eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.7هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ✅بهترين دوست از منظر امام سجاد عليه السلام ✍️پنج فرد را در نظر داشته باش و با آن ها همراه و هم صحبت و رفيق راه مشو. بپرهيز از همراهي و رفاقت با دروغگو؛ زيرا او به منزله سرابي است كه دور را به تو نزديك و نزديك را از تو دور سازد؛ و بپرهيز از رفاقت با فاسق؛ زيرا او تو را بفروشد به لقمه اي از خوراكي يا كمتر از آن؛ و بپرهيز از رفاقت با بخيل؛ زيرا او تو را محروم مي كند از مالش در وقتي كه تو نهايت احتياج را به او داري؛ و بپرهيز از رفاقت با احمق؛ زيرا او مي خواهد به تو سود رساند (ولي به واسطه حماقتش) به تو زيان مي رساند؛ و بپرهيز از رفاقت با كسي كه قطع پيوند خويشاوندي كرده است زيرا من يافتم او را كه در سه جاي قرآن از رحمت خداوند به دور شمرده شده است.» 📚الكافي، ج۲، ص۳۶ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 📚 •✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨ 🚦چــــراغ قـــرمــــــز ✍همان طور که در سر چهار راه وقتی چراغ قرمز می‌شود، ترمز می‌کنید،دین هم چراغ قرمز دارد، چراغ قرمز دین، کارهای حرام است، یعنی وقتی به کار حرامی رسیدی، ترمز کن و چراغ سبز دین هم کارهای حلال است. حال کسانی که برای چراغ قرمز ترمز می‌کنند،دو جور هستند: یک دسته از ترس جریمه شدن ترمز می‌کنند، که این ترمز کردنشان خیلی چنگی به دل نمی‌زند،اما عده ای هم برای احترام گذاشتن به قانون ترمز می‌کنند که این مهم است. حال ما هم اگر از ترس جهنم نماز بخوانیم، این نماز خواندنمان زیاد چنگی به دل نمیزند؛یعنی اگر به این خاطر صبح ها بلند می‌شوی و نماز می‌خوانی که به جهنم نروی، این نماز خواندن زیاد دلچسب نیست، اما اگر به تو بگویند: اگر نمازصبح هم نخوانی به جهنم نمی‌روی اما باز بلند شوی و نماز بخوانی، این خوب است. امام علی(ع) در مناجات هایشان می‌فرمودند: خدایا عبادت من به خاطر ترس از جهنم‌و یا به طمع بهشت نیست، ولکن من تو را شایسته عبادت دیدم و به این خاطر عبادتت می‌کنم... 📚آیت الله مجتهدی تهرانی (ره): ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 📚 •✾📚 @Dastan 📚✾•
😔روضه ای که قبول شد 😭 مرحوم سید علی اکبر کوثری روضه خوان امام خمینی (ره ) میگه بعد از اتمام جلسه اومدم از درب مسجد بیام بیرون یکی از دختر بچه های محله اومد جلوم و گفت اقای کوثری برای ماهم روضه میخونی؟ گفتم:دخترم روز عاشوراست و من تا شب مجالس مختلفی وعده کردم و چون قول دادم باید عجله کنم که تاخیری در حضورم نداشته باشم. میگه هر چه اصرار کرده توجهی نکردم تا عبای منو گرفت و با چشمان گریان گفت مگه ما دل نداریم!؟  چه فرقی بین مجلس ما و بزرگترها هست؟ میگه پیش خودم گفتم دل این کودک رو نشکنم و قبول کردم و به دنبالش باعجله رفتم تا رسیدیم. حسینیه ی کوچک و محقری بود که به اندازه سه تا چهار نفر بچه بیشتر داخلش جا نمیشدند.  سر خم کردم و  وارد حسینیه ی کوچک روی خاکهای محله نشستم و بچه های قد و نیم قد روی خاک دور و اطرافم نشستند. سلامی محضر ارباب عالم حضرت سیدالشهدا عرضه کردم السلام علیک یاابا عبدالله... دو جمله روضه خوندم و یک بیت شعر از آب هم مضایقه کردند کوفیان... دعایی کردم و اومدم بلند بشم باعجله برم که یکی از بچه ها گفت تا چای روضه رو نخوری امکان نداره بزاریم بری ؛ رفت و تو یکی از استکانهای پلاستیکی بچه گانشون برام چای ریخت، چایی سرد که رنگ خوبی هم نداشت ، با بی میلی و اکراه استکان رو آوردم بالا و برای اینکه بچه ها ناراحت نشن بی سر و صدا از پشت سر ریختم روی زمین و بلند شدم و رفتم... شام عاشورا (شب شام غریبان امام حسین) خسته و کوفته اومدم منزل و از شدت خستگی فورا" به خواب رفتم. وجود نازنین حضرت زهرا، صدیقه ی کبری در عالم رویا بالای سرم آمدند طوری که متوجه حضور ایشان شدم  به من فرمود؛ آسید علی اکبر مجالس روضه ی امروز قبول نیست. گفتم چرا خانوم جان فرمود؛ نیتت خالص برای ما نبود. برای احترام به صاحبان مجالس و نیات دیگری روضه خواندی فقط یک مجلس بود که از تو قبول شد و ما خودمون در اونجا حضور داشتیم، و اون روضه ای بود که برای اون چند تا بچه ی کوچک دور از ریا و خالص گوشه ی محله خواندی....  آسید علی اکبر ما از تو گله و خورده ای داریم! گفتم جانم خانوم، بفرمایید چه خطایی ازم سر زده؟ خانوم حضرت زهرا با اشاره فرمودند اون چای من با دست خودم ریخته بودم چرا روی زمین ریختی!!؟ میگه از خواب بیدار شدم و از ان روز فهمیدم که توجه و عنایت اونها به مجالس با اخلاص و بی ریاست و بعد از اون هر مجلس کوچک و بی بضاعتی بود قبول میکردم و اندک صله و پاکتی که از اونها عاید و حاصلم میشد برکتی فراوان داشت و برای همه ی گرفتاری ها و مخارجم کافی بود. بنازم به بزم محبت که در آن  گدایی و شاهی برابر نشیند.   📚 منبع؛ کتاب خاطرات مرحوم کوثری (ره) 📚 @Dastan
دکتر فرهنگ هلاکویی چهل سال پیش، دخترهای خانه صبح ها زود بیدار می شدند تا قبل از مدرسه رفتن، همه جای خانه را رفت و روب کرده باشد و بعد اجازه داشتند راهی مدرسه شوند. پسرها بايد يا صبح زود يا عصر، نان و مايحتاج خانه را خريد ميكردند و كارهای مردانه را در كمك پدر خود انجام ميدادند. حالا با نسلی روبرو هستیم که صبح که بیدار می شوند، از هتل خانه شان خارج می شوند. چون که والدینشان به عنوان مستخدمین "هتل خانه " همه جا را رفت وروب خواهند کرد. و با يك تلفن همه چيز درب خانه مهياست. نسلی که در برابر اتاقی که در آن می خوابد و خانه ای که در آن زندگی میکند و ظرفی که در آن غذا می خورد احساس مسئولیت ندارد؛ آیا در برابر سرزمینی که از آب وخاک آن بهره مند است حس مسئولیت خواهد داشت‼️ برای این نسل، سرزمین هم چون هتلی است که می توان خورد و خوابید و ریخت و پاشید؛ از مواهب طبیعی آن بهره مند شد و بعد اگر باب میل نبود آن را ترک کرد. سرزمین هم، مثل خانه، برای این نسل، هتل است. با این تفاوت که متأسفانه مستخدم سرجهاز ندارد و همه فقط برای خوردن و خوابیدن و بردن آمده اند. این نسل را چه کسی وچه کسانی چنین تربیت کردند❓کی بود❓کی بود⁉️ اتفاقاً این دفعه، من بودم، تو بودی، ما بودیم و...همه بودند. کمی به خود بیاییم و تکانی به خودمان و این نسل هتل نشین بدهیم‼️ گرچه به نظر من نسلی که این بچه ها رو تربیت کرد، فکر می کرد چون خودش سختی کشیده باید هرجور امکاناتی رو برای بچه اش فراهم کنه و این موضوع از تهیه سیسمونی برای کودک به دنیا نیومده شروع میشه و متاسفانه ادامه پیدا میکنه تاجاییکه شان والای مادر و پدری خودش رو در حد یک مستخدم برای اربابش پایین بیاره مبادا که آبی در دل فرزندش تکون بخوره.اما غافل شد از اینکه هر باغچه و مزرعه ای با آب زیادی فاسد میشه و به لجنزار تبدیل خواهد شد. گاهی باغبان به گیاهش بی آبی رو تحمیل میکنه چون میدونه اون گیاه نیاز داره چند روز بستر خشکی داشته باشه تا بتونه ریشه هاش رو توی خاک رشدبده و به حیاتش ادامه بده❗ امیدوارم همه ما مادرها و پدرها بتونیم به این درک برسیم که امکانات هتلی ایجاد کردن برای فرزندانمون افتخار نیست❗مسئولیت پذیر کردن و قدردان بار آوردن کودکمون افتخاره❗ دکتر فرهنگ هلاکویی 📚 @Dastan 📚
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🔹 فضيل عياض شاگردان زيادى را تربيت كرد. شاگرد درس خوان و جوانش به حال افتاد. 🔹 فضيل بالاى سرش آمد، گفت: بگو: «لا اله الا الله» گفت: هم نمی گويم و هم از اين چيزى كه تو می گويى. 🔹 فضيل گفت: قرآن بياوريد تا سوره مباركه «» را بخوانم، شايد گرهش باز شود. 🌸 پيغمبر (ص) فرمود: « لكلّ شىء قلب و قلب القرآن يس » 🔹 گفت: نخوان، من از شنيدنش می كشم و مرد. استاد غرق در شگفتى شد. خيلى پی جو شد كه چه چيزى باعث شد كه اين شاگرد درس خوانده و با معرفت، هنگام مرگش به اين بلا دچار شد و بی دين مرد. 🔹 خيلى در فكر بود، تا يك شب در عالم رؤيا ديد كه روز قيامت شده است. شاگردش را ديد كه در آتش است، گفت: چه شد كه وضع تو به اينجا كشيد؟ گفت: من دچار بودم و تا زمان مردنم ادامه داشت؛ ⛔ گناه اول: بودم، هيچ نعمتى را براى ديگرى تحمل نداشتم ببينم. ⛔ گناه دوم: من بودم ⛔ و گناه سوم من: سالى يكبار می خوردم. اگر كرده بودم، به اين بلا دچار نمی شدم. 📚 استاد انصاریان- سایت عرفان ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 📚 •✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨ 💠 نصيحت امام سجاد (عليه السلام) به دلقكى بيكار 📝 امام صادق (عليه السلام) روايت مى كند: دلقكى بيكار در مدينه بود كه اهل مدينه از دلقك بازى و سخنانش به خنده مى آمدند. روزى به مردم گفت: اين مرد مرا خسته و درمانده كرد ( منظورش حضرت على بن الحسين (عليه السلام) بود ). آن گاه به مردم خطاب كرد كه هيچ كارى از كارهاى من او را به خنده نياورده و به ناچار بايد ترفندى به كار گيرم تا او را بخندانم ! 📝 امام ششم (عليه السلام) مى فرمايد: روزى على بن الحسين (عليهما السلام) در حالى كه دو نفر از غلامانش او را همراهى مى كردند از منطقه اى عبور مى كردند، آن دلقك به سوى حضرت آمد و رداى مباركش را از پشت سرش ربود، دو خدمتكار حضرت او را دنبال كردند و ردا را از دستش گرفته به جانب حضرت آوردند و به دوش مباركش انداختند. 📝 حضرت در حالى كه خود را از چشم انداز آن دلقك پنهان مى داشتند و ديده از زمين برنمى گرفتند به دو خدمتكارش فرمودند: اين چه اتفاقى بود كه رخ داد ؟ گفتند: مردى دلقك است كه مردم مدينه را مى خنداند و از اين راه نان مى خورد ! امام فرمود: به او بگوييد واى بر تو ! براى خدا روزى است كه در آن روز ، بيكاران و بيعاران زيان مى كنند. 📚برگرفته از کتاب داستان های عبرت آموز اثر استاد حسین انصاریان ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 📚 •✾📚 @Dastan 📚✾•
🌻دکتر آیشان، پزشک و جراح مشهور پاکستانی، روزی برای شرکت در یک کنفرانس علمی که جهت بزرگداشت او بخاطر دستاوردهای پزشکی‌اش برگزار می‌شد؛ با عجله به فرودگاه رفت. بعد از پرواز، ناگهان اعلان کردند؛ که بخاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه، که باعث از کار افتادن یکی از موتورهای هواپیما شده، مجبوریم فرود اضطراری در نزدیکترین فرودگاه را داشته باشیم ... بعد از فرود هواپیما، دکتر بلافاصله به دفتر فرودگاه رفت؛ و خودش را معرفی کرد؛ و گفت: هر ساعت، برای من برابر با جان چند بیمار است؛ و شما می‌خواهید من 16 ساعت، در این فرودگاه منتظر هواپیما بمانم؟ یکی از کارکنان گفت: جناب دکتر، اگر خیلی عجله دارید؛ می‌توانید یک ماشین دربست بگیرید؛ تا مقصد شما، سه ساعت بیشتر نمانده است... دکتر آیشان، با کمی درنگ پذیرفت؛ و ماشینی را کرایه کرد و براه افتاد؛ که ناگهان در وسط راه، اوضاع هوا نامساعد شد و بارندگی شدیدی شروع شد؛ بطوری‌که ادامه راه مقدور نبود ... ساعتی گذشت تا این‌که احساس کرد راه را گم کرده است ... خسته و کوفته و درمانده و با نا امیدی براهش ادامه داد ... که ناگهان کلبه ای کوچک توجه او را به خود جلب کرد ... کنار آن کلبه توقف کرد و در را زد؛ صدای پیرزنی را شنید: بفرما داخل، هر که هستی در بازه ... دکتر داخل شد و از پیرزن که زمین گیر بود؛ خواست که اجازه دهد از تلفنش استفاده کند. پیرزن گفت: کدام تلفن فرزندم؟ اینجا نه برقی هست و نه تلفنی ... ولی بفرما و استراحت کن و برای خودت استکانی چای بریز تا خستگی بدر کنی و کمی غذا هم هست بخور تا جون بگیری ... دکتر از پیرزن تشکر کرد؛ و مشغول خوردن شد؛ در حالیکه پیرزن مشغول خواندن نماز و دعا بود ... که ناگهان متوجه طفل کوچکی شد که بی حرکت بر روی تختی نزدیک پیرزن خوابیده بود؛ که هر از گاهی بین نمازهایش، او را تکان می داد. پیرزن مدتی به نماز و دعا مشغول بود. بعد از اتمام نماز و دعا، دکتر رو به او کرد و گفت: مادر جان، من شرمنده این لطف و محبت شما شدم؛ ‌ امیدوارم که دعاهایتان مستجاب شود. پیرزن گفت: شما رهگذری هستید که خداوند به ما سفارش میهمان نوازیتان را کرده است. من همه دعاهایم قبول شده، بجز یک دعا ... دکتر آیشان می پرسد: چه دعایی؟ پیرزن می گوید: این طفل معصومی که جلو چشم شماست؛ نوه من هست که نه پدر داره و نه مادر، به یک بیماری مزمنی دچار شده که همه پزشکان اینجا، ازعلاج آن عاجز هستند ... به من گفته‌اند که یک پزشک جراح بزرگی بنام دکتر آیشان هست؛ که او قادر به علاجش هست، ... ولی هم او خیلی از ما دور هست؛ و دسترسی به او مشکل هست؛ ‌ و هم می‌گویند هزینه عمل جراحی او خیلی گران است؛ و من از پس آن برنمی‌آیم ... می ترسم این طفل بیچاره و مسکین، خوار و گرفتار شود ... پس از خدا خواسته‌ام که چاره ای برای این مشکل جلویم بگذارد؛ و کارم را آسان کند! دکتر آیشان در حالی‌که گریه می کرد؛ گفت: به والله که دعای تو، هواپیماها را از کار انداخت؛ و باعث زدن صاعقه ها شد؛ و آسمان را به باریدن وا داشت ... تا اینکه منِ دکتر را بسوی تو بکشاند. من هرگز باور نداشتم؛ که الله عزوجل با یک دعا، این چنین اسباب را برای بندگان مومنش مهیا می کند؛ و بسوی آنها روانه می کند. وقتی که دست‌ها، از همه اسباب‌ها کوتاه می‌شود؛ و امید، حتی در تاریکی ها همچنان ادامه دارد؛ فقط پناه بردن به آفریدگار زمین و آسمان بجا می‌ماند؛ و راه ها از جایی که هیچ انتظارش را ندارید؛ ‌ باز می‌شود. هر جایی که امید ادامه دارد؛ تمام کائنات در راستای خواسته او تلاش می‌کنند. گابریل گارسیا مارکز: باور نمی‌كنم خدا به كسی بگويد: " نه...! " خدا فقط سه پاسخ دارد: ١- چشم.... ٢- یه کم صبر کن.... ٣- پيشنهاد بهتری برايت دارم.... همیشه در فشار زندگی اندوهگین مشو... برای تمام رنجهایی که می‌بری صبر کن! صبر، اوج احترام به حکمت خداست. فقط خدا مارا بس است. 📚 @Dastan 📚
✨﷽✨ ✅ذکر بسیار عالی از آیت الله سید علی قاضی ره ،برای رفع همه مشکلات ✍علاّمه انصاری لاهیجی که ازشاگردان مرحوم آیت الله قاضی هستند، فرمودند: روزی از ایشان پرسیدم که: در مواقع اضطرار و گرفتاری چه در امور دنیوی و چه در امور اخروی، و در بن بست کارها به چه ذکر مشغول شوم تا گشایش یابم؟ سید علی قاضی ره در جواب فرمودند: ”پس از پنج مرتبه صلوات و آیة الکرسی، در "دل خود و بدون آوردن به زبان "بسیار بگو: «اللّهُم اجعَلنی فی دِرعِکَ الحَصینَةِ الّتی تََجعَلُ فیها مَن تَشاءُ» إن شاء الله گشایش یابد. 💥علاّمه انصاری فرمودند:من اطاعت کرم و در مواقع گرفتاری های سخت و مشکلات لاینحلّ به این دستور عمل کردم و نتیجه های عجیب و بسیار عالی گرفتم... 📚 مهر تابناک ص۲۶۰ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 📚 •✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨ 🔴ماجرای خارج کردن تیر از پای مبارک هنگام نماز ✍هر وقت هنگام نماز می رسید امیرالمؤمنین - حضرت علی علیه السّلام - حال اضطراب و تزلزل پیدا می کرد. عرض می کردند شما را چه می شود که اینقدر ناراحتید. می فرمود: وقت امانتی که خداوند بر آسمان و زمین عرضه داشت و آنها امتناع از حمل آن ورزیدند، رسیده. در جنگ صفین تیری بر ران مقدسش وارد شد هر چه کردند در موقع عادی خارج نمایند نتوانستند، از شدت درد و ناراحتی آن جناب. خدمت امام حسن - علیه السّلام - جریان را عرض کردند. فرمود: صبر کنید تا پدرم به نماز بایستد زیرا در آن حال چنان از خود بیخود می شود که به هیچ چیز متوجه نمی گردد. به دستور حضرت مجتبی در آن حال تیر را خارج کردند. بعد از نماز علی - علیه السّلام - متوجه شد خون از پای مقدسش جاری است. پرسید چه شد؟ عرض کردند تیر را در حال نماز از پای شما بیرون کشیدیم. 📗انوار نعمانیه، ص ۳۴۲ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 📚 •✾📚 @Dastan 📚✾•
💠گویند "حر بن يزيد رياحی" اولين کسی بود که آب را به روی امام بست و اولين کسی شد که خونش را برای او داد. "عمر سعد" هم اولين کسی بود که به امام نامه نوشت و دعوتش کرد برای آنکه رهبرشان شود و اولين کسی شد که تير را به سمت او پرتاب کرد! کی مي‌داند آخر کارش به کجا می رسد؟ دنيا دار ابتلاست...با هر امتحانی چهره‌ای از ما آشکار می شود، چهره‌ای که گاهی خودمان را شگفت‌ زده می کند. چطور می شود در اين دنيا بر کسی خرده گرفت و خود را نديد؟ می گويند خداوند داستان ابليس را تعريف کرد تا بدانی که نمی شود به عبادتت، به تقربت، به جايگاهت اطمينان کنی. خدا هيچ تعهدی برای آنکه تو همان که هستی بمانی، نداده است. شايد به همين دليل است که سفارش شده، وقتی حال خوبی داری و می خواهی دعا کنی، يادت نرود "عافيت" و "عاقبت به خيری ات" را بطلبی... ‌ 📚مرحوم حاج محمد اسماعیل دولابی 🍃 📚 @Datan 📚
❤️امـام علے علیه السلام: شفاى دردهاى خود را از قــــرآن بجوييد و در سختیها و گــــرفتارے هايتان از آن كمك بخواهيد؛ چرا كه در آن، درمان بزرگ‏ترين دردهاست و آن درد ڪفر و نفاق و انحـــراف و گـــم‏راهى است. هر ڪس ڪه قرآن در روز قـــيامت برايش شفاعت كند، شفاعت میشود و هر كس كه قرآن در روز قيـامت از او شڪايت ڪند محڪوم می‌گردد. 📚از خطبه 176 نهج البلاغه 🌺🍃🌺🍃🌺🍃 📚 @Dastan 📚
✨﷽✨ ✅ داستان واقعی 💢برو به مردم بگو دعا کنند خدا فرجم را نزدیک کند ✍حجت الاسلام شیخ احمد کافی فرمودند :یک نفر از رفقا از یزد نامه ای به من نوشته؛ آدم دینی خوبی است از عاشقان امام زمان است، از رفقای من است. در نامه چیزی نوشته که مرا چند روز است منقلب کرده؛ گرچه این پیغام خیلی به علما رسیده، به مرحوم مجلسی گفته به شیخ مرتضی انصاری گفته به شیخ عبدالکریم حائری گفته و... ، این بنده خدا نوشته: من چهل شبِ چهارشنبه از یزد می آمدم مسجد جمکران، توسلی و حاجتی داشتم. شب چهارشنبه چهلمی، دو هفته قبل بود. در مسجد جمکران خسته بودم، گفتم ساعتی اول شب بخوابم، سحر بلند شوم برنامه ام را انجام بدهم. در صحن حیاط هوا گرم بود، خوابیده بودم یک وقت دیدم از در مسجد جمکران یک مشت طلبه ها ریختند تو، گفتم چه خبر است؟ گفتند: آقا آمده. 🔺 من خوشحال دویدم رفتم جلو، آقا را دیدم اما نتوانستم جلو بروم. حضرت فرمودند: برو به مردم بگو دعا کنند خدا فرجم را نزدیک کند. به خدا قسم آی مردم دعاهایتان اثر دارد، ناله هایتان اثر دارد. خود آقا به مرحوم مجلسی فرموده: مجلسی به شیعه ها بگو برایم دعا کنند. هِی پیغام می دهد، به خدا دلش خون است. قربان غریبی ات شوم مهدی جان 📚 کتاب ملاقات با امام زمان در مسجد جمکران، ص۱۵۸ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 📚 •✾📚 @Dastan 📚✾•
مردی همسرش را نزد خلیفه دوم برده و گفت: خودم و زنم سیاه هستیم و او پسری سفید به دنیا آورده. خلیفه رو به جمع کرده و نظر ایشان را خواست؛ همه گفتند زن باید سنگسار شود. مأموران اجرای حکم که زن را می‌بردند، در میانه راه با امیرمؤمنان علی(ع) برخورد کردند و حضرت ماجرا را پرسیدند و آنان شرح ماوقع گفتند. حضرت (ع) رو به مرد کرده و پرسیدند: آیا زنت را متهم مى‌کنی؟ مرد گفت: نه. حضرت باز هم سؤال کردند: آیا در حال قاعدگى با او همبستر شده‌اى؟ مرد تأیید کرد و گفت: بله، یک شب که ادعا مى‌کرد قاعده است، من گمان کردم به جهت سرما عذر مى‌آورد؛ پس با او همبستر شدم. حضرت از زن نیز پرسید که آیا شوهرت در آن حال با تو نزدیکى کرده است؟ زن هم تأیید کرد. در این زمان امیرمؤمنان علیه‌السلام به آنان فرمود: برگردید که این فرزند، پسر شماست و علت سفیدشدنش این است که خون حیض بر نطفه غلبه کرده است؛ آن‌گاه که این کودک بزرگ شود، رنگ پوست او سیاه می‌شود. ┅❅❈❅┅ 📚 •✾📚 @Dastan 📚✾•
|💛| ♥️ ✍🏻روایتی از حجت‌الاسلام ڪاظمی ڪیاسری امان از این ترڪش‌ها! چه دردها ڪه به جان حاجی نمی‌انداختند. مدام دردش را می‌خورد. یادم هست بعضی وقت‌ها قرآن ڪه می‌خواست بخواند گردن‌بند طبی می‌بست. دائم بدنش را به هم فشار می‌داد تا شاید دردش ڪم شود. می‌خواستیم تنش را ماساژ بدهیم نمی‌گذاشت. می‌گفت: «این درد مال منه، عادت می‌ڪنم»، می‌گفتم: «خب حاجی چرا این رو همیشه نمی‌بندی به گردنت؟ دردت رو ڪمتر می‌ڪنه‌ها.» می‌گفت: «من ببندم نیرو چی می‌گه؟ نمی‌گه حاج قاسم چش شده؟» ناراحتی‌ام را ڪه دید. خندید. ــ این دردها یادگاری رفقای شهیدمه. این‌ها نباشه یادم می‌ره ڪی هستم. با این دردها یاد شهدا میفتم، یاد حسین یوسف‌الهی ، یاد احمد ڪاظمی. اونا نمی‌دادن بدنشون رو ڪسی ماساژ بده. بعد مڪثی ڪرد و گفت: «این درد خیلی مهم نیست، درد مردم و درد دین آدم رو می‌ڪشه.» 📚منبع: سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه یاران، ص۱۶۲ از استادش به ارث می برد را را را داریش را # جوانمردیش را را و در مڪتب حاج شاگردها این چنین می آموزند از استاد خویش🌹✌️ # ما نیز بیاموزیم.🌱°•. ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 📚 •✾📚 @Dastan 📚✾•
✍حاج قاسم سلیمانی یهو میومد میگفت : چرا شماها بیکارید؟! میگفتیم: حاجی نمیبینی اسلحه دستمونه؟! یا ماموریت هستیم و مشغولیم؟! میگفت: نه. بیکار نباش! زبونت به ذکر خدا بچرخه پسر .. همینطور که نشستی، هرکاری که میکنی ذکر هم بگو .. ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 📚 •✾📚 @Dastan 📚✾•
امام صادق(علیه السلام) : هرکس در ایام عزای جد ما حسین (علیه السلام) بر سر در خانه ی خود پرچم مشکی🏴 نصب نماید🏴 مادرم حضرت زهرا(سلا م الله علیه) هر روز او و اهل خانه را دعا میکند أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 📚 •✾📚 @Dastan 📚✾•
✅ خدا به موسی گفت: قحطی خواهد آمد!...به قومت بگو آماده شوند. موسی به قومش گفت و قومش از دیوار خانه ها سوراخ ایجاد کردند که در هنگام سختی به داد هم برسند که این قحطی بگذرد...🌿🌼 مدتی گذشت اما قحطی نیامد ، موسی پیش خدا رفت و علت را پرسید خدا به او گفت من دیدم که قوم تو به هم رحم کردند!... من چگونه به این قوم رحم نکنم ؟!...🌿🌼 به همدیگه رحم کنیم تاخدا هم، بهمون رحم کنه🌿🌼 ‌‌━━┅═💙❤️═┅──┄ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 📚 •✾📚 @Dastan 📚✾•
💢 خدا شوخی هایش را خرید دو سال قبل از شهادت محمدرضا که هنوز آموزشهای نظامی شروع نشده بود سر مزار شهید جهان‌آرا بودیم و محمدرضا عادت داشت روی مزار شهدا را با گل تزئین کند. در همین حین من در حال فیلم‌برداری از محمدرضا بودم. به من گفت این فیلم‌ها را بعد از شهادتم پخش‌کن. من هم مثل همیشه شروع به خندیدن کردم و به او گفتم «حالا کو تا شهادت یک چیزی بگو اندازه‌ات باشه». در همین حین به او گفتم «حالا قرار است کجا شهید بشی؟»، گفت «دمشق»، گفتم «تو بروی دمشق دمشق کجا میره؟ یک چیزی بگو واقعا بشه». گفت «اگر دمشق نشد حلب شهید می‌شوم». همان موقع این صحبت‌ها به نظرم شوخی آمد الان وقتی به شوخی‌های محمدرضا نگاه می‌کنم می‌بینم یا می‌دانسته و این حرف‌ها را می‌زده و یا خدا شوخی‌هایش را خریده است. به نقل از خواهر 📚 @Dastan 📚
☘☄☘ هرکس مومنی را به گناهی سرزنش کند، نمیرد تا خود به آن گناه مرتکب شود. [ علیه السلام ] اصول کافی: ۲/۳۵۶/۳ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 📚 •✾📚 @Dastan 📚✾•
🤲 طاعت خدا، شکر خداست! ✍آیت الله بهجت(ره) : شکر، معنای وسیعی دارد و منظور از آن طاعت خداست؛ فقط «اَلْحَمْدُلله» زبانی نیست؛ هرچند آن هم یکی از مراتب شکر است... سپاسگزاری از نعمت به‌معنای طاعت خداست که موجب افزایش نعمت می‌شود. کفران نعمت هم به‌معنای عصیان الهی و موجب عذاب از ناحیه اوست. 📚 در محضر بهجت، ج۱، ص ۳۵۸ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 📚 •✾📚 @Dastan 📚✾•
🍃🌸✨🍃🌸✨🍃🌸✨ 📝 ✅یکی از تکان دهنده ترین جمله هایی که در فرهنگ بشری گفته شده، جمله زیر از امام علی علیه السلام در یکی از دعاهاي نهج البلاغه است. ✨اللهم اجعل نفسی اول كريمة تنتزعها من كرائمی✨ "خدایا کاری کن که از چیزهای ارزشمند زندگی، جانم اولین چیزی باشد که از من می گیری" ✍یعنی نکند قبل از اینکه جانم را بگیری، شرفم، انسانيتم، عدالتم، و....گرفته شده باشد و تبدیل به یک تفاله ای شده باشم که تو جانم را می گیری. و این همان جمله معروف است که می گوید: ما آمده ایم تا زندگی کنیم و قیمت و ارزش پیدا کنیم؛ نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنیم. 📚نهج البلاغه ،خطبه۲۱۵ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 📚 •✾📚 @Dastan 📚✾•
باعرض سلام خدمت مردم عزیز وبزرگوار..اینجانب سیدعباس مسعودی ازفعالان صنعت غذا درشهرستان زرند این پست راتنها برای سلامت مردم به اشتراک میگزارم لطفا بادقت بخوانید.وانتشاردهید بنده سیدبابک موسوی دکترای صنایع غذایی دانشکاه تربیت مدرس تهران در پیشگاه حضرت حق سوگند یاد میکنم که مطالب زیر همگی صحت داشته و تنها برای سلامت مردم عزیز کشورمان نگاشته ام... فاجعه در صنایع غذایی همه حواسشون به سایپا و ایران خودروست, اما نمیدونن که صنایع غذایی چه بلایی داره سر مردم میاره بنده دانشجوی دکترای صنایع غذایی و عضو نظام غذا و دارو و دامپزشکی هستم لذا تجربیاتی که از فعالیت در این زمینه ها دارم که لازم دونستم به هموطنای عزیزم اعلام کنم تغذیه ی کنسرو شده به هیچ عنوان مصرف نکنید هرگز ناگت و فلافل‌های کارخانه‌ای را استفاده نکنید، که همِگی از ضایعاتِ مرغ تهیه میشوند از انواعِ ( پنیرهای خامه‌ای ) به شدت پرهیز کنید مجدد تاکید می کنم (به هیچ عنوان مصرف نکنید) اینجانب طی فعالیت در چندین کارخانه ی موادغذایی با برند معتبر به عنوان مسئول فنی و مدیریت خط تولید اعلام می کنم، سطح رعایت بهداشت در تهیه و تولید تغذیه ی مصرفی ملت، فوق العاده ضعیف و در حد صفر می باشد استفاده از اسید نیتریک به عنوان نگهدارنده تاحد یک پی پی ام در هزار کیلو ماده غذایی مجاز هست، ولی متأسفانه با بیل میریختن تو شیر و با اون دوغ تهیه میکردن! (کارخانه فوق العاده معتبر) استفاده غیرمجاز و غیر خوراکی + استخوان و امعا و احشاء مرغ + پوست مرغ + استفاده از لاشه ی گاو مبتلا به بروسلوز که البته طی فرایندهایی که انجام میشه غیربیماری زا شده ولی بسیار کریح المنظر و شامل تاول های خیلی بزرگ در سطح لاشه هست (که سرشار از هورمون و مواد آنتی بیوتیک هست) در تولید سوسیس وکالباس پنیر پیتزایی که در تولید آن از فضولات دامی استفاده شده که منجر به مسمومیت سایر مصرف کنندگان پیتزا و پنیر پیتزا شد و بنده با چشمان خودم دیدم که آقای تولید کننده رشوه ای ۲۰۰ میلیون تومنی رو پیشنهاد داد برای ساکت موندن موضوع (که البته صدای قضیه در نیومد، حالا جریان چی شد نمیدونم!) میکس شدن امعا واحشا مرغ با سایر افزودنی ها برای تولید سالاد الویه ی مرغ (یکی از معتبرترین تولیدکنندگان). و در تجربه ی اخیر بنده در یکی از کارخانجات معتبر استان در زمینه تولید رب هست که متأسفانه حداقل۷۰ درصد گوجه ی مصرفی گندیده و کپک زده و آب شستشوی گوجه فوق العاده کثیف در اثر تکرار شستشو و عدم تعویض آب و رعایت بهداشت کارگران صفر و همچنین میکس شدن ضایعات و حشرات و جانوران موجود در مزرعه و گوجه ها مانند سوسک ,مارمولک و به ندرت موش همراه با گوجه های مصرفی برای تولید رب گوجه اونهم با برندی معروف و مطرح و صادراتی می باشد، حالا دیگه برندهای ضعیف رو خودتون ارزیابی کنید و در نهایت و با عرض تأسف استفاده از وایتکس در شیر بعضی از گاوداری های صنعتی جهت پایین آوردن بار میکروبی شیر. از اونجایی که این نگهدارنده ها از جذب کلسیم و آهن و ویتامین B در بدن جلوگیری می کند، باعث آلزایمر,حواسپرتی و ریزش مو درسن ۳۵سالگی می شود. نکته ی قابل توجه اینه که مسئولین فنی و مدیران تولید مشغول در کارخانجات غذایی در صورت اعتراض به وضع بهداشت در تولید منجر به اخراج یا بلوکه شدن حقوق چندماهه شده و هیچ حمایتی از آنها نشده، لذا مجبور به سکوت هستند.😔 شایان ذکر هست عامل اصلی شیوع سرطان کبد مصرف بی رویه ی محصولات کنسرو شده می باشد. باور کنید دوستان، سطح ایمنی بهداشتی این مواد غذایی تولیدی در بیشترین کارخانه های معتبر و سطح یک کشور به قدری پائین هست که تولید کنندگان هرگز برای خانواده خود از این مواد تولیدی استفاده نمی کنند. با تقدیم احترام تا میتونید، همه جا اطلاع رسانی کنید . در صورت بروز هرگونه سوال با شماره زیر تماس بگیرید 09357222842 دکتر سید بابک موسوی 📚@Dastan 📚
🔹عطشِ دیدنِ حسین🔹 دلا! بسوز که هنگام اشک و آه شده‌ست دو ماه، جامهٔ احرام ما، سیاه شده‌ست نگاه مضطرب دختری، به روی پدر طلوع عاطفه از اوّلِ پگاه شده‌ست برای آن‌که بگیرند کودکان آرام حسین، سایهٔ پر مهر خیمه‌گاه شده‌ست «حبیب» می‌رسد از راه تشنه‌لب، هرچند حجابِ آینه، گرد و غبار راه شده‌ست قیامت از عطشِ دیدنِ حسین به پاست به هرکه می‌نگری، تشنهٔ نگاه شده‌ست... عجب ز کودک و گهواره نیست در این دشت ستاره، همسفر آفتاب و ماه شده‌ست از آن‌که ساغر «اَحلی مِنَ العسل» دارد بپرس، از چه زمان، عاشقی گناه شده‌ست؟ جمال ساقی لب‌تشنگان، در این عرفات هزار مرتبه با ماه، اشتباه شده‌ست گرفته راه نفس را به دشمن از چپ و راست دلاوری که علمدار این سپاه شده‌ست میان معرکه پیچیده، بوی پیرهنش مگر که یوسف زهرا اسیر چاه شده‌ست؟ زمین به لرزه درآمد، زمان گریست، مگر حسین وارد گودال قتلگاه شده‌ست؟ صدای بال زدن‌های خسته می‌آید کبوتر حرم ای وای بی‌پناه شده‌ست چه جای حیرت از این رنگِ ارغوان غروب «شفق» به خون گلوی علی گواه شده‌ست 📝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گریه حضرت نوح علیه السلام🏴 وقتی که حضرت نوح سوار کشتی شد، همه دنیا را سیر کرد، تا به سرزمین کربلا رسید، همینکه به سرزمین کربلا رسید، زمین کشتی او را گرفت، بطوری که حضرت نوح ترسید غرق شود، دستها را به دعا و نیایش برداشت، وپروردگارش را خواند و عرضکرد: خدایا، من همه دنیا را گشتم، مشکلی برایم پیدا نشد، ولی تا به این سرزمین رسیدم ترس و وحشت عجیبی برایم ظاهر گشت، و بدنم لرزید و خوف شدیدی تمام وجودم را گرفت، که تا بحال اینجوری نشده بودم، خدایا علتش چیست؟ ✔️حضرت جبرئیل نازل شد و فرمود:  ای نوح! در این سرزمین سبط خاتم پیغمبران و فرزند خاتم اوصیاء کشته می شود. و روضه کربلا را خواند. حضرت نوح منقلب گشته و اشکهایش سرازیر شد و فرمود: ای جبرئیل قاتل او کیست که اینگونه ناجوانمردانه حسین را بشهادت میرساند؟! حضرت جبرئیل فرمود:  او را کسی که نفرین شده اهل هفت آسمان و هفت زمین است می کشد. حضرت نوح (درحالیکه ناراحت وگریان بود) قاتلین او را لعنت کرد، و کشتی براه افتاد تا به کوه جودی (حرم شریف حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) است.) رسید و در آنجا ایستاد. 📚بحارالانوار: ج۴۴، ص۲۴ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 📚 •✾📚 @Dastan 📚✾•