ببخشيد،یک سكه دوزارے داريد؟
میخواهم به گذشته ها,زنگ بزنم!
به آن روزهاي دور...
به دل هاے بزرگ،
به محل كار پدرم،
به جوانے مادرم،
به ڪوچه هاى كودكى،
به هم بازيهاى بچگى.
میخواهم زنگ بزنم به دوچرخۀ خسته ام،
به مسیر مدرسه ام ڪه خنده هاے مرا فراموش ڪرده،
به نیمڪت هاے پر از یادگاری،
به زنگ هاى تفريح مدرسه،
به زمستانے ڪه با زمین قهر نبود،
به بخارى نفتى ڪه همۀ ما را با عشق دور هم جمع میڪرد،
میدانم آن خاطره ها ڪوچ ڪرده اند...
مے دانم...
آري ميدانم كه تو هم،دنبال سكه ميگردى !!
افسوس...هےچ سڪه اے در هیچ گوشے تلفنے،
دیگر ما را به آن روزها وصل نخواهد ڪرد...
حيف...
صد افسوس ڪه دوزارے مان بموقع نیفتاد!
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
📚هر چیز که خوار آید ، یک روز به کار آید
یک روز مرد دنیا دیده ای با پسرش به سفر رفت .
در راه نعل اسبی پیدا کردند و به پسر گفت : نعل را بردار شاید به دردمان بخورد .
پسر گفت : ما که اسب نداریم به چه دردمان می خورد ؟ پدر نعل اسب را برداشت و به پسر هم چیزی نگفت و به راهشان ادامه دادند . در راه به روستایی رسیدند .
پدر در کارگاهی نعل اسب را فروخت بی آنکه پسر متوجه شود و با پولش کمی گیلاس خرید و در پارچه ای پیچید . و به راه ادامه دادند . در بین راه هر دو حسابی تشنه شدند و آبی که همراهشان بود تمام شد .
در راه از تشنگی زیاد پسر بی حال شد و پدر گفت فاصله ی زیادی تا مقصد نمانده راهت را ادامه بده . گیلاسی را جلوی راه پسر انداخت . پسر فوراً آن را برداشت و خورد و شیرینی آن باعث شد تا به راهش ادامه دهد .
پدر یک گیلاس جلوی راه او می انداخت و پسر آنها را می خورد تا به راهش ادامه دهد و قوت می گرفت .
پسر از پدر پرسید که این گیلاس ها را از کجا آورده؟ پدر گفت : تو حاضر نشدی برای برداشتن نعل اسب خم شوی اما 20 بار برای برداشتن گیلاس خم شدی این گیلاس از فروش همان نعل اسب به دست آمده به همین دلیل می گویند : هر چیز که خوار آید یک روز به کار آید
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
📚سقراط و مرد رنجیده
روزی سقراط مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر است. علت ناراحتیش را پرسید، پاسخ داد: "در راه که میآمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم، جواب نداد و با بیاعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.”
سقراط گفت: "چرا رنجیدی؟”
مرد با تعجب گفت: "خب معلوم است، چنین رفتاری ناراحت کننده است.”
سقراط پرسید: "اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد و بیماری به خود میپیچد، آیا از دست او دلخور و رنجیده میشدی؟"
مرد گفت: "مسلم است که هرگز دلخور نمیشدم. آدم که از بیمار بودن کسی دلخور نمیشود."
سقراط پرسید: "به جای دلخوری چه احساسی مییافتی و چه میکردی؟"
مرد جواب داد: "احساس دلسوزی و شفقت؛ و سعی میکردم طبیب یا دارویی به او برسانم."
سقراط گفت: "همهی این کارها را به خاطر آن میکردی که او را بیمار میدانستی، آیا انسان تنها جسمش بیمار میشود؟ و آیا کسی که رفتارش نادرست است، روانش بیمار نیست؟ اگر کسی فکر و روانش سالم باشد، هرگز رفتار بدی از او دیده نمیشود؟ بیماری فکر و روان نامش “غفلت” است و باید به جای دلخوری و رنجش، نسبت به کسی که بدی میکند و غافل است، دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند.
پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده و بدان که هر وقت کسی بدی میکند، در آن لحظه بیمار است."
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
اگر مشکلات شما در
زندگی به بزرگی یک کشتی است؛
فراموش نکنید که نعمت هایتان
به وسعت یک اقیانوس است
خوشبختی از آن كسی است
كه در فضای "شکرگزاری" زندگی كند
چه دنیا به كامش باشد و چه نباشد
چه آن زمان كه می دود و نمیرسد
و چه آن زمان كه گامی
برنداشته،خود را در مقصد می بیند.
چرا كه خوشبختی
چیزی جز آرامش نیست...
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
فردي نشسته بود و "ياربّ" ميگفت.
شيطان بر او ظاهر ميشود و ميگويد: تا به
حال اين همه ياربّ گفتهاي فايده داشته است؟
مرد دلش شکست و از دعا کردن منصرف
شد و خوابيد. شب كسي به خواب او آمد و
گفت چرا ديگر "ياربّ" نمي گويي!؟جواب داد :
چون جوابي نمي شنوم و ميترسم از
درگاه خدا مردود باشم ، پس چرا دعا بكنم!؟
گفت خدا مرا فرستاده است تا به تو بگويم
اين ياربّ گفتن هایت همان لبّيك و جواب ماست!
يعني اگر خداوند نخواهد صداي ما به
درگاهش بلندشود اصلا نميگذارد "ياربّ" بگوييم!
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
📚آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب
این ضربالمثل به جای وجب با نی و ذرع هم گفته میشود و به معنی به نهایت بدبختی رسیدن یا کنایه از زمانی است که کار خراب شده و آنچه که نبايد بشود شده و ديگر زياد و کمش فرقي نميکند.
در زمانهای گذشته در جیحون سرمای سختی بود، گاوچرانی هم در همین ایام ، گاومیشهای خود را از رود جیحون میگذراند که به دلیل طغیان آب در روزهای قبل به عمق رود افزوده شده بود، گاوچران چون یک یک گاومیشهای خود از آب گذراند به سالار گاومیشها رسید. چون خواست سالار گاومیشهای خود را ز جیحون بگذراند به داخل آب فرو رفت و چون آب از سرش بیشتر شد به راه خود در عمق پایینتر رود ادامه داد. شخصی به او گفت: ای مرد آب که از سر گذشت چرا به راهت ادامه میدهی؟
گاوچران سر برآورد و گفت:
در فصل سرما در جیحون، آب که از سرگذشت چه به سری چه به وجبی.
و امروزه تبدیل شده است به:
آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب
مرا بگذشت آب و رفت از سر
برین حالم مدارا نیست در خور
ویس و رامین
ما از سر این آب نخواهیم گذشت
صد بار اگر بگذرد آب از سر ما
ذکاءالملک فروغی
سر از خواب گران وقتی برآریم
کهمان بگذشته باشد آب از سر
کمالی
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
☕️یک فنجان تفکر
سست ترین کلمه “شانس”است…
به امید آن نباش.
شایع ترین کلمه “شهرت”است…
دنبالش نرو.
لطیف ترین کلمه “لبخند”است…
آن را حفظ کن.
حسرت انگیز ترین کلمه “حسادت”است…
از آن فاصله بگیر.
ضروری ترین کلمه “تفاهم”است آن را ایجاد کن
سالم ترین کلمه “سلامتی”است…
به آن اهمیت بده.
اصلی ترین کلمه “اطمینان”است…
به آن اعتماد کن.
بی احساس ترین کلمه “بی تفاوتی”است
مراقب آن باش.
دوستانه ترین کلمه “رفاقت”است…
از آن سوءاستفاده نکن.
زیباترین کلمه “راستی”است…
با آن روراست باش.
زشت ترین کلمه “دورویی”است…
یک رنگ باش.
ویرانگرترین کلمه “تمسخر”است…
دوست داری با تو چنین کنند؟
موقرترین کلمه “احترام”است…
برایش ارزش قایل شو.
آرام ترین کلمه “آرامش”است به آن برس
عاقلانه ترین کلمه “احتیاط”است…
حواست را جمع کن...
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•