عبارت بود از:1-مین سوسکی2- مین سبدی3- سیم تله4- سیم چین5- سیم خاردار6- سرنیزه7- سی چهارC4)) نوعی خرج و مواد منفجره غیر حساس، سوزن اسلحه، سیمینوف، سمبه و سنگر را هم به عنوان مواردی از هفت سین ذکر کرده اند که در واحدهای دیگر معمول بوده است. آغاز سال نو و جشن نوروز با دید و بازدید و تبریک و تهنیت و عیدی دادن و عیدی گرفتنها کم و بیش در منطقه نیز جریان داشت، منتها با همان رنگ و روی منطقه ای. موقع تحویل سال، بعضی سفره هفت سین می انداختند، که سین های آن بسته به نوع رسته بچه ها توفیر می کرد. در تخریب که بیشتر با مین سروکار داشتند به نحوی بود و در زرهی به نحو دیگر، و به همین ترتیب بود در سایر واحدها. ... 🌺 @dashtejonoon1💐🍀
🌴🥀🌹🕊🌹🥀🌴 ... زیر بارانِ‌گناه و غفلت گرفتار شده‌ایم... به شما پناه آورده ایم.. چرا که میدانیم زیر چتر در امان می مانیم ... گام های ما در راه شماست دست ما را بگیرید ... 🌹 @dashtejonoon1🕊🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 یاد باد یاد جبهه ها یاد دفاع مقدس ارسالی از اعضاء شادی روح و و سلامتی رزمندگان 8 سال دفاع مقدس 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
💐🌼🌺🍀🌺🌼💐 امروز سالروز طلوع چند آسمون نشین شهرستانمونه تولدتان مبارک 🍀🌺💐🌼💐🌺🍀 💐 @dashtejonoon1🍀🌺
🥀🕊🌹🌷🌹🕊🥀 🌹 بسم رب الشهداء والصدیقین 🌹 🌷 سلام بر مردان بی ادعا 🌷 خوشا آنانڪ جان را می‌شناسند طریق عشق و ایمان را می‌شناسند بسے گفتند و گفتیم از را مے شناسند 🕊 🌹 تمام این" لحظہ ها" ✨بهانہ است باور ڪن براے خرید نگاهت ، دلم خورشید را هم پس مے زند باور ڪن ... ✍️ امروز هشتم فروردی ماه سالروز عروجت است🕊 🌹 والامقام 🌹شهرستان نجف آباد 🌹 ڪہ در چنین روزی 🌹 آسمانی شدنده اند 🌹 این والامقام محل تولد و قبور پاڪ و مطهرشان در شهرستان نجف آباد است ڪہ در معرفے ایشان محل مزار ذکرمی گردد : ✍️ 🌷 بسیجی محمدرضا ایمانیان 🌺 (محمد) ـ ۲۹ ساله - نجف آباد 🌹 سالگرد 🌹آسمانی شدنت 🌹 مبارڪ باد ... 🕊 🌹 🕊 🌹 @dashtejonoon1🕊🥀
🕊🕊🌺💐🌺🕊🕊 عراقی شروع کرد به تیراندازی ولی با عنایت خدا هیچکدام از آن تیرها به من اصابت نکرد و تقدیر اینگونه بود که من زنده بمانم، کم کم عراقی ها دورم را گرفتند یک کارد غواصی همراهم بود به محض اینکه دیدم دست عراقی به سمت کارد رفت خیلی ناراحت شدم، خدا خدا میکردم مرا با کارد نکشند و مسله نکند و با تیر خلاصم کنند کارد را گرفت و بررسی کرد در همین حین مسؤلشان امد وبقیه فرماندهانشان سررسیدند ومرا به سنگر فرماندهی منتقل کردند. بازجویی ها شروع شد سنگر به سنگر مرا میبردندساعتی در آنجا بودم باز به سنگر بعدی ابتدا که دستگیرم کردند حسابی کتک زدند وشکنجه کردند وبا توجه به اینکه چهار پنج روز چیزی نخورده بودم ضعف بیشتری برمن غلبه کرده وهمه چیز از یادم رفته بودهر سنگری هم که مرا می بردند شکنجه میکردند در یکی از همین سنگرهابود که دیگر چیزی نفهمیدم و از هوش رفتم. وقتی به هوش آمدم دیدم که دارند آب روی صورتم میریزندنهایتا از آنجا شبانه به بصره منتقل شدم وبعدمرا به اطلاعاتشان سپردند یک ماهی در آنجا بودم. راوی: 🕊 @dashtejonoon1💐🕊