eitaa logo
داستانهای کوتاه و آموزنده
2.8هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
3.4هزار ویدیو
36 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم بیایید از گذشتگان درس عبرت بگیریم تاخود عبرت آیندگان نشدیم ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ http://Splus.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷 ادمین کانال https://eitaa.com/yazahra_9 تبادلات 🌹 https://eitaa.com/yazahra_9
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴 3 🔸عنایت امام حسین سلام الله علیه به مرحوم حاج اسماعیل دولابی آیت الله مبشر کاشانی در مورد علم اهل بیت علیه السلام فرمودند: ائمه طاهرین، صاحبان علم هستند و هر فردی که قصد عالم شدن و بهره گرفتن از دانشی را دارد، تنها از طریق آنها است که به او عنایت می شود و اگر می بینید آیات قرآن در مورد نعمات الهی و بهشت سخن می گویند، مقصود همان معارف الهی هستند که در آنجا نصیب مؤمنان می شود. ایشان در ادامه همین بحث از باب نمونه فرمودند: جناب آقای حاج اسماعیل دولابی که برداشت های زیبا و خوبی از آیات و روایات داشتنه اند به این دلیل بوده است که وقتی در ایام جوانی به زیارت عتبات عالیات در کشور عراق می روند و به محضر مبارک امام حسین علیه السلام در کربلا مشرف می شوند، کنار ضریح مقدس، از آن حضرت طلب علم و معرفت می کنند. ایشان در آن حال که بسیار منقلب هستند، ناگهان مکاشفه ای برایشن پیش می آید و می بینند دست مبارکی از ضریح مقدس خارج شد و سیبی را داخل سینه ایشان قرار داد. آن گاه متوجه می شوند که امام علیه السلام به ایشان عنایت فرموده اند و آن معارفی را که بیان می کردند از حضرت سید الشهدا علیه السلام داشتند و آن سیب هم معنی اش همان معارف و علوم بود. 🖤-•-•-•-------❀•🏴•❀ --------•-•-•-- 🖤 🖤 @dastan9 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «پاکت‌های حرام» 👤 استاد 🚩 صحبت‌های تکان‌دهنده خطاب به لشکر کوفیان و اهل زمان 🔍 ما به فکر آخرت مسئولین هستیم که میگیم رو اجرا کنید... 🖤-•-•-•-------❀•🏴•❀ --------•-•-•-- 🖤 🖤 🏴 https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed 🏴 🏴 https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw 🏴 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🔸توسل به حضرت حضرت علیه السلام آیت الله نجابت شیرازی می فرماید: طلبه ای که دوره ی سطح را در مشهد مقدس به پایان رسانیده بود عازم نجف اشرف شد تا در جوار مرقد مطهر مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام تحصیلات عالیه خویش را ادامه دهد. پس از مدتی یک روز به درس یکی از اساتید مشهور حوزه علمیه نجف اشرف حاضر شد و چون به روش درسی آن استاد آشنا نبود از همان ابتدا شروع کرد به پرسیدن سؤال و طرح اشکال، استاد که اشکالات او را ناوارد می دید اول با توضیحات مختصری سعی کرد او را مجاب کند؛ اما پس از اینکه متوجه شد او درس را نفهمیده و بدون جهت سؤال می کند به اون گفت: دیگر سر درس من حاضر نشو. طلبه که از این جریان بسیار ناراحت شده بود در سر خود نقشه ای کشید تا تلافی کند و در صدد بود که این اهانت را جبران کند. شب هنگام که استاد راهی منزل خویش بود او جلو رفت و استاد را مورد عتاب قرار داد که چرا شما در سر درس به من اهانت کردید؟ استاد او را به خانه خویش دعوت کرد و گفت: اگر به منزل من بیایی علت این امر را برایت بازگو می کنم. آن طلبه با وجودی که از قبول کردن دعوت استاد اکراه داشت، اما چون میخواست علت این اهانت را بداند دعوت او را پذیرفت. استاد پس از آوردن چای و میوه و پذیرایی از میهمان خویش گفت: چندین سال پیش یک سید طلبه ای که او نیز تازه به درس من آمده بود مثل تو شروع کرد به سؤال پرسیدن و اشکال گرفتن، به طوری که من در پایان عصبانی شدم و او را از جلسه درس خویش بیرون کردم؛ اما آنروز پس از پایان درس، ناراحت بودم و خویش را سرزنش می کردم که چرا این سید اولاد پیغمبر را از درس خویش بیرون کردم. مدت ها در صدد بودم که او را ببینم و از او معذرت بخواهم و به او بگویم که دوباره به کلاس درس بیاید؛ اما او را نمی دیدم تا اینکه پس از گذشت حدود شش ماه که دیگر من همه چیز را فراموش کرده بودم روزی او را در حرم مطهر حضرت دیدم. بسیار خوشحال شدم و پس از معذرت خواهی از او خواستم که دوباره به درس من بیاید. اونیز پذیرفت و روز بعد سر درس من حاضر شد. این بار نیز همچون بار قبل چیزی از درس نگذشته بود که شروع کرد به ایراد گرفتن وسؤال پرسیدن؛ اما این دفعه اشکالات او کاملا درست و بجا بود و به طوری که نتوانستم جواب برخی ازسؤالات او را بدهم. در پایان درس به شاگردان خود گفتم: مثل اینکه من دیشب خوب مطالعه نکرده ام. ان شاء الله همین درس را در جلسه فردا به صورت شسته رفته برایتان بازگو خواهم کرد. آن گاه سید را صدا زدم و گفتم: لطفا شما بمانید، من با شما قدری کار دارم. پس از اینکه همه طلبه ها شبهه ها و اشکلات خویش را پرسیدند و رفتند من رو کردم به آن آقا سید طلبه و گفتم: شما پس از درس من سر درس چه کسی رفته اید که این قدر مسلط شده اید و من نتوانستم شبهات شما را پاسخ بدهم؟ سید گفت: استاد! پس از آن جریان به کربلای معلی رفتم و به جدم حضرت سید الشهدا علیه السلام متوسل شدم و از او خواستم که شما را به سزای عمل خویش برساند؛ اما در همان شب اول امام را در خواب دیدم، ایشان به من فرمودند: فرزندم! درست نیست که در صدد انتقام باشی، این تقاضای غلطی است؛ بهتر است چیزی از من بخواهی تا دعایت را به اجابت برسانم، چیزی که که نزد تو از همه چیز با ارزش تر باشد. من که قبلاً شنیده بودم علوم پیامبران و اوصیای آنها از طرف خداوند متعال است و به اصطلاح علم آنها لدنی است، به حضرت سیدالشهدا علیه السلام عرض کردم: من علم لدنی می خواهم، حضرت فرمودند: علم لدنی مخصوص انبیاء و اولیای خاص خدا است، چیز دیگری بخواه. از خواب بیدار شدم و از دیدن این خواب بسیار در سرور و شعف بودم و تا پایان روز با خود فکر می کردم که چه بخواهم و از این لطف و عنایتی که حضرت به من فرموده اند چگونه استفاده کنم. شب بعد دوباره حضرت را در خواب دیدم و اصرار کردم که من همان علم لدنی را می خواهم. حضرت باز همان مطلب شب پیش را تکرار فرمودند؛ اما من باز هم قانع نشدم تا اینکه در شب سوم، حضرت در خواب به من فرمودند: فرزندم علم لدنی نمی شود؛ اما من به تو چیز با ارزشی می دهم که برای همیشه از آن بهره ببری. حضرت با اینکه در خواب به من نفرمودند آن چیز چیست، اما پس از آن خواب، تمام چیزهایی را که از کوچکی یاد گرفته بودم به یاد آوردم و نسبت به هر مطلبی که می خواستم بفهمم با اولین بار که می خواندم یا می شنیدم، آن را می فهمیدم و حفظ می شدم و هیچ گاه دچار نیسان نشدم و خلاصه حضور ذهن عجیبی نسبت همه دانستنی هایم پیدا کردم. استاد رو کرد به آن طلبه جوان و گفتم: اگر من در جلسه درس به تو پرخاش کردم هدفم این بود که تو هم منتبه شوی، فکر نمیکردم که در صدد تلافی برآیی. آن طلبه که از عمل خویش شرمنده و خجل شده بود ایستاد، عذرخواهی کرد ورفت... 🖤-•-•-•-------❀•🏴•❀ --------•-•-•-- 🖤 🖤
✨﷽✨ 🌼در مجلس امام حسین، در محضر امام حسینیم! 🔺اگر انسان با این نگاه به مجلس (سلام الله علیه) ورود پیدا کند [که خود ایشان در مجلس حضور دارند] حال او حال و حال است. اگر واقعا امام حسین (ع) را با بدن مادی می‌دیدیم، چطور با مراقبه‌ی بیشتری ورود پیدا می‌کردیم! حتی اگر به مشرف شویم و به ضریح مبارک و مطهر ایشان وارد شویم، چقدر حالمان منقلب است! خود ایشان فرمودند ما این حضور و ارتباط مستقیم را به مجالس هم توسعه داده‌ایم لذا مجالس امام حسین (ع) ورود بر امام حسین (ع) است. وارد شدن به مجالس امام حسین (ع) وارد شدن و همراه شدن با کاروان امام حسین (ع) است. اگر این احساس به ما دست داد، آن موقع می‌بینیم که ورود به مجلس امام حسین (ع) مراقبه‌ی ویژه‌ای برای انسان ایجاد می‌کند. ما واقعاً چقدر در مجلس اهل بیت علیهم السلام مراقب هستیم؟ چقدر حقیقتاً خود را در محضر ایشان می‌بینیم و در محضر اهل بیت را رعایت می‌کنیم؟ 👤 استاد محمدرضا عابدینی 📚 از کتاب ادب عاشقی ص 46 ‌‌‌‌ 🖤-•-•-•-------❀•🏴•❀ --------•-•-•-- 🖤 🖤 🏴 https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed 🏴 🏴 https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw 🏴 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🔴 خاطرات مرحوم شیخ احمد کافی، منبری مشهور مشهدی از پیاده‌روی اربعین: خداوند لطف کرده و شاید قریب 30سفر از نجف پیاده به کربلا آمده باشم. سالی پنج مرتبه می‌آمدیم، الان هم آقایان می‌آیند؛ علما، مراجع، طلبه‌ها، فضلا و مدرسین. آقا سیدالشهدا علیه السلام سالی پنج زیارت مخصوص دارند؛ اول رجب، نیمه رجب، نیمه شعبان، عرفه و اربعین. 10تا 10تا، 20تا 20تا با هم جمع می‌شوند و مقداری نان خشک کرده و کمی هم ماست و نعناع با هم مخلوط کرده به همراه یک کاسه و نمک با خودشان برمی‌دارند. قبا و عبایشان را هم تا کرده و داخل کوله‌پشتی قرار می‌دهند، نعلین‌هایشان را هم می گذارند درون کوله‌پشتی. اندکی که از شب می‌گذرد، از مدرسه‌ها و خانه‌ها بیرون می‌آیند به حرم آقا امیرالمؤمنین علیه السلام می‌روند، سلامی به حضرت می‌دهند و می‌گویند: «علی جان ! ما داریم می‌رویم کربلا، امری ندارید؟ داریم می‌رویم کنار قبر ابی عبدالله‌الحسین علیه السلام » این گروه به کوفه می‌رسند و گاهی اوقات برخی از افراد از مسیر خشکی می‌آیند که حدوداً 13 فرسخ است، اما اگر از راه کوفه بیایند 17 فرسخ است و سه روز در راه هستند. البته بسیاری هم از کنار رو فرات می آمدیم. سه روز در راه بودیم و تقریباً روزی شش‌فرسخ پیاده می‌رفتیم. چه حال خوشی؛ افراد در مسیری که طی می‌کنند با هم بحث می‌کنند، حدیث می‌خوانند، مطالب دینی به هم می‌گویند، دور هم می‌نشینند، واقعاً انسی است، انس دینی و معنوی. در راه وقتی در حال حرکت هستیم، عرب‌ها «مُضیف» (مهمان‌خانه) درست کرده‌اند، تشریفاتی نیست، چهار تکه حصیر را روی هم انداخته‌اند و یک تکه هم حصیر پهن کرده‌اند به عنوان مهمانخانه‌شان. بیچاره‌ها در طول سال برنج می‌کارند، برنج‌هایشان را کنار می‌گذارند و به بچه‌های خود در آن هوای گرم نان و خرما می‌دهند. به جای هندوانه، آب فرات و به جای خورشت، خرما می‌دهند و اندکی که برنج دارند می‌گویند صبر کنید این زوار سیدالشهداء بیایند. زائران اهل‌بیت علیه السلام که آمدند، ده ـ بیست نفر به پیشواز زائران آمده و ازآنها دعوت می‌کنند تا در این مضیف‌ها بیایند. برنج را ریخته و به آنها می‌دهند. برق نبود، چراغ فانوس روشن کرده، ظرف دوغ و آب در دست می‌گیرند و از زائران پذیرایی می‌کنند. وقتی زائران غذا خوردند، هر چه که باقی ماند آنها را برمی‌دارند و به جمعیت اطرافشان می‌دهند و می‌گویند اینها را بخورید که از باقی‌مانده‌های زوار سیدالشهداء علیه السلام است. این چه حُسن نیتی است! این چه اخلاصی است! این چه عقیده‌ای است! چه ایمانی است! صفای درونی است، این چه دلی است خوشان به حال آنها. یک زمانی، تابستان‌ها شب راه می‌روند و روز، زیر نخل‌ها می‌خوابند، چرا که هوا گرم است و نمی‌توان راه رفت. اول مغرب شد، نماز مغرب و عشاء را خواندیم، کمی نان و دوغ درست کردیم و خوردیم و به راه افتادیم، برای چه زمانی؟ برای زیارت اربعین، شلوغ‌ترین زیارتی‌ها. 2 هزار موکب و دسته‌های عزاداری از اطراف عراق می‌آیند. خدایا وسیله‌ای درست کن که این مرقد مطهر و راه امام حسین علیه السلام برای مردم باز شود و مردم به زیارت ایشان نائل شوند. 🖤-•-•-•-------❀•🏴•❀ --------•-•-•-- 🖤 🖤 🏴 https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed 🏴 🏴 https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw 🏴 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
مراقب این رجاله ها وکذابهای موریانه باشید (بهائیت) رفته بودم حرم حضرت‌معصومه، تاکسی سوار شدم از حرم به سمت بلوار امین. یه زن جلو و یه پیرزن عقب نشسته بودن. پیرزنه با ساق پاهای برهنه! از همون اول شروع کرد به غرغر که چقدر گرونیه.. نگاه کنید ۲۴۰ کیلو طلا رو گنبده! چرا برنمیدارن خرج فقرا کنن؟!😒 ⁉️ حضرت زهرا معلوم نیست قبرش کجاست، دارن با پول ما، براش حرم میسازن!؟!⁉️ پول ما را می‌برن عراق، صحن‌ها را بزرگ می‌کنن.. عراق آباد بشه‼️ زن جلویی سر تکون می‌داد و راننده هم هیزم تو آتیش می‌ریخت که چقدررر گرونیه و قیمت لاستیک و صفحه کلاج و... 🔥 🔰 معمولا تو تاکسی وارد بحث نمی‌شم و سکوت می‌کنم.. ولی اسم اهلبیت (ع) رو که برد و دیدم زیارت رو نشونه گرفته، نتونستم سکوت کنم! گفتم: خانم! برای حضرت زهرا (ع) حرم نمی‌سازن، اسم یه صحن تو حرم حضرت علی (ع) رو بنام ایشون گذاشتن.. 👌 کسی هم پول زور از هیچکس نمی‌گیره صحن و حرم بسازن، هر کی بخواد با نذر و عشق کمک میکنه❤️ اون حرم‌ها هم مال عراق نیست، مال کل شیعه و ملت اسلامه. مگه حرم امام رضا (ع) مال کل شیعیان نیست؟! اما این طلاهای گنبد اینا را بردارن خرج فقرا کنن؟! اینا رو خود فقرا دادن که صحن و سرای اهلبیت (ع) آباد باشه.. ❌ برگشت و گفت: بهایی از مسلمون بهتره، اونا به هم کمک میکنن، اگه فقیر بینشون باشه بهش میرسن‼️ ‼️ (اینجا معلوم شد پیرزن مکار، بهاییه)🤮 ✅ گفتم: رو گنبد قبر بهاالله تو حیفا، اسرائیل، ۱۲ هزار آجر طلاس! چرا ورنمیدارین خرج فقرا کنین؟!! 🤔 ❌ گفت: ما مظلومیم، حق تحصیل و حق کار و هیچی نداریم.. گناه مون چیه. جز اینکه مسلمون نیستیم؟! جز اینکه یه دین مدرن و بروز داریم ⁉️ ✅ گفتم: گناه تون اینه که تشکیلات هستین. نه دین. تشکیلات میگه👈 با کی ازدواج کنین. با کی حرف بزنین، به چی فکر کنین، از بچگی جاسوس و خائن بار میاین.. از قحطی ساختگی انگلیسیا زمان قاجار تا جلادهای ساواک همه جا شما با چنگال‌هاتون مردم شیعه ایران رو آزار دادین، حتی اسرائیل هم شما رو میشناسه و حق ندارین بیش از ۱۰ روز تو فلسطین اشغالی باشین.. اونا هم میدونن شما چقدر خائن و بدطینت هستین!!! 😒 اما، تو کدوم دین به قبر یه آدم نماز می‌خونن و سجده می‌کنن؟! که شما به قبر بها سجده می‌کنین. 😕 تو کدوم دین میگن یه آدم، خداست معاذالله‼️ که بها میگه من خدا هستم ‼️ شما دم از حقوق_زن و مدرنیته میزنین؟! عجیبه! زن بهایی حتی ارث شوهرشو نمیبره.😉 و همه ارث رو باید بدین تشکیلات ‼️ تشکیلات استالین انقدر دیکتاتوری نبود، که تشکیلات شما هست! اونقدر عقب مونده هستید که مرد میتونه با خواهر و مادر و دختر خودش ازدواج کنه، بجز زن پدر! 😐 چون بها می‌خواست دست پسراش به زنش نرسه، ازدواج با زن پدرو ممنوع کرد فقط 😶 با مادر آره، با زن پدر نه ! 😑🤣 پیرزن بهایی بهت زده و عصبی نگاه میکرد.. گفت آقا نگه دار پیاده میشم 🤣😂 ــــــــــــــــ 🚩 در پرتگاه مجازی، مجهز باش... 🖤-•-•-•-------❀•🏴•❀ --------•-•-•-- 🖤 🖤 🏴 https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed 🏴 🏴 https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw 🏴 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
💠 👈مهمان حضرت علیه السلام شیخ رجبعلی خیاط می‌فرمود: در روزهای اوایل هیئت مایل بودم تمام کارهای مجلس را خودم انجام دهم خودم مداحی می‌کردم، چای میدادم و اغلب کارهای دیگر شبی مشغول دادن چای به عزاداران بودم که دیدم جوانی که اصلاً ظاهر مناسبی نداشت وارد مجلس شد و گوشه ای نشست یقه اش باز بود و گردنبند به گردنش وضع لباسش هم خیلی نامناسب بود به همه چای تعارف کردم تا رسیدم به جوان چشمم به پایش افتاد دیدم جورابی نازک شبیه جوراب های زنانه به پا دارد غیظ کردم و با عصبانیت سینی چای را مقابلش گرفتم، یکی از استکان‌ها برگشت و چای روی پایم ریخت و سوخت از این سوختگی زخمی در پایم به وجود آمد که خیلی طول کشید تا خوب شود برای خودم هم این سؤال پیش آمده بود که چرا زخم پایم خوب نمی‌شود شبی به من گفتند: شیخ! آن جوانی که با عصبانیت چای به او تعارف کردی هر چه بود مهمان حسین علیه‌السلام بود نباید چنین رفتاری را با او مرتکب میشدی 📚کشکول کشمیری ص ۱۲۳ 🏴‌‎‌‌‎-•-•-•-------❀•🖤•❀ --------•-•-•-- 🏴 🏴 https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed 🏴 🏴 https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «راه دیدن امام زمان» 👤 استاد 🔸 اگه می‌خوای خدمت امام زمان برسی و شبیهشون بشی زیاد یاد علیه‌السلام باش... ➖➖➖➖➖➖➖ https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw ⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️ https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed
🔴 شمر ناگهان شمر نشد ✍خیانت، یک مسئله‌ی تدریجی است. هم ناگهان شمر نشد. شمر از خط مقدم جبهه‌ی علیه السلام به خط مقدم جبهه‌ی آمد. همه به تدریج شمر می‌شوند. همه‌ی ما این‌چنین هستیم و کم‌کم شمر می‌شویم؛ به‌طوری‌ که اگر از ابتدا به خود ما بگویند که شما بیست سال دیگر چنین آدمی خواهی بود، خودمان هم باور نمی‌کنیم. برخی از جلادهای قبلا سوابق خوبی در اسلام و حتی در جهاد داشتند و برخی اصلا رزمنده‌ی اسلام بودند، جبهه رفته بودند و در رکاب علی‌بن‌ابی‌طالب جنگیده بودند؛ چنان‌که اگر تیر مثلا به‌جای بازو به گلویش خورده بود، اکنون جزو شهدای اسلام بود اما اینک به کربلا آمده تا سر علیه السلام را از تن جدا کند. 👌نکته پایانی اینکه هرچی داری از ایمان گرفته تا مال و ثروت و مقام و....نکنه تو را مغرور و از راه مستقیم منحرف کنه،باید با دعا و تقوی و پرهیزگاری از خدا عاقبت بخیری بخواهیم. (والعاقبه للمتقین) ┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄ https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw ....................................................... https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed
👈گریه حضرت زهرا علیها سلام در مجالس عزاداری حضرت علیه السلام نقل شده از حاج شيخ محمّد طاهر روضه خوان شوشترى كه از متديّنين و موثّقين در نجف اشرف است كه من در طفوليت كه به سنّ دوازده سالگى بودم در شب دوشنبه اى ساعت شش از شب گذشته بود به اتّفاق پدرم به مجلسى از مجالس عزادارى امام حسين علیه السلام رفتيم كه پدرم روضه بخواند . چون وارد آن مجلس شديم، صاحب مجلس (كه مشهدى رحيم نام داشت) اعتراض كرد به پدرم كه چرا دير آمدى مردم در اين وقت نمى آيند و بايد ابتداء مجلس را زودتر قرار دهيم. از اعتراض او پدرم دلش شكست و گفت اى مشهدى رحيم بدانكه پيغمبر (ص) على و حسن و حسين عليهم السلام حاضرند و سوگند ياد مى كنم كه بى بى فاطمه زهرا سلام اللّه عليها و فرزندان معصومش (عليهم السلام) حاضرند شما غم نخوريد. انشاءاللّه تا هفته آينده مجلس شما بهتر و مرتب تر از اين خواهد شد. پس پدرم با دل شكسته (از سخنان صاحب مجلس) منبر رفت و مشغول به خواندن مصيبت شد تا شروع به خواندن مصيبت كرد و رسيد به خواندن اشعار دعبل ابن على خزاعى در آن وقت من در طرف راست منبر نشسته بودم كه ناگاه پدرم رسيد به اين بيت: افاطم لو خلت الحسين مجدلا و قد مات عطشانا بشط فرات يك وقت ناله ضعيفى از طرف راست منبر بلند شد و به گوشم رسيد كه گويا زنى زمزمه مى كند چون گوش دادم شنيدم كه گريه مى كرد و سخنانى مى فرمود كه: از جمله سخنانش اين بود كه مى فرمود: (يا ولدى يا حسين ) يعنى اى فرزندم اى حسين (ع ) چون من متوجه سمت چپ و راست شدم كسى را نديدم از اين مسئله تعجب نمودم !! آنگاه يقين نمودم اين صداى بى بى عالم زهراى اطهر سلام اللّه عليها مى باشد پس بى اختيار شدم و بر سر و سينه خود چنان زدم كه پدرم از بالاى منبر متوجه من شد و گفت چه رسيده است تو را؟ من ساكت شدم. ولى صداى ناله پى در پى مى آمد تا اينكه پدرم از منبر فرود آمد و آن ناله قطع شد. چون از آن مجلس خارج شديم پدرم به من فرمود به تو چه رسيده بود كه در وقت مصيبت خواندن من تو بى طاقت شدى و حال اينكه اين نحو اشعار را تو مى دانى. قصه را براى مرحوم پدرم نقل كردم آن مرحوم بى طاقت شده و مشغول بگريه كردن شد و مرا دعا نمود كه با محمّد و آل او صلوات اللّه عليهم اجمعين محشور شوم آنگاه فرمود: منهم با تو باشم . چون هفته ديگر شد در همان وقت هفته گذشته به آن مجلس رفتيم ناگاه ديدم مملو از جمعيت است كه من ايشان را نمى شناختم و نور از صورت هاى ايشان متصاعد بود. پس تعجب نمودم !!! با خود گفتم: اينها مردمان نجف نيستند. و يقين نمودم كه اينها انوار اللّه اند كه براى خوشنودى صاحب آن مجلس حاضر شده اند. و بعد از آن قضيه تمام هفته هائي كه آن مشهدى رحيم روضه داشت، ازدحام كثيرى مى شد تا اينكه بانى مجلس فوت شد مجلس تعطيل گرديد. و من اين سرگذشت را مى گويم در حالي كه شاهد مى گيرم بر خود خدا را كه در گفتار خود صادقم. مقتل از مدينه تا مدينه، ، ص 764. ┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄ https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw ....................................................... https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed ┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
👈اهمیت برای حضرت علیه السلام محتشم پسری داشت که از دنیا رفت، چند بیت شعر در رثای وی گفت: شبی رسول اکرم صلی الله علیه و آله را در خواب دید که به او فرمودند:‌ «تو برای فرزند خود مرثیه می‌گویی ولی برای فرزند من مرثیه نمی‌گوئی!» گوید: بیدار شدم ولی چون در این رشته کار نکرده بودم،‌ ندانستم چگونه مرثیه ان حضرت را شروع نمایم. شب دیگر در خواب آن حضرت فرمود: «چرا در مصیبت فرزندم مرثیه نگفتی؟» عرض کردم: چون تا کنون در این وادی قدم نزده‌ام. فرمودند: بگو«باز این چه شورش است که در خلق عالم است». بیدار شدم، همان مصرع را مطلع قرار دادم و آنچه می‌بایست سردوم، تا به این مصرع رسیدم: «هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال» در اینجا ماندم که چگونه این مصراع را به آخر برسانم که به مقام خداوند جسارتی نکرده باشم شب حضرت ولی عصر – ا رواحنا فداه – را در خواب دیدم فرمودند: چرا مرثیه خود را به اتمام نمی‌رسانی؟ عرض کردم: در این مصرع مانده‌ام. فرمود:‌ بگو«او در دل است و هیچ دلی نیست بی ملال». بیدار شدم،‌این مصرع را ضمیمه آن نموده و بیت را به آخر رساندم. الکلام یجر الکلام: ج 2، ص 110 – و لکن مرحوم ملا علی خیابانی در وقایع الایام:‌ص 58 به جای رسول اکرم صلی الله علیه و آله می‌نویسد: امیرالمؤمنین علیه‌السلام را در خواب دید. ┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄ https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw ....................................................... https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed ┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️شبهه دعوای یزید و امام حسین (ع) بخاطر یک زن به نام ارینب بوده !!! ❇️پاسخ رو ببینید 👆👆 ┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄ https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw ....................................................... https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed ┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
: مداومت بر یکی از بزرگان می فرماید: آیت الله حاج آقا حسین خادمی و حاج شیخ عباس قمی و حاج شیخ عبدالجواد مداحیان را در خواب دیدم که در اتاقی از اتاق های بهشت نشسته بودند. از آیت الله خادمی احوال پرسی کردم و گفتم: با هم بودن شما یک آیت الله، یک محدث و یک روضه خوان امام حسین علیه السلام چه مناسبتی دارد ؟ جواب داد: ما همگی بر زیارت عاشورا مداومت داشتیم و در تعداد خواندن زیارت عاشورا مثل هم بودیدم. 📚طوبای کربلا ┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄ https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw ....................................................... https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed ┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
﷽ ❤️ (ع): 🍀ای فرزند آدم !یاد کن مرگ خویش را،و خوابیدن خود را در قبرت،و ایستادن خود در برابر خدارا،در حالی که اعضایت علیه تو شهادت می‌دهند. 📘ارشاد القلوب ،ج۱، ص ۲۹ ┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄ https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw ....................................................... https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed ┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
34.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥عاشورا و ظهور گره خورده است... 📌بر امام حسین یک عاشورا گذشت، اما بر امام زمان هزار و صد و خورده‌ای ساله عاشورا داره تکرار میشه و کماکان ما بی عرضه ایم ....😭😭 🖤 ┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄ https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw ....................................................... https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed ┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
✍️ : یکی از مداحان تعریف میکرد چای ریز مسجدمون فوت کرد ، سر مزارش رفتم گفتم یه عمر نوکری کردی برای ارباب بی کفن حضرت *اباعبدالله الحسین علیه السلام ..،* *بیا بهم بگو ارباب برات چه کرد ...!* *ایشان میگفت دو سه شب از فوتش گذشته بود خوابش رو دیدم گفتم مشت علی چه خبر؟* *گفت الحمدلله جام خوبه* *ارباب این باغ و قصر رو بهم داده* *دیدم عجب جای قشنگی بهش دادن.* *گفتم بگو چی شد؟ چی دیدی ؟* *گفت شب اول قبرم امام حسین علیه السلام آمد بالای سرم ،* *صدا زد آقا مشهدی علی* *خوش آمدی ..* *مشهدی علی توی کل عمرت ۱۲ هزار و ۴۲۷ تا برای ما چایی ریختی ...* *این عطیه و هدیه ما رو فعلا بگیر تا روز قیامت جبران کنیم ...* *میگفت دیدم مشت علی گریه کرد* . *گفتم دیگه چرا گریه میکنی ؟*😭 *گفت : اگه میدونستم ارباب این قدر* *دقیق حساب نوکری من رو داره* *برای هر نفر شخصا" هم چایی* *میریختم ، هم چایی میبردم ..😭.* *عزیزانم : نوکری خود را دست کم نگیرید.*.. *چیزی در این دستگاه کم و زیاد نمیشود... و هر کاری ولو کوچک برای حضرت زهرا سلام الله علیه و ذریه مطهرش انجام دهیم😭* *چنان جبران میکنند که باورمان نمی شود...*😭 **🚩 🖤 @dastan9 🖤
: توسل به حضرت حضرت علیه السلام آیت الله نجابت شیرازی می فرماید: طلبه ای که دوره ی سطح را در مشهد مقدس به پایان رسانیده بود عازم نجف اشرف شد تا در جوار مرقد مطهر مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام تحصیلات عالیه خویش را ادامه دهد. پس از مدتی یک روز به درس یکی از اساتید مشهور حوزه علمیه نجف اشرف حاضر شد و چون به روش درسی آن استاد آشنا نبود از همان ابتدا شروع کرد به پرسیدن سؤال و طرح اشکال، استاد که اشکالات او را ناوارد می دید اول با توضیحات مختصری سعی کرد او را مجاب کند؛ اما پس از اینکه متوجه شد او درس را نفهمیده و بدون جهت سؤال می کند به اون گفت: دیگر سر درس من حاضر نشو. طلبه که از این جریان بسیار ناراحت شده بود در سر خود نقشه ای کشید تا تلافی کند و در صدد بود که این اهانت را جبران کند. شب هنگام که استاد راهی منزل خویش بود او جلو رفت و استاد را مورد عقاب قرار داد که چرا شما در سر درس به من اهانت کردید؟ استاد او را به خانه خویش دعوت کرد و گفت: اگر به منزل من بیایی علت این امر را برایت بازگو می کنم. آن طلبه با وجودی که از قبول کردن دعوت استاد اکراه داشت، اما چون میخواست علت این اهانت را بداند دعوت او را پذیرفت. استد پس از آوردن چای و میوه و پذیرایی از میهمان خویش گفت: چندین سال پیش یک سید طلبه ای که او نیز تازه به درس من آمده بود مثل تو شروع کرد به سؤال پرسیدن و اشکال گرفتن، به طوری که من در پایان عصبانی شدم و او را از جلسه درس خویش بیرون کردم؛ اما آنروز پس از پایان درس، ناراحت بودم و خویش را سرزنش می کردم که چرا این سید اولاد پیغمبر را از درس خویش بیرون کردم. مدت ها در صدد بودم که او را ببینم و از او معذرت بخواهم و به او بگویم که دوباره به کلاس درس بیاید؛ اما او را نمی دیدم تا اینکه پس از گذشت حدود شش ماه که دیگر من همه چیز را فراموش کرده بودم روزی او را در حرم مطهر حضرت دیدم. بسیار خوشحال شدم و پس از معذرت خواهی از او خواستم که دوباره به درس من بیاید. اونیز پذیرفت و روز بعد سر درس من حاضر شد. این بار نیز همچون بار قبل چیزی از درس نگذشته بود که شروع کرد به ایراد گرفتن وسؤال پرسیدن؛ اما این دفعه اشکالات او کاملا درست و بجا بود و به طوری که نتوانستم جواب برخی ازسؤالات او را بدهم. در پایان درس به شاگردان خود گفتم: مثل اینکه من دیشب خوب مطالعه نکرده ام. ان شاء الله همین درس را در جلسه فردا به صورت شسته رفته برایتان بازگو خواهم کرد. آن گاه سید را صدا زدم و گفتم: لطفا شما بمانید، من با شما قدری کار دارم. پس از اینکه همه طلبه ها شبهه ها و اشکلات خویش را پرسیدند و رفتند من رو کردم به آن آقا سید طلبه و گفتم: شما پس از درس من سر درس چه کسی رفته اید که این قدر مسلط شده اید و من نتوانستم شبهات شما را پاسخ بدهم؟ سید گفت: استاد! پس از آن جریان به کربلای معلی رفتم و به جدم حضرت سید الشهدا علیه السلام متوسل شدم و از او خواستم که شما را به سزای عمل خویش برساند؛ اما در همان شب اول امام را در خواب دیدم، ایشان به من فرمودند: فرزندم! درست نیست که در صدد انتقام باشی، این تقاضای غلطی است؛ بهتر است چیزی از من بخواهی تا دعایت را به اجابت برسانم، چیزی که که نزد تو از همه چیز با ارزش تر باشد. من که قبلاً شنیده بودم علوم پیامبران و اوصیای آنها از طرف خداوند متعال است و به اصطلاح علم آنها لدنی است، به حضرت سیدالشهدا علیه السلام عرض کردم: من علم لدنی می خواهم، حضرت فرمودند: علم لدنی مخصوص انبیاء و اولیای خاص خدا است، چیز دیگری بخواه. از خواب بیدار شدم و از دیدن این خواب بسیار در سرور و شعف بودم و تا پایان روز با خود فکر می کردم که چه بخواهم و از این لطف و عنایتی که حضرت به من فرموده اند چگونه استفاده کنم. شب بعد دوباره حضرت را در خواب دیدم و اصرار کردم که من همان علم لدنی را می خواهم. حضرت باز همان مطلب شب پیش را تکرار فرمودند؛ اما من باز هم قانع نشدم تا اینکه در شب سوم، حضرت در خواب به من فرمودند: فرزندم علم لدنی نمی شود؛ اما من به تو چیز با ارزشی می دهم که برای همیشه از آن بهره ببری. حضرت با اینکه در خواب به من نفرمودند آن چیز چیست، اما پس از آن خواب، تمام چیزهایی را که از کوچکی یاد گرفته بودم به یاد آوردم و نسبت به هر مطلبی که می خواستم بفهمم با اولین بار که می خواندم یا می شنیدم، آن را می فهمیدم و حفظ می شدم و هیچ گاه دچار نیسان نشدم و خلاصه حضور ذهن عجیبی نسبت همه دانستنی هایم پیدا کردم. استاد رو کرد به آن طلبه جوان و گفتم: اگر من در جلسه درس به تو پرخاش کردم هدفم این بود که تو هم منتبه شوی، فکر نمیکردم که در صدد تلافی برآیی. آن طلبه که از عمل خویش شرمنده و خجل شده بود ایستاد، عذرخواهی کرد ورفت. @dastan9 🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «روضه غیرقابل تصور» 👤 استاد ▪️ با حال مناسب ببنید ؛ ویژه روز 🚩 روضه جانسوز امام زمان برای ... ➖➖➖➖➖➖➖ 🖤 @dastan9 🖤
✨﷽✨ ✅چرا به امام زمان لقب قائم داده اند ؟ 🔹 از امام باقر‌ علیه السلام پرسیدند: مگر همه شما قائم به حق نیستید؟ فرمود: آرى! گفتند: پس چرا تنها دوازدهمین شما به این نام، نامیده شد؟ 🔺 فرمود: آن هنگام که جدّمان حسین (علیه السلام) به شهادت رسید، فرشتگان با اشک و آه، ضجه‌زنان گفتند: اى اله و اى سید ما! آیا نمى‌نگرى که با بنده برگزیده و فرزند برگزیده تو چه مى‌کنند؟ خداوند به آنان چنین وحى کرد: اى فرشتگان من آرام باشید! به عزّت و جلالم سوگند! حتما از آن‌ها انتقام خواهم گرفت، هر چند مدت‌ها بگذرد، آن‌گاه پرده را کنار زد و امامان پس از حسین (علیه السلام) را به فرشتگان نمایاند، در میان آنان یکى ایستاده بود و نماز مى‌خواند، پس خداوند به فرشتگان فرمود: با این شخص ایستاده (قائم) از آن‌ها انتقام مى‌گیرم. 📚 بحارالأنوار ج ۴۵ ص ۲۲۱ ‌‌‌‌🕊⃟ @DASTAN9
🔶گهواره كوچك🔶 عالم متقى و پرهيزگار حضرت حجه الاسلام و المسلمين جناب آقاى سيد مرتضى مجتهدى سيستانى از مدرسين حوزه علميه قم نقل كردند: آقاى حاج صادق متقيان ، ساكن شهر مشهد مقدس ، كه از خدمتگزاران دربار امام حسين عليه السلام است ، در ماه محرم الحرام سال 1418 هجرى قمرى برايم چنين نقل كرد: شش سال از ازدواج دخترم گذشت و در اين مدت داراى فرزند نشده بود، مراجعه به دكترهاى متعدد و عمل به نسخه هاى زياد، سودى نبخشيده بود. تا اينكه در ماه صفر سال 1417 هجرى قمرى عازم سوريه شدم . قبل از حركت من ، مادرش گهواره كوچكى درست كرد و به من گفت : آن را به ضريح مطهر حضرت رقيه (عليه السلام ) ببند، تا از نگاه لطف آميز آن بزرگوار بهره مند شويم و حاجتمان روا شود. من گهواره كوچك را با خود به شام بردم . در شام به زيارت حضرت رقيه (عليه السلام ) دختر سه ساله امام حسين (عليه السلام ) رفتم و وارد دربار با عظمت و غم انگيز آن حضرت شدم . حرم آن مظلومه طورى است كه همه زيارت كنندگان را تحت تاثير قرار ميدهد. گهواره را نزديك ضريح بردم ، و با توجه و اميد، آن را به ضريح نورانى حضرت بستم، شخصى كه آنجا ايستاده و نظاره گر كارهاى من بود، گفت : شما ديگر چرا به اين گونه كارها اعتقاد داريد؟ گفتم اعتقاد من به شخص حضرت رقيه (عليه السلام ) است ، نه گهواره ، و اين گهواره را وسيله اظهار اعتقاد و عقيده به خود آن بزرگوار قرار داده ام ، تا از طريق آن ، توجه حضرت رقيه (عليه السلام ) را به خود جلب كنم . هر كسى به قدر معرفت خود كار مى كند و معرفت من در اين حد است ، نه عظمت آن بزرگوار. پس از زيارت مراقد اهل بيت (عليه السلام ) در شام ، به ايران بازگشتم . هنوز چند روز بيشتر نگذشته بود كه مادرش گفت : بايد دخترمان به آزمايشگاه برود، تايقين كنيم كه آيا حضرت رقيه (عليه السلام ) حاجت ما را از درگاه الهى گرفته است يا نه ؟ پس از آزمايش جواب مثبت بود، معلوم شد با يك گهواره كوچك ، اميد و اعتقاد خود را به آن بزرگوار نشان داده و نظر لطف آن حضرت را به سوى خود جلب كرده ايم . اينك ، دخترم كودكى در گهواره دارد 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤 🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
👈بگویید دیگر روضه نخوانند! ✍️ سال 1362 زمانی که رییس جمهور از ساختمان ریاست جمهوری در خیابان پاستور خارج می‌شد، متوجه سر و صدایی شد که از‌‌ همان نزدیکی شنیده می‌شد. چند محافظ‌ دور کسی حلقه زده بودند و چیز‌هایی می‌گفتند. او فریاد می‌زد آقای رییس جمهور! آقای خامنه‌ای! من باید شما را ببینم... 🔹آقای خامنه ای پرسید چی شده؟ کیه این بنده خدا؟ یکی از محافظان گفت: حاج آقا! یه بچه است, میگه از اردبیل اومده و با شما کار واجب داره, بچه‌ها میگن با عز و التماس خودشو رسونده تا اینجا، گفته می‌خوام باآقای خامنه‌ای حرف هم بزنم. ♦️پسرک 13 ساله با صورت پر اشک، از حلقه محافظان بیرون آمده و خودش را به آقا می‌رساند. آقا دستش را دراز کرده و با صدای بلند می‌گوید سلام بابا جان! خوش آمدی. حالت چطوره؟ سرتیم محافظان می‌گوید: این هم آقای خامنه‌ای! بگو دیگر حرفت را. ناگهان آقا با زبان آذری می‌پرسد: اسمت چیه پسرم؟ 🔹پسر نوجوان با شنیدن زبان مادری جان گرفته و با هیجان به ترکی می‌گوید: آقاجان من مرحمت بالازاده هستم از اردبیل، تنها اومدم تهران که شما را ببینم. آقا دست روی شانه او گذاشته و می‌گوید: ‌افتخار دادی پسرم صفا آوردی چرا این قدر زحمت کشیدی؟ بچهٔ کجای اردبیل هستی؟ ♦️-انگوت کندی آقا جان! آقا جان! من از اردبیل آمدم تا اینجا که خواهشی از شما بکنم. +بگو پسرم. چه خواهشی؟ -آقا! خواهش می‌کنم به آقایان روحانی و مداحان دستور بدهید که دیگر روضه حضرت قاسم علیه السلام نخوانند! +چرا پسرم؟ 🔹نوجوان دوباره بغضش می ترکد: آقا جان!حضرت قاسم 13 ساله بود که امام حسین علیه السلام به اجازه داد برود میدان و بجنگد، من هم 13 ساله‌ام ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمی‌دهد به جبهه بروم. می‌گوید 13 ساله‌ها را نمی‌فرستیم. اگر به جنگ رفتن 13 ساله‌ها بد است، چرا این همه روضه حضرت قاسم علیه السلام می‌خوانند؟ ♦️+پسرم! شما مگر درس و مدرسه نداری؟ درس خواندن هم خودش یک جور جهاد است. نوجوان هیچ نمی‌گوید، فقط هق هق گریه می‌کند . +آقای...! یک زحمتی بکش با امام جمعه تبریزتماس بگیر بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ماست, هر کاری دارد راه بیاندازید و هرکجا خواست ببریدش. ماشین بگیرید تا برگردد. 🔹آقا خم می شود صورت اورا می بوسد و می گوید «ما را دعا کن, پسرم. درس و مدرسه را هم فراموش نکن, سلام مرا به پدر و مادر و دوستانت در جبهه برسان» . ... نوجوان 13 ساله، روز21 اسفند 1363 در عملیات بدر به فاصله اندکی از شهادت مرادش شهید مهدی باکری به شهادت رسید و میهمان حضرت قاسم علیه السلام شد. محمد ایمانی 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤 🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
❇️ با اولین گامى که بر می‌دارد، تمام گناهانش آمرزیده می‌شود. ✅ بشیر دهّان، می‌گوید: ▪️ حضرت ابى عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند: ▫️ شخصى که به زیارت قبر حضرت حسین بن على علیهما السّلام می رود، زمانى که از اهلش جدا شد، با اولین گامى که برمی دارد تمام گناهانش آمرزیده می شود سپس با هر قدمى که برمی دارد پیوسته تقدیس و تنزیه شده تا به قبر برسد و هنگامى که به آنجا رسید حق تعالى او را خوانده و با وى مناجات کرده و می‌فرماید: 🔶 بنده من! از من بخواه تا به تو اعطاء نمایم، من را بخوان اجابتت نمایم، از من طلب کن به تو بدهم، حاجتت را از من بخواه تا برایت روا سازم. ✳️ راوى می‌گوید: ▪️ امام علیه السّلام فرمودند: ▫️ و بر خداوند متعال حق و ثابت است آنچه را که بذل نموده اعطاء فرماید. ⬅️ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، جلد ۲، صفحه ۹۱ ، کامل الزیارات، باب چهل و نهم 🏷 علیه السلام 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤 🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
💠 👈اهمیت برای حضرت علیه السلام در یکی از شهرهای هند، شخصی از دوستان اهل بیت(علیهم‌السلام) ثروت فراوانی داشت، هر سال در ماه محرم مجلس عزای سیدالشهداء علیه‌السلام برپا می‌کرد و مال زیادی صرف می‌نمود، و در روز و شب سفره می‌انداخت و فقرا و بیچارگان را اطعام می‌کرد، تا اینکه به فرماندار آن منطقه خبر دادند و فرماندار چون دشمن اهل بیت(علیهم‌السلام) بود، دستور داد او را حاضر کردند،‌وی را دشنام داد و امر کرد که او را بزنند و اموال او را مصادره نمایند. آنچه از ثروت و غلامان داشت همه را گرفتند،‌چون ماه محرم رسید آن شخص بسیار ناراحت شد، چون نمی‌توانست مجلس بگیرد. زن صالحه‌ای داشت گفت: برای چه ناراحتی،‌چرا گریه می‌کنی؟‌ پاسخ داد: چون نمی‌توانم عزا داری امام حسین(علیه السلام) را بپا کنم. زن گفت: نارحت نشو،‌برای ما فرزندی است او را به شهر دوری ببر و به اسم غلام بفروش و از پول آن خرج عزاداری نما. آن مرد خوشحال شد،‌سراغ جوانش آمد و به او حکایت را بیان کرد، آن جوان گفت: من خود را فدای حسین فاطمه می‌کنم. پس آن مرد جوانش را به شهری دور برد و او را به بازار آورد. مردی جلیل القدر و نورانی را دید، به او گفت: با این جوان چه اراده داری؟ گفت: او را می‌فروشم. به هر مقدار که گفت، بدون چانه زدن او را خرید. آن تاجر با خوشحالی به شهر خود بازگشت و به خانه رفت و جریان را برای زن خود نقل می‌کرد که جوان از در وارد شد. آن مرد گفت: مگر فرار کردی؟ گفت: نه، گفت: برای‌ چه آمدی؟‌ جوان گفت: وقتی که تو بازگشتی گریه گلویم را گرفت. آن بزرگوار به من فرمود: چرا گریه می‌کنی؟ گفتم: برای فراق آقایم، چون خوب مولایی داشتم به من نهایت احسان می‌نمود. ان بزرگوار فرمود: تو غلام او نیستی بلکه فرزند او می‌باشی. گفتم: ای سید و آقای من، شما کیستید؟ فرمود: من آنم که پدرت به خاطر من تو را فروخت. «انا الغریب المُشَرَّد، اَنا الَّذی قَتَلوُنی عَطشانا». فرمود: ناراحت نشو، من تو را به پدرت بر می‌گردانم. چون برگشتی به او بگو: والی اموال تو را برمی‌گرداند با زیادی و احسان و نیکویی فراوان. پس مرا برگردانید و از چشم من غائب شد. در این گفتگو بودند که درب خانه زده شد، چون درب را گشودند شخصی گفت: امیر را اجابت کنید. آن مرد نزد امیر حاضر شد، امیر از او تجلیل کرد، و عذر می‌آورد و طلب حلیت می‌نمود، هر چه از و گرفته بود با اضافاتی رد نمود و گفت: ای مرد صالح، در برپاداشتن عزای سیدالشهداء علیه‌السلام کوشش کن، و هر سال ده هزار درهم برایت می‌فرستم و من با خانواده و بستگان و رفقایم هدایت یافتم و شیعه شدیم. جناب امام حسین علیه‌السلام را دیدم، به من فرمودند: آیا اذیت می‌کنی کسی را که عزای من برپا می‌کند،‌و اموال و غلامانش را می‌گیری؟ هر چه از او مصادره کرده‌ای بر گردان، و گرنه به زمین دستور می‌دهم که تو را با اموالت فرو برد، در این کار تعجیل کن پیش از آنکه بلا بر تو نازل شود. 📚معالی السبطین علیه السلام 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ یا صاحب‌ الزمان ما روسیاه‌ها رو هم بپذیر... 👤کلیپ «ماجرای غلام امام حسین» با سخنرانی حجت‌الاسلام تقدیم نگاهتان ▫️ ؛ ➖➖➖➖➖➖➖ 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🕊⃟ @dastan9 🕊⃟