eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.8هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
گریمورها همونجا دم در وایسادن یه تاپ سفید دکلته با یه گردنبد زیبا و یه دامن کوتاه پاره پاره لی پوشیدم و کفشای پاشنه بلندمو هم پوشیدم که مطمئن شده بود نشستیم. همه لباسای به شدت بازشونو پوشیده بودن حتی مگی که از همه باز تر بود انگار دیگه به هیچی فکر نمیکرد فقط میخواست اونو از چنگ همه در بیاره. شماره ی من دو بود آقای مجری وایساده بود و دنیل روی یه صندلی سلطنتی که از طلا و نقره بود جلوی ما نشسته بود. مجری :خب سلام به خانم ها و آقایون عزیز میدونم شما اصلا دلخوشی از این برنامه ندارید چون تمام دخترای پایتخت و ایاالت متحده امریکا اومدن و فقط 5 تاشون انتخاب شدن اون هم از هر نژادی و اینکه آقایون هم مدام میترسن زناشون عاشق دنی بشن و خواب و خوراک براشون نمونه اما این 5 نفر میریم که داشته باشیم. شماره یک الیشیا براون .....واقعا خوش قامت و تو دل برو، شماره دو .........مهرسا بهنام .....اون یه دختر ایرانی لوند زیبا و شرو شیطون هست.... و البته باز هم زیبا. شماره سه ......ولگا تیمبرتون.... روس...... و شما که تعریف دخترای اهل حال روسو زیاد شنیدید (با چشمک و کنایه) شماره چهار مگی ادواردو..... اسپانیا.... جذاب و فریبنده. و آخرین نفر ..... می می سو.... دورگه چینی و ژاپنی .... در یک کلمه لوند. و این همه دنیل راد .............. همه کف زدیم ... و مسابقه اول آغاز شد. بین ما برگه‌هایی توزیع شد که توش از ما جواب خواسته بود و سی دقیقه وقت داشتیم که جواب بدیم: ۱- غذای مورد علاقه ؟ کله پاچه، سیراب شیردون ... دیزی.... (نترس خالی بستم پیتزا و امثالش) ۲- ورزش مورد علاقه : به ورزش هیچ علاقه‌ای ندارم. ۳- رنگ موردعلاقه: مشکی، قهوه‌ای، قرمز لیمویی. ۴- شغلی که دوستداری داشته باشی: وکیل یا وزیر. ۵- من رو تا چه حدی دوستداری؟ در حد پولای خوشگلت و بیسکوییتات ۶- اگر من بمیرم آیا همسر دیگه‌ای اختیار میکنی؟ نه دیگه با اون همه ارثی که برام بمونه مگه دیوونم. ۷- اگه بهت خیانت کنم؟ هیچی خوشحالم میشم و با طلاق نصف اموالت مال من میشه جهنم الضرر سگ خورد به نصفم راضیم. ۸- اهل سیگار و مشروبات الکلی هستی سیگارو یکی دوو باری دوتا پک زدم ولی مشروب تو کتم نمیره. ۹- قبل از من با چند نفر بودی؟ با هیچی، چون هیچکدومشون به پولداریه تو نبودن عزیزم. ۱۰- جذابیت من؟ چشمات. سی دقیقه تموم شد و برگه‌ ها رو برگردوندیم. دنیل برگه ها رو تحویل گرفت و شروع کرد جوابای مارو خوندن، من نمیدونستم که جوابا رو قراره بخونه حسابی شرمنده شدم هرموقع نوبت به جوابای ما میرسید من حسابی سرخ میشدم و همه بهم میخندیدن و دانیال سرتأسف تکون میداد. مجری: خوب حالا وقتشه امتیازاتو رد کنی بیاد دنی دنیال رفت بالای سکو و گفت: از امتیاز بالا شروع میکنم تا به پایین اول: الیشیا ۱۷ امتیاز - مگی ۱۶- ولگا ۱۳- میمی ۱۳- مهرسا ۱- همه بهم خندیدن و مجری گفت : میشه بپرسیم یک رو به چی دادید ؟ : معلومه به صداقتش. همه خندیدن و من که حسابی از کوره بدر رفته بودم سرمو انداختم پایین ..... یکم از این که مگی امتیازش آنقدر بالا شده بود حرصم گرفته بود ولی بروی خودم نیاوردم ...... من فقط میخواستم حال دنی رو بگیرم ولی این قضیه خوندن جوابا و امتیاز دهی به اونا حال خودم رواساسی گرفت همگی از سالن اومدیم بیرون و هرکسی رفت پی یه کاری مگی اومد به سمت من: سلام....چطوری....خوشم اومد خوب قهوه‌ایش کردی، :نه که خودم قهوه ای نشدم :نه که بگم خیلی .......ولگا با خشم به من نگاه کرد آب دهنمو قورت دادم و با نفرت بهش نگاه کردم . دنیل: مهرسا .... یه دقیقه میای با من ؟ سرمو به نشانه مثبت تکون دادم با هم همقدم شدیم و به سمت جنگل رفتیم : ببین من مثل تو میخواستم شیرین کاری کنم ....... درضمن نترس تمام این چیزا داره ضبط میشه واسه برنامه حتی دعوای تو و ولگا هم ضبط شده از این مسایل نگران نباش با چشمای پر اشک نگاهش کردم: دیگه کار از کار گذشته دستشو دور کمرم انداخت و در گوشم زمزمه کرد: فکر کردی من میتونم تورو از دور خارج کنم چشمام گرد شد... باتعجب نگاهش کردم : دستتو بردار، دستشو برداشت و دستمو گرفت ......... ببین من دارم یه حسایی بهت پیدا میکنم......... یه حس قشنگ .....حس میکنم خیلی بکارم میای.........دوست دارم تا اخر عمر تو این خونه بمونی ........ و ...... میتونی پیش خدمت من باشی وسوپ سروکنی نظرت چیه؟ با مشت تو شکمش کوبیدم ..... و از کنارش دور شدم. شب هممون دور هم جمع شدیم دنیل ماهی آورده بود تا کباب کنه ...... آتیش روشن کردیم ........ ولگا نشست روی پای دنیل و مگی هم اونور بهش لم داده بود و اقعا از کارای مگی متعجب بودم خیلی جلف شده بود ..... و بازترین لباسا رو بین ما میپوشید بچه ها بااجازه تون این شرابو خودم میخورم چون درصدش بد بالاست و وقتی بیدار شید ممکنه اتفاقای بدی افتاده باشه... ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
بچه ها بااجازه تون این شرابو خودم میخورم چون درصدش بد بالاست و وقتی بیدار شید ممکنه اتفاقای بدی افتاده باشه شما هم که بی جنبه و شما هم میتونید با این شامپاین ها بازی کنید همه جز من لیواناشونو گرفتن بالا به سالمتییییییییییییی... خیلی خیلی عصبانی بودم به سمت اتاق کار دنیل رفتم و بدون در زدن رفتم تو و درو هم با لگد بستم دستشو گذاشت پشت سرش و با لبخند نگام کرد: سلام جیگر من :سلام ....... چطوری چیکار میکنی با زحمتای ما از زور عصبانیت رفتم جلو و یه مشت محکم زدم روی میزش : این داستانا چی بود چرا با ما هماهنگ نشده بود که قراره خونده شه جوابا ..... باید این قسمتو پاکش کنید فهمیدید؟ دوباره مشت دیگه‌ای کوبیدم و گفتم : فهمیدی وزغ چشم زاغ بد ترکیب دستمو گرفت و گفت:خوب من فکر کردم بخونم جالب‌تره اصلا نگران نباش مرحله ‌های بعدم هست مثلا رقص........... شنیدم خیلی خوب میرقصی؟مرحله بعدی رقص یا عشوه است من واسه تو عشوه بیام ... توی وزغ زاقوری.....عمرا.......زود باش بگو اون فیلما بیارن تا همه ندیدن .....آبروی منو نبردی چنان داد محکمی کشیید که سرتا پام یخ کرد ...... :ساکت شو و داد نزن.....چطور تو همه رو مسخره میکنی و میخندی.....یوقتایی هم بایددیگران به تو بخندن .....فهمیدی :بدو بابا.............تو مرحله بعد جبران میکنم تا کفتون ببره مرحله بعدی فرداس....امیدوارم جبران کنی و دیگه هم بدون در زدن نیای تو : چون تو گفتیا....برو باو رفتم بیرون ...... ولگا که منو عصبی دید گفت:از چی آنقد ناراحت میشی.....خب اینکه تو گدا گشنه ای رو که هممون میدونستیم ولی کاش خودتو آنقدر ضایع نمیکردی با عصبانیت رفتم جلوش وایسادم : اون فقط ‌ یه شوخی بود :باشه شوخی بوده تو راست میگی :حمله بردم سمتش و یقشو گرفتم: دهن گشادتو ببند......... دنیل اومد بیرون و داد زد :چه خبره دخترا؟ داشت کم کم گریه‌ام میگرفت :چه خبره تو با اینکار احمقانت آبروی منو جلو تمام مردم دنیا بردی!دنیل:همه میدونن شوخی بوده و همه میدونن که تو آدم شوخ و شیطونی هستی تازه طرفدارات خیلی زیادتر از بقین غصه نخور.....ولگا با تمام عشق و علاقه‌ای که بهت دارم ....جدیدا خیلی موش میدونی........خودتو قبل از اینکه اتفاق دیگه بیفته اصلاح کن. دنیل: خوب بچه ها کسی بلد هست شعربخونه هیچکس جواب نداد. بعداز سکوت مگی: بخون دیگه مهرسا .........مهرسا صداش خیلی قشنگه .... به مگی چشم غره رفتم ولی دست ورنداشت. دنیل گفت:لوس نشو بخون اصلا آدم خجالتی نبودم شروع کردم به خوندن: دردو نفرین دردو نفرین بر سفر باد سرنوشت این جدایی دست او بووووود گریه مکن که سرنوشت گر مرا از تو جدا کرد عاقبت دلهای ما با غم هم آشنا کرد... ای شکست خاطرمن روزگارت‌شادمان باد ای درخت پرگل من نو بهارت ارغوان باد اینا رو که خوندم دیدم دنیل پاشد رفت... همه با تعجب نگاهش کردیم...... الیشیا: زیادی با احساس خوندی با اینکه ما زبونش رو هم نفهمیدی ولی خیلی حس داشت. میمی:برو دنبالش .....ببین چش شد سرمو تکون دادم و رفتم دنبالش هنوز وسطای جنگل بودبه سمتش دویدم و دستاشوگرفتم ......:کجا میری چی شد یهو؟! مجبورش کردم نگاهم کنه.......به فارسی گفت: نمیدونم چم شده چشماش پر اشک بود، روی تخته سنگی نشست و من هم جلوی پاش بیا بریم زشته : شما بازی کنید : نه ..... بیتو هرگز .... ببین یه امشبه باهات مهربونما.... ادامه دارد.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبت عالی ،خوابت آرام ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏 #کانال_داستان 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
📚 پدری بود که از تن فروشی دختر خویش روزگار را میگذراند روزی از روزها دختر برآن شد که از خانه پدر گریزان شود . پس از گریز ، به شیخی که حاکم شهر بود پناه میبرد ، شیخ به او دلداری داده و میگوید : " نترس که من نگهبان تو هستم." شب هنگام و وقتی که او بخواب فرو رفته بود ، شیخ با بدنی لخت به بالین دختر می آید و از او درخواست میکند تا شب را با او سر کند ! دختر نگون بخت و بخت برگشته ..... 📚ادامه داستان بسیارعجیب ✅ادامه داستان 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/82116626Cf1a72e8bf6
روزم بــه نـام تــ❤️ـــو مـــادر: 🌷السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ 🍃السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ نَبِيِّ اللَّهِ 🌷السَّلامُ عَلَيْكِ يَا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللَّهِ 🌷السَّلامُ عَلَيْكِ يَا أُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ 🍃السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْفَاضِلَةُ الزَّكِيَّة 🌷ُالسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِيَّةُ 🍃السَّلامُ عَلَيْكِ يَا فَاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللَّه 💠تا ابد اين نکته را انشا کنيد پاي اين طومار را امضا کنيد🌼 💠هر کجا مانديد در کل امور رو به سوي حضرت زهرا کنيد🌼 ❣ ❣ 🔘فروارد این پیام صدقه جاریه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
.✨﷽✨ ✅داستان کوتاه و پندآموز ✍مردی داشت گوسفندی را از کامیون پایین می آورد تا آن را برای روز عید قربانی کند . گوسفند ازدست مرد جدا شد و فرار کرد.مردشروع کردبه دنبال کردن گوسفند تا اینکه گوسفند وارد خانه یتیمان فقیری شد . عادت مادرشان این بود که هر روز کنار در می ایستاد و منتظر می ماند تا کسی غذا و صدقه ای را برایشان بگذارد و او هم بردارد. همسایه ها هم به آن عادت کرده بودند. هنگامی که گوسفند وارد حیاط شد مادر یتیمان بیرون آمد و نگاه کرد .ناگهان همسای شان ابو محمد را دید که خسته و کوفته کنار در ایستاده . زن گفت ای ابو محمد خداوند صدقه ات را قبول کند .او خیال کرد که مرد گوسفند را به عنوان صدقه برای یتیمان آورده .مرد هم نتوانست چیزی بگوید جز اینکه گفت :خدا قبول می کند. ای خواهرم مرا به خاطر کمکاری و کوتاهی در حق یتیمانت ببخش. بعدا مرد رو به قبله کرد و گفت خدایا ازم قبول کن. روز بعد مرد بیرون رفت تا گوسفند دیگری را بخرد و قربانی کند. کامیونی پر از گوسفند دید که ایستاده . گوسفندی چاق و چنبه تر از گوسفند قبلی انتخاب کرد. فروشنده گفت بگیر و قبول کن و دیگه با هم منازعه نکنیم. مرد گوسفند را برد وسوار ماشین کرد. برگشت تا قیمتش را حساب کند .فروشنده گفت این گوسفند مجانی است و دلیلش هم این است که امسال خداوند بچه گوسفندان زیادی به من ارزانی نمود و نذر کردم که اگر گوسفندان زیادی داشتم به اولین مشتری که به او گوسفند بفروشم هدیه باشد . پس این نصیب توست ... صدقه را بنگر که چه چیزیست!! صدقه دهید چونکه کفن بدون جیب است ... @dastanvpand ‌‌
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
#دلبری_های_دختر_ایرونی #قسمت_هشتم بچه ها بااجازه تون این شرابو خودم میخورم چون درصدش بد بالاست و و
صورتمو میون دستاش نگه داشت.... چند سال پیش رفتم ایران برای کار با یه دختری آشنا شدم به اسم شیدا........... خیلی زیبا بود خیلی هم شبیه به تو بود توی مهمونی دیدمش... داشت با گیتارش این آهنگو میزد و میخوند ...... نمیدونی چجوری عاشقش شدم..... ولی اون اصلا عاشق من نبود ازدواج کرد منم تو عروسیش بودم فکر میکنی با کی؟ با پدرم...... چرا! چون پدرم پولدارتر از من بود ...... اوالش میگفت عاشقمه ولی بعد که بابای عوضی هوس بازم پا پیش گذاشت ... گفت که فقط به فکر پوله خیلی رک ..... و پدرم هم تهدیدش کرده بود که اگه با من عروسی کنه دیگه ارث بی ارث .... اون الان مادر منه ..... یه برادر هم ازش دارم به اسم کیوان ......که یه سالشه....... وقتی تو رو میبینم تمام خاطرات اون لعنتی برام زنده میشه .... الان زن بابامه ولی بارها خواسته اغفالم کنه از وقتی مادرم شده همش ازم خواسته‌های ناجور داره ..... و میخواد با هم باشیم .......... اونا الان میامی زندگی میکنن من هم عین خر جون کندم...... تا به بابام برسم و مثل اون دخترای زیبا رو جذب کنم..... وای..... به هر حال اون تا هم آخر به من نامحرمه ..... من الان به هیچی ایمان ندارم یه زمانی با ایمان ترین ادم دنیا بودم با اینکه مادرم اسپانیایی بود مسلمون شدم نماز خوندم و......... ولی بعد از اون هیچی برام مهم نیست..... هیچی ...... میخوامم حال شما دخترای هوس باز رو بگیرم ....... :من فقط محض شوخی این مسخره بازیا رو درمیارم، :اونم همین حرفا رو میزد اولاش اما شوخی شوخی جدی شد .... از همتون متفرم...... از همتون اومد پاشه بره که دستاشو گرفتم :لعنتی تو خیلی شبیه اونی......... میدونی دوسال توی تیمارستان بستری بودم بخاطرش...... اما اون چی جلوی چشم من لبهای پدرمو میبوسید ..... چرا چون نمیخواستم به بابام خیانت کنم و بعد از تأهلش باهاش رابطه داشته باشم .... همش دلمو میسوزند.... اصلا چرا دارم اینا رو بتو میگم دیوانه وار گریه میکرد........ دلم سوخته بود حسابی ... نمیخواستم ازم متنفر باشه ..... :ببین من مثل اون نیستم جلوی پام زانو زد و به چشمام خیره شد :شیدا.... شیدای من..... :تو دیوونه شدی؟ :نه....آره نمیدونم، بلند بلند شروع کرد به خندیدن ...... دستاشو گرفتم دستمو ول کرد و دستشو دور کمرم انداخت و منو بالا برد تا هم قد خودش شدم :شیدای من ..... اومدی پیشم تا آخر بمونی؟ مگه نه .....؟ از تهران متنفرم که هم تو رو بهم داد و هم گرفت.... دیگه جلوی چشم من پیش اون مرتیکه نرو.... خوب؟ دهنش شدیدا بوی مشروب میداد ..... داشتم عق میزدم. :من شیدا نیستم دنیل من .... من مهرسام، استخونام شکست بذارم زمین ......... :دیگه نمیذارم از دستم در بری.... مال منی عوضی......... خدایا .... نه من کافرم خدارو نمیشناسم من باهاش قهرم واقعا دیوونه شده بود لبهاشو به لبام نزدیک کرد :داد زدم دنیل ....تو مستی.... چرا؟ ولم کن حماقت نکن محکم لباشو گذاشت روی لبام و گفت: تو هر کی هستی دوسش دارم هرکی مجددا میخواست ببوستم که لگدی نثارش کردمو ولم کرد.... همون موقع صدای مگی به گوش رسید :بچه‌ها اینجان، دنیل سرشو خاروند کم کم داشت مستی از سرش میپرید....... ولی تلو تلو میخورد ولگا رفت زیر بغلشو گرفت و گونشو بوسید :عزیزم هانی چقدر تو مستی هات میشه دنیل«تو ام هاتی جیگر .... خیلی هم هات میشه منو تا رختخوابم همراهی کنی؟ :البته از خدامه. بعد پوزخندی به من زد و گفت :خوب بچه‌ها بای بای فکر کنم شما باید تا دیر نشده اثباباتونو ببندید همه اینو شوخی گرفتن و خندیدن جز من چون منظورش دقیقا به من بود ..... همه قید شامو زدیم و رفتیم ویلا چیپس و ماست برای شام خوردیم ولگا هنوز اونجا بود میمی :وای بچه‌ها کاش منو میخواست واسه امشب به حالش تاسف خوردن جایز بود ولی نفس عمیقی کشیدم و به سمت تختم رفتم. مگی با لحن موذیانه‌ای پرسید نفهمیدی چرا یهو رفت؟ :نه.... یعنی چرا ..... خیلی مست بود شب به خیر بچه ها داشتم مسواک میزدم که صدای ولگا رو از پشت در شنیدم یعنی برگشته چجوری رضایت داده گوشامو تیز کردم الیشیا: ولگا چی شد؟ نخوابیدی اونجا ... نگو که پاکدامنی و شرم و حیا و اینا همه و از جمله خودش خندیدن :نه .... مست بود مستیش پرید به من گفت :که تو اتاقم چیکار میکنی ..... و بهتره که بری .... میخوام تنها باشم ..... و خلاصه اصلا نزاشت بمونم مگی :ترسیده ایدز بگیره :دهنتو ببند. خسته رفتم تو اتاق و زیر پتو ..... اصلا نمیشد بخوابم به یاد اون حرفاش از طرفی قلبم داشت مثل دیوانه‌های زنجیری خودشو تو درو دیوار میکوبید.... دستمو رو قلبم گذاشتم انگار بوسش تزریق محبت بود به قلبم ..... به خودم تشر زدم به قلبم گفت: هویییی...... عشق بی عشق ......... اون از تو متنفره بعدشم خیانت به دوست تو مرام من نیست من فقط الان باید به مگی کمک کنم ............. ادامه دارد....
صبح روز بعد با نوازش مگی بیدار شدم : هوی جیگر پاشو بیا بریم..... مسابقه دوم شروع شد، مطمئنم این یکی رو میبری، با تعجب نگاش کردم :به این زودی؟ :زود نیست که ساعت 12 تو دیر بیدار شدی پاشو یه عربی برقص تا حال کنیم ..... عاشق رقصیدن بودم با مگی رفتیم پیش بقیه بچه ها که تویه اتاق داشتن لباس مورد نظرشونو انتخاب میکردن :مگی من هنوز صورتمم نشستم .... :به نظرم این لباس مسی رنگه خیلی بهت میاد : آره، رنگشو دوست دارم ..... خوشکله .... من عاشق لباس عربیم...... این نقاب رو ببین.... وای محشره :تو چی :من هیپ هاپ میرقصم. هرکسی لباسی رو انتخاب کرد و رفت سوی خودش .... من لباسو برداشتم و رفتم سراغ یه میز توالت که توی اتاق گریم بود ..... حسابی آرایش کردم .... مثل عربا خط چشم غلیظی کشیدم و لباس رو پوشیدم هیکلمو عالی نشون میداد عاشق خودم شده بودم توی آیینه واسه خودم عشوه اومدم و بوس فرستادم :کیه که تو رو نخواد آخه مگی: خوبه خوبه اعتماد به سقف :اوه تو اینجایی وای چقد خوشکل شدی جیگر.... :نه به خوشگلی بعضیا ..... :بدو بابا..... بیا بند لباسمو برام ببند اومد پشتم و بند لباس رو برام بست :چقد رنگش به رنگ پوستت و چشات میاد.... عجب هیکلی داری کثافت من بدبخت عین یه غاز گردن دراز لاغرم :چاق میشی. ولگا اومد تو و چشاش با دیدن من گرد شد ولی نخواست بروی خودش بیاره خیلی بی تفاوت پرسید :اوه میخوای رقص عربی انجام بدی؟ :اوهوم توچی :من هیچی..... رقص هات..... رقصی که آب از لبو لوچه‌ی عشقم راه بندازه....... بذار عروسی کنیم یکاری میکنم نتونه یه ساعت ازم جداشه مگی با عصبانیت بند لباس منو محکم کرد و با خشم بهش نگاه کرد :اونوقت ما هم بوقیم؟ :نه عزیزم .... شما سیاه لشگرید :دست مگی رو گرفتم و از جلوش رد شدم البته با یه پوزخند درست و حسابی، اونور الیشیا و می می نشسته بودن و الیشیا موهای می می رو میبافت با دیدن من نگاهش جاموند :وای دختر چی شدی ،می می :همه آسیایی‌ها خوشگلن، ولگا: البته نه زیباتر از باربی‌های اروپایی. زنگ به صدا دراومد و ما به سالن رفتیم .... به نوبت وایسادیم تا رقصمون رو درمقابل دوربین نشون بدیم ..... الیشیا اول رفت و یه رقص محلی افریقایی رو به نمایش گذاشت .... قشنگ بود اما بیشتر به یه نمایش درام شبیه بود تا رقص و حوصله سر بر و حتی مجری هم اینو اعلام کرد اما دنیل فقط با سکوت و اخم تشویقش کرد نفر بعدی ..... ولگا بود که یه رقص به قول خودش هات رو نمایش میداد که واقعا واسه مردها خطرناک بود اون حرکات واقعا ناجور بود به خصوص با اون لباسی که سر جمع.... نیم متر هم نبود تقریبا لباس زیر زنونه‌ای بود که ..... تور از اینور اونورش آویزون بود و به رنگ یاسی بود نمیدونم چرا حسادتم گل کرد ..... دلم نمیخواست هیشکی از من سرتر باشه .... شایدم... هیچی... مجری :واییییییییییییییی....... اون مثل حوری میمونه با تورش و اون هیکلش... دنیل نظر تو چیه؟ دنیل لبخندی رو به دوربین زد :خوب .... محشره نفر سوم می می بود رفت توی صحنه و رقص فانتزی و لوسی رو انجام داد که به نظرم بدترین رقصی بود که دیده بودم حیف اون آرایش زیبای روی صورتش ..... و اما مگی..... با لباس اسپانیایی قرمز رنگ با اون دامن بلند تیکه تیکه قشنگ بود..... دانیل عرق ملی‌اش گل کرد و به احترامش ایستاد. مجری: چه چیزی تو رو به وجد آورده دنیل؟ دنیل دستشو مشت کرد و به هوا برد :زنده باد ..... زنده باد .....اسپانیا و رفت جلو و مگی رو بوسید. مجری: خوب و حالا آخرین و محبوبترین عضو این گروه رقیب..... مهرسا..... از نظر دوستان فیس بوکی. اون محبوبتر از همه و زیباتر از همه اس .... نمیدونم چرا استرس داشتم به صحنه که رفتم همه حاضرین جز ولگا برام دست زدن ..... مجری: از لباسش معلومه که میخواد برامون عربی برقصه وای با اون لباس که معرک اس ..... دنیل خیلی خوب رم زوم کرده بود حرفای دیروزش چنان عصبیم کرده بود که دلم واقعا میخواست که عاشق خودم بکنمش و بعد بزنم به چاک...... رقصو شروع کردم مثل یه مار به بدنم پیچ و تاب میدادم .... درست مثل یه مار...... همه ساکت بودن انگار حتی نفس هم نمیکشیدن ... و من مسلط‌تر از همیشه بکارم. نگاهم مدام به دنیل بود و وسط رقصم براش بوسه ای فرستادم ..... حسادت ولگا از دور پیدا بود از دور دیدم که تور لباسشو تو دستاش فشار میده اون لرزش اندام اون پیچ و تاب ها کار خودشو کرده بود همه حسابی کف زدن...... دانیل اومد جلو بدون هیچ حرفی روبروم وایساد و به چشمام نگاه کرد دوباره همه ساکت شدن دنیل نقاب رو از چهرم برداشت به وضوح لرزش لبها و پلکشو حس میکردم دستای خودمم میلرزید. مجری: زیباترین رقص و رقصنده‌ای که به جرأت ندیده بودم ... آقای سیمپسون بفرمایید ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
سیمپسون همون رقاص معروف از در الماس شکل وارد شد و همه به احترامش وایسادن. روی صندلی نشست و تشکر کرد :من از دور کار همه ی رقاص ها رو نگاه میکردم به نظرم کار مگی و ولگا از همه بهتر بود ولی رقص مهرسا بهترین بود... بهترین .... دنیل بد جوری به من زل زده بود و چشم ور نمیداشت اما حتی مجری گستاخ هم جرأت نداشت بهش کنایه بندازه :دنیل نمیخوای فرد حذفی رو مشخص کنی دنیل : چرا .... البته که میخوام .... مهرسا برو وایسا پیش بقیه دختر ها..... خدا رو بخاطر از دست دادن اون نگاههای سمج شکر کردم و پیش بقیه وایسادم همه قلباشون میزد ولی من نه.... انگار مطمئن بودم که اون انتخاب من نیستم :من تونستم با همه‌ی شماها ارتباط برقرار کنم الا یه نفر....... میمی به نظر من منو و تو از هیچ نظری به هم شباهت نداریم.... ینی اخلاقیات تو با من جور نیست...... می می خیلی بیخیال گفت: نه .....ممنون ..... و با همه ما خدافظی کرد و رومونو بوسید و رفت تا باهاش مصاحبه بشه ...... با آهنگ غمناکی اون بدرقه شد و رفت. مجری: هی نمیخوای..... نمیخوای مرحله بعدی رو به بچه ها بگی..... :چرا .... مرحله بعدی اینه که من با هرکدوم شما قراره یه روز زندگی کنم مثل زن و شوهر ..... ولگا جیغی کشید و مگی رو بغل کرد ....... عالیه ... عالی من به الیشیا نگاه کردم اون هم خوشحال بود.... ولی من نه من مسلمون بودم خدا کنه نخواد زیاده روی کنه. دانیل با لبخند مرموزی نگاه کرد و گفت: شما باید فکر کنید واقعا همسر منید ..... و تمام هنراتونو بریزید که قلب منو تصرف کنید. اما شب همه مهمون من میریم شام بخوریم..... هممون جیغ کشیدم و همدیگرو بغل کردیم ..... شب شد لباس ساده ای پوشیدم و موهامو شونه کردم خط چشمی پر رنگ هم دور چشمام کشیدم و به همراه بقیه راه افتادم دانیل وسط باغ کنار میز و صندلیا وایساده بود ...... من کنار الیشیا نشستم و مگی و ولگا پیش هم. جدیدا مگی خیلی با ولگا رفیق شده بود و دلیلشو نمیدونستم ..... دنیل : بچه ها خوشحالید دوستتون رفته ؟ مگی: آره .... تو اون دختره‌ی چشم تنگ زرد پوستو میخوای چیکار کنی؟ از این همه تغییر رفتار جا خوردم ولگا: گیو می فایو هانی...... واقعا آدم اروپایی‌ها رو ول میکنه میره سراغ آسیایی ها؟ دانیل پوزخندی زد و به الیشیا نگاه کرد، الیشیا: به نظرم دوست خوبی بود. دانیل تو چی میگی مهرسا : نظر منم همینه ....... به اندازه‌ی توانش مثل یه دوست بود. دنیل نگاهشو با محبت به من دوخت و گفت: که ممنونم. شام رو آوردن، میگو بود همه در سکوت خوردیم ..... خیلی خوشمزه بود ....... با اون سس تند.... محشر بود. دنیل گفت : دخترا من عاشق بچه‌ام کدومتون حاضره برای من بچه بیاره و هیکلشو بهم بزنه؟ ولگا لبهای دانیل را عمیقا بوسید ..... یه حسی بودم دلم آتیش گرفت.... ولگا: تو منو بگیر عشقم واست ده تا بچه میارم .... همشون مث خودت ناز باشن سرمو پایین انداختم تا اون صحنه رو نبیینم الیشیا: منم بچه ها رو دوست دارم. مگی : نه .... من دوستشون ندارم اما بخاطر تو به یکی حاضرم، دنیل : آنقدر به من نگاه کرد که مجبور شدم جواب بدم از بوسه‌های آتشین دنیل و ولگا خیلی سوخته بودم ....... اشکم توی چشمام جمع بود: نه اصلا حاضر نیستم .... چون نمیخوام مثل پدرش عوضی باشه و با دخترای یه کشور بازی کنه، مشتمو روی میز کوبیدمو از جام بلند شدم که برم که صدای ولگا رو شنیدم: دیوونه اس بابا این... ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
4_5947045875363612105.mp3
7.1M
هر روز یک اهنگ تقدیم کنید به کسی که دوستش دارید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏 #کانال_داستان 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸امیـدوارم 🎉در روز عیـد قربان 🌸غم هایتان قربانی 🎉شادی هایتان گردد 🌸 عـیـد 🎉سعیـد قربان مبارکباد🌸 @Dastanvpand •••✾~🍃🌸🍃~✾•••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷كليپ تبريك عيد 😊عید قربان رو به همه ی 🌷هموطنانم تبریک میگم 😊ان شاءالله 🌷که هیچ سفره ای خالی نباشه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏 #کانال_داستان 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌