eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.8هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
⚜نحوه انتخاب همسر 🔹انتخاب هیچگاه تصادفی نیست. 🔰نیروهای ناخودآگاه عمیقی وجود دارند که بر انتخاب نهایی تأثیر می گذارند؛ و همانطور که ممکن است باورنکردنی به نظر برسد، هر شخصی همان چیزی را از همسرش دریافت می کند که در ابتدا به صورت ناهشیار انتظار داشته. 🔰وقتی به طور ناگهانی یا تدریجی فردی را به عنوان همسر مناسب خود انتخاب می کنیم، نیازهایی که برآورده می شوند، مطالبات متعارفی نیستند. 🔰وقتی با کسی ملاقات کنیم که با شخصیتش شرایطی را فراهم آورد که ما الگوهای دوران کودکی خود را ادامه دهیم و احیا کنیم، جذب او می شویم. 🔰 ما حتی نقش بسیار مهمی در برانگیختن و تحریک طرف مقابل در بروز رفتارهایی که انتظار داریم و نیازمند آنها هستیم، ایفا می کنیم. 🔰عاملی که معمولاً بر انتخاب ما تأثیر می گذارد شباهت آن فرد با اشخاصی است که در گذشته موضوع دلبستگی ما بوده اند. 🔰این شباهتها ممکن است در ویژگیهای فیزیکی یا طرز رفتار یا، در آنچه اهمیت بیشتری دارد، یعنی در ویژگیهای شخصیتی که احیای یک رابطه آشنا را وعده می دهد باشند. 📚کتاب چالش ازدواج کانال داستان و پند ☀️@Dastan1224
🔷نقل است: سرهنگی در حمام به مرحوم آیةالله شاه‌آبادی استاد امام خمینی (رحمة‌الله‌علیه) با لحن تندی گفته بود: مرتیکه! زود باش! آن زمان حمام‌‌ها تاریک بودند. چراغ نداشتند. مرحوم آیة‌الله شاه‌آبادی هم پیرمرد بودند، چون می‌خواست از سطح حمام بگذرد، خیلی احتیاط می‌کرد که آب‌های کثیف به بدنشان نریزد. آن سرهنگ وقتی این دقت را می‌بیند، شروع می‌کند به توهین. آیةالله‌شاه‌آبادی از این تمسخر و طعن و توهین او، خیلی ناراحت شد، ولی نه تنها چیزی نگفت، بلکه به راه خود ادامه دادند و رفتند. فردای آن روز آیة الله شاه‌آبادی در حوزه مشغول تدریس بودند که صدای عدّه‌ای را شنید که جنازه‌ای را می‌بردند. پرسید: چه‌خبر شده است؟ اطرافیان گفتند آن سرهنگی که دیروز در حمام به شما اهانت کرد، وقتی از حمام بیرون آمد، در کمتر از ۲۴ ساعت از دنیا رفت. مرحوم آیت الله شاه‌آبادی ناراحت و متاثر شده بود و فرمود: اگر چیزی در جواب به او گفته بودم، 👈او نمی‌ مُرد!!!👉 آنهایی که جواب شما را می‌‌دهند، کم‌خطر هستند، ولی آنهایی که جواب نمی‌‌دهند، خطرناک هستند، یک وقت می‌‌بینید، آهِ او شما را بدبخت می‌‌کند. رحمة‌الله‌علیه کانال داستان و پند ☀️@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلامتی ارمغانِ سلام است! و تـــو جلوه‌ی تمام و کمالِ سلام! سَلامِ بر سلام؛ نورٌ علیٰ نور است برای آنان که به تلالؤ پسِ پرده‌ات نیز، دلگرمند سلام بر تـــو حضرت صاحب دلم؛
💠 توجه به سادات 🔹استاد ما آقای شیخ علیرضا گل محمدی می فرمود: یک روز شیخ جعفر آقای مجتهدی به من نگاهی کردند و فرمودند: ائمه به شما توجه دارند ، من گفتم همه کارهای من معصیت است کاری نکردم فرمودند شما کار خوبی انجام داده اید، گفتم چه کار خوبی انجام دادم که ائمه به من توجه دارند!؟ 🔸فرمود شما به اولاد سادات خیلی محبت دارید و به یکی از بچه سیدها عنایت خوبی کردی ائمه هم در این مقابل به شما لطف دارند و قضیه اش این بوده در یک زمستانی هوا خیلی سرد بود و من دو تا عبا روی دوشم انداختم ؛ آمدم بیرون دیدم سیدی از سرما می لرزیده ، آن عبا را به سید دادم ؛ که بعد از ظهر جعفر آقا به من محبت کرد. ☑️ عارف واصل استاد سید علی اکبر صداقت ره کانال داستان و پند ☀️@Dastan1224
🔅 ✍ هرچه داریم و هرچه نداریم همه از اوست 🔹همسر جوان پادشاهی، پسری زیباروی به دنیا آورد. 🔸پدر را جمال پسر بر دل نشست و همواره در تخت جلوس، پسر را کنار خود می‌نشاند و مادر همیشه به زیبایی فرزند در هر بزم خلوت و جلوتی افتخار می‌کرد و به سلطان ناز و تبختر می‌نمود که چه پسر زیبایی برای او به دنیا آورده است. 🔹غرور شاه‌بانو بسیار فزون گشت تا فرزند دیگری از پادشاه آبستن گردید، ولی این بار چرخ ایام معکوس چرخید و تفاخر و تبختر سلطان‌بانو درهم شکست و خداوند دختری با چشمانی لوچ و دوبین به او داد. 🔸سلطان با دیدن فرزند خویش خنده تلخی کرد و مادر مغرورش را به تحقیر نگریست. 🔹سلطان‌بانو به شاه گفت: کار خداست؛ بر کار خدا خرده مگیر و بر خلقت او مخند. 🔸سلطان گفت: در شگفتم از این خلایق ناسپاس که هرچه زیبایی و نیکی در آفرینش که از آنِ خداست به نام خود مصادره و ثبت می‌کنند و هرچه عیب و نقص در خلقت است به آن حکیم بی‌عیب و نقص نسبتش می‌دهند. 🔹پسری که زیباست تو زاییده‌ای و معاذالله دختری که نازیباست چنان گویی که خدا او را به دنیا آورده است. کانال داستان و پند ☀️@Dastan1224
▪ هر آنچه از من بر می‌آمد! گنجشکی با عجله و با تمام توان به آتش نزدیک می‌شد و برمی‌گشت‌! پرسیدند : چه می‌کنی؟ پاسخ داد: در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می‌کنم و آن را روی آتش می‌ریزم… گفتند: حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می‌آوری بسیار زیاد است و این آب فایده‌ای ندارد. گفت: شاید نتوانم آتش را خاموش کنم، اما آن هنگام که خدا می‌پرسد: زمانی که دوستت در آتش می‌سوخت تو چه کردی؟ پاسخ می‌دهم: هر آنچه از من بر می‌آمد! کانال داستان و پند ☀️@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اطعام در روز عید غدیر😍 دانلود شود👆 💳 به‌نام «سیدنعیم‌نیک‌جعاوله»
5041721078225266
(برای کپی شماره کارت روی شماره‌ها ضربه بزنید.) راهنما و ارسال رسید تراکنش: @Alimadd ] 🟢 برای‌دیدن تصاویرمراسم‌کلیک‌کنید😍 https://eitaa.com/joinchat/152436767C8a757d5f71
💠مرده‌ای که با دعای مادر به دنیا برگشت این داستان کسی هست که در معرض مرگ قرار گرفت و با عزرائیل ملاقات کرد و حتی در حالت مکاشفه قبل از مرگ، اهل بیت (ع) را هم زیارت کرد ولی با دعای مادر دوباره به دنیا برگشت. ✍نقل از علامه طهرانی: یكی از اقوام‌ ما كه‌ از اهل‌ علم بود‌ برای من‌ نقل‌ كرددر ایامی كه‌ در سامرّاء بودم‌، به‌ مرض‌ حصبۀ سختی مبتلا شدم‌ و هرچه‌ مداوا نمودند مفید واقع‌ نشدمادرم‌ با برادرانم‌ مرا از سامرّاء به‌ كاظمین‌ برای معالجه‌ آوردند و نزدیك‌ به‌ صحن‌ یك‌ مسافرخانه‌ تهیه‌ و در آنجا به‌ معالجۀ من‌ پرداختند؛ از معالجۀ اطبّای كاظمین‌ كه‌ مأیوس‌ شدند یك‌ روز به‌ بغداد رفته‌ و یك‌ طبیب‌ را برای من‌ آوردند.همینكه‌ برای معاینه نزدیك‌ بستر من‌ آمد، احساس‌ سنگینی كردم‌ و چشم‌ خود را باز كردم‌ دیدم‌خوكی بر سر من‌ آمده‌ است‌؛بی‌اختیار آب‌ دهان‌ خود را به‌ صورتش‌ پرتاب‌ كردم‌. گفت‌: چه‌ میكنی، چه‌ میكنی؟ من‌ دكترم‌، من‌ دكترم‌! من‌ صورت‌ خود را به‌ دیوار كردم‌ و او مشغول‌ معاینه‌ شد ولی نسخه او هم مؤثّر واقع‌ نشد؛ و من‌ لحظات‌ آخر عمر خود را میگذراندم‌. تا آنكه‌ دیدم‌ حضرت‌ عزرائیل‌ با لباس‌ سفید و بسیار زیبا و خوش‌ قیافه وارد شدپس‌ از آن‌ پنج‌ تن‌‌ بترتیب‌ وارد شدند و‌ نشستند و به‌ من‌ آرامش دادند و من‌ مشغول‌ صحبت‌ كردن‌ با آنها شدم‌. در اینحال‌ دیدم‌ مادرم‌ با حال پریشان‌ رفت‌ روی بام‌ و رو كرد به‌ گنبد مطهّر امام کاظم (ع) و عرض‌ كرد:یا موسی بن‌ جعفر ! من‌ بخاطر شما بچّه‌ام‌ را اینجا آوردم‌، شما راضی هستید بچّه‌ام‌ را اینجا دفن‌ كنند و من‌ تنها برگردم‌ ؟ حاشا و كلاّ ! حاشا و كلا ّ! همینكه‌ مادرم‌ با امام کاظم (ع) مشغول‌ تكلّم‌ بود، دیدم‌ آنحضرت‌ به‌ اطاق‌ ما تشریف‌ آوردند و به‌ پیامبر (ص)‌ عرض‌ كردند: خواهش‌ میكنم‌ تقاضای مادر این‌ سید را بپذیرید ! حضرت‌ رسول‌ (ص) رو كردند به‌ عزرائیل‌ و فرمودند: برو تا زمانی كه‌ خداوند مقرّر فرماید؛خداوند بواسطۀ توسّل‌ مادرش‌ عمر او را تمدید كرده‌ است‌، ما هم‌ میرویم‌ إن‌شاءالله‌ برای موقع‌ دیگر. مادرم‌ از پلّه‌ها پائین‌ آمد و من‌ بلند شدم و نشستم‌ ولی از دست مادرم ناراحت بودم‌؛به‌ مادرم گفتم‌: چرا اینكار را كردی؟! من‌ داشتم‌ با اهل بیت (ع) میرفتم‌؛تو آمدی جلوی ما را گرفتی و نگذاشتی كه‌ ما حركت‌ كنیم‌. 📕معاد شناسی علامه طهرانی ج 1 ص 23 - 285 کانال داستان و پند ☀️@Dastan1224
🥀🍁🥀🍁🥀🍁🥀🍁🥀 🔆خزیمه و پادشاه روم 🦋«خزیمه‌ی ابرش» پادشاه عرب بدون مشورت پادشاه روم که از دوستان صمیمی وی بود، کاری انجام نمی‌داد. خزیمه رسولی را نزد او فرستاد و درباره‌ی فرزندانش مشورت و نظر خواست و در نامه‌اش نوشت: «من برای هر یک از دختران و پسران خویش مالی زیاد و ثروتی فراوان قرار دادم که بعد از من درمانده و مستمند نشوند. صلاح شما در این کار چیست؟» 🦋پادشاه روم جواب فرستاد که: «ثروت معشوق بی‌وفاست و دوام ندارد، بهترین خدمت به فرزندان این است که آنان را از مکارم اخلاق و خوی های پسندیده برخوردار کنید تا در دنیا سبب دوام دولت و در آخرت سبب غفران باشد.» 📚نمونه معارف، ج 1، ص 64 -جوامع الحکایات، ص 270 🍂🍂حضرت پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم فرمود: «من برای تکمیل اخلاق نیک، مبعوث شده‌ام.» 📚جامع السادات، ج 1، ص 23 .کانال داستان و پند ☀️@Dastan1224
🔥 به علت ✍ شهيد مطهّري مي گويد: من از آقاي حاج ميرزا علي شيرازي اين مرد بزرگ داستانها دارم از جمله رويايی است كه نقل مي كنم: ايشان يك روزضمن درس در حالی كه دانه های اشكشان بر محاسن سفيدشان مي چكيد اين را نقل كرده و فرمودند: در خواب ديدم مرگم فرا رسيده است مردن را همان طوری كه براي ما توصيف شده است در خواب يافتم خويشتن را جدا از بدنم می ديدم و ملاحظه می كردم كه بدن مرا به قبرستان برای دفن حمل می كنند. مرا به بردند و دفن كردند و رفتند من تنها ماندم و نگران كه چه بر سر من خواهد آمد؟ ناگهان وارد قبر من شد در همان حال احساس كردم كه اين سگ من است كه تجسّم يافته و به سراغ من آمده است مضطرب بودم كه حضرت سيدالشهداء (ع) تشريف آوردند و به من فرمودند: غصه نخور من آن را از تو دور می كنم. 📚 عدل الهي ص250- كتاب داستان های شگفت انگيزي از عالم برزخ ص 63 کانال داستان و پند ☀️@Dastan1224