📌 "سلام بر بقية الله"
📖 «بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنین»*۱
🌸 امام باقر در مورد این آیه میفرمایند:
«...پس هنگامی که ظهور نماید، به کعبه تکیه می دهد و ۳۱۳ نفر (یاران خاص) نزد او جمع می شوند و اولین سخنی که بیان میکند، این آیه است: (بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لکم...) سپس می فرماید: منم بقیه الله در روي زمین و جانشین و حجت خدا بر شما، پس هیچ سلام کننده ای به او سلام نمیکند، جز اینکه می گوید: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّهَ اللَّهِ فِی أَرْضِه»*۲
🔹 ناسپاسی مردم در مورد اهل بیت و نفهمیدن این حقیقت که امام خیر مطلق است، سبب شد وقتی نوبت به امامت حضرت مهدی رسید، برای اینکه زمین از حجت خدا خالی نماند، چاره ای جز غیبت ایشان باقی نماند. زیرا «خداوند، هیچ نعمتی را که به گروهی داده، تغییر نمی دهد، جز آنکه آن ها خودشان را تغییر دهند. (کفران نعمت نمایند)»*۳
🔺 امان از نفس که بخش زیادی از بدبختی های ما از وجود اوست. اگر حریف نفسمان می شدیم، امامت امام زمان به تاخیر نمیافتاد و لقب ایشان بقیه الله نمیشد.
۱. سوره هود، آیه ۸۶
۲. کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ص۳۳۱
۳. سوره انفال، آیه ۵۳
#مهدویت_در_قرآن
⭕️ @dastan9 🇮🇷
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: پنجشنبه - ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
میلادی: Thursday - 07 May 2020
قمری: الخميس، 13 رمضان 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- لا اِلهَ اِلّا اللهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبین (100 مرتبه)
- یا غفور یا رحیم (1000 مرتبه)
- یا رزاق (308 مرتبه) برای وسعت رزق
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹هلاکت حجاج بن یوسف ثقفی لعنة الله علیه، 95ه-ق
📆 روزشمار:
▪️2 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
▪️5 روز تا اولین شب قدر
▪️6 روز تا ضربت خوردن امام علی علیه السلام
▪️7 روز تا دومین شب قدر
▪️8 روز تا شهادت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام
⭕️ @dastan9 🇮🇷
📚حکایت زیبای "شاهزاده خانم سرخ پوش" از هفت گنبد نظامی
پادشاهي دختري داشت زيباروي و هنرمند و دانا كه كسي در خور خود پيدا نمي كرد كه با او ازدواج كند. دختر كه خواستگاران زيادي داشت قلعه اي در بالاي كوه بنا كرد و در راه آن طلسم هائي كشنده گذاشت و گفت هر كس مي خواهد به من برسد بايد از اين طلسمات بگذرد . درب و ديوار قلعه را هم نامرئي كرد و گفت بايد درب را هم پيدا كنند و از در وارد شوند. آن دختر كه نقاش هم بود عكس خود را بر پرندي كشيد و زير آن با خطي خوش نوشت كه " هر كه را اين نگار مي بايد_ نه يكي جان، هزار مي بايد" و آن عكس را در سردر شهر نصب كرد و گفت فرد برنده چهار شرط هم بايد داشته باشد:
شرط اول: نيكنام و نيك سيرت باشد.
شرط دوم: از روي عقل، طلسمات راه قلعه را بتواند بگشايد.
شرط سوم: وقتي به قلعه رسيد بايد از در وارد شود چون ديوار نامرئي بود.
شرط چهارم: از او سوالاتي مي پرسم تا عقل و درايت او بر من معلوم شود.
افراد زيادي از جواني و هوس آمدند و نادانسته وارد راه شدند و در راه طلسمات كشته شدند و سر هاي آنها را در سر در شهر نصب كردند تا ديگران عبرت بگيرند و بيخودي وارد اين راه نشوند.
روزي يك شاهزاده در حال عبور از آنجا بود كه آن صحنه و عكس را ديد و تصميم گرفت انتقام گشته شدگان را بگيرد. ولي ابتدا دنبال راهي براي گشودن طلسمات گشت و بكمك پيرمردي در كوهستان، نحوه گشودن طلسمات را ياد گرفت. سپس به نشانه تظلم و دادخواهي از ظلمي كه كشته شدگان رفته بود لباس سرخ پوشيد و به راه افتاد. پس از سعي فراوان به قلعه رسيد و با زدن طبل و انعكاس صدا توانست در را از ديوار تشخيص دهد و دختر هم در حضور ديگران مراسمي تشكيل داد كه اگر به سوالات هوشمندانه اش پاسخ دهد با او ازدواج كند.
دختر در پشت پرده قرار گرفت و بعنوان اولين سوال، دو لولوء كوچك از گوشش در آورد و براي جوان فرستاد و گفت پاسخ آنرا بفرستد.
جوان در پاسخ گوهر ها را سنجيد و سه گوهر ديگر بر آنها اضافه كرد و براي او فرستاد. ندا دادند كه پاسخ درست است.
دختر گوهر هاي مرد را وزن كرد و ديد هموزن گوهر هاي خودش است. آنها را خرد كرد و با شكر مخلوط كرد و براي جوان فرستاد.
جوان آنها را در شير ريخت و باز پس فرستاد.
دختر شير را خورد و لولوء هاي خرد شده باقي ماند.
دختر فوري از دستش يك انگشتري در آورد و براي جوان فرستاد.
مرد انگشتر را گرفت و در انگشت خود كرد و در عوض يك جواهر زيبا براي او فرستاد. دختر از گردنبند خود يك جواهر همنوع آن بيرون آورد و در رشته اي با هم قرار داد و براي جوان فرستاد.
جوان هم يك مهره سياه روي آن گذاشت و پس فرستاد. دختر وقتي مهره سياه را با جواهر ديد، گفت كه من همسر خود را يافتم.
پدر دختر، راز اين كارها را پرسيد.
دختر گفت كه دو گوهر اول كه فرستادم يعني گفتم عمر ما دو روز بيش نيست. فرصت ها را درياب كه مي رود.
مرد كه سه گوهر ديگر به آن اضافه كرد گفت اگر عمر بجاي دو روز 5 روز هم باشد باز مي گذرد. مهم تعداد نيست. چگونگي مهم است.
تركيب جواهرات با شكر يعني اينكه عمر شهوت آلوده مثل جواهر(عمر) و شكر(شهوات) به هم آميخته اند. چگونه مي توان آنها را از هم جدا كرد؟
مرد جوان با مخلوط كردن شير(معرفت) گفت كه بوسيله تركيب آن با شير معرفت مي توان آنرا انجام داد.
سپس انگشتري را فرستادم و به نكاح با او رضايت دادم. او نيز انگشتري را در دست كرد و نيز يك گوهر به نشانه رضايت به من داد. من نيز يك گوهر ديگر به آن بستم و گفتم كه من جفت تو هستم. او هم يك مهره سياه به نشانه دفع چشم زخم به آن بست و پس فرستاد. من هم مهره را به گردن آويزان كردم و او را پذيرفتم.
دختر جوان به نشانه لباس سرخ رنگي كه جوان در شروع پيكار به تن پوشيده بود هميشه خود را با زر سرخ مي آراست و به "ملك سرخ جامه" مشهور شد.
گفته مي شود كه اين دختر نشانه و سمبل "هنر" است كه اولا همه كس نمي تواند به آن دست يابد. با داشتن هوس نمي توان هنرمند شد. بايد عاشق شد. و ديگر اينكه براي رسيدن به هنر بايد با عقل و تدبير طلسمات و سختي هاي راه را حل كني و كلي رنج و مصيبت تحمل كني تا به آن برسي.
اي عروس هنر از بخت شكايت منما
حجله حسن بياراي كه داماد آمد (حافظ)
بهمين علت است كه عروس هنر، دير ياب است دست همه بدان نمي رسد. يك نفر سعدي و فرشچيان و كمال الملك و ... مي شود و از همگان اين كار ساخته نيست.
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
⭕️ @dastan9 🇮🇷
🌸🍃🌸🍃
قافله اي از مسلمانان كه آهنگ مكه داشت، همين كه به مدينه رسيد چند روزي توقف و استراحت كرد و بعد از مدينه به مقصد مكه به راه افتاد. در بين راه مكه و مدينه، در يكي از منازل، اهل قافله با مردي مصادف شدند كه با آنها آشنا بود. آن مرد در ضمن صحبت با آنها، متوجه شخصي در ميان آنها شد كه سيماي صالحين داشت و با چابكي و نشاط مشغول خدمت و رسيدگي به كارها و حوايج اهل قافله بود، در لحظه اول او را شناخت. با كمال تعجب از اهل قافله پرسيد: اين شخصي را كه مشغول خدمت و انجام كارهاي شماست مي شناسيد؟
- نه، او را نمي شناسيم، اين مرد در مدينه به قافله ما ملحق شد، مردي صالح و متقي و پرهيزگار است. ما از او تقاضا نكرده ايم كه براي ما كاري انجام دهد، ولي او خودش مايل است كه در كارهاي ديگران شركت كند و به آنها كمك بدهد.
معلوم است كه نمي شناسيد، اگر مي شناختيد اين طور گستاخ نبوديد، هرگز حاضر نمي شديد مانند يك خادم به كارهاي شما رسيدگي كند.
مگر اين شخص كيست؟
اين، (علي بن الحسين زين العابدين) است.
جمعيت آشفته بپا خاستند و خواستند براي معذرت، دست و پاي امام را ببوسند. آنگاه به عنوان گِله گفتند: اين چه كاري بود كه شما با ما كرديد؟! ممكن بود خداي ناخواسته ما جسارتي نسبت به شما بكنيم و مرتكب گناهي بزرگ بشويم.
امام: (من عمدا شما را كه مرا نمي شناختيد براي همسفري انتخاب كردم؛ زيرا گاهي با كساني كه مرا مي شناسند مسافرت مي كنم، آنها به خاطر رسول خدا زياد به من عطوفت و مهرباني مي كنند، نمي گذارند كه من عهده دار كار و خدمتي بشوم، از اينرو مايلم همسفراني انتخاب كنم كه مرا نمي شناسند و از معرفي خودم هم خودداري مي كنم تا بتوانم به سعادت خدمت رفقا نايل شوم).
#بحارالانوارج11ص21
🌺⭕️ @dastan9 🇮🇷 🌺
.
👌داستان کوتاه پند آموز
«شایعه»
💞✨زنی در مورد همسایه اش شایعات زیادی ساخت و شروع به پراکندن آن کرد. بعد از مدت کمی همه اطرافیان آن همسایه از آن شایعات باخبر شدند. شخصی که برایش شایعه ساخته بود به شدت از این کار صدمه دید و دچار مشکلات زیادی شد. بعدها وقتی که آن زن متوجه شد که آن شایعاتی که ساخته همه دروغ بوده و وضعیت همسایه اش را دید از کار خود پشیمان شد و سراغ مرد حکیمی رفت تا از او کمک بگیرد تا شاید بتواند این کار خود را جبران کند.
💞✨حکیم به او گفت: «به بازار برو و یک مرغ بخر آن را بکش و پرهایش را در مسیر جاده ای نزدیک محل زندگی خود دانه به دانه پخش کن.» آن زن از این راه حل متعجب شد ولی این کار را کرد.
💞✨فردای آن روز حکیم به او گفت حالا برو و آن پرها را برای من بیاور آن زن رفت ولی چهار تا پر بیشتر پیدا نکرد. مرد حکیم در جواب تعجب زن گفت انداختن آن پرها ساده بود ولی جمع کردن آنها به همین سادگی نیست همانند آن شایعه هایی که ساختی که به سادگی انجام شد ولی جبران کامل آن غیر ممکن است.
مواظب باشیم آبی که ریختیم دیگر جمع نمی شود 🔵
🔸پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله فرمودند:
✨در شب معراج، مردمى را دیدم که چهره هاى خود را با ناخنهایشان مى خراشند. پرسیدم: اى جبرئیل، اینها کیستند؟
گفت: اینها کسانى هستند که از مردم غیبت مىکنند و آبرویشان را مىبرند.
«تنبيه الخواطر: ۱ ، ۱۱۵»
🌺 ⭕ @dastan9 🇮🇷 🌺
سلام وقت بخیر
ممنون از کانال خوبتون
ما چهار تا خواهریم و یه دونه داداش کوچیکه عزیز دردونه
یه روز داداشم سرما خورده بود
منم شیشه شربت سرماخوردگی رو آوردم ک بهش شربت بدم
هر چی قاشق شربت و تو دهنش میبرد داداشم مقاومت میکرد😂
با زبون بچه گونه میگغت بدمزه است
اما من اصرار ک خوشمزه است
آخرش ک دیدم بچه نمیخوره بو کردم دیدم بوی وایتکس میده
بعد فهمیدم چ فاجعه ای رخ داده،سریع یه لیوان شیر بهش دادم و مامان بابام بردنش دکتر
دکتر هم گفته بود چون شیر بهش دادین خنثی شده
و قضیه از این قرار بود ک من چند وقت قبلش ب خاطر اینکه ظرف بزگ وایتکس رو (برا شستن بعضی ظروف) تو آشپزخونه نزارم تو شیشه خالی سرماخوردگی ریخته بودم و گذاشته بودم تو کابینت زیر سینک و مامانم فکر کرده بوده ک اشتباهی گذاشتم اونجا بر میداره میذاره تو یخچال 😂😂
🌺⭕ @dastan9 🇮🇷 🌺
داستانهای کوتاه و آموزنده
🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 🔊 جلسه سی و هفتم *
3 دقیقه در قیامت.... 038.mp3
29.05M
🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم
🔊 جلسه سی و هشتم
* تاثیر صدقه در عمر و زندگی ما
* روایاتی ناب از صدقه دادن
* هر نقصی به شیطان بر میگردد
* حربه را از دشمن بگیریم
* دعا و دوا به هنگام ابتلاء
* چگونه صدقه موجب طهارت میشود
* چوب خوردن ما از تعلقاتمان است
* عمده گرفتاری ما برای چیست؟
* تقدیر جمعی، تقدیر فردی
* اقسام صدقه
* صدقه هرچه بزرگتر....
⭕️ @dastan9 🇮🇷 🌺
داستانهای کوتاه و آموزنده
تندخوانی جزء سیزدهم قرآن کریم 🙏🌺 ⭕️ @dastan9 🇮🇷
تندخوانی جزء چهاردهم .mp3
3.89M
تندخوانی جزء چهاردهم قرآن کریم 🙏🌺
⭕️ @dastan9 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ آیت الله مجتهدی(ره): زلزله اومد نمیخواد فرار کنی تو حیاط، شب تو خیابون بخوابی، این دعا را بخوان.
🌺 @dastan9 🌺
داستانهای کوتاه و آموزنده
تندخوانی جزء چهاردهم قرآن کریم 🙏🌺 ⭕️ @dastan9 🇮🇷
تندخوانی جزء 015.mp3
4.2M
تندخوانی جزء پانزدهم قرآن کریم 🙏🌺
⭕️ @dastan9 🇮🇷
ای منتظر آیا میدانی...
سپاهیان امام حسن خود را آماده نبرد کرده بودند...
اما دنیاطلبی و طَمَع و تهدید و انتشار شایعات بی پایه...
با این خیلِ سپاه و یاران چه کرد؟
بله، ورق برگشت و این سپاه مضطرب، قصد جان امام خود کرد
ای منتظر چقدر آماده ای؟!
تاریخ همان است ولی تو همان نباش، البته اگر راست میگویی و واقعا منتظر ظهوری...
🌸 میلاد #امام_حسن علیه السلام بر امام زمان و شما منتظران مبارک باد
⭕️ @dastan9 🇮🇷
"اخلاص در عمل"
❤️ امام علی به امام حسین فرمودند: نهمین فرزند تو به حق قیام می کند و عدالت را گسترش می دهد. امام حسین فرمودند: این اتفاق می افتد؟ امام علی فرمودند: قسم به خدا. اما بعد از غیبت و سرگردانی ای که کسی بر دینش استوار نمی ماند، مگر کسانی که "اخلاص" دارند.*۱
🌺 اخلاص چیست؟ امام صادق فرموده اند: عمل خالص عملیست که نخواهی برای آن عمل از طرف هیچ کسی غیر از خدای بزرگ ستایش شوی*۲
🔹 اخلاص توسط خدا به انسان عطا می شود. انسان باید برای زدودن پلیدی از نیت هایش تلاش کند و خداوند نیز تلاش بنده را بی ثمر نمی گذارد و به او اخلاص می دهد.
📚 ۱. بحار الانوار، ۱۱۰/۵۱ ح۲
۲. اصول کافی باب الاخلاص ح۴
⭕️ @dastan9 🇮🇷
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: شنبه - ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
میلادی: Saturday - 09 May 2020
قمری: السبت، 15 رمضان 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم
💠 اذکار روز:
- یا رَبَّ الْعالَمین (100 مرتبه)
- یا حی یا قیوم (1000 مرتبه)
- يا غني (1060 مرتبه) برای غنی گردیدن
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام، 3ه-ق
🔹ارسال مسلم بن عقیل علیه السلام به کوفه، 60ه-ق
📆 روزشمار:
▪️3 روز تا اولین شب قدر
▪️4 روز تا ضربت خوردن امام علی علیه السلام
▪️5 روز تا دومین شب قدر
▪️6 روز تا شهادت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام
▪️7 روز تا سومین شب قدر
⭕️ @dastan9 🇮🇷
پاسخ کودک در کلاس، از علوم مختلف
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه علیهم در ضمن بیانی مفصّل حکایت فرماید:
روزی یک نفر عرب بادیه نشین به قصد حجّ خانه خدا حرکت کرد و در حال احرام چند تخم کبوتر از لانه کبوتران برداشت؛ و آن ها را شکست و خورد، سپس متوجّه شد که در حال احرام نباید چنین می کرد.
و چون به مدینه بازگشت از مردم سؤ ال نمود خلیفه رسول اللّه صلی الله علیه و آله کیست؟ و منزلش کجاست؟
او را نزد ابوبکر بردند و او پاسخ آن را مسئله را ندانست.
و بالا خره در نهایت اعرابی را نزد امیرالمؤ منین علی علیه السلام آوردند و حضرت پس از مذاکراتی اظهار نمود: آنچه سؤ ال داری از آن کودکی که در کلاس نزد معلم نشسته است بپرس که او جواب کافی را به تو خواهد داد.
اءعرابی گفت: «إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون»، پیغمبر خدا رحلت کرد و دین بازیچه افراد قرار گرفت و اطرافیان او مرتدّ شده اند.
حضرت امیر علیه السلام فرمود: خیر، چنین نیست و افکار بیهوده در خود راه مده؛ و از این کودک آنچه می خواهی سؤ ال کن تا تو را آگاه نماید.
وقتی اعرابی متوجّه کودک- یعنی؛ حضرت ابو محمّد حسن مجتبی علیه السلام- شد دید قلمی به دست گرفته و مشغول خطّ کشیدن روی کاغذ می باشد؛ و معلّم او را تشویق و تحسین نموده و به او آفرین می گوید.
اعرابی خطاب به معلّم کرد و گفت: ای معلّم! اینقدر او را تعریف و تمجید و تحسین می کنی، که گویا تو شاگردی و کودک، استاد تو است!؟
اشخاصی که در آن جلسه حضور داشتند خنده ای کردند و گفتند: ای أعرابی! تو سؤ ال خود را بیان کن و پراکنده گوئی مکن.
اعرابی گفت: ای حسن، فدایت گردم! من از منزل به قصد حجّ خارج شدم؛ و پس از آن که احرام بستم، به لانه کبوتران برخورد کردم؛ و تخم آن ها را برداشته و نیمرو کردم و خوردم و این خلاف را از روی عمد و فراموشی مسئله انجام دادم.
حضرت مجتبی علیه السلام فرمود: ای اعرابی! کار تو عمدی نبود و در سؤ ال خود اشتباه کردی.
أعرابی گفت: بلی، درست گفتی و من از روی نسیان و فراموشی چنین کردم، اکنون باید چه کنم.
حضرت مجتبی علیه السلام که مشغول خطّ کشی روی کاغذ بود فرمود: به تعداد تخم کبوتران که مصرف کرده ای، باید شتر جوان مادّه تهیه کنی؛ و سپس آن ها با شتر نر، جفت گیری کنند؛ و برای سال آینده هر تعداد بچّه شتری که به دنیا آمد، آن ها را هدیه کعبه الهی قرار دهی و قربانی کنی تا کفّاره آن گناه باشد.
اعرابی گفت: این کودک دریائی از معارف و علوم الهی است؛ و اگر مجاز باشم خواهم گفت که تو خلیفه رسول اللّه باید باشی.
آن گاه حضرت مجتبی سلام اللّه علیه فرمود: من فرزند خلف رسول خدا هستم؛ و پدرم امیرالمؤمنین علی علیه السلام خلیفه بر حقّ وی خواهد بود.
أعرابی گفت: پس ابوبکر چکاره است؟
فرمود: از مردم سؤ ال کن که او چکاره است.
در همین لحظه صدای تکبیر مردم بلند شد و حضرت امیر علیه السلام فرمود: شکر و سپاس خداوندی را که در فرزندم علم و حکمتی را قرار داد که برای حضرت داود و سلیمان علیهماالسلام قرار داده بود.[1]
پی نوشت
[1] منتخب طريحى: ص 269، مدينة المعاجز: ج 3، ص 289، ح 898، بحار: ج 43، ص 302
منبع : لوح فشرده سبط النبی، ویژه کنگره بین المللی امام حسن(ع)
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم
⭕️ @dastan9 🇮🇷
زندگی زاهدانه مولی الموحدین
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحيم
یکی از بزرگان عرب برای مهمانی نزد امام حسن مجتبی علیه السلام رفت و موقعی که سفره پهن کردند تا شام بخورند،یک دفعه مرد اظهار غصه و ناراحتی کرد و گفت: من چیزی نمیخورم.
امام حسن-علیه السلام- به او فرمود: چرا چیزی نمیخوری؟
آن مرد عرض کرد: ساعتی قبل فقیری را دیدم اکنون که چشمم به غذا میافتد به یاد آن فقیر افتادم و دلم سوخت.
من نمیتوانم چیزی بخورم مگر اینکه شما دستور بدهید مقداری از این غذا را برای آن فقیر ببرند.
امام حسن-علیه السلام- فرمود: آن فقیر کیست؟
مرد عرض کرد: ساعتی قبل که برای نماز به مسجد رفته بودم،
مرد فقیری را دیدم که نماز میخواند. بعد از این که وی از نماز فارغ شد،
دستمالش را باز کرد تا افطار کند.
شام او نان جو و آب بود. وقتی آن فقیر مرا دید از من دعوت کرد که با او هم غذا شوم ولی من که عادت به خوردن چنان غذای فقیرانهای نداشتم،دعوت وی را رد کردم، حالا، اگر میشود مقداری از این شام خود را برای وی بفرستید.
امام حسن مجتبی-علیه السلام- باشنیدن این سخنان گریه کرد و فرمود: او پدرم، امیرمؤمنان و خلیفه مسلمان علی-علیه السلام- است،
او با اینکه بر سرزمینی بزرگ حکومت میکند، مانند فقیرترین مردم زندگی میکند و همیشه غذای ساده میخورد.
آیت الله شهید دستغیب/آدابی از قرآن/ص۲۸۲
آری سیره اهلبیت اینگونه است..اما گاهی که به زندگی تجملاتی آقازاده ها نگاه میکنیم مبينيم که چقدر از اسلام محمدی دور هستند
⭕️ @dastan9 🇮🇷
برخورد پسندیده امام مجتبی علیه السلام با همسایه یهودی
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
امام حسن مجتبی علیه السلام بسیار با گذشت و بزرگوار بود و از ستم دیگران چشم پوشی می کرد. بارها پیش می آمد که واکنش حضرت به رفتار ناشایست دیگران، سبب تغییر رویه فرد خطاکار می شد. در همسایگی ایشان، خانواده ای یهودی می زیستند. دیوار خانه یهودی، شکاف برداشته و نجاست از منزل او به خانه امام نفوذ کرده بود. مرد یهودی از این ماجرا با خبر شد. روزی زن یهودی برای درخواست نیازی به خانه آن حضرت رفت و دید که شکاف دیوار سبب شده است که دیوار خانه امام نجس شود. بی درنگ، نزد شوهرش رفت و او را آگاه ساخت. مرد یهودی نزد حضرت آمد و از سهل انگاری خود پوزش خواست و از اینکه امام، در این مدت سکوت کرده و چیزی نگفته بود، شرمنده شد. امام برای اینکه او بیش تر شرمنده نشود، فرمود: «از جدم رسول خدا(ص) شنیدم که گفت به همسایه مهربانی کنید». یهودی با دیدن گذشت و برخورد پسندیده ایشان به خانه اش برگشت و دست زن و بچه اش را گرفت و نزد امام آمد و از ایشان خواست تا آنان را به دین اسلام درآورد.
منبع : شهیدی، محمد حسن، تحفة الواعظین، ج۲، ص۱۰۶
⭕️ @dastan9 🇮🇷
داستانهای کوتاه و آموزنده
🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 🔊 جلسه سی و هشتم *
3 دقیقه در قیامت.... 039.mp3
33.48M
🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم
🔊 جلسه سی و نهم
* ثواب و آثار صدقه در روایات
* تقابل صدقه و شیطان
* نیت در صدقه
* بهترین نوع صدقه
* فضیلت صدقه در روز جمعه
* صدقه در خفا
* صدقه در روز و شب
* خزانهدار صدقه
* استجابت دعا و صدقه
* صورت ملکوتی صدقه
* انواع متنوع صدقه
* پرورش یافتن صدقه
* سپرِ صدقه
* صدقه با واسطه
* صدقه قبل از اینکه در دست سائل برسد، در دست خدا قرار میگیرد
* لبخند زدن خدا به ما
* از خدا، دستگیری دیگران را بخواهیم
* رحم دیدن و رحم کردن با صدقه
* صدقه یکی از موارد انفاق است
⭕️ @dastan9 🇮🇷 🌺
داستانهای کوتاه و آموزنده
تندخوانی جزء پانزدهم قرآن کریم 🙏🌺 ⭕️ @dastan9 🇮🇷
تندخوانی جزء 016.mp3
4M
تندخوانی جزء پ
شانزدهم قرآن کریم 🙏🌺
⭕️ @dastan9 🇮🇷
"تسلیم بودن"
❤️ امام سجاد می فرمایند: کسی بر ایمانش ثابت نمی ماند مگر آنکه... در درونش از احکام و گفته های ما ناراحت نشود و در برابر ما اهل بیت "تسلیم" باشد.*۱
🔹 اگر کسی این حالتِ تسلیم بودن را نداشته باشد، نمی تواند اعتقاد به امام زمان را در زمان غیبت کبری حفظ کند و از دین خارج می شود.
امام جواد در انتهای حدیثی طولانی می فرمایند: (مهدی) غیبتی دارد که مدت آن طولانی و روزهای آن زیاد است. کسانی که اخلاص دارند، انتظار ظاهر شدنش را می کِشند و... کسانی که اهل "تسلیم" اند، در آن زمان نجات پیدا میکنند.*۲
📚 ۱. بحارالانوار، ج۵۱ ؛ ۲. همان
⭕️ @dastan9 🇮🇷 🌺
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: یکشنبه - ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
میلادی: Sunday - 10 May 2020
قمری: الأحد، 16 رمضان 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام
🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها)
💠 اذکار روز:
- یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام (100 مرتبه)
- ایاک نعبد و ایاک نستعین (1000 مرتبه)
- یا فتاح (489 مرتبه) برای فتح و نصرت
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹رسیدن محمد بن ابی بکر رحمة الله علیه به مصر، 37ه-ق
📆 روزشمار:
▪️2 روز تا اولین شب قدر
▪️3 روز تا ضربت خوردن امام علی علیه السلام
▪️4 روز تا دومین شب قدر
▪️5 روز تا شهادت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام
▪️6 روز تا سومین شب قدر
⭕️ @dastan9 🇮🇷 🌺
💕 داستان کوتاه
گویند قبل از انقلاب مردی در شهر خوی بود که به او « ترمان» میگفتند. او بسیار شیرینعقل بود و گاهی سخنان حکیمانهی عجیبی میگفت
مرحوم پدرم نقل میکرد، در سال 1345 برای آزمون استخدامی معلمی از خوی قصد سفر به تبریز را داشتم.
ساعت 10 صبح گاراژ گیتیِ خوی رفتم و بلیط گرفتم. از پشت اتوبوسی دود سیگاری دیدم، نزدیک رفتم دیدم، ترمان زیرش کارتُنی گذاشته و سیگاری دود میکند. یک اسکناس 5 تومانی نیت کردم به او بدهم. او از کسی بدون دلیل پول نمیگرفت. باید دنبال دلیلی میگشتم تا این پول را از من بگیرد. گفتم: «ترمان، این 5 تومان را بگیر به حساب من ناهاری بخور و دعا کن من در آزمون استخدامی قبول شوم.» ترمان از من پرسید: «ساعت چند است؟» گفتم: «نزدیک 10.» گفت: «ببر نیازی نیست.» خیلی تعجب کردم که این سوال چه ربطی به پیشنهاد من داشت؟ پرسیدم: «ترمان، مگر ناهار دعوتی؟» گفت: «نه. من پول ناهارم را نزدیک ظهر میگیرم. الان تازه صبحانه خوردهام. اگر الان این پول را از تو بگیرم یا گم میکنم یا خرج کرده و ناهار گرسنه میمانم. من بارها خودم را آزمودهام؛ خداوند پول ناهار مرا بعد اذان ظهر میدهد.» واقعا متحیر شدم. رفتم و عصر برگشتم و دنبال ترمان بودم. ترمان را پیدا کردم. پرسیدم: «ناهار کجا خوردی؟» گفت: «بعد اذان ظهر اتوبوس تهران رسید. جوانی از من آتش خواست سیگاری روشن کند. روشن کردم مهرم به دلش نشست و خندید، خندیدم و با هم دوست شدیم و مرا برای ناهار به آبگوشتی دعوت کرد.» ترمانِ دیوانه٬ برای پول ناهارش نمیترسید، اما بسیاری از ما چنان از آینده میترسیم و وحشت داریم که انگار در آینده دنیا نابود خواهد شد؛ جمع کردن مال زیاد و آرزوهای طولانی و دراز داریم.
⭕️ @dastan9 🇮🇷
🌺مخالفت با نفس
❇️مرد کافری روزها به بازار بغداد می آمد، مردم گرد او جمع می شدند و او به آنها خبر می داد از آنچه در منزل داشتند یا در نیت خود می گرفتند..این جریان را به امام موسی بن جعفر(ع) عرض کردند، حضرت با وضع ناشناسی به آن محل حاضر شد..
به یکی از همراهان خود فرمود: چیزی در نیت بگیر، و بعد از آن کافر پرسید؟ مرد کافر از آنچه او در نظر گرفته بود خبر داد.
🔸حضرت موسی بن جعفر(ع) او را به کناری برده فرمود: به واسطه چه عملی این مقام را پیدا کردی با این که این کار از مقام پیامبران است؟
🔹گفت: به این درجه نرسیدم مگر به واسطه مخالفت با خواهش نفس، حضرت فرمود: اسلام را بر نفس خود عرضه بدار ببین چگونه می یابی آن را؟ عرض کرد: نفسم راضی به اسلام آوردن نیست!
🔸حضرت فرمود: مگر نه این است که به این مقام در اثر مخالفت نفس رسیده ای پس اکنون با آن مخالفت کن؟! مرد کافر، مقداری فکر کرد و بعد ایمان آورد، ایمانش نیکو شد، پس از این جریان گاه گاه به مجلس حضرت موسی بن جعفر(ع) حاضر می شد.
🔹روزی یک نفر درخواست کرد، از نیتش خبر دهد، هر چه فکر نمود چیزی نتوانست بگوید، آنگاه عرض کرد: من وقتی کافر بودم از امور پنهان اطلاع داشتم ولی حالا که مسلمانم چرا نمی توانم؟
🔸حضرت فرمود: خداوند عمل هیچ بشری را بی پاداش نمی گذارد، چون تو در آن موقع مخالفت با نفس می کردی خداوند جزای آن را در دنیا داد؛تو را قدرت اطلاع بر اسرار پنهان مردم عنایت کرد، زیرا کافر در آخرت بهره ای ندارد، اکنون که اسلام آوردی خداوند پاداش آن را ذخیره برای آخرتت کرده و جزای دنیا را قطع نموده است.
⭕️ @dastan9 🇮🇷 🌺
🌸🍃🌸🍃
پادشاهی دستور داد، جاسوسانی به شهری سفر کنند و میزانِ رشادت و جنگجوییِ آنها را بررسی کنند تا شاه در حمله به آن شهر، تصمیم بگیرد.
گروهِ جاسوسان به شهر آمدند. سردستهی جاسوسان در شهر ساعتی چرخی زد و دید که جوانی تاری در دست گرفته، مینوازد و میگرید و میخواند، و میگوید: «ای یار سالهاست منتظرم چرا نمیآیی؟ کارم از دعا و گریه گذشته است بر حالِ زارِ من ترحّمی نما!»
سردستهی جاسوسان فرمان داد، گروهش دست از تحقیق بردارند و گفت: بیایید برگردیم. گروه گفتند: ما باید یک ماهی بمانیم و اخباری جمع کنیم.
سرگروه گفت: دستور را اجرا کنید! بر میگردیم؛ آنچه لازم بود من یافتم. این شهر پر از جوانانِ تنبل و بیارادهای است که به جای جنگ و نبرد، برای به دست آوردن و رسیدن به معشوق، در گوشهای نشسته و از تنبلی و کسالت اشک میریزند.
من یقین دارم اگر به این شهر حمله کنیم، آنان به جای دفاع و تلاش در گوشهای نشسته و فقط دعا خواهند کرد؛ دعایی که آخرش پیروزی ما بر این قومِ تنبل و تنپرور است.
و الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ (69 - عنکبوت)
و آنانکه در (راه) ما (به جان و مال) جَهد و کوشش کردند، قطعاً آنها را به راههایِ (معرفت و لطف) خویش هدایت میکنیم، و همیشه خدا یارِ نیکوکاران است.
إلَيْهِ يَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ (10 - فاطر)
وکلمهِ طیّب به سوی او بالا میرود و عملِ صالح آن را در بالاتر رفتن، مدد میرساند.
⭕️ @dastan9 🇮🇷 🌺
ارسال شده از سروش+:
📚 حکایت کوتاه
از امام باقر علیه السلام نقل شده است: روزى حضرت داوود(ع)نشسته بود و جوانى ژوليده با ظاهرى فقيرانه كه خيلى نزد آن حضرت مى آمد نيز در محضر آن حضرت حاضر بود. در اين هنگام فرشته مرگ وارد شد و نگاه تندى به آن جوان كرد و بر وى خيره شد. داوود(ع) دلیل این کارش را پرسید فرشته مرگ گفت: من مامورم هفت روز ديگر جان اين جوان را در همين جا بگيرم. داوود پيغمبر(ع ) از اين سخن، دلش به حال آن جوان سوخت و رو به او كرد و فرمود: اى جوان! زن گرفته اى؟ پاسخ داد: نه ، هنوز ازدواج نكرده ام
داوود به او فرمود: به نزد فلان مرد كه يكى از بزرگان بنى اسرائيل است برو و از طرف من به او بگو كه داوود به تو دستور داده كه دخترت را به همسرى من درآور و همين امشب نزد آن دختر مى روى و خرج ازدواج تو نيز هر چه مى شود بردار و هم چنان نزد همسرت باش تا هفت روز ديگر و پس از هفت روز همين جا نزد من بيا. جوان به دنبال ماموريت رفت و پيغام حضرت داوود(ع) را به آن مرد بنى اسرائيلى رسانيد و او نيز دخترش را به آن جوان داد و همان شب ، عروسى انجام شد و جوان هفت روز نزد آن دختر ماند و پس از هفت روز نزد حضرت داوود بازگشت داوود از وى پرسيد: در این هفت روز وضع تو چگونه بود؟پاسخ داد: هيچ گاه در خوشى و نعمتى مانند اين چند روز نبوده ام. داوود فرمود: اكنون نزد من بنشين جوان نشست، و داوود چشم به راه آمدن فرشته مرگ بود تا طبق خبرى كه داده بود بيايد و جان اين جوان را بگيرد.
اما مدتى گذشت و فرشته مرگ نيامد، از اين رو به جوان رو كرد و فرمود: به خانه ات بازگرد و روز هشتم دوباره به نزد من بيا. جوان رفت و پس از گذشت هشت روز دوباره به نزد داوود بازگشت و هم چنان نشست و خبرى از فرشته مرگ نشد و همين طور هفته سوم تا اين كه فرشته مرگ به نزد داوود آمد. داوود بدو فرمود: مگر تو نگفتى كه من مأمورم تا هفت روز ديگر جان اين جوان را بگيرم ؟ پاسخ داد: آرى فرمود: تاكنون سه هشت روز از آن وقت گذشته است ؟ فرشته مرگ گفت : اى داود! چون تو بر اين جوان رحم كردى ، خداوند نيز او را مورد مهر خويش قرار داد و سى سال بر عمرش افزود.
📚 داستانهای بحار الانوار
🌺 ⭕️ @dastan9 🇮🇷 🌺
داستانهای کوتاه و آموزنده
🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 🔊 جلسه سی و نهم *
3 دقیقه در قیامت.... 040.mp3
35.37M
🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم
🔊 جلسه چهلم
* ادامه روایات صدقه
* حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَة
* آثار صدقه در کم شدن علاقه به دنیا
* چه چیزی را صدقه بدهیم؟
* صدقه از رئوس مستحبات است
* چرا صدقه را پنهانی بدهیم، بهتر است؟
* حد و مرز صدقه
* واسطه شدن در صدقه
* اثرات فوقالعاده صدقه و انفاق
* صدقه را به چه کسی بدهیم؟
* سخنی با خانوادههایی که عزیزانشان را بر اثر کرونا از دست دادند
* حالت تعلق چگونه است؟
* فشار قبر چه حالتی است؟
* در عظمت صدقه همین بس که....
* صدقه دادن باعث سختی خانواده نشود
* چه توشهای برای اموات بفرستیم؟
⭕️ @dastan9 🇮🇷 🌺