eitaa logo
داستانهای کوتاه و آموزنده
2.8هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
3.5هزار ویدیو
36 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم بیایید از گذشتگان درس عبرت بگیریم تاخود عبرت آیندگان نشدیم ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ http://Splus.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷 ادمین کانال https://eitaa.com/yazahra_9 تبادلات 🌹 https://eitaa.com/yazahra_9
مشاهده در ایتا
دانلود
سید حسن مبارز یکی از شاگردان خارجی وی که در جامعه المصطفی تحصیل می‌کند در شعری که برای استاد شهیدش محمدمهدی مالامیری سروده است، به این نکته اشاره نمود: همواره مهر بودی و آبان نداشتی / دریای بی‌کرانه که پایان نداشتی ای چهار فصل زندگی‌ات، عاشقانه سبز / گل بودی و بهار، بیان نداشتی ای از جهان رها و گرفتار درد عشق / جز وصل دوست چاره و درمان نداشتی امروز صبح به من گفت زندگی / کاری به کار عالم امکان نداشتی با ما بگو حقیقت پنهان خویش را / آری (خودش) همیشه نمایان نداشتی در لحظه‌های عاشقی‌ات، نیمه‌های شب / آيا تو از بهشت فراخوان نداشتی؟ ⭕️ @dastan9 ❤️🇮🇷🌺
شهید مدافع حرم محمدمهدی مالامیری روحانی شهیدی که دست از این جسم خاکی شست تا روح بلندش در آسمان آبی به پرواز در آید و وصال حق را با چشم جان نظاره‌گر باشد، او بین دنیا و عشق محبوب عشق حق را برگزید و حتی زحمت حمل پیکرش را نیز به احدی نسپرد. به همین بهانه به گفت‌وگو با همسر روحانی شهید محمدمهدی مالامیری پرداختیم. زهرا احمدی در گفت‌وگو با خبرنگار تسنیم در قم، زندگی با شهید مالامیری را سراسر خیر و برکت برای خود دانست و اظهار داشت: حاصل ده سال و نیم زندگی مشترک ما دو دختر به نام‌های فاطمه و بشری، که هنگام شهادت پدر دو و پنج سال داشتند. یکی از برنامه‌های روزانه ایشان بازی با فرزندانمان لحاظ شده بود او با برخوردی صمیمانه برای آن‌ها وقت می‌گذاشت به‌نحوی‌که حتی نمازهای یومیه خود را به همراه فرزندانمان در مسجد اقامه می‌کرد و هر بار صبورانه منتظر حضورشان در ادای این فریضه الهی می‌ماند. در مسئله پوشش نیز براین باور بود که تا دخترانمان کودک‌اند حجابشان اختیاری باشد تا بر این اساس باعلاقه خود آن را پذیرفته و برایشان شیرین‌تر به نظر بیاید و گاهی برای تشویق آن‌ها به خاطر حجابشان هدیه‌ای در نظر می‌گرفت. ⭕️ @dastan9 🌺🇮🇷❤️
شهید مصداق کامل عمل به منویات مقام معظم رهبری همسر شهید مدافع حرم در پاسخ به بهانه‌گیری‌های دردانه‌هایشان در نبود پدر تصریح کرد: بنا بر قول خداوند که خود جای خالی شهید را پر می‌کند بر همین امید به زندگی خود ادامه خواهیم داد. برای جویا شدن از حال و هوای دخترانم از فقدان پدر به چند مشاور و روانشناس مراجعه داشتم و با اذعان به این مسئله که آن‌ها هنوز شکست را در زندگی تجربه نکرده و هنوز وجود خورشید، نماد پدر در زندگی آن‌ها در وسط نقاشی‌هایشان نمایان است و اطمینان از محوری بودن نقش ایشان در زندگی فرزندانم دلگرم‌تر شدم. البته این به توجهات خداوند و امام عصر(عج) و تدابیر اتخاذی ما پیش از اعزام همسرم برمی‌گردد. وی با اشاره به ویژگی‌های اخلاقی شهید محمدمهدی مالامیری عنوان کرد: از ویژگی‌های بارز شهید خوش‌رویی و آراستگی ظاهری و پرداختن به ورزش بود که همین امر در تواضع و اخلاص، ایشان را محبوب دل جوانان می‌کرد. پرهیز از ریا، شاخصه دیگر ایشان بود چنانچه بعد از شهادت نیز خانواده و نزدیکان وی از برخی مدارج و مراتب علمی ایشان بی‌اطلاع بودند. ارادت خاص نسبت به مولا علی بن موسی‌الرضا(ع)، تداوم ارتباط با قرآن و اقامه نماز صبح در مسجد، زیارت هفتگی جمکران و زمزمه همیشگی دعای عهد، روح بی‌کرانه‌اش را زلال‌تر می‌کرد. بسیار کم‌حرف، ساکت ولی در فضای خانه‌شور و هیجان خود را داشت و در نزد همگان به خوش‌پوشی، شیک‌پوشی، پاکیزگی شهره، اما اهل اسراف و ولخرجی نبود و تنها با مراقبت و نگه‌داری درست از چند دست لباسش از آن‌ها به مدت طولانی استفاده می‌کرد. ⭕️ @dastan9 🇮🇷🌺❤️
قریب الاجتهاد بودن شهید در سطوح عالی حوزه بانو احمدی بابیان نوع تفکرات همسر شهید خویش افزود: نوع تفکرش در همه موارد زندگی او در عمل به منویات مقام معظم رهبری خلاصه می‌شد. به‌واسطه فعالیت‌های ورزشی چنان شاد و سرزنده و سخت‌کوش بود به‌گونه‌ای که در هر هفته فعالیت‌های ورزش رزمی، فوتبال، والیبال، شنا و غیره را در برنامه‌هایش می‌گنجاند و با برنامه‌ریزی تمام ساعت‌های روزش، ساعاتی را نیز به مطالعه و تحقیق می‌گذراند و با تدبیر و انعطاف‌پذیری در برنامه‌هایش برای همه مسائل و کارها از جمله صله‌رحم و غیره  وقت گذاشته و برای جبران آن نیز از خواب خود کم می‌گذاشت. به نظر من مصداق کامل جمله مقام معظم رهبری در خصوص تهذیب، تحصیل و ورزش بود و در سه حوزه نمونه بود. وی با افتخار از تواضع و فروتنی همسر شهیدش می‌گوید: هیچ‌گاه در ایشان با عنوان استاد سطوح عالی حوزه، تکبر و فخرفروشی دیده نشد. به‌طوری‌که پدر و برادران او که همگی طلبه و ساکن قم بودند، از دو سال تدریس درس کفایه الاصول وی یکی از سخت‌ترین و آخرین دروس اصولی حوزه اطلاع نداشتند، تا اینکه به‌صورت تصادفی اسم او را در لیست مدرسین حوزه علمیه دیدند. به‌قدری از نظر علمی در سطح بالایی قرار داشتند که ایشان برای شروع تدریس خود از دروس سطح عالی و پایه 9 و 10 آغاز کردند و در این زمینه برای اینکه کسی متوجه نشود برای خود سختگیری خاصی را اعمال می‌کردند در صورت عمل نکردن به مسئله‌ای، برای خود جریمه‌ای در نظر می‌گرفت. وی هرچند بخش قابل‌توجهی از زندگی خویش را به مطالعه در مباحث علمی اختصاص داده بود، اما فعالیت‌های تبلیغی را تا هنگام شهادت به‌عنوان تکلیف و وظیفه شرعی بی‌هیچ بهانه و توجیهی انجام داد و پس از شهادتشان مشخص شد که باوجود سن کم قریب الاجتهاد بودند. ⭕️ @dastan9 🇮🇷❤️🌺
کسب علم و نور خدایی با اخلاص در عمل شهید همسر حجت‌الاسلام مالامیری با اشاره به ولایتمداری شهید بیان کرد: اصراری ندارم بر اینکه بگویم شهید فرشته است چراکه انسان در هر جایگاهی اشتباه هم دارد اما ایشان آنچه را که درست می‌دانست با خلوص به آن عمل می‌کرد. او با ابراز بی‌علاقگی خود نسبت به تعریف و تمجید اطرافیان نسبت به مقوله کسب علم می‌گفت: (اگر علم من دنیایی شود، سد کارم خواهد شد و این عین ظلمت است و حال‌آنکه اگر علم به‌مانند نوری باشد آن دنیا دست مرا می‌گیرد) و با تأکید بر اینکه علم متعلق به خداوند است و در آن نباید خودنمایی وجود داشته باشد. ایشان با پیگیری صحبت‌های رهبری روی مسائل سیاسی مطالعه و دقت عمل زیادی به خرج می‌داد و در مجموع ولایت محوری در زندگی ایشان نمایان بود. چنانچه به گفته‌ شهید تعامل و رفتار طلبه باید به نحوی باشد که درسش برایش حکم نور داشته باشد و با این افکار همچنان مورد تحسین اساتید خود بود. بانو احمدی با اشاره به رفتار خاص همسرش با پدر و مادر خویش ادامه داد: پدر ایشان روحانی و مادرشان نیز از سادات جلیله حسینی هستند زمان اعزام همسرم مادرش با سوز دل و آهی گلوگیر نغمه آرام جانم می‌رود روح و روانم می‌رود را سر می‌داد و از اینکه فرزندش از خوبی بسیار روزی شهید خواهد شد می‌گفت. برای آنان به‌صورت ویژه و خاص احترام قائل بود و در صورت اختلاف‌نظر در صورت امکان نظرشان را می‌پذیرفت و با طمأنینه و سکوت خاصی در برابر آن‌ها حاضر می‌شد. آری هدایت و راهنمایی‌های خانواده‌ای این‌چنین نتیجه‌ای را در بر خواهد داشت، تا حدی که خانواده ایشان پس از ازدواج نیز پیگیر درس و رابطه تعاملی ایشان با من و فرزندانمان بودند. کشانده شدن غیرت و شجاعت عالمانه شهید به آن‌سوی مرزها وی بابیان علت اعزام پدر فرزندانش به سوریه خاطرنشان کرد: پدر مهربان بُشری و فاطمه(5و2 ساله) با شنیدن ناله‌های جان‌سوز کودکان سوریه و عراق هرروز بی‌قرارتر می‌شد و از آنجایی‌که با مشاهده آن جنایات طعم خوش آرامش و لذت‌های زندگی با ذائقه بهشتی‌اش تلخ شده بود. مدام با خود زمزمه می‌کرد، (چگونه بنشینم و نظاره‌گر این جنایات باشم در حالی‌که فرزندان خودم در امنیت کامل در کنارم بازی می‌کنند؟). از همین رو سفرهای تبلیغی آخر خویش را به‌منظور مبارزه با نشر افکار التقاطی وهابیت و داعش و با حضور در مناطق مرزی و سنی نشین انجام می‌داد. اما غیرت و شجاعت عالمانه‌اش، وجدان بیدارش را به آن‌سوی مرزها کشاند. وی در دوره‌های فشرده آموزش نظامی را بدون اطلاع خانواده گذراند و باوجود شرایط مساعد کاری، تدریس و تحقیق را رها کرده، تا بنا بر قول خودش به ( حاصل آموخته‌هایش) دست یابد. به گفته‌ همسر شهید مدافع حرم سال‌های آخر به‌منظور ایجاد خلل و به سنگ خوردن تیر داعش در جذب نیرو به شهرهای مرزی می‌رفت. حتی به درخواست اهل تسنن در نجات جوانان از افکار انحرافی داعش با عزیمت به شهرهای سیستان و بلوچستان، خاش، ایران‌شهر، کرمانشاه، تالش و آستارا به تبلیغ می‌پرداخت. باوجود دوری از خانواده و تحمل سختی‌های بسیار، ذره‌ای از وظایف و مسئولیت‌های پدری خود کوتاهی نمی‌کرد، چرا که با حضورش شرایط را تغییر داده و نبودش را جبران می‌کرد. ⭕️ @dastan9 🇮🇷🌺❤️
از تمدید مأموریت و تن دادن به معامله‌ای پرسود تا شهادت وی با اشاره به‌روزهای قبل از شهادت آقا محمدمهدی گفت: با مشاهده کلیپی تأثیرگذار از رهبری حال و هوای دیگری پیدا کردم که در همان لحظه با تماس همسرم و بیان دل‌تنگی‌هایم با یکدیگر نیتی در خصوص پذیرفتن تمدید مأموریتش، تا با هدیه جهادش به حضرت آقا در این راه خدایی گام بردارد و من نیز با تقدیم دل‌تنگی‌ها و صبر خویش به آقا و حضرت زینب(س) در واقع به معامله‌ای پرسود تن دادیم، در همین فاصله دو روز پس از تمدید مأموریتش به مقام رفیع شهادت دست‌یافت. با علم به اینکه او قطعاً به خاطر خلوصش به این مقام دست پیداکرده است یاد دارم روزی را که آرزوی شهادت یکی از نزدیکانم را در راه دفاع از حرم اهل‌بیت(ع) داشتم و زمانی که مسئله اعزام ایشان مطرح شد خطاب به همسرم گفتم: خداوند از میان 70 میلیون ایرانی تو را برای جهاد و مرا برای صبر انتخاب کرده است، آری جایی که خانواده پشت یک مرد قرار گیرد، او نیز می‌تواند به‌درستی به وظایف دینی‌اش عمل کند و من نیز از ابتدای ازدواج با اعتقاد به این حس که ایشان را زود از دست خواهم داد، از خداوند برایش بهترین مرگ و روزی شهادت را طلب می‌کردم. بانو احمدی افزود: با همسرم ساعت‌های طولانی برنامه‌ریزی اتفاق‌ها و مشکلات پیش رو و روزهای بعد از شهادتش و حتی بر مسئله مدرسه بچه‌ها نیز به توافق رسیده بودیم و در این‌باره حتی برای آمادگی فرزندانمان با آن‌ها صحبت می‌کردیم. تا اینکه با شنیدن خبر شهادتش لبخندی که هنگام رسیدن عزیزان به آرزوی دیرینشان در کسب بالاترین مقام‌ها حاصل می‌شود، بر لبانم جاری شد. اما باوجود سختی‌های بسیار و ناراحتی که داشتم، لحظه‌به‌لحظه زندگی‌ام را با حضرت زینب(س) و مصیبت‌های ایشان مقایسه می‌کردم و به این گفته همسرم که ( پس از من خاطرم از خانواده‌ام جمع است) و در این آرامش به شهادت رسید. با تداعی حال و هوای حضرت امام حسین(ع) در لحظات آخر حیات مبارکش که هنوز چشم و نظرشان به خیمه‌ها بود، غم و مصیبت خود را فراموش می‌کردم. روحانی شهیدی که زحمت تشییع پیکرش را به احدی نسپرد همسر شهید مدافع حرم با اشاره به سختی‌های حضرت زینب(س) بعد از واقعه عاشورا و فلسفه آن یادآور شد: حضرت زینب(س) از کودکی بر سرنوشت خویش واقف بوده، تا جایی که مادر پیراهن برادرشان را برای روز عاشورا نزد ایشان به امانت گذاشته بودند. از آن‌پس ایشان به دلیل صبر و بردباری خود عقیله بنی‌هاشم و پیام‌آور عاشورا شناخته‌شده و به آن درجات رفیع رسیدند، و اینکه علما به نماز شب 11 محرم حضرت قسم یاد می‌کنند بی‌راه نیست. فرزندان من‌ بعد از شهادت پدر در همه‌جا بامحبت روبه‌رو شدند، اما حضرت زینب(س) پس از شهادت امام حسین(ع) گفتند امان از اسیری، حال، یادآوری مصیبت‌های آن حضرت، غم و سختی‌های پیش رو را در دنیای فانی برایمان تقلیل خواهد کرد. بانو احمدی بابیان قول شهید پیش از شهادت که (زحمت تشییع‌جنازه‌ام را هم به مردم نمی‌دهم) خاطرنشان کرد: بعد از تلاش‌های بسیار سپاه برای برگشت پیکر ایشان به ما اعلام شد که تلاششان در این زمینه به‌جایی نرسیده، البته پیش از آن‌هم بنا بر قول شهید با خود می‌گفتم بعید است برگردد. زمانی که برای بزرگداشت شهدای مدافع حرم به دیدار رهبری شتافتیم، حضرت آقا بنا بر روایتی فرمودند (روز قیامت برخی اجر دو شهید را می‌برند و چنان‌که شهدای دیگر نیز به حال آنان غبطه می‌خورند) گمان من این است که آنان شهدای مدافع حرم هستند چراکه این شهدا باوجود سن کم از روی عقل و درایت و آگاهانه و با بصیرت راه خود را برگزیدند و به‌ دور از هیجانات درونی‌شان در اوج بهره‌وری بودند و دوم اینکه عزیمتشان صرف وطن خویش نبوده و برای حفظ حرم و اسلام و دینشان، مرز نشناخته‌اند. در واقع اجر دو شهید را به خود اختصاص داده‌اند، اجری که ازنظر خداوند پنهان نیست. شهادت را بهایی نیست نباید سطح آن را با شبهات پایین آورد همسر شهید محمدمهدی مالامیری با اشاره به اهمیت آموزش فرزندان برای تمرین ولایتمداری برای عصر ظهور تأکید کرد: خود شهید با جان‌فشانی خویش برای آرامش مردمان سرزمینش کاری کرده و من حق و جایگاهی برای خود قائل نیستم، اما طرز تفکر برخی از افراد و بی‌بصیرتی آنان در عدم پشتیبانی از رهبری مرا آزرده‌ خاطر می‌کند. نسل امروز فرزندان فردا را تربیت خواهند کرد و در واقع تمرین ولایت مداری را برای عصر ظهور باید امروز به فرزندان خود بیاموزیم، و از پی کمی آب‌ونانمان حاضر به پشت پا زدن به سنگرها و اعتقاداتی که خون‌ها برایش نثار شده باشیم تا مبادا از دنیایمان عقب بمانیم. در این راستا افراد حزب‌اللهی‌ نیز باروی خوش و آگاه‌سازی می‌توانند موفق به جذب فرد فرد اعضای جامعه شده و در واقع باید به این نکته که با ناراحتی‌ها، پرخاشگری‌ها، بداخلاقی‌ها و قطع رابطه نمی‌توان جذب داشت توجه شود. چرا که در صورت بروز چنین اتفاقی دشمنان جوانان ما را به سمت خود کشی
ده، که این امر نیازمند به تحصیل، تفکر و برنامه‌ریزی است، این در حالی است که مؤمن برای همه لحظات زندگی تدبیر می‌خواهد. وی در پاسخ به شبهه دریافت هزینه مدافعان حرم بعد از اعزام به سوریه بیان کرد: آیا نمی‌توانست خودش آن مقدار پول را به دست آورد؟ کسی برای پول جان نمی‌دهد اگر به آنان بگویند برای دریافت یک میلیارد یک دستتان را قطع کنید نمی‌پذیرند، این راه برای کسانی که خواهان پول هستند باز است. نباید سطح شهادت را تا این حد پایین بیاوریم. ببینید دشمن چگونه از همه جهت کار خود را پیش می‌برد با این‌وجود برخی از مردم رقم‌های عجیب‌وغریبی به ما می‌گویند که برای خودمان هم تعجب‌آور است. در همه جای دنیا برای بازماندگان جنگ مقرری را در نظر می‌گیرند، اما با آن‌کسی پولدار نخواهد شد، به‌ هیچ‌عنوان بحث پول در جنگ باوجود سختی‌های آن مطرح نیست. ایشان تنها برای اصل دفاع از حرم اهل‌بیت (س)راهی و نیازی به دریافت هزینه نداشته که جانش را برای آن بدهد. چرا که اگر در کشور خویش ایران می‌ماند، به‌عنوان یکی از اساتید و عضو هیئت‌علمی دانشگاه زندگی بسیار خوب و مرفهی می‌داشت. حتی برخی بابیان این مطلب می‌گفتند او با وجود این ویژگی‌ها آینده درخشانی داشت و نباید می‌رفت. ⭕️ @dastan9 🇮🇷🌺❤️
ﺩﺍﻧشجویی که سنی بود، به استادش ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ ﺷﻤﺎ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯿﺪ ﯾﺎ ﻋﻠﯽ ﭼﺮﺍ ﯾﺎ ﺍﻟﻠﻪ ﻧﻤﯽ ﮔﻮﯾﯿﺪ؟ سوال و جواب استاد و دانشجو به روایت از استادش: گفتم :ﻣﮕﺮ ﻧﺸﻨﯿﺪﯾﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﻪ ﻛﻼ‌ﺳﺘﺎﻥ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﻮﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﺎ ﺍﻟﻠﻪ ، ﭘﺲ ﻣﺎ ﯾﺎ ﺍﻟﻠﻪ ﻫﻢ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯿﻢ. دانشجو : ﻧﻪ ﻣﻨﻈﻮﺭﻡ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﻋﻠﯽ (ﻉ) ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻣﯽ ﺯﻧﯿﺪ؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﻪ ﺍﺷﮑﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﯽ(ﻉ) ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺑﺰﻧﯿﻢ؟ ﮔﻔﺖ: ﺷﺮﮎ ﺍﺳﺖ. ﺍﺷﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﮐﻨﺎﺭﯾﺶ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺑﺰﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﺷﺮﮎ ﺍﺳﺖ؟ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ، ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺍﺭﺩ. ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﯾﮏ ﻧﻔﺮﯼ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺑﺰﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﻏﺎﺋﺐ ﺍﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﺷﺮﮎ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﺳﺖ؟ ﺁﯾﺎ ﺗﻮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺷﺮﯾﮏ ﺧﺪﺍ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﯼ؟ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ. ﮔﻔﺘﻢ: ﭘﺲ ﭼﻪ ﺍﺷﮑﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻣﺎ ﻋﻠﯽ (ﻉ) ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺑﺰﻧﯿﻢ؟ گفت : ﻧﻪ ﺷﻤﺎ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﯽ (ﻉ) ﻭ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ (ﻉ) ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺷﻔﺎ ﺩﻫﺪ. ﮔﻔﺘﻢ : ﺁﻥ ﺑﺤﺚ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺩ. ﻭﻟﯽ ﺳﻮﺍﻝ اولت ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﯽ (ﻉ) ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻣﯽ ﺯﻧﯿﺪ؟ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﺻﺪﺍ ﺯﺩﻥ ﻋﻠﯽ (ﻉ) ﭼﻪ ﺍﺷﮑﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﺩ؟ ﻣﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻋﻠﯽ (ﻉ) ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺑﺰﻧﯿﻢ. ﭘﺲ ﺻﺪﺍ ﺯﺩﻥ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﺍﺷﮑﺎﻟﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﺑﻌﺪ گفتم سوال دومت ﻛﻪ ﮔﻔتی ﺷﻤﺎ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ (ﻉ) ﺷﻔﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﮔﻔﺘﻢ تا بحال مشهد رفته ای. گفت : نه گفتم ﺷﻤﺎ ﮐﻪ ﻣﺸﻬﺪ ﻧﺮﻓﺘﻪ ﺍﯾﺪ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯿﺪ ﻣﺎ ﺷﯿﻌﯿﺎﻥ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ (ﻉ) ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺷﻔﺎ ﺩﻫﺪ. گفت ما شنیده ایم که شما به حرم میروید و شفا میخواهید. ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﻪ ﺍﺷﮑﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ (ﻉ) ﺑﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺷﻔﺎ ﺩﻫﺪ؟ ﮔﻔﺖ نه: ﻓﻘﻂ ﺧﺪﺍ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﻔﺎ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ. ﺭﻭ ﺑﻪ او ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ: ﺗﺎ ﺣﺎﻻ‌ ﻣﺮﯾﺾ ﺷﺪﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﯽ؟ ﮔﻔﺖ: ﺑﻠﻪ. ﮔﻔﺘﻢ: ﺁﯾﺎ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻗﺮﺹ ﻭ ﺩﺍﺭﻭ ﻫﻢ ﻧﻮﺷﺖ؟ ﮔﻔﺖ: ﺑﻠﻪ. ﮔﻔﺘﻢ: ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﻥ ﻗﺮﺹ ﻭ ﺩﺍﺭﻭ ﻣﺮﯾﻀﯽ ﺍﺕ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺭﻓﺖ ﯾﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﺮﯾﻀﯽ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﻗﺮﺹ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﻭ ﺧﻮﺏ ﺷﺪﻡ. ﮔﻔﺘﻢ: ﺣﺎﻻ‌ ﺑﻪ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﻦ ﺟﻮﺍﺏ ﺑﺪﻩ . ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﺮﺹ ﻫﺎ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺷﻔﺎ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺷﻔﺎﯾﺖ ﺩﺍﺩ؟ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺷﻔﺎ ﺩﺍﺩ. ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺷﻔﺎ ﺩﺍﺩ ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﻗﺮﺹ ﻭ ﺩﺍﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﯼ؟ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ، ﺧﺪﺍ ﺷﻔﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺮﺹ ﻫﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﮔﻔﺘﻢ: ﻫﻤﻪ ﯼ ﺣﺮﻑ ﻣﺎ ﺷﯿﻌﯿﺎﻥ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﺗﻮ ﺣﺮﻑ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩﯼ. ﺩﯾﺪﻡ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩ. ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﻄﻮﺭ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﺘﻌﺎﻝ ﺷﻔﺎﯼ ﻣﺮﯾﺾ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﯾﮏ ﻗﺮﺹ ﮐﻮﭼﮏ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ، ﺍﯾﻦ ﺧﺪﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﻔﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻭﻟﯿﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ(ﻉ) ﺑﺪﻫﺪ؟ ﺑﯿﻦ ﺩﻭ ﺭﺍﻩ ﮔﯿﺮ ﻛﺮﺩ. ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ، ﻗﺪﺭﺕ ﺧﺪﺍ ﺯﯾﺮ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ ﭼﺮﺍ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺣﺮﻑ ﻣﺎ ﺛﺎﺑﺖ ﻣﯽ ﺷﺪ. ﻃﯿﻨﺖ ﭘﺎﮐﺶ ﺣﮑﻢ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺣﺮﻑ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺗﺎﯾﯿﺪ ﮐﻨﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ ﺧﺪﺍ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ. ﮔﻔﺘﻢ: ﻫﻤﻪ ﯼ ﺣﺮﻑ ﻣﺎ ﺷﯿﻌﯿﺎﻥ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﺘﻌﺎﻝ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ(ﻉ) ﻗﺪﺭﺗﯽ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻣﺮﯾﺾ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﻔﺎ ﺑﺪﻫﺪ ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺮﺹ ﻫﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺧﺪﺍ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺧﻮﺩﺵ ﺷﻔﺎ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ (ﻉ) ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﻭ ﺍﯾﻦ ﻋﯿﻦ ﺗﻮﺣﯿﺪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺷﺮﮎ ﻧﯿﺴﺖ. ﺣﺎﻻ‌ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺣﺪﻭﺩﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺍنشجویم ﺟﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺣﺮﻑ ﻣﺎ ﭼﯽ ﻫﺴﺖ گفتم ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﺩﻭ ﺁﯾﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﯾﺎﺕ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ: ﺍﯾﻦ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﺘﻌﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺟﺎﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ. ﻭ ﺩﺭ ﺁﯾﻪ ﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻣﯽ ﻓﺮﻣﺎﯾﺪ: ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻠﮏ ﺍﻟﻤﻮﺕ(ﺟﻨﺎﺏ ﻋﺰﺭﺍﺋﯿﻞ) ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺟﺎﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ. ﺳﻮﺍﻝ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﺎﻻ‌ﺧﺮﻩ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺟﺎﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ؟ ﮔﻔت : ﻋﺰﺭﺍﺋﯿﻞ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﺧﺪﺍ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ. ﮔﻔﺘﻢ: ﺧﺐ ﻫﻤﯿﻦ ﺣﺮﻑ ﻣﺎ ﺷﯿﻌﯿﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ (ﻉ) ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺋﻤﻪ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﺧﺪﺍ ﻗﺪﺭﺕ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﯾﮑﺴﺮﯼ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻨﺪ ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﺷﺮﮎ ﺍﺳﺖ؟ ﮔﻔت : ﻧﻪ.... ﺷﮑﺮﺧﺪﺍ،ﮐﻪ ﻧﺎﻡ " ﻋﻠــــﯽ " ﺩﺭ ﺍﺫﺍﻥ ﻣﺎﺳﺖ ﻣﺎ ﺷﯿﻌﻪ ﺍﯾﻢ ﻭ ﻋﺸﻖ ﻋﻠﯽ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﺎﺳﺖ ﺍﺯ ﯾﺎ ﻋﻠـــﯽ، ﺯﺑﺎﻥ ﻭ ﺩﻫﺎﻥ ﺧﺴﺘﻪ ﮐﯽ ﺷﻮﺩ ﺍﺻﻼ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿـــــﻦ ﺩﺭ ﺩﻫﺎﻥ ﻣﺎﺳﺖ ﻣﺎ ﺷﯿــــــــﻌﻪ ﺯﺍﺩﻩ ﺍﯾﻢ ﻭﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻫﺰﺍﺭﺷﮑﺮ ﺍﯾﻦ ﺷـــــﯿﻌﻪ ﺯﺍﺩﮔﯽ، ﺷﺮﻑ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﻣﺎﺳﺖ *بزرگواران در ثواب نشر مطالب باما سهیم باشید,* ⭕️ @dastan9 🇮🇷❤️🌺
من و بهترین دوستم با وجود شباهت هایی که داشتیم ولی کلی تفاوت هم داشتیم‌من همیشه درون گرا بودم ولی‌مهشید برون گرا بود. خلاصه ما دوتا از بچگی خیلی صمیمی بودیم و هستیم.‌مهشید ازدواج کردبا یکی از هم دانشگاهی هاش. پسر خوب و موجهی به نظر میومد. یک سال بعد صاحب فرزند شد و منم یک سال و نیم بعد مهشید‌وبا پسر آشنای خیلی دورمون ازدواج کردم. روزها به کام بود پسر مهشید روز به روز بزرگتر میشد و حالا یه پسر شیرین دوساله بود. برای منی که خواهر نداشتممهشید بهترین خواهر دنیا بود.ما هردو زندگیمون رو خیلی دوست داشتیم و عاشق زندگیمون بودیم. یک روز مهشید تماس گرفت و باهم قرارگذاشتیم کافی شاپ. مهشید پسرشو نیاورده بود و جای تعجب داشت. گفتم چی شده مهشید؟گفت میخواستم باهات صحبت کنم راستش جدیدا متوجه شدم سعید(شوهرش) خیلی سرش تو گوشیه جدیدا توجهی به منو بردیا نداره.راستش شبا دیر میاد و خوشتیپ میکنه و میره.یکم فکر کردم دیدم این چیزایی که مهشید میگه نادر شوهرم هم داره...بهش گفتم خب که چی؟ اینایی که میگی نادر هم داره دیر میاد گهگاهی، گاهی سرش تو گوشیه تازه گوشیش رو هم جدیدا رمز گذاشته دلیلی نمی‌شه که بخوام حساس شم..‌بالاخره یه مدته از ازدواج گذشته قرار نیست مثل روز اول باشن. ‌مهشید:خیلی ساده ای! ببین من چجوری مچ سعید رو بگیرم ببین و یاد بگیر. گذشت و مهشید رفت و اتفاقات جدیدی رقم زد. ⭕️ @dastan9 🇮🇷❤️🌺
داستانهای کوتاه و آموزنده
#داستان‌عبرت‌آموز #اعتماد من و بهترین دوستم با وجود شباهت هایی که داشتیم ولی کلی تفاوت هم داشتیم‌من
من روز به روز به نادر مشکوک تر میشدم و به حرف مهشید رسیدم.مهشید به حرفش عمل کرد. بالاخره تونست مچ سعید رو بگیره. یه روز برام زنگ زد:سلام _سلام چرا گریه میکنی مهشید؟ _دیروز سعید و تعقیب کردم، حدسم درست بود نشسته بودن توی پارکدهمونجا رفتم جلو یه سیلی خوابوندم توی گوش سعید.یه لیوان آب طالبی دست سعید بود گرفتم و پاشیدم تو صورت دختره.حالا خوبه دختره کی بود؟؟؟طناز هم دانشگاهیمون. باورم نمیشد طناز یه دختری بود که منو مهشید ازش تنفر داشتیم.همیشه هم کل کل داشتیم باورم نمیشد اینجوری زهرشو به زندگی مهشید ریخته باشه مهشید ادامه داد_قیافشون دیدنی بود.کل لباس طناز خیس شده بود و مثل موش آب کشیده شده بود.جلوی طناز گریه نکردم صاف و با غرور وایستادم.بعد دوییدم سمت خونه سعید صدام میزد و می‌گفت مهشید اشتباه میکنی.دست بردیا رو گرفتم و اومدم خونه بابام. تازه عکسشون رو هم برای دادگاه گرفتم. کل مهریه ام رو هم میزارم اجرا تا حالیش بشه خیانت چیه. _مهشید ببین شاید توضیحی داشته باشه بذار حرف بزنه عجله نکن اما گوش نکرد. بهش گفتم مهشید یه فرصت دوباره به زندگیت بده اون زندگی ارزش فرصت دوباره رو داره. اما مهشید میگفت زندگی با منو به طناز فروخت... حالا من با نادر مونده بودم چکار کنم چند بار که حواسش نبود کلی دقت کردم و رمز گوشیش رو یاد گرفتم. یه روز تا رفت حموم گوشیش رو برداشتم و رفتم قسمت پیام‌ها... دارد ⭕️ @dastan9 🇮🇷🌺
﷽ ورد لب و ذڪر شبِ عشاق علیسٺ تاصبح قیامٺ ولےالله علیسٺ من یاعلےو یاعلے گویم همہ عمر آنڪس ڪه مرا باب نجاٺ اسٺ، علیسٺ بر شیعیان جهان مبارڪ باد ⭕️ @dastan9 🌺❤️🇮🇷
❤️ ای یادگار حضرت حیدر(ع)ظهور کن با لطف خود وجود مرا غرق نور کن یابن الحسن(عج)اگر چه که نالایقم ولی کار مرا به خادمی ات جفت و جور کن ⭕️@dastan9 🇮🇷❤️🌺
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: پنجشنبه - ۰۷ مرداد ۱۴۰۰ میلادی: Thursday - 29 July 2021 قمری: الخميس، 18 ذو الحجة 1442 🌹 امروز متعلق است به: 🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام 💠 اذکار روز: - لا اِلهَ اِلّا اللهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبین (100 مرتبه) - یا غفور یا رحیم (1000 مرتبه) - یا رزاق (308 مرتبه) برای وسعت رزق ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹عید الله الاکبر ، عید بزرگ ولایت، عید سعید ، 10ه-ق 🔹قتل عثمان بن عفان، 35ه-ق 🔹بیعت مردم با امیر المومنین علیه السلام، 35ه-ق 📆 روزشمار: ▪️12 روز تا آغاز ماه محرم الحرام ▪️21 روز تا عاشورای حسینی ▪️36 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام ▪️45 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها ▪️60 روز تا اربعین حسینی ⭕️ @dastan9 🇮🇷❤️🌺
📌 روزه، معادل تمام عمر ✍ علیه‌السلام می‌فرمایند: 💠 روزه روز خم، برابر روزه عمر دنياست. اگر انسانى به درازاى عمر دنيا زندگى كند و [همه] آن را بدارد، ثواب روزه روز غدير را دارد و [نيز] روزه آن، در هر سال، نزد خداى عز و جل برابر صد حج و صد عمره مبرور و مقبول است و آن، عيد بزرگ خداست. 📚 تهذیب الاحکام، ج۳، ص۱۴۳. ⭕️ @dastan9 🇮🇷❤️🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شاهکار استاد قرائتی دراثبات ولایت امیرالمومنین علیه السلام ♦️استاد قرائتی بعد ازاثبات ولایت امیرالمومنین علی علیه السلام دریک دقیقه درمناظره دیگردومین شاهکار راخلق کردند. ⭕️ @dastan9 🇮🇷❤️🌺
✨﷽✨ 🔴وقتی پای "رفاقت با خدا"در میان باشد..! ✍وقتی ﻛﻪ ﻋﻠﻰ (علیه السلام) ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﻰ ﻳﻚ ﺳﭙﺎﻩ ﺑﺎ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻧﺶ ﺍﺯ ﻳﻤﻦ ﺑﺮﻣﻰ ﮔﺸﺖ ﺣﻠّﻪ ﻫﺎﻯ ﻳﻤﻨﻰ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺩﺍﺷﺖ ﻛﻪ ﻣﺘﻌﻠﻖ ﺑﻪ ﺑﻴﺖ ﺍﻟﻤﺎﻝ ﺑﻮﺩ، ﻧﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺣﻠّﻪ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﭘﻮﺷﻴﺪ ﻭ ﻧﻪ ﺑﻪ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺳﭙﺎﻫﻴﺎﻥ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﺍﺩ ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﺼﺮﻑ ﻛﻨﺪ. ﻳﻜﻰ ﺩﻭ ﻣﻨﺰﻝ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﻣﻜﻪ - ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﺣﺞ ﺑﻪ ﻣﻜﻪ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ - ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺍﻯ ﮔﺰﺍﺭﺵ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺑﻪ ﺣﻀﻮﺭ پیامبر ﺭﺳﻴﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻧﺶ ﺑﺎﻫﻢ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﻜﻪ ﺷﻮﻧﺪ .ﻭﻗﺘﻰ ﻛﻪ برگشت و ﺑﻪ ﻣﺤﻞ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻥ ﺭﺳﻴﺪ، ﺩﻳﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﺁﻥ ﺣﻠّﻪ‌ﻫﺎ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﭘﻮﺷﻴﺪﻩ ﺍﻧﺪ! ﻋﻠﻰ علیه السلام ﺑﺪﻭﻥ ﻫﻴﭻ ﻣﻠﺎﺣﻈﻪ ﻭ ﺭﻭﺩﺭﺑﺎﻳﺴﺘﻰ ﻭ ﻣﺼﻠﺤﺖ ﺍﻧﺪﻳﺸﻰ ﺳﻴﺎﺳﻰ، ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻦ ﺁﻧﻬﺎ در آورد ﻭ ﺑﻪ ﺟﺎﻯ ﺍﻭﻝ ﮔﺬﺍﺷﺖ! ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻥ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪﻧﺪ ﻭﻗﺘﻰ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺣﻀﻮﺭ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺭﺳﻴﺪﻧﺪ. رﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺗﺎﻥ ﺭﺍﺿﻰ ﻫﺴﺘﻴﺪ؟ گفتند: بله، ﺍﻣﺎ... ﻭ ﻗﺼﻪ ﺣﻠّﻪ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﺮﺽ ﺭﺳﺎﻧﺪﻧﺪ. ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ (صلی الله علیه و آله ) ﺟﻤﻠﻪ ﺍﻯ ﺗﺎﺭﻳﺨﻰ ﺭﺍ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻋﻠﻰ علیه السلام ﻓﺮﻣﻮﺩ:ﺍﻧﻪ ﻟﺎﺧﻴﺶ ﻓﻰ ﺫﺍﺕ ﺍﻟﻠّﻪ: ﺍﻭ ﺧﺸﻦ ﺗﺮﻳﻦ ﻓﺮﺩﻯ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺫﺍﺕ ﺧﺪﺍ... ﻳﻌﻨﻰ ﻋﻠﻰ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﭘﺎﻯ ﺍﻣﺮ ﺍﻟﻬﻰ ﺑﺮﺳﺪ، ﺍﺯ ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﻣﺼﺎﻧﻌﻪ ﻭ ﻣﻠﺎﺣﻈﻪ ﻛﺎﺭﻯ و رفیق بازی ﺑﻪ ﺩﻭﺭ ﺍﺳﺖ... نکته: اون وقت بعضی وقتا ماها چقدر راحت بخاطر رضایت دوستانمون،رضایت خدا رو که شایسته ترین شخص برای دوستی هست رو کنار میگذاریم و ندید میگیریم... 📚ﻧﻬﻀﺘﻬﺎﻯ ﺍﺳﻠﺎﻣﻰ ﺩﺭ ﻳﻜﺼﺪ ﺳﺎﻝ ﺍﺧﻴﺮ، ص99 📚ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﻬﺎﻱ ﺍﺳﺘﺎﺩ / ﻣﺮﺗﻀﻲ ﻣﻄﻬﺮﻱ ⭕️ @dastan9 🇮🇷🌺❤️
داستانهای کوتاه و آموزنده
#داستان‌عبرت‌آموز #اعتماد من روز به روز به نادر مشکوک تر میشدم و به حرف مهشید رسیدم.مهشید به حرفش ع
اونی که نباید اتفاق افتاده بود... پیام هاشون رو به خیال اینکه من رمز و نمیدونم پاک نکرده بود. استرس گرفته بودم قلبم تند تند میزد رفتم سراغ فضای مجازی دیدم بله توی همه جا هستش و پیام داده. شماره رو برداشتم نمیدونستم چکار کنم چطور زندگیمو نجات بدم. تصمیم گرفتم من برخلاف مهشید به روش نیارم. گوشی رو درست همونطوری گذاشتم سرجاش. یکم به گذشته زندگیم نگاه کردم کم لطفی هایی هم از سمت من بوده ولی هرچی، بازهم نادر حق نداشته خیانت کنه.‌خندم گرفته بود از سر حرص چطور هم من هم مهشید همزمان داشت زندگی خوبمون از هم میپاشید؟ فردا وقتی نادر رفت سر کار رفتم سراغ تلفن کارتی و شماره دختره رو گرفتم باورم نمیشد صدای نحس خود طناز بود پس کمر همت بسته بود زندگی هر جفتمون رو خراب کنه. خیلی حسود بود. بدون حرف زدن تلفن رو قطع کردم. من برگشتم خونه و بعد کلی فکر کردن تصمیم رو گرفتم باید زندگیم رو محکم تر نگه می‌داشتم و حفظش میکردم.البته اینم باید بگم که نادر اوایل پیام‌ها اصلا جوابشو نمی‌داد و میگفت زنم و دوست دارم و... آنقدر طناز پاپیچ شده بود که نادر یکم کوتاه اومده بود. یه شام خوب همراه کلی دسر درست کردم دستی به سر و روی خونه کشیدم و برخلاف همیشه خودم به پیشواز نادر رفتم و درو براش باز کردم باهاش مهربون تر بودم. محبت میکردم نوبت دادگاه مهشید رسیده بود با اینکه من بهش گفته بودم طناز داره زندگی جفتمون رو خراب میکنه میگفت سعید نباید روی خوش نشون میداد قرار شد طلاق بگیرن.... ⭕️ @dastan9 🌺🇮🇷❤️
داستانهای کوتاه و آموزنده
#داستان‌عبرت‌آموز #اعتماد اونی که نباید اتفاق افتاده بود... پیام هاشون رو به خیال اینکه من رمز و
مهشید طلاق گرفت‌بردیا در هفته سه روز پیش مهشید و بقیه هفته پیش پدرش بود... یکم که آتیش مهشید خوابید افسردگیش شروع شد و فهمیده بود همونی که طناز میخواسته شده درست تو زمین طناز بازی کرده بود. پشیمون بود اما غرورش اجازه نمی‌داد بگه. نادر و هرطور شده خونه نگه می‌داشتم نمیذاشتم حوصله اش سر بره. کلی شاد بودیم و معنی زندگیو تازه فهمیده بودیم نادر هم به نوبه خودش تلاش می‌کرد عصر هامیرفتیم پیاده روی و رستوران. یک روز دیدم به شماره طناز پیام داد و گفت از زندگیم گمشو بیرون. من عاشق زن و زندگیمم. و بلاکش کرد. چندباری طناز پیگیر شد حتی یه بار اومد در خونه نادر درو باز کرد و رنگش پرید منم رفتم و دیدم طناز شروع کرد به حرف زدن منو نادر عاشق همیم و... منم گفتم من از نادر مطمئنم نادر هم از خونه بیرونش کرد... حالا دیگه از زندگیم مطمئن بودم. هم من به مشکلات اخلاقیم پی بردم هم نادر به خودش اومد‌و حالا یه دختر هم داریم. دارم سعی میکنم دوباره مهشید و سعید و راضی کنم برگردن سرزندگیشون حداقل بخاطر بردیا درسته که اتفاق تلخی افتاده این هم هست که بعضی ها ممکن مریض باشن و انسانهای درستی نباشن و هوسران باشن که اصلا نمیتونن اصلاح بشن. اما سعید ونادر هم دچار یه اشتباه شد ند که زمینه سازش هم ما بودیم امیدوارم مهشید برگرده و خوشبخت بشن ⭕️ @dastan9 🌺🇮🇷❤️