eitaa logo
داستانهای کوتاه و آموزنده
3هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
3.7هزار ویدیو
36 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم بیایید از گذشتگان درس عبرت بگیریم تاخود عبرت آیندگان نشدیم ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ http://Splus.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷 ادمین کانال https://eitaa.com/yazahra_9 تبادلات 🌹 https://eitaa.com/yazahra_9
مشاهده در ایتا
دانلود
واگویه های شهید : آمال و آرزوهای انسان نشان دهندۀ انگیزه های کار و عمل اوست . بیایید آمال و آرزوهایمان را خدایی کنیم . خدایا ! در این دنیای بزرگ سرگردان و حیرانم . مرا آن گونه که خود می خواهی تکامل ده . خدایا ! آن چه که برای قرب تو لازم است عطایم کن ! این بندۀ گنهکارت را یاری کن ! بارالها! دلم سخت به حال کسانی می سوزد که تو را نشناختند و به خطا رفتند . این ندای پشیمانی را به آن ها برسان و کاری کن که هر چه می خواهند از تو طلب کنند و تو خود سرپرستی شان را بپذیر و مراقب رفتارشان باش !
مادر شهید : تازه به دنیا آمده بودی . امام را تبعید کرده بودند.امام در سخنرانی شان فرموده بودند:« سربازهای من امروز در گهواره هستند ! » چند ماهه بودی ؛ تو را در بغل فشردم و از آن روز به بعد هر بار که می خواستم شیرت بدهم وضو می گرفتم . اسمت را حسن گذاشتم ، چون به امام حسن علیه السلام ارادت خاصی داشتم . برادر نداشتم و تو را داداش حسن صدا می کردم . زیر زمین خانه جای عبادت های او بود . نصف شب بلند می شدم و می دیدم حسن توی رختخوابش نیست . سراغش می رفتم . می دیدم داخل زیر زمین ایستاده و نماز می خواند . گوشه ای می ایستادم و نگاهش می کردم . آن وقت ها نوجوان بود اما آن قدر با دقت و با تواضع نماز می خواند که من از نماز خواندن خودم شرمم می آمد . خیلی دوستش داشتم . همه اهل خانه دوستش داشتند . همه از قول من به او می گفتند داداش حسن ! هر وقت که به جبهه می رفت از زیر قرآن ردش می کردم و می نشستم برایش دعا می خواندم . از خدا می خواستم بچه ام را سالم نگه دارد . یک بار که به مرخصی آمد گفتم : « حسن جان ! شب و روزم شده دعا کردن برای سلامتی ات » لبخند زد . مثل همیشه ملیح و نمکین . سرش را پایین انداخت و گفت : « پس مامان جان همه اش زیر سر شماست . چند بار می خواستم شهید شوم اما نشدم . خیلی عجیب بود . » سرش را که بالا گرفت ، چشم هایش نمناک بود . صدایش می لرزید . گفت : « مامان جان از این پسرت بگذر ! دعا کن شهید شوم . تو راضی شوی برگه عبورم را می دهند ! دعا کن به آرزویم برسم ! » داشت به من التماس می کرد . بغض کردم ! فهمید ناراحت شدم . خواست از دلم در بیاورد . نگاه کرد توی چشم هایم و با خنده گفت : « اگر زحمتی نیست ، دعا کن اسیر نشوم ! » ⭕️ @dastan9 🇮🇷
دیگر برای سلامتی اش دعا نکردم . انگار از ته دل راضی شده بودم . راضی به رضای خدا ! پسرم بود ؛ جگر گوشه ام ؛ پارۀ تنم ، اما هر وقت می خواستم دعایش کنم یاد لحن صدایش می افتادم و تصویر چشم های نمناکش می نشست توی خانۀ چشم هایشم . آن وقت زیر لب می گفتم : « خدایا ! بچه ام به اسارت عراقی ها در نیاید ! » آن روز سه شنبه بود . آمدند و گفتند چهارشنبه مراسم شهید برگزار می شود ، بروید فرزند شهیدتان را ببینید . من که برای حسن می مُردم ، خدایی بود که سکته نکردم . ما را بردند بالای سر حسن . با همان لباس پاسداری اش خوابیده بود . صورتش سرخ و سفید بود . نمی دانم چطور شد تا دیدمش گفتم : « حسن جان ! خوش به حالت مادر جان ! به آرزویت رسیدی ؟! مبارکت باشد ! » صدایت در گوشم می پیچد : « خدایا ! تنها تو را می خواهم . می خواهم با تو تنهای تنها باشم . فقط با تو . » چشم می دوزم به تو و سنگ مزارت که بوی گلاب می دهد . ⭕️ @dastan9 🇮🇷
از یادداشت های شهید : باید حتما " سری به تو بزنم . گفته بودی برای انجام هر کاری اول هدفت را مشخص کن . خودت این کار را انجام دادی . نشستی و فکر کردی و گفتی : « من یک عیب اساسی دارم و آن این که هدفم همیشه مقطعی است . این طور نمی شود ! باید جدی فکر کنم . هدفم را باید تعریف کنم . حداقل برای خودم ! » نشستی و ساعت ها فکر کردی و عاقبت گفتی : « هدفم را انتخاب کردم . شهادت بزرگترین آرزو و مهمترین هدف من است . » مراقبه را از نوجوانی آموختی و تمرین کردی . در پایان هر روز می نشستی و اعمالت را بررسی می کردی . روی یک کاغذ می نوشتی تا یادت نرود . « امروز دروغ نگفتم ، غیبت نکردم ، اما عصبانی شدم . مخصوصا" در انجمن موقع در آوردن کتم عصبانیت را نشان دادم . چقدر بد شد! باید از بچه ها حلالیت بخواهم . » یاد این جمله ات می افتم : « به هنگام طلوع و غروب خورشید که آسمان رنگ خون می گیرد به یاد شهدا باشید . » خیلی به صلوات اعتقاد داشتی . می گفتی کلید تمام مصائب و مشکلات در ذکر خدا و هدیۀ صلوات به محمد و آل محمد است .
شهید حسن ترک از نگاه دوستان و همرزمان: محمد سعید بیات : آرامش ات زبان زد بود . خیلی بر اعمالت مسلط بودی . کم حرف بودی . به جا حرف می زدی و اغلب مشغول ذکر گفتن بودی . سوال که می پرسیدند ، جواب می دادی و دوباره ذکرهایت را از سر می گرفتی . می گفتی از فرصت ها خوب استفاده کنید . یک بار گروهی داشتیم به جبهه می رفتیم . گفتی بیایید با هم سوره صف را حفظ کنیم . به مقصد که رسیدیم همه آن سوره را حفظ کرده بودیم . علی بادامی : می گفتی : « ذکر ظاهری ارزشی ندارد . ذکر باید عملی باشد . خدا را به خاطر نعمت هایی که به ما داده عملا" شکر کنید . » یک شب ، بعد از مراسم احیا تا صبح مردم را از امام زاده یحیی تا خانه هایشان رساندی . آن قدر این مسیر را رفتی و آمدی تا خیالت راحت شد که دیگر هیچ کس باقی نمانده است . می گفتی : « این شکر است . خدا به من ماشین داده ؛ این طوری شکرش را به جا می آورم . » حمید حسام ، خوش لفظ یادت می آید در عملیات مسلم بن عقیل در منطقۀ سومار در نیمه ای شب مجروح شدی . ترکش به پشت گردنت خورده بود . لب و صورتت مجروح شده بود . خون زیادی ازت می رفت . خیلی طول کشید تا آمبولانس آمد . نفس کشیدن هر لحظه برایت مشکل و مشکل تر می شد . وقتی تو را روی برانکارد گذاشتند صبح شده بود . با ایما و اشاره به آن هایی که سرِ برانکارد را گرفته بودند ، فهماندی که بایستند . خون می جوشید و از گلویت بیرون می زد . همه نگرانت بودند . چون ممکن بود هر لحظه از شدت خون ریزی و مشکلات تنفسی بلایی سرت بیاید . نشستی تیمم کردی و با همان حال نمازت را خواندی . این موضوع تا مدت ها دهان به دهان می چرخید و سینه به سینه نقل می شد . محمد حمید زاده داخل سنگر بودیم . سپیدۀ صبح می زد . سرش را بالا آورد . کلاه خودش از سنگر بیرون زد. شروع کرد به تیراندازی. حدود سی متر با عراقی ها فاصله داشتیم . نگاهم کرد و گفت : « خوب تیراندازی میکنم ؟» گفتم : « مواظب باش ! جایت را عوض کن . عراقی ها می خواهند پاتک بزنند. » صدای تقه ای داخل سنگر پیچید. مثل صدای برخورد یک تکه سنگ با کلاه خود . سرش خم شد روی سینه اش.نیم خیز شدم طرفش . سرش را بالا گرفتم ؛ صورتش سرخ شده بود . گلولۀ تک تیرانداز دشمن به سجده گاهش خورده بود . وسط پیشانی اش مثل خورشید می درخشید .
قسمتي از وصيت نامه شهيد: برادران و خواهران توصيه شديد مي‌كنم به شما در تربيت نسل خردسال و نوجوان زيرا كه تضمين آينده اسلام است اين غنچه‌هاي نشكفته را دريابيد و شما هستيد كه از اين افراد مي‌توانيد بزرگان فردا را بسازيد از اين زمينه‌هاي مناسب براي رشد كه شكل نگرفته استفاده كنيم و طبق احكام خدا شكل دهيم، پدران و مادران در آشنايي فرزندانشان با قرآن و جلسات و برنامه هاي مذهبي بكوشيد و تشويقشان كنند و اما پدر و مادر گراميم اميدوارم كه دراين مدتي كه در خدمت شما بوده‌ام از من راضي باشيد هرچند در لحظات آخر فرصت خدا حافظي نبود ولي وعده ملاقات انشاء‌الله با روي گشاده و خندان نزد زهرا(س) و پيامبر خدا(ص) در كنار حوض كوثر.
🔴 سلام بر مهدی، وعدهٔ خـــدا به امّتــها.... سلام بر حضرت مهدى! آن كسى كه خداى عزوجل به امتها وعده داده كه عقايد مختلف مردم را به وجود او جمع كند و خلق را از تفرقه برهاند. و به وجود او خداى متعال زمين را پر از عدل و داد گرداند، و همه قواى عالم از او تمكين كنند، و وعدهٔ خدا به عزت مؤمنان به وقوع پيوندد. 📗 فرازی از زیارت امام زمان عجل‌الله فرجه به نقل از سید بن طاووس ⭕️ @dastan9 🇮🇷💐
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: پنجشنبه - ۲۰ خرداد ۱۴۰۰ میلادی: Thursday - 10 June 2021 قمری: الخميس، 29 شوال 1442 🌹 امروز متعلق است به: 🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام 💠 اذکار روز: - لا اِلهَ اِلّا اللهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبین (100 مرتبه) - یا غفور یا رحیم (1000 مرتبه) - یا رزاق (308 مرتبه) برای وسعت رزق ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️2 روز تا ولادت حضرت فاطمه معصومه س و آغاز دهه کرامت ▪️12 روز تا ولادت امام رضا علیه السلام ▪️30 روز تا شهادت امام جواد علیه السلام ▪️37 روز تا شهادت امام محمد باقر علیه السلام ▪️39 روز تا روز عرفه ⭕️ @dastan9 🇮🇷💐
*✨ ناقه حضرت صالح را فقط یک نفر کشت‼️* ولی خداوند همه را مشمول عذاب ساخت‼️ چراکه همه آن‌ها به این امر رضایت دادند. (خطبه ۲۰۱ نهج‌البلاغه)‼️ ✅ خطای بزرگ قوم ثمود این بود که گمان می‌کردند مجرم فقط آن است که مستقیم شتر را بکشد. خیال می‌کردند، اگر سکوت کنند، نظر نداده‌اند، رأی نداده‌اند. ✅ ولی نمی‌دانستند که سکوت خودش رأی است. 😔 عده‌ای از آن‌ها جرم را دیدند ولی فقط دیدند، 😔 عده‌ای جلو آمدند و گوشت‌های شتر را تکه‌تکه کردند و با خود بردند. 😔 عده‌ای فقط در دل، به کار مجرم، شکوه کردند. 😔 عده‌ای خنده کردند و مجرم را تشویق کردند. ولی... ✅ خداوند فرمود: «فعقروها»؛ همه آن‌ها، شتر را کشتند. پس همه آن‌ها عذاب شدند. ✅ هم‌میهن عزیز! سکوت، خودش یک رأی است. 🙂 اگر در خانه بنشینی و پا دراز کنی، به سکوت رأی داده‌ای. 🙂 اگر پای صندوق بیایی و به شوق یک مُهر، سفید بی‌اندازی، به سکوت رأی داده‌ای؛ 🙂 اگر خط‌خطی هم کنی، به سکوت رأی داده‌ای؛ 🙂 حتی... حتی... اگر نام مبارک ارواحنا فداه را هم بنویسی، همچنان به سکوت رأی داده‌ای؛ مثل آن سربازی که در صحنه نبرد، امامش به او فرمان جهاد می‌دهد، ولی او از شوق نگاه به‌روی امام، کاری نمی‌کند و فقط به امامش می‌نگرد. ✅ بیایید به سکوت رأی ندهیم. ✍️ (سوره شمس، آیه ۱۴) (نهج‌البلاغه، خطبه ۲۰۱) ⭕️ @dastan9 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷💐 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ آیا آن‌ها که بعد از ظهور امام زمان(عج) به دنیا می‌آیند با کسانیکه در عصر غیبت زندگی کرده‌اند و منتظر بودند، برابرند؟  ⭕️ @dastan9 🇮🇷💐
💠به اندازه یک آب خوردن! 🍃مرحوم فشندی میگوید: در مسجد جمکران اعمال را به جا آورده، برمی گشتم. در راه، آقایی نورانی را دیدم که قصد ورود به مسجد را داشت. به طرف سید رفتم و ظرف آبی را به ایشان تعارف کردم. (سید ظرف آب را گرفت و نوشید) در این حال عرضه داشتم آقا شما دعا کنید و فرج امام زمان (عجّل اللّه تَعالی فرجه الشّریف) را از خدا بخواهید. 🌱ایشان گفتند: ما به اندازه آب خوردنی، ما را نمی خواهند. اگر بخواهند می کنند و ما می رسد. 🍁این سخن را فرمود و تا نگاه کردم کسی را ندیدم، فهمیدم که وجود مقدس امام زمان (عجّل اللّه تَعالی فرجه الشّریف) را زیارت کرده ام و حضرتش امر به کرده است. 📚شیفتگان حضرت مهدی (عجّل اللّه تَعالی فرجه الشّریف)، ج1، ص155 ⭕️ @dastan9 🇮🇷💐
💠 دلیل تنگی رزق و روزی در 🍃مردی به خدمت امام صادق(ع) آمد و عرضه داشت: من مرتکب گناهی شده ام🌸🍃 امام صادق(ع) فرمودند: خدا می بخشد🍃🌸 آن شخص عرضه داشت: گناهی که مرتکب شده ام خیلی بزرگ است امام فرمود: اگر به اندازه ی کوه باشد خدا می بخشد آن شخص عرضه داشت: گناهی که مرتکب شده ام خیلی بزرگتر است 🍃 امام فرمود: مگر چه گناهی مرتکب شده ای؟ و آن شخص به شرح ماجرا پرداخت. پس از اتمام سخن امام صادق(ع) رو به آن مرد کرد و فرمود: خدا می بخشد، من ترسیدم که نكند صبح را قضا کرده باشی 🍃 از امام صادق(ع) پرسیدند که چرا کسانی که در آخر زمان زندگی می کنند رزق و روزیشان تنگ است؟ فرمودند: به این دلیل که غالباً قضا ميشود...🌸🍃 📚 منبع: کتاب رزق و روزی از دیدگاه قرآن و حدیث ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷💐