پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
هركه به گونه يا چهره شخص مسلمانى سيلى زند ، خداوند استخوانهاى او را در روز قيامت خُرد كند و دست بسته محشور شود ، تا آن كه به جهنّم درآيد، مگر اين كه توبه كند( وقتی حق النّاس ضایع شده، توبه شرایط خود را دارد)
مَن لَطَمَ خَدَّ امرِئٍ مُسلِمٍ أو وَجهَهُ بَدَّدَ اللّهُ عِظامَهُ يَومَ القِيامَةِ، و حُشِرَ مَغلولاً حتّى يَدخُلَ جَهَنَّمَ، إلاّ أن يَتوبَ
ميزان الحكمه جلد6 صفحه 414
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✍استادی با شاگردش از باغى ميگذشت
چشمشان به يک کفش کهنه افتاد.
شاگرد گفت گمان ميکنم اين کفشهاي کارگرى است که در اين باغ کار ميکند . بيا با پنهان کردن کفشها عکس العمل کارگر را ببينيم و بعد کفشها را پس بدهيم و کمى شاد شويم ...!
استاد گفت چرا براى خنده خود او را ناراحت کنيم؛
بيا کارى که ميگويم انجام بده و عکس العملش را ببين!
💰مقدارى پول درون آن قرار بده
شاگرد هم پذيرفت و بعد از قرار دادن پول ، مخفى شدند.
کارگر براى تعويض لباس به وسائل خود مراجعه کرد
و همينکه پا درون کفش گذاشت متوجه شيئى درون کفش شد و بعد از وارسى ، پول ها را ديد.
🌿با گريه فرياد زد : خدايا شکرت !
خدايی که هيچ وقت بندگانت را فراموش نميکنى .
ميدانى که همسر مريض و فرزندان گرسنه دارم و در این فکر بودم که امروز با دست خالى و با چه رويی به نزد آنها باز گردم و همينطور اشک ميريخت.
استاد به شاگردش گفت:
هميشه سعى کن براى خوشحالى ات ببخشى نه بستانی...
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
⬆️ عکسی فراموش ناشدنی از پشت بام سفارت امریکا در ویتنام بعد از شکست امریکا از مبارزان ویتنامی و فرار آمریکائی که در ویتنام شکست خورده بودند ، علاوه بر خود آمریکایی ها که تحت تعقیب ویتنامی ها سراسیمه در حال فرار بودند ، جاسوسان و وطن فروشان ویتنامی هم که می دیدند که دیگر جایی برای ماندن در کشور خودشان نیست بهمراه آمریکائی ها به سفارت آمریکا پناهنده شدند ، هلیکوپتر آمد و بالای بام سفارت آمریکا نشست وقتی آخرین آمریکایی از نردبان بالا رفت هنوز اولین وطن فروش ویتنامی پایش را روی بام نگذاشته بود که آمریکائی ها نردبان را هل دادند تا این خیانتکارها به دست مردم خودشان تکه پاره شوند عاقبت اعتماد به آمریکا و خیانت به هموطنان در این عکس تاریخی بخوبی نمایش داده شده
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
#همسرانه ❤🍃❤
💑 نوع پوشش در خانه باید چگونه باشد؟
🔸زوجین نباید در خانه به بهانهی راحتی و کار و بیحوصلگی از بدترین، زشتترین و کهنهترین لباس ها به عنوان لباس خانگی استفاده کنند.
🔸برای لباس داخل خانه هم باید هزینـــه کرد و مرتب و منظــم بود. میتوان در خانه با پوشیدن لباس های شیک، تمیز، خوشبو اما راحت، آسوده زندگی کرد و لحظات شیرین را برای خود و همسرتان رقم بزنید. عدم نظافت و پوشــش مناسب در خانـــه، ناخودآگاه از محبوبیّت شما میکاهد.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✍گذاشتمش مسئول #فرهنگی اردو جهادی. آنجا دبه کرد که می خواهم بروم روستای وزوه.
💢وزوه چه خبر بود؟ #خانم ها آنجا کار میکردند، گفتم: محسن #زشته جلوی بچه ها. پشت سرت حرف درمیارن.
گفت:
نه میرم و زود برمیگردم.
💢تا دو روز فکر میکردم میرود به #هوای_خانمش. رفتم سروگوشی آب دادم. دیدم نه بچهها را جمع کرده و #اذان میگوید و نمازجماعت راه میاندازد.
💢پیش من دستش رو شده بود. میدانستم همیشه لایی میکشد. بی سروصدا دنبال جایی میگشت که کار روی زمین مانده باشد.
💢میآمد #شلوغ میکرد کار که روتین میشد همهرا قال میگذاشت و میرفت سراغ کار بعدی.
💢فتنه هم بهپا میکرد. میدیدی آببازی را شروع کرده و در اوج شوخی #غیبش زده است.
#شهید_محسن_حججی 🌷
#یاد_شهدا_صلوات 🌷
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
هدایت شده از قاصدک
🏳️جدید ترین سرودها از مداحان معروف کشور🏳️
•|✨امام حسین علیه السلام ♥️
•|✨حضرت عباس علیه السلام💚
•|✨امام سجاد علیه السلام💛
🎼مولودی
🎙کلیپ
🎞استوری
📸پروفایل
💥 #فارسی #عربی #ترکی 💥
http://eitaa.com/joinchat/2828337165C01ca42dcd2
امام على عليه السلام:
گوش خود را به شنيدن خوبى ها عادت بده و به آنچه كه به صلاح و درستى تونمى افزايد گوش مسپار، زيرا اين كار، دل ها را زنگار مى زند و موجب سرزنش مى شود
عَوِّدْ اُذُنـَكَ حُسْنَ الاِْسْتِماعِ وَ لا تُصغِ اِلى ما لا يَزيدُ فى صَلاحِكَاستِماعُهُ فَاِنَّ ذلِكَ يُصدِئُ الْقُلوبَ وَ يوجِبُ الْمَذامَّ
غررالحكم، حدیث 6234
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨
⚜حکایتهای پندآموز⚜
🔹ما چقدر فقیر هستیم🔹
✍روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند. آن دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟
پسر پاسخ داد: عالی بود پدر! پدر پرسید آیا به زندگی آنها توجه کردی؟ پسر پاسخ داد: بله پدر! و پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟ پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا. ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد. ما در حیاطمان فانوس های تزیینی داریم و آنها ستارگان را دارند. حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آنها بی انتهاست!
💥با شنیدن حرفهای پسر، زبان مرد بند آمده بود. بعد پسر بچه اضافه کرد : متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم.
📚 مجموعه شهر حکایات
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•