eitaa logo
داستانهای کوتاه و آموزنده
3هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
3.7هزار ویدیو
36 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم بیایید از گذشتگان درس عبرت بگیریم تاخود عبرت آیندگان نشدیم ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ http://Splus.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷 ادمین کانال https://eitaa.com/yazahra_9 تبادلات 🌹 https://eitaa.com/yazahra_9
مشاهده در ایتا
دانلود
🐕دعای سگی که مستجاب شد 🧡پیمودن ره صد ساله در یک شب! مرحوم آیت الله العظمی شفتی در اصفهان یکی از مراجع بزرگ تقلید بود خیلی مقامش بالا بود . حتی مشهور است که او شب ها دیوانه میشد از شدت عشق و خوف به ذات احدیّت... حتی ایشان در اصفهان مسجدی ساخته به نام مسجد سید که خیلی عالی است و روحانیت عجیبی دارد. خودشان در جواب اینکه از کجا به این درجه رسیده اند فرمودند که : دعای یک سگ مرا به اینجا رسانده.‌‌.. . من در نجف طلبه بودم و چند روزی بود که از ایران برایم پول نیامده بود. کمی صبر کردم چون نخواستم به کسی بگویم. اما یک وقت احتیاج شدیدی برایم پیش آمد. از رفیقم مقداری پول قرض گرفتم و نان و مقداری آبگوشت کله تهیه کردم. هنگامی که به منزل برگشتم دیدم که سگی در جوی آب افتاده و توله هایش به او چسبیده اند و او شیر ندارد و خود سگ از شدت گرسنگی رو به مرگ است.با خودم گفتم من که تا حالا گرسنگی کشیده‌ام باز هم گرسنگی را تحمل می کنم.نان‌ها را در آبگوشت ترید کرده و آنها را جلوی سگ گذاشتم. سگ آن غذا را خورد و هم بلند شدم و ظرف را تمیز کردم وبعد از شستن به صاحبش برگرداندم. . بعد از آن پروردگار برایم پولی فرستاد طولی نکشید که از شفت که یکی از شهرستانهای گیلان است شخصی آمد و گفت فلان حاجی مرده و یک سوم از مال خود را برای شما وصیت کرده...من متعجبانه حساب کردم دیدم همون موقعی که آن آبگوشت کله را به سگ دادم عصر همان روز برای من این وصیت شده. از همان وقت کم کم در اصفهان برای من آن قدرت و مرجعیت پیدا شد . اگر من توانستم به اسلام خدمتی کنم مدیون این است که توانستم دل سگی را به دست بیاورم . تعجب نکنید زیرا برای آن که شخصی مشمول رحمت خدا شود زمینه می‌خواهد و زمینه نیز مختلف است گاهی انسان می‌تواند راه صد ساله را در یک شب بپیماید... 📚منبع : گفتار نراقی ، ج 1 ، ص 340 ⭕️ @dastan9 🇮🇷
✨🌻‍ روزی یکی از اولیا به حضرت الیاس و حضرت خضر (علیه السلام) شکایت کرد که مردم زیاد غیبت می کنند و غیبت هم از گناهان کبیره است و هر چه آنها را نصحیت می کنم و آنها را منع از غیبت می کنم ، به حرفم اعتنایی نمی کنند و آن عمل قبیح را ترک نمی کنند . چه کنم ؟ ✨🌻‍ حضرت الیاس (علیه السلام) فرمود : چاره این کار این است که وقتی وارد چنین مجلسی و دیدی غیبت می کنند ، بگو: «بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آل محمد» پروردگار ، ملکی را بر اهل مجلس موکل می کند که هر وقت کسی خواست غیبت کند آن ملک جلوی این عمل زشت را می گیرد و نمی گذارد غیبت شود . سپس حضرت خضر (علیه السلام) فرمود : وقتی کسی در وقت بیرون رفتن از مجلس بگوید: «بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آل محمد» , حضرت حق ملکی را می فرستد تا نگذارد که اهل آن مجلس غیبت او را کنند. 📚 داستان های صلوات ص57 ⭕️ @dastan9 🇮🇷
از یه ماجرای واقعی من یک دختر مذهبی هستم و خیلی پایبند عقاید اسلامی ... نماز اول وقتم ترک نمیشه الحمدالله حتی در سختترین شرایط.. همیشه یه بطری کوچیک تو کیفم هست ،هر جا صدای اذان میشنوم وضو میگیرم و نماز میخونم اخه از نماز اول وقت خیلی چیزها دیده بودم جونم بند نماز اول وقت بود.😍 معتقد نماز اول وقت بودم اگر نیم ساعت میگذشت واقعا دلم میخواست داد بزنم از ناراحتی ... دانشگاه یک شهردیگه قبول شدم و در رفت و امد بودم ، باوجودی که خیلی مراقبت داشتم نمازهام اول وقت باشه بااین حال گاهی چنان از دستم در میرفت با تاخیر نماز میخوندم که خودم شوکه میشدم اخه چرا؟🤔 من که خیلی مراقبم 😔 مثلا وضو میگرفتم یهو تلفن زنگ میخورد یا همچین اتفاقایی پیش می اومد که باعث تاخیر نمازم میشد چون دست خودم نبود یه جور سلب توفیق بود انگار😢 دیگ بعد چند بار از خودم بدم اومده بود، دلم زنگار گرفته بود قلبم سبک نبود، تا باخودم گفتم باید بفهمم علتش چیه؟🤔 اومدم تاریخ تاخیرهای که داشتم یادداشت کردم، از ده دقیقه تاخیر نماز اول وقت داشتم تا نیم ساعت...😭 داشتم دیوونه میشدم چرا من باید بعد نیم ساعت از اول وقت نماز بخونم من که مدام مراقبم، همه رو سعی کردم به یاد بیارم تا نتیجه بگیرم بعد یادداشت کردن تاریخ ها، اومدم فک کردم چند ساعت قبلش چه کارا کرده بودم و کجاها رفته بودم ؟ بعد صرف یکی دوساعت تموم شد.. حالا باید یه چیز مشترک از تو اونها میکشیدم بیرون... بعد نگاه کردن به همه اونها یه چیز نظرمو جلب کرد تو بیشتر اونها یه نکته مشترک بود😳 میپرسید چی؟ میگم عجله نکنید نکته مشترک تو بیشتر اون تاریخ ها، رستورانی بود که من تو شهر دانشگاهم اونجا میرفتم برای غذا خوردن🙄 اخه هم قیمتش مناسب بود هم حس میکردم طعم غداهای مامانمو میده برای رفع دلتنگی اونجا میرفتم غذا میخوردم چه رازی در اون رستوران بود؟ آیا علتو اونجا باید پیدا کنم؟🤔 تصمیم گرفتم ریشه ای برم تحقیق کنم گفتم باید سر دربیارم چه ارتباطی هست ؟ اولین کار تحقیق در باره اون رستوران بود رفتم داخل رستوران از گارسنی که اونجا منو میشناخت پرسبدم اینجا چندتا آشپز داره؟ گفت یه دونه سراشپز داریم گفتم چند سالشه گفت ۳۰ سالشه گفتم میشه بیشتر درباره ش بگی گفت کارشو خوب بلده تو این سن و سال آشپز قابلی هستو ما مشتریامونو مدیون او هستیم گفتم ادرس خونه شو میدین؟ خلاصه با کلی اصرار و التماس و جلب اعتماد ادرسو داد منم سریع رفتم در خونه ش،دستمو رو زنگ خونه گذاشتم یه پیر زن اومد درو باز کرد گفتم منزل فلانی گفت بله گفتم .... دارد ⭕️ @dastan9 🇮🇷
هدایت شده از یازهرا
🔴 خطر برای خوب ها !  اگر امر به معروف و نهی از منکر نکنید عذاب می آید و همه را می گیرد. یک روایت است که خداوند به شعیب نبی علیه السّلام وحی کرد که می خواهم صد هزار نفر از قوم تو را عذاب کنم ، چهل هزار نفر از بدها و شصت هزار نفر هم از خوبان هستند. حضرت شعیب (ع) تعجب کرد، و گفت کسانی که اهل گناه هستند، بسیار خوب، حق آنها همین است که عذاب شوند، اما خوبان چرا ؟ 🍁 خداوند فرمود : « برای این که خوبها امر به معروف و نهی از منکر نکردند و نسبت به بدها و اهل معصیت بی تفاوت بودند. رد شدند و دیدند ولی ساکت بودند و چیزی نگفتند. غرض این که برای خوبها خطر است . منتها باید امر به معروف و نهی از منکر با زبان نرم باشد. من قدیم که می رفتم و می آمدم وقتی متوجه خانمی در خیابان می شدم که رویش باز بود یا بد حجاب بود ، همین طور که سرم پایین بود می گفتم : « لا اله الا الله ،لا اله الا الله ،لا اله الا الله » . بلند می گفتم تا او بفهمد که من از بد حجابی او ناراحتم.به گنهکار بفهمانید که ناراحت هستید والّا در روایت دارد که به حقیقت ایمان نمی رسید،مگر وقتی که به گناه برخورد می کنی ، صورتت را عبوس کنی. اخم هایت را در هم بکشی. [ مواعظ آیت الله مجتهدی تهرانی ، بدیع الحکمه ، بوستان قرآن، چاپ چهارم،1395، ص 103 و 104 ] 🚨سلام به همه بزرگوارن این مورد به ما هم برمیخوره ها هواسمون هست دور و ورمون چه خبره شده یبار تذکر بدی حتی به ناراحت شدن باور کنید وعده خدا شوخی نیست عذاب بیاد هممون گرفتاریم خدا هر وعده ای بده عمل میکنه . 🚨 ⭕️ @dastan9 🇮🇷
از یه ماجرای واقعی من یک دختر مذهبی هستم و خیلی پایبند عقاید اسلامی ... نماز اول وقتم ترک نمیشه الحمدالله حتی در سختترین شرایط.. همیشه یه بطری کوچیک تو کیفم هست ،هر جا صدای اذان میشنوم وضو میگیرم و نماز میخونم اخه از نماز اول وقت خیلی چیزها دیده بودم جونم بند نماز اول وقت بود.😍 معتقد نماز اول وقت بودم اگر نیم ساعت میگذشت واقعا دلم میخواست داد بزنم از ناراحتی ... دانشگاه یک شهردیگه قبول شدم و در رفت و امد بودم ، باوجودی که خیلی مراقبت داشتم نمازهام اول وقت باشه بااین حال گاهی چنان از دستم در میرفت با تاخیر نماز میخوندم که خودم شوکه میشدم اخه چرا؟🤔 من که خیلی مراقبم 😔 مثلا وضو میگرفتم یهو تلفن زنگ میخورد یا همچین اتفاقایی پیش می اومد که باعث تاخیر نمازم میشد چون دست خودم نبود یه جور سلب توفیق بود انگار😢 دیگ بعد چند بار از خودم بدم اومده بود، دلم زنگار گرفته بود قلبم سبک نبود، تا باخودم گفتم باید بفهمم علتش چیه؟🤔 اومدم تاریخ تاخیرهای که داشتم یادداشت کردم، از ده دقیقه تاخیر نماز اول وقت داشتم تا نیم ساعت...😭 داشتم دیوونه میشدم چرا من باید بعد نیم ساعت از اول وقت نماز بخونم من که مدام مراقبم، همه رو سعی کردم به یاد بیارم تا نتیجه بگیرم بعد یادداشت کردن تاریخ ها، اومدم فک کردم چند ساعت قبلش چه کارا کرده بودم و کجاها رفته بودم ؟ بعد صرف یکی دوساعت تموم شد.. حالا باید یه چیز مشترک از تو اونها میکشیدم بیرون... بعد نگاه کردن به همه اونها یه چیز نظرمو جلب کرد تو بیشتر اونها یه نکته مشترک بود😳 میپرسید چی؟ میگم عجله نکنید نکته مشترک تو بیشتر اون تاریخ ها، رستورانی بود که من تو شهر دانشگاهم اونجا میرفتم برای غذا خوردن🙄 اخه هم قیمتش مناسب بود هم حس میکردم طعم غداهای مامانمو میده برای رفع دلتنگی اونجا میرفتم غذا میخوردم چه رازی در اون رستوران بود؟ آیا علتو اونجا باید پیدا کنم؟🤔 تصمیم گرفتم ریشه ای برم تحقیق کنم گفتم باید سر دربیارم چه ارتباطی هست ؟ اولین کار تحقیق در باره اون رستوران بود رفتم داخل رستوران از گارسنی که اونجا منو میشناخت پرسبدم اینجا چندتا آشپز داره؟ گفت یه دونه سراشپز داریم گفتم چند سالشه گفت ۳۰ سالشه گفتم میشه بیشتر درباره ش بگی گفت کارشو خوب بلده تو این سن و سال آشپز قابلی هستو ما مشتریامونو مدیون او هستیم گفتم ادرس خونه شو میدین؟ خلاصه با کلی اصرار و التماس و جلب اعتماد ادرسو داد منم سریع رفتم در خونه ش،دستمو رو زنگ خونه گذاشتم یه پیر زن اومد درو باز کرد گفتم منزل فلانی گفت بله گفتم .... دارد ⭕️ @dastan9 🇮🇷
داستانهای کوتاه و آموزنده
🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ (قسمت 19) 🔵قطعه آتش ☑️چند قدمی که از ماموران دور شدیم،به پشت سرم نگاهی
🔴 سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۲۰) ✅از نیک پرسیدم: افراد در اینجا چگونه شناسایی میشوند؟ گفت: اسامی افرادیکه حق مردم را بر گردن دارند در دست مامورین است و پس از شناسایی مجرم از عبور او جلوگیری میکنند. ⁉️گفتم: تا کی باید اینجا بمانند؟ گفت : مدت توقف و گرفتاری آنها متفاوت است. برخی ماهها و برخی سالهای سال.. ⚠️با تعجب گفتم: مگر رسیدگی به پرونده ی حق الناس چقدر طول میکشد؟ نیک گفت: در اینجا عدل خدا حاکم است و از مظلوم حق ظالم را میگیرد مگر اینکه خود مظلوم از گناه ظالم بگذرد. اگر از گناه ظالم نگذرند از نیکیهای ظالم به مظلوم میدهند تا راضی شود و اگر ظالم کار نیکی نداشت از گناههای مظلوم به ظالم میدهند تا مظلوم راضی شود. 🔰با شنیدن این سخنان ترس و اضطرابم بیش از پیش شد. ولی چون چاره ای نبود به نیک گفتم: بیا برویم. ⛔️سراشیبی را پیمودیم و به گذرگاه مرصاد قدم گذاشتیم.چیزی نگذشت که خود را در مقابل مامورین الهی دیدم. ❌در یک آن با اشاره ی یکی از انها زنجیر ضخیمی به گردنم انداخته شد و بدون اینکه کوچکترین مهلتی بدهند تا از آنها سوال کنم کشان کشان مرا از جاده بیرون بردند... ❎بی جهت دست و پا میزدم تا شاید از دست آنها خلاصی پیدا کنم. اما تلاشهایم بی فایده بود. از نیک خواستم از آنها بپرسد علت کارشان را. ولی نیک بدون اینکه سوالی از آنها بپرسد نزد من آمد و گفت: خوب فکر کن چه کرده ای. این مامورین بی جهت کسی را گرفتار نمیکنند. 💠کمی فکر کردم و یادم آمد که پولی از همسایه ام قرض گرفته بودم که به علت مسافرتی که پیش آمد و بعد از آن مریضی که منجر به مرگم شد ،نتوانستم آن را برگردانم. این را به نیک گفتم و پرسیدم : حالا چه کار کنیم؟ 🌹نیک اندکی فکر کرد و گفت: اگر بتوانی به خواب بستگانت بروی و از آنها بخواهی تا قرضت را ادا کنند امیدی به نجاتت هست وگرنه همینطور اسیر خواهی ماند. ☘با کمک نیک به خواب پسر بزرگم رفتم و از او خواستم تا قرضم را ادا کند. 🍃همانطور که منتظر جواب بستگانم بودم شخصی را دیدم که زنجیر آتشینی🔥 بر کمر داشت و پیوسته به این سو و آن سو میگریخت و فریاد میزد : وای بر من ! اموالی که با گناه به دست آوردم اینگونه مرا گرفتار کرد در حالیکه وارثانم آن را در راه خدا انفاق کردند و به سعادت رسیدند... ⚔کمی آن طرفتر هم عده ای به شخصی حمله ور شده بودند و از او مطالبه ی حقشان را میکردند. 🔴با دیدن این صحنه های وحشتناک به فکر فرو رفتم و با خود گفتم: اگر میدانستم حقوق مردم تا این حد مهم و نابخشودنی است تا زنده بودم در برخورد با مردم و معامله و حتی شهادت دادن و صحبت کردن با آنها نهایت دقت را به عمل می آوردم... 🔷آنگاه از شدت ناراحتی فریاد زدم: وای از این راه که براستی گذرگاه بدبختی و فلاکت است... در این هنگام ماموران به سراغم آمدند و زنجیرها را از گردنم باز کردند. 🔶اول فکر کردم بخاطر فریادم بوده ولی بعد نیک مرا با خوشحالی در آغوش گرفت و گفت: بیا برویم . قرضت ادا شد... 🔵نبرد سرنوشت ساز! ♦️بعد از گذر از گذرگاه سخت و طاقت فرسای مرصاد کمی که جلو رفتیم چشمم به هیکل سیاه و عجیبی در وسط جاده افتاد. 🔘وقتی جلوتر آمدیم او را شناختم.گناه بود با هیکلی کوچکتر و لاغرتر و لباسی عجیب! ✅همدوش نیک تا چند قدمی او رفتیم. او با چهره ای خشن و بوی متعفن و چشمانی خون گرفته در حالیکه شمشیری مانند اره بر دوش گرفته بود با غضب به من مینگریست. 🔆نیک ایستاد و من هم پشت سر او ایستادم.. نیک مهربانانه به من نگاه کرد و گفت خودت را برای نبرد با گناه آماده کن! ❓با وحشت و ترس و تعجب گفتم: جنگ؟ برای چه؟ 🌹نیک که متوجه ترس من شده بود گفت: در این سفر و در اینجا،اولیای خدا،مومنین و انساهای خوب و پاک و ..نباید بترسند. از سخنان نیک قوت قلب گرفتم ،از او پرسیدم: جنگ با دست خالی در برابر کسی که مسلح هست غیر ممکن است! 🔰نیک گفت: نگران نباش فرشته ای الهی تو را تجهیز خواهد کرد. به نیک گفتم: تو چه میکنی؟ گفت: من تو را آماده و تشویق میکنم.. 🌟 سپس دستم را فشرد و گفت: گناه پس از آنکه در گذرگاه ارتداد و و جاده های انحرافی و ... از تو ناامید شد این بار با تمام قوا جلوی تو ایستاده،او اینبار لباس دنیا را برتن کرده و شمشیر شهوات را در دست گرفته. 🍂 مواظب دندانه های شمشیرش که هرکدام نشانه ی یکی از شهوات است و بسیار برنده و تیز میباشد ،باش که اگر یکی از انها به تو اصابت کند در مسیر به مشکل میخوریم... ادامه دارد ⭕️ @dastan9 🇮🇷
•[‌این روزها که فتنه بیداد میکند دل از فراق روی تو فریاد میکند برگرد ای مسافر تنهای فاطمه! بانگ تو قلب رهبر ما شاد میکند]• 🍃 ✨ ⭕️ @dastan9 🇮🇷
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: یکشنبه - ۲۹ فروردین ۱۴۰۰ میلادی: Sunday - 18 April 2021 قمری: الأحد، 5 رمضان 1442 🌹 امروز متعلق است به: 🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام 🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها) 💠 اذکار روز: - یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام (100 مرتبه) - ایاک نعبد و ایاک نستعین (1000 مرتبه) - یا فتاح (489 مرتبه) برای فتح و نصرت ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️5 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام ▪️10 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام ▪️13 روز تا اولین شب قدر ▪️14 روز تا ضربت خوردن امام علی علیه السلام ▪️15 روز تا دومین شب قدر ⭕️ @dastan9 🇮🇷
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 💢، 🌸 امام صادق علیه‌السلام فرمودند : 🔹 روز قیامت، تمثالى با مؤمن همراه می‌شود که در مقابل او راه می‌رود، و هرگاه مؤمن، از هراسهاى روز قيامت بترسد، تمثال به او می‌گويد: «نترس و غم مخور، تو را مژده باد به شادى و بخشندگی خداوند» 🌹 خداوند نیز به آسانى از او حساب می‌كشد، و به سوى بهشت رهسپارش می‌نماید. در این هنگام ، مؤمن به آن تمثال می‌گويد: 🔹«تو چه همراه خوبی بودى كه از گور، همراه من درآمدى و همواره مرا به شادى و بخشندگی خداوند مژده دادى تا آن را ديدم! تو كيستى؟» 🔹تمثال پاسخ دهد: «من آن شادمانى هستم كه در دنيا به برادر مؤمنت رساندى. خداوند مرا از آن شادى آفريد تا تو را مژده دهم.» 🌸 امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «محبوبترین اعمال نزد خداوند، شاد کردن مؤمن است. که از مصادیق آن: سير كردن او از گرسنگى ، رفع گرفتارى ،يا پرداخت بدهی اوست. 📚اصول كافى جلد ۳ صفحه ۲۷۳ 🌹 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ ⭕️ @dastan9 🇮🇷 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
😛داستانِ مرخصیِ تازه عروس😝 بخونید قشنگهههه همسر يکي از فرمانده‌هانِ پاسگاه، که به تازگي ازدواج کرده، و چندين ماه از زندگي‌شان، دور از شهر و بستگان، در منطقه‌ی خدمتِ همسرش مي‌گذشت، بدجوري دلتنگِ خانواده‌ی پدري‌اش شده بود... او چندين بار از شوهرش درخواست ميکند که براي ديدنِ پدر و مادرش، به شهرشان، به اتفاقِ هم، يا به تنهايي مسافرت کند، ولي شوهرش، هربار، به بهانه‌اي از زير بارِ موضوع شانه خالي مي‌کرد.. زن که در اين مدت، با چگونه‌گيِ برخوردِ مامورانِ زير دستِ شوهرش، و مکاتبه‌ی آن‌ها برايِ گرفتنِ مرخصي و سایر امورِ اداری، کم و بيش آشنا شده بود، به فکر مي‌افتد که حالا که همسرش به خواسته‌ی وي اهميت نمي‌دهد، او هم به‌صورتِ مکتوب، و همانندِ سایرِماموران، براي رفتن و ديدار با خانواده‌اش، درخواست مرخصي بکند. پس دست به کار شده و در کاغذي، درخواستِ کتبي‌ای، به اين شرح، خطاب به همسرش مي‌نويسد: از :سمیرا به :جناب آقای حسن . . . فرمانده‌ی محترم پاسگاه . . . موضوع : درخواستِ مرخصی احتراما به استحضار می رساند که اين‌جانب سمیرا همسرِ حضرت‌عالي، که مدت چندين ماه است، پس از ازدواج با شما، دور از خانواده و بستگانِ خود هستم، حال که شما به‌دليلِ مشغله‌ی بيش از حد، فرصتِ سفر و ديدار با بستگان را نداريد، بدين‌وسيله از شما تقاضا دارم که با مرخصيِ اين‌جانب، به مدتِ 15 روز، برای مسافرت و ديدنِ پدر و مادر واقوام، موافقت فرمایيد.... با احترام همسر دلبند شما سمیرا و نامه را در پوشه‌ی مکاتباتِ همسرش ميگذارد... چند وقت بعد، جوابِ نامه، به اين مضمون، به دست‌اش رسید: سرکار خانم سمیرا همسر عزیز من عطف به درخواستِ مرخصيِ سرکارِ عالی، جهت سفر، برايِ ديدار با اقوام، بدین‌وسیله اعلام می‌دارد، با درخواستِ شما، به‌ شرطِ تعیينِ جانشين، موافقت ميشود.... فرمانده‌ی پاسگاه . . .😜 😂😂 ⭕️ @dastan9 🇮🇷
✅ داستان واقعی 💢برو به مردم بگو دعا کنند خدا فرجم را نزدیک کند ✍حجت الاسلام شیخ احمد کافی فرمودند :یک نفر از رفقا از یزد نامه ای به من نوشته؛ آدم دینی خوبی است از عاشقان امام زمان است، از رفقای من است. در نامه چیزی نوشته که مرا چند روز است منقلب کرده؛ گرچه این پیغام خیلی به علما رسیده، به مرحوم مجلسی گفته به شیخ مرتضی انصاری گفته به شیخ عبدالکریم حائری گفته و... ، این بنده خدا نوشته: من چهل شبِ چهارشنبه از یزد می آمدم مسجد جمکران، توسلی و حاجتی داشتم. شب چهارشنبه چهلمی، دو هفته قبل بود. در مسجد جمکران خسته بودم، گفتم ساعتی اول شب بخوابم، سحر بلند شوم برنامه ام را انجام بدهم. در صحن حیاط هوا گرم بود، خوابیده بودم یک وقت دیدم از در مسجد جمکران یک مشت طلبه ها ریختند تو، گفتم چه خبر است؟ گفتند: آقا آمده. 🔺 من خوشحال دویدم رفتم جلو، آقا را دیدم اما نتوانستم جلو بروم. حضرت فرمودند: برو به مردم بگو دعا کنند خدا فرجم را نزدیک کند. به خدا قسم آی مردم دعاهایتان اثر دارد، ناله هایتان اثر دارد. خود آقا به مرحوم مجلسی فرموده: مجلسی به شیعه ها بگو برایم دعا کنند. هِی پیغام می دهد، به خدا دلش خون است. قربان غریبی ات شوم مهدی جان 📚 کتاب ملاقات با امام زمان در مسجد جمکران، ص158 ‌‌ ⭕️ @dastan9 🇮🇷💐
ایشون پرفسور یوشینوری اُسومی دانشمند بزرگ ژاپنیه که برنده جایزه نوبل شده. میدونید کشف ایشون چی بوده؟؟ مکانیسم اتوفاژی یا خودخواری سلولی! یعنی تخریب و بازیافت اجزاء سلول توسط خود سلول که در هنگام روزه گرفتن و گرسنگی طولانی رخ میده... در واقع ایشون کشف کرده که وقتی انسان بیش از 9 ساعت گرسنه بمونه، سلولهای سالم برای کسب انرژی و جبران کمبود غذا از سلولهای معیوب و توده‌های مستعد سرطان تغذیه می‌کنن. ایشون ثابت کرده این اتوفاژی، بسیاری از بیماری‌ها از جمله سرطان رو متوقف و حتی در موارد زیادی درمان میکنه! مدعیان عقب موندگی اسلام کجای مجلس نشستن؟؟  ⭕️ @dastan9 🇮🇷